۱۳۹۲ آذر ۱۵, جمعه

آقای روحانی! این "مناظره" خون در رگ حیات دولت شماست



 آقای روحانی ! روی سخنم با شما و حامیان  واقعی گفتمان شماست نه آنان که امروز  به مقتضای مصلحت ، به طرفداری از شما ، تظاهر می کنند و یقیناً اولین گروه " عبور کنندگان از روحانی " خواهند بود.لابد می دانید در مورد چه چیز سخن می گویم . صحبت از نامه محمود احمدی نژاد  و درخواست او برای مناظره با شماست.  قطعا خبر دارید پس از آن نامه ، چه  موجی  علیه او به راه افتاده و حامیان واقعی و ظاهری شما چه تلاشی به راه انداخته اند تا هیچکس جرئت حمایت از این درخواست را به خود راه ندهد. جان کلام مخالفان آنست که " احمدی نژاد هم اکنون در چنان  جایگاه حقوقی قرار ندارد که بتواند رئیس دولت را به مناظره فرا بخواند " . اما  اکنون مخاطب من  یک حقوقدان است که  لابد  قبل از آنکه حقوقدانی خود را به رخ سردار قالیباف بکشد نیز  مبتنی بر قاعده و اصول عقلایی و حقوقی سخن می گفته است . بله ! آقای حسن روحانی را می گویم که حتماً اجازه نمی دهد عده ای از طرفدارانش ، سرهنگ پیشگی کنند و همه را سربازان امربر خویش بخواهند.
آقای روحانی که من از او سخن می گویم لابد روزنامه های روز ششم خرداد سال 88 را دراختیار دارد و می تواند  با مراجعه به آنها ، درخواست خود از رئیس جمهور وقت - محمود احمدی نژاد - را ملاحظه کند. در آن زمان ، محمود احمدی نژاد در ادامه فریب کاری های چهارساله خویش ، اطلاعات تحریف شده ای را درخصوص روند مذاکرات هسته ای در دولت خاتمی ، ارائه نموده بود . حسن روحانی که دیگر مسئولیتی در پرونده هسته ای نداشت  به صورت علنی خواستار مناظره با رئیس جمهور شد تا مردم با شنیدن سخنان دو طرف ، پی به حقایق ببرند. اکنون آن کس که درخواست مناظره می کرد به جای کسی نشسته که تنها در گفتگو های  یک طرفه ونمایشی تلویزیونی ، پیروز میدان بود. بله شما را می گویم آقای روحانی که هم اکنون به جای احمدی نژاد نشسته اید . برخی طرفداران شما  به همین درخواست و بی اعتنایی احمدی نژاد استناد می کنند تا به خیال خود نشان دهند شما  نباید  تن به مناظره با احمدی نژاد بدهید.  در حالی که توصیه به "رد مناظره" در واقع توصیه به "احمدی نژاد شدن روحانی" است. روحانی اگر همان است که در سال 88 بود  با همان استدلالی که  آن روز مناظره با احمدی نژآد را درخواست کرد امروز باید  خواسته احمدی نژاد را اجابت کند. 
آنچه در بالا آمد کافی است تا نشان دهد از دیدگاه رئیس حقوقدان دولت جمهوری اسلامی ، هم ترازی  حقوقی، شرط مناظره نیست. پس لازم نیست به استدلال آن گروه بپردازم . اما حتی اگر اینگونه نبود بازهم به  شما آقای روحانی توصیه می کردم درخواست مناظره احمدی نژاد را قبول کنید. لابد می پرسید چرا؟ حامیان واقعی و تبلیغاتی دولت جدید می گویند دوره احمدی نژاد به پایان رسیده و نباید  با سپردن مجدد تریبون های پر مخاطب ، به او اجازه داد خود را مطرح کند و آنچه را که اینان "فضای آرام کنونی " می نامند آشفته کرد. اما این استدلال از اساس غلط است .  شاید جواد ظریف بتواند با گفتن این جمله که " آن مرد رفت " برای دختر نانسی پلوسی، تسکینی ایجاد نماید. شاید خود ظریف هم - که به ناحق او را مصدق می خوانند - آنقدر در سیاست ایران مبتدی باشد   که  جمله  " آن مرد رفت "  را از سر اعتقاد گفته باشد. اما شما چه آقای روحانی ؟ آیا شما فکر می کنید احمدی نژآد رئیس جمهور مستقلی بود که هم اکنون رفته و گفتمان او از کشور رخت بربسته است ؟  بعید می دانم شما با جمله " آن مرد رفته است " موافق باشید.  هنوز ساعاتی از گفتگوی تلویزیونی  نگذشته بود که فرمانده بسیج دانشجویی به انتقاد از شما پرداخت و برگزاری مناظره بین رؤسای جمهور پیشین و فعلی را خواستارشد. پس از آن، نوبت به سایت های خبری ورسانه هایی رسید که گفتمان غالب در نظام  را نمایندگی می کنند و آنگاه برخی ائمه جمعه، از اینکه شما یک طرفه به میدان رفته اید انتقاد کردند. البته آنها وقاحت ذاتی خود را به نمایش گذاشتند. زیرا در برابر هشت سال لجن پراکنی های یکطرفه احمدی نژاد  به خصوص درمورد رؤسای جمهور پیشین ، همه آنها سکوت همراه با ذلت داشتند. اما فریاد های امروز، فقط افشا کننده  وقاحت ایشان نیست بلکه نشان دهنده آنست که برخلاف  اظهار نظرهای برخی آماتورهای سیاسی ، احمدی نژاد  نه یک فرد بلکه نماد یک گفتمان بوده است . آن گفتمان غالب ،  هنوز قدرت زیادی در کشور دارد اگر چه احمدی نژاد را به صورت موقت از نمایندگی خود خلع کرده است . اگر هم امروز بین آنها فاصله ای افتاده ، این فاصله به خاطرمصائبی نیست که  بخشی از آنها در گفتگوی اخیر شما به آنها اشاره رفت. مشکل یاران و حامیان دیروز احمدی نژاد با او ، احساس غلطی بود که به رئیس بی کفایت و پرمدعای دولت های نهم و دهم  دست داد .او گمان کرد  یک "مرد" در حکومت ولی فقیه است و سهمی بیش از آنچه برایش در نظر گرفته بودند مطالبه کرد. وگرنه  گفتمان خانمان برانداز و ویرانگری که احمدی نژاد تا دو سال پیش آن را نمایندگی می کرد همچنان قوی ترین گفتمان در سطح بالای نظام است .
حال که چنین است مناظره با احمدی نژاد بهترین فرصت برای زیر سؤال بردن آن گفتمان غیر خردمندانه است. تقریباً یقین دارم که رهبر ، اجازه انجام این مناظره را نخواهد داد زیرا می داند که احمدی نژاد از این فرصت برای جبران برخی  اقدامات رهبر و یارانش علیه خود ، بهره خواهد گرفت. اگر اجازه انجام این مناظره را ندهند شما سربلند خواهید بود و مردم به  خوبی تشخیص خواهند داد وحشت از افشای چه مسائلی موجب جلوگیری از مناظره شده است. اگر هم مناظره برگزار شود  احمدی نژاد چاره ای جز این نخواهد داشت که شرکای خود در افرینش نکبت های هشت سال گذشته را معرفی نماید و شما خوب می دانید که او حتماً این کار را خواهد کرد.مگر آنکه برای شما، حفظ "خوش نامی کاذب رهبر" از روشن شدن حقایق برای مردم ، مهم تر باشد.
آقای روحانی ! دوره امید و خوش بینی مردم به شما چندان طولانی نخواهد بود. به خصوص آنکه روز به روز ابعاد جدیدی از زد وبندهای خارجی نظام برای انجام تغییرات ظاهری در حاکمیت باهدف  تسهیل توافق خارجی و هسته ای افشا می گردد. پس شاید بهتر باشد اکنون که نظام در عرصه خارجی به شدت محتاج شماست شما هم در عرصه داخل ا زهمه امکانات برای معرفی عوامل اصلی نکبت زدگی کشور استفاده کنید. این مناظره ، یکی از بهترین  فرصت ها و شاید تنها فرصتی باشد که شما می توانید از زبان رقیب بدنام خود، مردم را با حقایقی بزرگ آشنا کنید. حقایقی که احمدی نژاد می تواند بگوید  -و مطمئنم که خواهد گفت - همان چیزهایی است که لازم است مردم ایران بدانند اما شما متأسفانه قادر یا مایل به طرح آنها نیستید. باور کنید   آنچه در این مناظره به صورت مستقیم و غیرمستقیم مطرح خواهد شد همچون خونی  در رگ حیات دولت شما جریان پیدا خواهد کرد. به سخن  برخی "خود علامه پنداران"  که همه مردم را نادان می پندارند و از احتمال فریب کاری احمدی نژاد  علیه دولت جدید سخن می گویند اعتنا نکنید.من به شما رأی ندادم و همچنان معتقدم مکانیزم فعلی،انتخابات نمی تواند  برای شما مشروعیت ساز باشد اما در چندماه اخیر، رفتاری از شما دیده ام که مرا به توانایی شما برای فرصت سازی و حسن استفاده از " نیاز موقت  رهبر به شما " قانع کرده است . سخن مرا بپذیرید که این مناظره ، رگ حیات دولت شماست .  ابا انجام مناظره در این  رگ ، خون جاری  کنید.        

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

یک سؤال ظریف از آقای ظریف


 این روزها بازار قربان صدقه رفتن  از آقای ظریف و  بد و بی راه گفتن به احمدی نژاد خیلی داغ است. وجه اشتراک قربان صدقه ها و بد وبی راه گفتن ها هم، موضوع هسته ای است . به نظر کسانی که تا این حد  شیفته آقای ظریف شده اند و احمدی نژآد را به باد انتقاد می گیرند هرچه رئیس سابق دولت در موضوع هسته ای برای کشورمان هزینه سازی کرده بود دولت جدید به کارگزاری آقای ظریف در حال رفع و رجوع و افتخار آفرینی برای  کشور است. خوب اگر دوفرض فوق، دقیق باشد هرچه  از آقای ظریف تمجید وتشکر کنیم کم است  زیرا در واقع به کشورمان و کسانی که برای سر بلندی آن تلاش می کنند احترام گذاشته ایم.اما آیا واقعاً احمدی نژاد به تنهایی کشور را تا مرز جنگ پیش برد و آقای ظریف با اراده و تدبیر خود سایه جنگ را از سرمان برداشت؟ گمان می کنم پاسخ ایشان به یک سؤال می تواند این ابهام را برطرف نماید .آقای ظریف دو روز پیش در یک جمع دانشجویی با اشاره به مذاکرات هسته ای، چند بار این موضوع را بیان کرده که روند  مذاکرات هسته ای با هدایت و حمایت  رهبر، در حال انجام است. از برخی دانشجویانِ "انقلابی نما" هم خواسته است که تند تر از رهبر، حرکت نکنند. سایر سخنان او از جمله اینکه خود را سرباز و فدایی رهبر دانسته را به حساب تعارف و از الزامات خلاصی از آزار و مزاحمت های سینه چاکان رهبر می گذارم اما آیا این رهبر معظم ، فقط در دوسه ماه اخیر برای مذاکرات هسته ای، رهنمود می دهد و از مجریان آن حمایت می کند؟ واضح تر بگویم . آیا در دولت گذشته  و در افتضاحات ناشی از روش مذاکرات هسته ای، رهبر هیچ نقشی نداشته و همه کاره، دولت بوده است ؟  در آنچه طرفداران دولت جدید، آن را افتخار آفرینی و دور کردن کشور از جنگ می دانند چه ؟ آیا رهبر در روند جدید نقشی نداشته و سخنان آقای ظریف در جمع دانشجویان، فقط تعارف است؟ در مورد دولت قبل، می دانم که هرچه می توانستند برای بدنام کردن کشور و به باد دادن منابع مالی و حیثیتی کشور، انجام دادند . اما در دوسال آخر دولت دهم، احمدی نژاد بارها با صراحت اعلام کرد که نقشی در مذاکرات هسته ا ی ندارد. طرف مذاکره  با گروه 1+5 هم سعید جلیلی نماینده رهبر در شورایعالی امنیت ملی بود. سؤال مشخص من از آقای ظریف و دوستانش آنست که آیا سعید جلیلی  در سالهای 90 تا 92 و احمدی نژاد در سالهای 84 تا تا 90، در مذاکرات هسته ای رفتار خودسرانه  داشته اند و رهبر با کارهای آنها مخالف بوده اما دم بر نیاورده است؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد و سخنان آقای ظریف در خصوص نقش رهبر در مذاکرات فعلی، تنها جنبه تعارف داشته باشد آنگاه حق با کسانی است  که هر چه فریاد دارند بر سر احمدی نژاد می کشندو در مقابل، هر روز مظاهر جدیدی از ابراز ارادت به آقای ظریف را به نمایش می گذارند.اما  آیا این ادعا باور کردنی است؟ مگر اوباما دوبار مستقیماً برای خامنه ای نامه ننوشت؟ آیا پاسخ های تریبونی رهبر به نامه های محرمانه اوباما از لحاظ لفظ و معنا، تفاوتی با لحن  احمدی نژاد داشت؟

من معتقدم روند کنونی مذاکرات، بهترین  و شاید تنها راه ممکن در شرایط فعلی است. اما این روش را بر آمده از تصمیم جمعی نظام می دانم که البته کارگزار هوشمندی برای اجرای آن انتخاب شده است . اما نه همه افتضاحات گذشته زیر سر احمدی نژاد است نه حل  وفصل ماجرا تا این مرحله، فقط مدیون آقای ظریف و کابینه آقای روحانی است . کسانی که با حذف نقش نود درصدی رهبر، سهم ده درصدی دولتی ها در افتضاحات گذشته و دستاوردهای فعلی را بزرگ نمایی می کنند مراقب باشند که از حالا سند محکومیت دولت محبوب خویش را نسبت به  برخی اتفاقات پیش بینی نشده در روند مذاکرات هسته ای، امضا کرده اند؛ اتفاقاتی که با دخالت نهان و آشکار رهبر به وقوع خواهد پیوست و مطابق معمول، رهبر شجاعت پذیرش  مسئولیت آن را ندارد و دولتی ها شجاعت افشای آن را. ضمن آنکه این روش ، خیال خامنه ای را آسوده خواهد کرد که هرچه بر سر کشور بیاورد عده ای در جناح های مختلف ، مسئولیت آن را به گردن دیگران می اندازند و رهبر خودخواه و خدا نشناس را تبرئه خواهند کرد.    

۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه

جمهوری اسلامی فقط زبان زور می فهمد


درسالهای گذشته مردم ایران بارها شاهد تند گویی و درشت خویی های متعدد سران جمهوری اسلامی در تریبون های رسمی کشور بوده اند .اما پس از مدتی ، سروصداها از سوژه ای به سوژه ای دیگر منتقل شده بدون آنکه مردم بدانند  پروژه تبلیغاتی قبلی چه سرنوشتی پیدا کرده و هزینه های آن چقدر بوده است.مثال در این مورد فراوان است : تصرف سفارت امریکا که "انقلاب دوم "نامیده شد با قرار داد الجزایر به پایان رسید بدون آنکه خسارت های پرداختی  به اشخاص حقیقی و حقوقی امریکایی به موجب آن قرار داد برای ایریانیان شفاف سازی شود، جنگ با عراق که  با ادعای   "رفع فتنه از عالم "موجب قربانی شدن صدها هزار نفر و اتلاف صدها میلیارد دلار خسارت مالی ،ادامه یافته بود با قطعنامه ای به پایان رسید که  بخش های مربوط به تأمین خسارت های آن ،هییچ دستاورد ملموسی برای ایران نداشته است ، غیرت نمایی  هزینه سازو  البته نمایشی جمهوری اسلامی در ماجرای سلمان رشدی ، به تدریج  از رونق افتاد بدون آنکه کسی بداند فشارهای سیاسی و اقتصادی ناشی از آن فتوای مشکوک ، چه هزینه هایی به ایران تحمیل کرده است و....
آنچه در موضوع هسته ای ایران اتفاق افتاد و نهایتاً به توافق نامه ژنو منتهی شد  آخرین نمونه از ورود پرسر وصدای جمهوری اسلامی به یک ماجراجویی تبلیغاتی و تلاش برای خروج ظاهراً آبرومندانه از آنست . بررسی ده سال مذاکرات هسته ای و فراز و فرود های آن ، موضوع مهمی است ،اما آنچه که موضوع این یادداشت می باشد تلاش اخیر جمهوری اسلامی برای خروج از این "بحران خود ساخته " است . این پروژه پس از تحمیل دهها میلیارد دلار هزینه به ملت ایران ، در سال هزار و سیصد و هشتاد ونه  در شرایطی قرار گرفت که احمدی نژاد احساس کرد  بدنامی آن ، بسیار بیشتر از منافع تبلیغاتی است که او می تواند با فریب افکار عمومی  به دست بیاورد . پس تصمیم گزفت با دادن امتیازاتی به طرف های مذاکره ، راه خروج ظاهراٌ  آبرومندانه ای  از آن باتلاق بیابد. برخی کشورهای خارجی هم که از بازگشت ایران به عرصه بین المللی و رونق تجارت خارجی آن منتفع می شدند وارد بازی شدند تا در پروژه خروج از بحران ، دست احمدی نژاد را بگیرند . اما تدبیر احمدی نژاد ،زمانی  اندیشیده شد که ماه عسل او با خامنه ای به پایان رسیده بودو  رهبر خودخواه جمهوری اسلامی حاضر نبود هیچ امتیازی به نام رئیس دولت ثبت شود. پس با خارج کردن احمدی نژاد از حلقه تصمیم گیران هسته ای ، ابتکار برزیل و ترکیه را نیز به شکست کشاند تا شانس حل وفصل  نسبتاً آبرومندانه بحران به دست احمدی نژاد از بین برود و تنها سهم او از این پروژه ، بدنامی باشد.پس از آن هم خامنه ای بر پرگویی های تبلیغاتی خود افزود تا حلقه ای دیگر بر  زنجیره  قدرت نمایی های تبلیغاتی و پوشالی خود بیفزاید.
اما همانگونه که صاحبان خرد می دانستند پروژه هسته ای هم سرنوشتی مانند سایر بلندپروازی های هزینه ساز جمهوری اسلامی  داشت. سه سال و نیم پس از به شکست کشاندن طرح پیشنهادی ترکیه و برزیل ، رهبر جمهوری اسلامی تن به قرار دادی داد که اگر چه تنها راه خلاصی ملت ایران از نکبت هسته ای  به نظر می رسید و اغلب ایران دوستان از آن استقبال کردند اما  هزینه های حیثیتی ، سیاسی و اقتصادی آن برای مردم ایران به مراتب بیش از سایر توافق نامه هایی بود که در سالهای پیش امکان امضای آن وجود داشت.  نکته مهم در توافق اخیر، شباهت بسیار زیاد مراحل منتهی به آن ، با سایر بلند پروازی ها و عقب نشینی های جمهوری اسلامی است. در این پروژه نیز مانند موارد پیشین ، سران جمهوری اسلامی فرصت های بسیاری را ازدست دادند  تا در بدترین شرایط وبا بیشترین هزینه ، راهی برای خلاصی خود جستجو کنند.درست مانند پایان ماجرای گروگانگیری  دیپلماتهای امریکایی در ایران ، خاتمه جنگ و سایر پروژه های  ایران سوز و خانمان بر انداز که سران جمهوری اسلامی ،روزی به آن می بالیدند و روز دیگر با استیصال به دنبال راه فرار از آن ،به این در و آن در می زدند. 
در ماجرای اشغال سفارت امریکا ، وساطت محترمانه رهبر کاتولیک های جهان با بی اعتنایی  آیت اله خمینی مواجه شد و او هنگامی تن به خاتمه ماجرا داد که جنگی  خانمانسوز ، ایران را فرا گرفته بود و سران نظام خود را در سراسر جهان حتی در میان همسایگان تنها یافتند. در آن زمان ، جمهوری اسلامی به عنوان ناقض بدیهی ترین اصول اولیه بین المللی ،در انزوای کامل قرار گرفته و هیچ مرجع بین المللی حاضر به دفاع از ایران در برابر متجاوزان  نبود.   از سوی دیگر میلیاردها دلار سرمایه ایران در امریکا ، بلوکه شده بود و ایران هیچ دسترسی به اموال خود نداشت. پس در بدترین شرایط و در حالی که جنگ تمام عیار صدام و حامیان شرقی وغربی او بخش های عمده ای از ایران را تحت تأثیر قرار داده  بود آیت اله خمینی به آزادی گروگانها رضایت داد. در آن زمان ، قرار دادی موسوم به قرارداد الجزایر به امضا رسید که هنوز اغلب ایرانیان نمی دانند به موجب آن ، چه چیز نصیب ایران شده است . تنها بخش آشکار از قرار داد الجزایر و پیامدهای آن ، پرداخت خسارت به افراد حقیقی و حقوقی امریکایی  بود که قرار داد الجزابر ، راه شکایت را برای آنها باز کرده  بود و   به راحتی از محل وجوه بلوکه شده ایران در امریکا، قابل برداشت بود.
البته نباید گمان شود سرنوشت گروگانگیری ، باعث درس آموزی سران جمهوری اسلامی شد. آنها همین رویه خودخواهانه و هزینه ساز را در ماجرای جنگ نیز ادامه دادند. هنوز زمان زیادی از آغاز جنگ نگذشته بود که سران  هشت کشور   شامل نخست وزیر ترکیه، رؤسای جمهور پاکستان ، بنگلادش،گینه و گامبیا ، دبیر کل  سازمان کنفرانس اسلامی  ، یاسر عرفات و نیز وزرای خارجه چند کشور به ایران  آمدند تا برای برقراری آتش بس پا در میانی کنند.پس از آن هم اخباری در خصوص آمادگی کشورهای نفت خیز عرب برای جبران خسارت ایران منتشر شد اما پاسخ ایران به همه پادرمیانی ها این بود که «جنگ جنگ تا رفع فتنه ازعالم » .  هم زمان با سفر سران هشت کشور به ایران با هدف  پادرمیانی  و یافتن راهی برای  پایان جنگ ، اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس را به عهده داشت در گفتگویی با کیهان گفت : « پای میز مذاکره نشستن ، امتیازی است برای صدام. او می تواند بگوید من موفق شدم ایران را پای میز مذاکره بیاورم و غرور ایران انقلابی را بشکنم. حالا که او خودش آمده و توی این باتلاق گیر گرده ، شرایط خوبی پیش آمده که ملت عراق از دست او نجات پیدا کند». اولاف پالمه نخست وزیر خوشنام سوئد هم که برای پا  درمیانی به ایران آمده بود این پاسخ را دریافت کرد که «باید در برابر متجاوز ایستاد ». در واقع سران جمهوری اسلامی احساس می کردند دفاع غیرتمندانه مردم از  مرزهای کشور، موقعیت حکومت بی کفایت ایشان را محکم می کند . همین درک خودخواهانه از پیامدهای جنگ ، سران نظام را قانع کرد که  نباید برای پایان  جنگی که به قیمت قربانی شدن دهها هزار نفر ، عمر حکومت را افزایش می داد عجله نمایند.   ، 
اما جنگ چگونه به پایان رسید؟ آن جنگ مصیبت بار، هشت سال ادامه پیدا کرد تا آن که  محل اصابت موشکهای  عراق ،از شهرهای مرزی به پایتخت  - ولابد از آن مهم تر به قم - رسید . جنگی که تا اصابت اولین موشک به تهران ،نود ماه طول کشیده بود با  لرزیدن پایتخت حکومت ، فقط پنج ماه دیگر ادامه پیدا کرد . در واقع تا زمانی که جنگ موجب استمرار حاکمیت بود و هزینه آن را ملت می پرداختند  کسی به فکر  یافتن راهی برای پایان آن نبود. اما آنگاه که خطر را مستقیماً لمس کردند و پایه های حکومت را لرزان دیدند برای پذیرش قطعنامه 598 اعلام آمادگی کردند. اما همان تأخیر دوساله در پذیرش قطعنامه باعث شد که هیچگاه مزایای مندرج در آن از جمله تأمین خسارات جنگ ، نصیب ایرانیان نگردد.انکار نمی کنم رفتار مجامع بین المللی و قدرت های شرقی و غربی با پدیده جنگ ایران و عراق ، غیر عادلانه و در مواردی ظالمانه بود اما آنچه که  آن رفتار  ظالمانه را توجیه پذیر می ساخت ادعاهای تبلیغاتی و بلند پروازی های هزینه ساز سران نظام بود.
 با اطمینان می گویم رفتار نظام جمهوری اسلامی در موضوع هسته ای ،کپی برداری مجدد آنها از همان روشی است که در ماجرای  گروگانگیری و آزادی گروگانهای امریکایی انجام دادند و در جنگ هشت ساله با عراق هم آن را تکرار نمودند. در سالهای اخیر ،   خامنه ای بارها تحریم ها را برکت دانست و جیره خواران او همچون فرمانده عراقی الاصل بسیج - محمد رضا نقدی -  از مردم خواستند که در نمازهای خود برای افزایش تحریم ها دعا کنند.هرچه تحریم ها بر زندگی مردم فشار آورد کسی به فکر استفاده از راههای موجود برای پایان دادن به نکبت هسته ای نیفتاد . اما آنگاه  که فشار تحریم ها مستقیماً ام القرای ولی فقیه را تهدید کرد و دست رهبر از دلارهای نفتی برای ادامه ماجراجویی ها وشهوترانی های سیاسی خالی شد ناگاه ورق برگشت . در فصای ناشی از وحشت زدگی رهبر و عوامل او ، هم تعلیق غنی سازی پذیرفته شد ، هم توقف فعالیت نیروگاه اراک وهم بازرسی های سرزده و مچ گیرانه. در همین فضا ، ملاقات با مقامات امریکایی و گفتگوی تلفنی با اوباما مباح شمرده شد  تا شاید با کاهش فشار امریکا ،  خلاصی از تحریم هایی که نفس نظام را به شماره انداخته بود امکان پذیر  شود.علی لاریجانی نخستین مقام عالیرتبه نظام بود که به  تأثیر تحریم ها بر سازش هسته ای جمهوری اسلامی اعتراف کرد. او در سخنانی که در رسانه های ایران بازتاب یافت اظهار داشت :"اگر بودجه جاری کشور تا این حد متورم نبود، آیا کشورهای زیاده‌خواه غربی می‌توانستند تا این حد گردن کلفتی نسبت به مسئله هسته‌ای ایران داشته باشند و با ابزار تحریم حرف زور بزنند؟"لاریجانی تصریح کرد: "در همین بحث هسته‌ای ملاحظه کنید تشکیلات سازمان ملل چه آژانس و چه شورای امنیت که با کمک‌های مالی کشورها منجمله ایران اداره می‌شود، تصمیم به تحریم ایران و این همه فشار بر ایران  گرفته اند." لاریجانی  به تأثیر تحریم ها بر تصمیمات هسته ای ایران اشاره کرد تا نشان دهد مقامات جمهوری اسلامی فقط حرف زور را می فهمند . اما او تنها کسی نبود که به این خصلت سران نظام اعتراف کرد. عباس عراقچی عضو ارشد تیم مذاکرات هسته ای هم در یک گفتگوی تلویزیونی  با اشاره به  تعدادی از تحریم ها که اروپایی ها بعد از توافق ژنو علیه جمهوری اسلامی تصویب کرده اند اظهار داشت :"این اقدام خلاف روحیه همکاری و حسن نیت است اما خلاف توافق ژنو نیست. ما این را ناشی از حسن نیتی که قرار است دو طرف در گام اول نشان دهند نمی دانیم اما از نظر فنی خلاف توافق ژنو  نیست ." عراقی با این سخن ، اعتراف کرد که جمهوری اسلامی ، هرگاه در موضع  ضعف و ترس قرار می گیرد در برابر نامهربانی ها هم بر آشفته نمی شود زیرا معنای زور و کاربرد آن را به خوبی می فهمد. اگر نیک بنگریم نقل قول منتسب به وزیر خارجه جمهوری اسلامی در خصوص جزیره ابوموسی هم نمود دیگری از این خصلت سران نظام است .
نگاه به سرنوشت پرونده هسته ای و نمونه های دیگری که در بالا به آنها اشاره شد ثابت می کند جمهوری اسلامی ، تنها یک زبان را به خوبی می فهمد : زبان زور. این زبانی است که رهبر و جیره خواران او در داخل علیه آحاد ملت ایران به کار می گیرند و هر کس در دنیا بخواهد حرف خود را به مقامات جمهوری اسلامی بقبولاند تنها باید از همین زبان استفاده کند.این واقعیت را هم اکنون گروه1+5 به خوبی فهمیده و از آن برای کشاندن جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره استفاده کرده است. تا زورگوی بعدی که باشد و سران نظام را به تن دادن به چه چیز، وادار کند! امیدوارم هرچه هست مانند توافق نامه هسته ای ، به نفع مردم ایران باشد. البته یقین دارم زورگویی  مقامات جمهوری اسلامی  وعلاقه وافر ایشان به تسلیم در برابر حرف زور، مردم ایران را به انتخاب روش های توأم با زور و خشونت تشویق نخواهد کرد و آنها روش های هوشمندانه خود را برای مبازره با زورپرستان جمهوری اسلامی به کار خواهند گرفت.

۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

توافق هسته ای ؛ ترکمانچای دیروز ، اقتدار امروز!؟


مجتبی واحدی - حصول توافق بر سر پرونده هسته ای ، خوشحالی بسیاری  از ایرانیان و صلح دوستان در سراسر جهان را به  دنبال  داشت.  خوشحالی هموطنان ، بیش از آنکه ناشی از رسیدن به دستاوردی هم تراز با دهها میلیارد دلارهزینه برای برنامه هسته ای جمهوری اسلامی باشد بازتابی از رفع نگرانی آنها از گسترش پیامدهای منفی این پروژه است. در واقع ، به نظر می رسد ضرب المثل خودمانی « جلوی ضرر را از هر جا بگیری ، منفعت است » در این مقطع آنچنان بر ذهن مردم مستولی است که کسی به فکر محاسبه سود و زیان ناشی از  برنامه هسته ای از آغاز تا زمان حصول توافق جدید نیست.بحث در مورد مفاد توافق نامه اخیر و تطابق آن با عزت و غرور ملی نیز در مقطع فعلی ، امکان پذیر نمی باشد. البته تردید ندارم که در آینده ای بسیار نزدیک  ابعاد این توافق نامه ،به نقل محافل  تبدیل خواهد شد. در آن روز  مُشت های زیادی برای مردم باز می شود  و نقاب از بسیاری چهره ها برداشته خواهد شد.  اما تا آن روز نمی توان چشم بر همه واقعیت ها بست و اجازه داد گروهی پر مدعا ، هم دروغ بگویند وهم خود را قهرمان در همه عرصه ها از جمله راستگویی به خلق اله معرفی کنند.  به خصوص بایستی با قاطعیت در برابر کسانی ایستاد که نقاب مردم خواهی و آزاد منشی بر چهره دارند امادر پشت این نقاب ،به دنبال تبانی نوشته یا نا نوشته با رهبر هستند تا نقش او در ماجراجویی پر هزینه هسته ای را کمرنگ جلوه دهند.

برای روشن شدن موضوع باید چند ماه به عقب رفت ؛ به  بهار امسال که عده ای خود را برای نقش آفرینی در
آنچه انتخابات ریاست جمهوری نامیده می شد آماده می کردند. آنها با تأکید مکرر و گاه کسالت آور بر نابسامانی های هشت ساله ، همه گناهها را متوجه احمدی نژاد می کردند تا نگاهها از عامل مادام العمر فلاکت ایران ـ رهبر به طرف کسی برود که دوره ریاست او رو به پایان بود. انتخابات به پایان رسید اما حمله به احمدی نژاد  و انتساب همه نابسامانی ها و فلاکت ها به او ،همچنان تنها عامل وحدت گروهها و افرادی است که
ظاهراً هیچ عامل اشتراک دیگری ندارند. همه این افراد در ماجرای توافق نامه اخیر هسته ای نیز همچنان بر
همان رویه پافشاری دارند . همه آنها به گونه ای سخن می گویند که گویی احمدی نژاد دارای اختیارات کامل در
موضوع هسته ای بوده و  مسئولیت همه فلاکت های هسته ای ، متوجه اوست.یقین دارم اغلب این افراد به خوبی
می دانند که اولاً از روز نخست هم احمدی نژاد حاکم مطلق در پروژه و پرونده هسته ای نبود .ثانیاً در دوسال
پایانی دولت دهم ، پرونده هسته ای به طور کامل از دستان او خارج شده بود.اما به فرض که ادعاهای این گروه
 به خصوص طیف سبز و بنفش آنها صحیح باشد آنگاه آنان باید توجیه اخلاقی برای رفتار دوگانه خود نسبت به
شرایط یکسان ، ارائه نمایند. 
روز بیست وهفتم اردیبهشت ماه سال هشتاد ونه ، با حضور مقاماتی از برزیل و ترکیه  در تهران ، بیانیه سه
جانبه ای امضا شد که به موجب آن دولت جمهوری اسلامی متعهد می شد  برای رفع نگرانی گروه  1+5
حدود یکهزار و ودویست کیلوگرم اورانیوم غنی شده سه و نیم درصدی  را تحویل ترکیه دهد . در مقابل ترکیه
تضمین می کرد که معادل  یک صد و بیست کیلوگرم اورانیوم  با غلظت حدود بیست در صد - بر اساس تفاهم با  شش قدرت جهانی  در اختیار ایران قرار گیرد.  (متن بیانیه تهران ، اینجا) . صدور این بیانیه اعتراض گروهی از اصلاح طلبان و  حامیان جنبش سبز را به دنبال داشت. آنان معتقد بودند ـ و اعتقاد آنان ، درست بود ـ که این نوع بر خورد با یک کشور مستقل،تحقیر آمیز است. شدید ترین اعتراض در این مورد ، روز سوم خرداد سال هشتاد ونه توسط بانوی شجاع جنبش سبز دکتر زهرا رهنورد مطرح شد. او که  به همراه همسر قهرمان خود میرحسین موسوی ، پذیرای عده ای از فرماندهان  سلحشور جنگ  با عراق بود به بیانیه بیست و هفتم اردیبهشت ماه تهران برای تبادل سوخت اشاره کرد و اظهار داشت :" بر تارک تمامیت ارضی ما فتح خرمشهر و آبادان می درخشد وقتی بیشتر درخشش این پیروزی ها درک خواهد شد که آن را با برخی از توافقنامه های امروزی مقایسه کنیم توافقنامه هایی که از قرار دادهای ننگین ترکمنچای و گلستان بدتر است و آخرین نمونه اش همین معاهده هسته ای هفته گذشته است."
میرحسین موسوی نیز با عباراتی مشابه ، بر نگاه همسر خویش در خصوص  بدتر دانستن بیانیه تهران از قراردادهای ننگین ترکمانچای  و گلستان  صحه گذاشت. دقیقاً سه و نیم سال بعد از آن اظهار نظرموسوی و رهنورد ، قرار دادی در ژنو امضا شد که  شاید راهی جز امضای آن وجود نداشت اما بی تردید دهها بار خفت بار تر از بیانیه اردیبهشت ماه هشتاد ونه است .توافق جدید در حالی امضا شد که میر عزیز و همسر شجاعش در حبس هستند و نمی توانند به راحتی نظر خود را اعلام کنند . شاید هم اگز نظر خود را بگویند مصلحت اندیشی هایی مانع انتشار آن شود . اما بسیاری از کسانی که آن روز با استناد به دیدگاه موسوی و رهنورد، مقاله نوشتند و از رفتار ترکمانچایی دولت احمدی نژاد گله کردند آزاد هستند    و از این آزادی تنها برای هورا کشیدن به خاطر  قرارداد تحقیر کننده فعلی ، بهره می گیرند.
البته به نظر می رسد پذیرش همین قرارداد پر تحقیر، بهترین انتخاب ممکن در شرایط فعلی بوده است .اما
دادن به یک قرار داد به خاطر دفع خطرات و خسارات بیشتر ، یک بحث است و همزبانی با سردمداران دروغ
پرداز حکومت برای "اقتدار نمایی "  ، بحثی دیگر. مردم عادی اگر شادمانی می کنند حق دارند زیرا برای آنها
راهی  موقت پیدا شده تا بخشی از فشارها از دوش ایشان برداشته شود.  برخی اعضای دولت بنفش هم حق دارند برای تحت الشعاع قراردادن ناکامی های داخلی خود، به بزرگ نمایی و حتی وارونه جلوه دادن  ابعاد تفاهم نامه ژنوبپردازند. اما سبزهایی که خود را یار موسوی می دانند چه ؟ ایا آنها در برابر وجدان ، اخلاق و تاریخ می توانند ثابت کنند محتوای توافق اخیر ، آبرومندانه تر از بیانیه ای است که موسوی و رهنورد ، آن را ننگین تر از ترکمانچای  دانستند؟
درس نخست موسوی برای یارانش ، اخلاق مداری بود. اگر مدعیان همراهی با موسوی ،  مانند همراهان
روحانی می اندیشند وتوافق نامه اخیر را یک موفقیت بزرگ می دانند باید دیدگاه خود نسبت به بیانیه تهران که به
مراتب عزتمدارانه تر از توافق اخیر بود را بیان نمایند. چگونه می توان تسلیم در برابر فشار های جهانی برای
خروج دو سوم اورانیوم غنی شده در داخل و معاوضه آن با سوخت مورد نیاز مراکز پزشکی هسته ای را
ترکمانچای  نامید و پذیرش دهها درخواست منطقی و غیر منطقی همان قدرت ها را یک پیروزی بزرگ دانست؟
آیا شرط اخلاق مداری که موسوی  آن را تبلیغ می کردآنست که هرچه توسط رقیب - حتی رقیب  بی کفایت و
فاسدی همچون احمدی نژاد - انجام می شود  را به باد ناسزا بگیریم و خود ، کاری را صورت دهیم که صدها بار قبیح تر از آنست؟ 

۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه

چرا اعدام نه؟

 سابقه درگیری شدید سیاسی میان طیف های مختلف در ایران بر سر مجازات اعدام به سال یکهزار و سیصد وشصت بازمی گردد . در آن زمان آیت اله خمینی که به دنبال راهی برای سرکوب  و حذف نهضت آزادی وملی گرایان بود مخالفت آنان با « لایحه قصاص » را نشانه مخالفت با احکام شریعت اسلام دانست و تا حد مرز اعلام ارتداد اعضای آن  گروه ، پیش رفت .   او  آنچه را که در حکومت او با سوء استفاده از   حکم  اسلامی قصاص در حال تدوین بود برابر با احکام الهی و قرآنی معرفی  کرد. پس از آن هم با سوار شدن بر  احساسات و عقاید مذهبی ،  در صد قابل توجهی از ایرانیان را علیه همه اعضای نهضت آزادی و به طور کلی ملی گرایان شوراند.
اکنون  که روند اعدام ها در ایران به حد نگران کننده رسیده است به نظر می رسد همان شرایط بار دیگر به نحوی دیگر  در حال تکرار است. البته دیگر آیت آله خمینی در میان ما نیست و جانشین او هم فاقد نفوذ کافی در میان متدینان جامعه است  تا بتواند  احساسات آنها را در خدمت  اهداف سیاسی خویش بگیرد. ضمن آنکه تعصبات مذهبی بسیاری از ایرانیان نسبت به دهه شصت ، به شدت تعدیل شده است. اما این بار گروهی دیگر به کمک حکومت آمده اند تا اعدام ها را توجیه نمایند و متأسفانه موفقیت هایی هم کسب نموده اند.این رویه را می توان در رفتار برخی تریبون داران اصلاح طلب مشاهده نمود. چندی قبل در یک اقدام جنایت کارانه ، تعدادی از مرزبانان  ایران توسط یک گروه تروریستی در سیستان وبلوچستان ، به قتل رسیدند. هنوز ساعاتی از این جنایت نگذشته بود که یک مقام مقام قضایی استان با صراحت از اعدام شانزده نفر در انتقام  کشتن  مرزبانان خبر داد. این سخن که از زبان یک مقام رسمی قضایی بیان شد اعتراضات گسترده ای را در داخل و خارج ایران بر انگیخت. پس ازآن هم چند اعدام در کردستان انجام شد که سرعت توالی و تکرار آنها در مقایسه با روتد در دودهه گذشته، عجیب بود. اما هیچیک از تریبون های وابسته به اصلاح طلبان به صورت مؤثر با این روند اعلام مخالفت نکردند. حتی برخی از آنان در اقدامی عجیب به تأیید اعدام ها پرداختند بدون  آن که به بی عدالتی ها در محاکم قضایی ایران، نگاهی داشته باشند 
در واقع سوء استفاده آیت اله خمینی از احساسات مذهبی ایرانیان هم اکنون با رنگ و بوی دیگر و توسط کسانی انجام می شود که عنداللزوم در جایگاه اپوزیسیون می نشینند . آنان  در ماجرای اخیر با تظاهر به دلسوزی برای مرزبانان بی گناه ، تلاش کرده و می کنند افکار عمومی را  نسبت به استحقاق مجازات شدگان ، قانع نمایند. در خصوص اعدام شدگان کردستان هم تعدادی عکس در برخی سایت ها منتشر شده تا ثابت کنند اعدام شدگان از اعضای گروههای تروریستی بوده اند و در برخی اقدامات خرابکارانه وتروریستی دست داشته اند.
البته مسئله اعدام در ایران تنها محدود به گروههای سیاسی مخالف حکومت نیست  ومرتباً اخباری در خصوص اعدام افرادی منتشر می شود که  رسانه های حکومتی از آنان به عنوان قاچاقچیان مواد مخدر نام می برند. در مورد آن گروه از اعدام شدگان  ، حکومت تا کنون مشکل جدی نداشته زیرا به نظر می رسد بسیاری از افراد در ایران ، با اعدام قاتلان و قاچاقچیان مواد مخدر، مخالفت جدی ندارند که به نظر می رسد باید با نگرانی بیشتر به این مسئله پرداخت. حقیقت آنست که قانع کردن عده زیادی از ایرانیان به  اینکه اعدام اصولا مجازات مناسبی نیست به راحتی صورت نخواهد گرفت. واکنش برخی مدعیان اصلاح طلبی به اعدام های اخیر ، تا حدودی  پیچیدگی موضوع را آشکار ساخت . نکته جالب در این میان ،آنست که برخی از حامیان  یا سکوت کنندگان در برابر اعدام های اخیر ، همان  کسانی هستند که  احکام قضایی صادره علیه  هم حزبی  های خود و زندانی شدن آنها را از این جهت محکوم می دانند که به نظر آنان هیچیک از استانداردهای محاکمه عادلانه در اصلی ترین محاکم  جمهوریاسلامی ، وجود ندارد .  اما آنگاه که نوبت به غیر خودی ها می رسد اتهاماتی که توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به آنان وارد 
شده، معیار قضاوت قرار می گیرد تا اعدام آنها « مقبول » جلوه کند و مخالفان اعدام ، همگی حامی  ترورستها معرفی شوند.
بر همین اساس  بایستی بحث در مورد درستی یا نادرستی حکم اعدام را به محافل علمی سپرد و احکام اعدام صادره در ایران را از نگاهی  دیگر موردتوجه قرار  داد. به گمانم برای مخالفت با اعدام در جمهوری اسلامی ، هیچ دلیل عقلی ، اخلاقی و شرعی بالاتر از این وجود ندارد که  محاکم قضایی در جمهوری اسلامی توسط قضاتی عموماً کم سواد اداره می شود و متهمان هم در هنگام ضرورت از همراهی وکیل کاردان برخوردار نیستند. از آن مهم تر، شرایط نگهداری و بازجویی های اولیه است که معمولاً  اعترافات اخذ شده در همان شرایط ، معیار صدور حکم قرارمی گیرد.کمتر از یک ماه قیل ، الیاس نادران نماینده اصولگرا از تریبون مجلس  شورای اسلامی در مورد  چند نفر صحبت کرد که به گفته  او به دلایل سیاسی توسط اداره اطلاعات شیرازدستگیر شده بودند و شکنجه های وارده به آنان آنقدر شدید بوده که یکی از آنان دست به خود کشی  زده است.آیا کسی که برای رهایی از شکنجه های قرون وسطایی ، دست به  خودکشی می زند برای رهایی از همان شکنجه ها حاضر به  اعترافاتینیست که مجازات آنها اعدام است؟ 
آنچه در بالا آمد نشان می دهد در خصوص ناعادلان بودن دستگیری ها  و محاکمات در ایران ، در میان اغلب صاحب نظران اتفاق نظر وجود  دارد. در چنین شرایطی دسترسی قضات کم سواد وبعضا ً کینه توز به حکم اعدام می تواند امنیت تک تک ایرانیان را به خطر بیندازد . مواجهه غیر  خردمندانه برخی اصلاح طلبان با اعدام های اخیر نیز بر این خطر افزوده است. زیرا دستگاه قضایی جمهوری اسلامی اکنون آسوده خاطر است  که هرکس را به اتهاماتی از قبیل قاچاق مواد مخدر یا همکاری با گروههای تروریستی ، محاکمه و اعدام نماید با مخالفت مؤثری از سوی تریبون  داران پر سرو صدای اصلاح طلب مواجه نخواهد شد. پس شاید بهترین راه حل در شرایط فعلی آن باشد که همه دست به دست هم بدهیم و اعلام  کنیم تا حصول اطمینان  وجود عدالت در دستگاه قضایی ایران ،با مجازات های غیر قابل جبران و در رأس آنها آعدام مخالفیم . تا آن زمان ،  کارشناسانو صاحب نظران مستقل هم فرصت دارند در خصوص دلایل مثبت و منفی برای رد یا قبول این مجازات به بحث و گفتگ بپردازند.
به هوش  باشیم که سکوت در برابر  احکام اعدامی که  در تشکیلاتی غیر عادلانه و توسط قضاتی نااهل صادر شده، این خطر را به تدریج گسترده تر   و طیف قربانیان آن را وسیع تر خواهد کرد.   

 



  
 

f

۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

هزارمین روز؛ توافق هسته ای و پیشنهاد سحرخیز

فراموش نکنیم اگر اغلب موافقان و مخالفان نظام ، امروز از قرار گرفتن موضوع هسته ای  و رفع  نگرانی های مردم احساس شغف می کنند و برای نهایی شدن آن دست به دعا برداشته اند ناشی از تدبیر نظام و انصاف خامنه ای برای رفع مشکلات مردم نیست. نخیر! مقاومت پیران و جوانانی که رسوایی های خامنه ای و مفاسد حکومت او و عروسک دست سازش را در دنیا افشا کردند و خکومت او را در داخل و خارج تا حد «فلج کامل » پیش بردند  خامنه ای را به تن دادن به یک تفاهم - ولو مصلحتی - وادار کرده است. این کوتاه آمدن ناگزیر خامنه ای را نه مدیون حسن روحانی هستیم نه وزیر خارجه او که تلاش می کند از نظام جمهوری اسلامی، یک چهره منطقی و دوست داشتنی ، ترسیم کند. همه مامدیون پیران و چوانانی هستیم که در برابر زوزگویی و فریب کاری رهبر ، سر فرود نیاوردند و بایت این ایستادگی ،هزینه های فراوان پرداخت کردند. موسوی ، کروبی و رهنورد، تنها کسانی نیستند که در این راه هزینه دادند. آنها پیشتاز هزینه دادن هم نبودند و  حتی شاید هزینه ای که آنها می پردازند در مقایسه با آنچه بر مادران ندا، سهراب ، صانع محمد، محسن ،امیر،ستار  و...... می گذرد ناچیز باشد اما کروبی ، موسوی و رهنورد هم اکنون نماد مقاومت همه ما هستند پس هزارمین روز زندانی شدن آنها را فراموش نکنیم . باز هم تقاضا می کنم در مورد پیشنهاد عیسی سحر خیز و اجرای آن در روز تاسوعا - چهارشنبه 22 آیان ماه  اطلاع رسانی کنید. برنامه بالاویزیون در آستانه هزارمین روز حبس موسوی، کروبی و رهنورد را  اینجا ببینید


۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

دزدی امام جمعه تهران از پیشینه ایرانیان

سید احمد خاتمی که یکی ازوقیح ترین سخنگویان خامنه ای است امروز در خطبه نماز جمعه به بهانه دفاع از ملت ایران در برابر پرگویی منتسب به یک مقام امریکایی، پیشینه ملت ایران را "هزار و چهار صدساله " دانست. خبرگزاری فارس  که مشروح اظهارات سید احمد خاتمی را منتشر نموده از قول او نوشته است :«این آدم بی‌شخصیتی که در مذاکرات آمریکایی‌ها است با کمال بی‌ادبی به ملتی دارای پیشینه 1400 ساله به صراحت اهانت می‌کند و این نشان دهنده خوی استکباری آنان است. به نظر می رسد غصب حکومت، دزدی های کلان از ثروت های عمومی و هزاران مشکل افرینی علیه ملت ، هنوز عطش  سیری ناپذیر خامنه ای و سخنگویان او را مرتفع  نکرده و اکنون با دزدیدن هزاران سال از پیشینه ملت ایران و محدود سازی تاریخ ایران به دوران پس از اسلام ، در حال تکمیل آرشیو دزدی های خود هستند. آآآآآآآآآآآآآآی کسانی که هنوز به امید اصلاح این موجودات نشسته اید به خود بیایید. اقای روحانی ! تو که خود را نماینده همه ایرانیان می دانی ، کمی غیرت نشان بده ! همین . مشروح سخنان سید احمد خاتمی را در اینجا  بخوانید.

۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

دروغ شرم آور یا سکوت شرم آور؟ کلید روحانی لازم است



در جریان بررسی صلاحیت  سه وزیر دولت روحانی ، مفاسدی  به وزیر  پیشنهادی ورزش و امور جوانان  نسبت داده شد که شاید در طول تاریخ استقرار جمهوری اسلامی ،  طرح مطالب مشابه آن در خصوص  هیچیک از وزیران پیشنهادی به مجلس سابقه نداشته است  . در این جلسه، الیاس نادران علاوه بر ادعای نقش داشتن صالحی امیری در پرونده فساد بیمه ایران ، او را متهم کرد که در زمان ممسئولیت اداره کل اطلاعات استان خوزستان ، دستور بازداشت و شکنجه تعدادی از  افراد  را صادر کرده که  علاوه بر سابقه  حضور در جبهه جنگ با عراق ، گرایش سیاسی آنها  چپ - اصلاح طلبانه  - بوده است. بر اساس ادعای الیاس نادران ،  شدت شکنجه و فشار وارده به این افراد، یکی از آنها را وادار به خودکشی کرده است.

فعلا هیچکس نمی تواند  به صورت قطعی   صحت ادعاهای نادران را تأیید یا تکذیب  نماید. اما  طرح ادعای دروغ در این سطح  در مورد فردی که از پشتیبانی رئیس جمهور برخوردار است و  سوابق امنیتی ، برای او حاشیه امنیتی ایجاد کرده  ،  چندان آسان نیست .  به هرروی ، راست یا دروغ ، مسائلی در حضور اعضای بلندپایه دولت و از تریبون باز مجلس مطرح شده و در حال انتشار وسیع  در سطح جهانی است. پس نمی توان و نباید در مورد آن سکوت کرد.به خصوص آنکه اگر ادعاهای نادران درست باشد نشان از خیانت مشاوران سیاسی و امنیتی روحانی به او دارد . در واقع آنها با مخفی نگهداشتن  برخی حقایق، باعث شده اند یک جنایت کار به جای معرفی به محاکم قضایی ، در لیست شخصیت های مورد اعتماد رئیس دولت قرار گیرد و از او برای عضویت در کابینه دعوت به عمل آید.( باز هم تأکید می کنم به فرض صحت ادعاهای الیاس نادران ).

کسانی که ادعاهای  نادران  در مورد صالحی امیری را شنیدند بر سر یک دوراهی قرار دارند. یا باید باور کنند مجلسی که امروز روحانی بر همکاری نزدیک با آن تأکید کرد مرکز اشاعه دروغ های  وحشت آفرین وخطرناک است یا آنکه بپذیرند در میان مشاوران رئیس دولت حتی یک نفر وچود ندارد که حقایق را  بگوید و مانع  نزدیک شدن  رئیس جمهور به یک جنایت کار فاسد شود. اگر فرض دوم درست باشد آنگاه بسیاری از رسانه های اصلاح طلب هم باید بابت سکوت شرم آور خود در برابر موضوعی تا این حد از اهمیت  از مردم عذرخواهی نمایند. تردیدی ندارم   اگر چنین موضوعی در خصوص یکی از وزیران پیشنهادی احمدی نژاد مطرح می شد  بلافاصله به تیتر اول همه رسانه های  مدعی اصلاح طلبی تبدیل می گردید.

 رد هر بک از دو فرضیه فوق تنها به دست حسن روحانی امکان پذیر است. ایا او از کلید خود برای گشودن این جعبه راز آلود استفاده می کند؟  

نوشته شده برای  http://www.cdi-iran.org/fa

۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

سیلی عید غدیر، بیانیه وزارت اطلاعات و چهار نکته

حدود بیست و چهار ساعت پس از افشای رفتار وحشیانه مأموران وزارت اطلاعات با دو تن از فرزندان میرحسین موسوی، وزارت اطلاعات بیانیه ای  - اینجا  - صادر کرد.  مایلم چهار نکته در مورد این بیانیه بنویسم.

یک - این بیانیه به همه ابهامات در خصوص عوامل خشونت با خانم ها نرگس و زهرا موسوی پایان داد. طی بیست و چهار ساعت گذشته گروهی از حامیان دولت روحانی تلاش کردند با انتساب موضوع به قوه قضائیه، دولت روحانی را فاقد هرگونه مسئولیت در این مورد معرفی نمایند.این درحالی است که بیانیه  وزارت اطلاعات با صراحت از مسئولیت  آن وزارت خانه  در برگزاری ملاقات  زهرا و نرگس با والدین خودسخن گفته است . به عبارت دیگر برگزار کننده ملاقات و مسئول حوادثی که در ملاقات به وقوع پیوسته ، وزارت اطلاعات بوده  است

دو - بیانیه وزارت اطلاعات نشان می دهد که هیچیک از مسئولان آن دستگاه ، نه صدای  هزاران طرفدار و رأی دهنده به روحانی   را شنیده اند که بارها شعار « روحانی یادت باشه / موسوی باید باشه»  را فریاد کشیدند ونه فریاد شجاعانه خبرنگاری را که  درنخستین کنفرانس  خبری  روحانی ، همین شعار را سرداد. ظاهرا همکاران اطلاعاتی آقای روحانی ، نه تنها این شعار را نشنیده اند  بلکه به خیل کودکانه خویش ،  اصرار به حذف  نام میرحسین موسوی دارند. در اطلاعیه وزارت اطلاعات ، بدون آنکه نامی از میر حسین برده شود  زهرا و نرگس موسوی،  فرزندان خانم رهنورد نامیده شده اند.

سه - بیانیه وزارت اطلاعات در اقدامی صد در صد  فریب  کارانه ،از تحقیق  برای کشف قصور احتمالی مأموران اطلاعاتی  درحادثه روز پنجشنبه  خبر  داده است در حالی که در بخش های مختلف همین اطلاعیه  با شفافیت کامل ، گناه حوادث روز عید غدیر  به عهده فرزندان موسوی قرار داده شده  و آنها  به وارونه نشان دادن حقایق متهم  گردیده اند.  وزارت اطلاعات  با این ادعا  که « پس از اتمام ملاقات، یکی از دختران ایشان دست به اقدامی خلاف ضابطه و مقررات زد و در واکنش به تذکر مأمور مربوطه، نسبت به توهین به وی و همچنین ضرب و شتم او با همکاری دو تن دیگر از منسوبین اقدام نمود»  در واقع پیشاپیش نتیجه هرگونه بررسی در خصوص رفتار مأموران اطلاعاتی را اعلام نموده و آنها را تبرئه نموده است . اما گروهی از حامیان افراطی دولت با نادیده گرفتن مهم ترین بخش از بیانیه وزارت اطلاعات ، به تمجید افراطی از بخش فریب کارانه آن پرداختند.

چهار- نکته پایانی ، کمک فکری من به حامیان افراطی دولت است. یقین دارم آنها اکنون به دنبال توجیه بافی برای بیانیه وزارت اطلاعات هستند .  توصیه من به آنها  بزرگ نمایی  پاراگراف اول  از بیانیه وزارت اطلاعات  است  که در آن با نادیده گرفته شدن نام میرحسین، از« فرزندان خانم رهنورد» نام برده شده است. آنها  با تمرکز بر این پاراگراف  می توانند  ادعا کنند  که این اطلاعیه ،  نشانه ای از احترام ویژه  دولت روحانی به زنان است!! با این ادعا به فریب کاری وزارت اطلاعات،   کمک شایانی خواهد شد.

۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

مذاکره با امریکا و ژرفای قلب مبارک آقا

چند سال قبل   و در حالی که  هنوزدولت جرج بوش - معرفی کننده جمهوری اسلامی به عنوان محور شرارت -  بر سر کار بود  سید علی خامنه ای در یک سخنرانی عمومی مجوز مذاکره با امریکا در مورد عراق  را صادر کرد. پس از چند روز و در حالی که دولت احمدی نژاد در حال آماده سازی مقدمات مذاکره بود حسین شریعتمداری در سرمقاله  روز سی ام اردیبهشت کیهان با اشاره به همین موضوع نوشت: « ممکن است آقا اجازه داده باشند.ولی باید حضرت ایشان از ژرفای قلب مبارک خویش راضی هم باشند.آیا راضی هستند؟ بعید به نظر می رسد و البته اگر راضی باشند هرچه آن خسرو کند شیرین بود». این واکنش در واقع پاسخ یکی از سخنگویان رهبر به موضع امریکایی ها بود که پس از علنی شدن آمادگی خامنه ای برای مذاکره ، اعلام کردند فقط در مورد عراق با جمهوری اسلامی مذاکره خواهند کرد  نه هیچ موضوع دیگر. ظاهراً همان وضعیت بار دیگر و البته این بار با احتیاط بیشتر در حال تکرار است. دیروز حسین شریعتمداری که خبرگزاری فارس برای او لقب « کارشناس مسائل استراتژیک » را انتخاب کرده ، به  انتقادی نرم از حسن روحانی به خاطر  گفتگوی تلفنی او با اوباما پرداخته  است. البته بر خلاف  سرمقاله چند سال قبل ، این بار از فحاشی به امریکا خبری نیست و نماینده رهبر در کیهان ، تنها به دنبال آنست که ثابت کند یا اوباما دروغگوست یا روحانی ونشانه هایی هم ارائه کرده تا این اتهام را بیشتر متوجه روحانی نماید.سخن اصلی شریعتمداری آنست که امریکایی ها می گویند مذاکره تلفنی به در خواست طرف ایرانی  بوده اما روحانی در فرودگاه مهر آباد اعلام کرده که این گفتگو به درخواست اوباما انجام شده است. او سپس در عبارتی طعنه آمیز خطاب به روحانی می گوید: « ا اگر اینگونه باشد اظهارت رئیس جمهور محترم هنگام ورود به تهران که طرف مقابل را درخواست کننده گفتگو معرفی کرده با شعار دولت راستگویان تناقص دارد و انتظار این بوده و هست که رئیس جمهور محترم واقعیات را با مردم در میان بگذارند.» -اینجا -
 
گمان نمی کنم این بار با سرعت چند سال قبل، شریعتمداری به سراغ ژرفای قلب مبارک آقا برود چون او بهتر از مشتی اجیر اعزامی به فرودگاه مهر آباد می داند که همان حضرت آقا از ژرفای قلب مبارک خویش، خطر را حس کرده و فعلاً چاره ای جز کوتاه آمدن در برابر امریکا ندارد. پس من هم نکته ای را که در یادداشت های اخیر خود نوشته ام تکرار می کنم البته این بار با استعاره از نکته نویسی حسین شریعتمداری:  « روحانی فرصت طلایی در اختیار دارد که علیرغم آنچه در ژرفای قلب مبارک حضرت آقا می گذرد  برای حل مشکلات فراوان مردم ایران- و نه برای عبور دادن رهبر از بحران - گام های اساسی بردارد» این گوی و این میدان.
 
نکته بعد التحریر نیز اینکه آقای روحانی حق ندارد از سرگرمی مردم و نخبگان به این موضوع مهم و حیاتی ، برای به حاشیه راندن مسائل حیاتی  دیگر از جمله زندانیان سیاسی و دفاع از آزادی های سیاسی و اجتماعی مردم, بهره برداری نماید.
 
 

از «ضد مذاکره» با برنز تا «فوت »در تلفن اوباما

چهار سال پیش  در چنین روزهایی ، سعید جلیلی به عنوان مذاکره کننده  اصلی هسته ای ، در حاشیه مذاکره با  نمایندگان گروه 1+5 با ویلیام برنز معاون وزیر خارجه امریکا مذاکره کرد. احمدی نژاد روز چهارشنبه پانزدهم مهرماه 88 پس از جلسه هیئت دولت در جمع خبرنگاران گفت :« جلیلی از درخواست طرف امریکایی برای مذاکره استقبال کرد و اتفاقا مذاکراتشان ، مذاکرات خوبی هم بود» - اینجا-   تا یازده روز بعد از این اظهار نظر، نه کیهان چیزی نوشت نه دیگران حرفی زدند . اما روز بیست و ششم مهرماه همان سال ،ناگهان حاج حسین شریعتمداری دچار مکاشفه شد که گفتگوی جلیلی با برنز « ضد مذاکره » بوده است  ( بند سه سرمقاله حسین شریعتمداری را از اینجا بخوانید)
حالا با این مقدمات ، شما فکر می کنید حسین شریعتمداری در مورد گفتگوی تلفنی روحانی و اوباما چه خواهد گفت؟ من فکر می کنم می گوید « اوباما به روحانی تلفن زده و رئیس جمهور انقلابی و ولایت مدار ما ، پاسخ او را با دمیدن چند فوت محکم   در گوشی تلفن ، داده است » البته این دفعه، ممکن است کشف شریعتمداری ، چند هفته یا حتی چند ماه یعنی تا زمان رفع نیاز آقا به امریکا، طول بکشد

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

نمایش سه شنبه سرپوشی برای جام زهر پنجشنبه

 پس از حدود یکهفته گمانه زنی  و تبلیغ در مورد دیدار حسن روحانی و باراک اوباما ودر حالی که تعدادی از روزنامه  ها و رسانه های نزدیک به روحانی، خبر از قطعیت این ملاقات می دادند ناگهان این خبر کوتاه در اختیار رسانه ها قرار گرفت که « اوباما به واشنگتن بازگشت و ملاقاتی انجام نخواهدشد».ساعاتی قبل از آن ، عدم حضور روحانی در ضیافت ناهار دبیر کل سازمان ملل  بسیاری ار ایرانیان را متعجب ساخته بود. این موضوع در چهل و هشت ساعت گذشته ، تحلیل های متفاوتی را موجب شده است. گروهی آن را نشانه  غیرواقعی بودن ادعای روحانی در خصوص داشتن اختیارات تام در جریان سفر به  امریکا دانستند .درمقابل ، عده ای بر این باور بوده و هستند که  در آخرین دقایق قبل از دیدار،دستوری پیش بینی نشده از تهران رسیده و روحانی را ازانجام دیدار با اوباما منع کرده است. مدعیان فرضیه اول،  به سوابق رفتاری  رهبر جمهوری اسلامی اشاره می کنند که نشان می دهد او به هیچیک از اطرافیان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی اعتماد کامل ندارد و  اعطای اختیار واقعی به آنان را موجب به خطر افتادن موقعیت خویش می پندارد. گروه دوم اما با اشاره به عقب نشینی های ناگزیرسیدعلی خامنه ای در سه ماه اخیر، اعطای اختیار به روحانی را انتخاب ناگزیر رهبر برای عبور ازبحران های پیش روی خویش  می دانند. در عین حال به باور این گروه، فشار برخی حامیان نظامی و سنتی ، رهبر را وادار کرده با پس گرفتن بخشی از اختیار اعطایی به روحانی، او را ازحضور درضیافت دبیر کل سازمان ملل و دیدار با اوباما محروم نماید. اما آیا فرضیات ممکن فقط به همین دو مورد ختم می شود؟
 
نگارنده  بر این باور است که  فرض اعطای اختیار کامل به روحانی برای مذاکره واقعی و یافتن راه حل پشت در میز مذاکره، با روحیات رهبر جمهوری اسلامی همخوانی ندارد. از سوی دیگر ، نگرانی رهبر از تداوم فشارهای اقتصادی  و سیاسی ، راهی جز کوتاه آمدن از مواضع پیشین و تلاش برای حل مسائل فیمابین ایران و امریکا  برای او باقی نگذاشته است. خامنه ای  قبلا بارها از مقامات گروه 1+5 ونیز از صاحبنظران داخلی شنیده بود که حل بحران هسته ای به عنوان جدی ترین بحران نظام جمهوری اسلامی ، جز با کاهش چالش  میان امریکا و جمهوری اسلامی ، امکان پذیر نیست. اما  او تا کنون از حل وفصل قطعی مسائل با امریکا و نیز بستن پرونده هسته ای خودداری می کرد زیرا پیش از این هرگز  با مشکلاتی که در ماههای اخیر ، نظام حاکم بر ایران را تا مرز فلج شدن واقعی پیش برده است  مواجه نشده بود. اما اکنون   پس از تحمیل هزینه های فراوان به ملت و کشور، او در شرایطی خود را آماده تسلیم در برابر واقعیت ها می کند  که مهره چینی های نامناسب و اقدامات تبلیغاتی و فریب کارانه در بیش از دودهه رهبری آقای خامنه ای ، وضعیتی  ایجاد نموده که عقب نشینی مدبرانه ، به راحتی امکان پذیر نیست. ضمن آنکه صداقت رهبر برای بازگشت واقعی از اشتباهات هزینه ساز گذشته، با تردید اساسی مواجه است و  هنوز این احتمال وجود دارد که او پس از عبور از گردنه خطرناک تحریم ها ، باز هم به مواضع  خودخواهانه گذشته باز گردد.
 
در شرایط فعلی ، رهبراز یک سو  به حفظ  حامیان افراطی خویش - که تنها حامیان واقعی یا  منفعت طلب  باقیمانده برای او هستند -  نیاز قطعی دارد. در عین حال او  باید  مهم ترین چالش در مقابل حکومت خود یعنی پرونده هسته ای را به سامان مورد نظر قدرت های جهانی برساند و خود را از تحریم های فلج کننده برای حکومت نجات دهد  که این مسئله مستلزم توافق با امریکایی هاست. از سوی دیگر هنوز سخنان نابخردانه خامنه ای در ذهن حامیان است که « کسانی که دم از مذاکره با امریکا  به عنوان رأس استکبار می زنند یا الفبای غیرت را بلد نیستند یا الفبای سیاست.». همچنین درشت گویی ها و ادعاهای غیر واقعی در خصوص نفی هر گونه عقب نشینی  در روند فعالیت هسته ای ایران ، همچنان در ذهن   حامیان سنتی و عمدتاً افراطی او باقی مانده است. لذا او چاره را در آن دیده که  پروژه نجات خویش را به دو بخش « مذاکره برای تسلیم » و «نمایش اقتدار کاذب برای حفظ روحیه حامیان افراطی » تقسیم نماید. به نظر می رسد  هاشمی رفسنجانی و حامیان اصلاح طلب روحانی  هم در این مورد حاضر به همراهی با رهبر هستند. شاید بتوان  گفت گروه زیادی از نیروهای مخالف نظام نیز عبور موقت از بحران های اقتصادی  و کاهش فشار بر مردم را  جز از طریق همراهی با این روند، امکان پذیر نمی دانند.
 
با عنایت به موارد بالا اکنون می توان علت عدم حضور روحانی در ضیافت ناهار دبیر کل  و نیز عدم مواجهه او با اوباما را یافت. تبلیغات گسترده در داخل کشور و حمایت از اقدام متدینانه روحانی یعنی عدم حضور در ضیافتی که اسلام را به خطر می انداخت  نگاه بسیاری  از روحانیون سنتی و قشر مذهبی حامی نظام را از سایر ابعاد سفر روحانی منحرف می نماید . آنها  اکنون از اینکه به تعبیر ایرج میرزا« اسلامِ به باد رفته، با یک دو سه مشت گِل ، خریداری شده » آنچنان مشعوف هستند که تا مدت ها حتی از فشار های اقتصادی بر مردم هم سخن نخواهند گفت. حزب الهی های تندرو هم از اینکه  دکتر روحانی با رد درخواست اوباما برای ملاقات، بینی استکبار را به خاک مالیده ، به خود می بالند و سؤال نخواهند کرد « در جلسه با گروه پنج به اضافه یک ، چه امتیازی به آنها داده خواهد شد که آقای روحانی به حل و فصل سه ماهه موضوع هسته ای  چشم دوخته است در حالی که  دهسال مذاکره ، نتوانسته موضوع را فیصله دهد؟» در واقع رفتار روز سه شنبه روحانی ، نمایشی  بود برای مخفی نگهداشتن نوشیدن جام زهر در روز پنج شنبه .
 
شاید لازم به تأکید نباشد که توافق هسته ای با قدرت های جهانی، نه نوشیدن جام زهر که گام مثبت وبزرگی است وباید مجریان آن را ستود. در عین حال هیچکس حق ندارد عوامل طولانی شدن این روند که موجب تحمیل دهها میلیارد خسارت به ایران شدند را از مسئولیت مبرا بداند. دکتر روحانی هم که  می  داند در حال حاضر برای رهبر هیچ چاره ای جز حل وفصل این موضوع وجود ندارد باید همه تلاش خود را به کار بگیرد تا روند فعلی ، برگشت ناپذیر شود و رهبر نتواند به محض عبور از بحران تحریم ، بلند پروازی ها و نابخردی های خود را مجددا  بر پرونده هسته ای ، حاکم کند.رفتار روحانی و تیم همکاران او، در آینده نزدیک نشان خواهد داد که آنها تنها اجرا کننده سناریو ونمایش های رهبر هستند یا با هوشمندی از فرصتی که نگرانی واحساس خطر توسط رهبر در اختیار آنان گذاشته است  به نفع مردم و کشور استفاده خواهند کرد.

۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه

ازدواج با محارم و وکلای تسخیری جمهوری اسلامی

من در عجبم از کسانی که در مورد بحث شرم آور ازدواج با فرزند خوانده، بیش از محکوم کردن ذهن های بیماری که این موضوع را مطرح کردند به دنبال مچ گیری از مخالفان این طرح هستند. اصلا مسئله این نیست که این قانون تصویب می شود یا نه. حتی بحث بر سر این... نیست که اصولاچند نفر می توانند تا این حد از انسانیت به دور باشند که حتی به ازدواج با فرزند خوانده خویش بیندیشند. بحث بر سر نگاه یک عده به مقوله ای به نام انسان است. اما حالا که عده ای دوست دارند اقدام اخیر مجلس را یک گام به جلو برای محدود کردن این رسوایی بدانند، من ضمن نشر مجدد یادداشت قیلی خودم، این سؤال را مطرح می نمایم: خانواده های متدین که به مسئله «محرمیت » پایبندی جدی دارند قبل از پذیرفتن یک کودک به فرزند خواندگی، از راههای شرعی آن فرزند را به پدر - در مورد دختری که به فرزند خواندگی پذیرفته می شود - و به مادر- در مورد فرزند خوانده پسر- محرم می کنند. آنوقت اگر قرار باشد ازدواجی صورت بگیرد غیر ازضد اخلاقی و غیر انسانی بودن، ازدواج با محارم هم خواهد بود. یادداشت قبلی من را از اینجا بخوانید



 

هشدار ! رسوایی جدید در جمهوری اسلامی، ازدواج با فرزند خوانده

به نظرم برای همگانی کردن درخواست یک حکومت سکولار و برگشت نا پذیر کردن آن تا ابد، هیچ کار بهتر از این نیست که مدتی، کاری به حکومت اوباشان جمهوری اسلامی ،  نداشته باشیم خودشان آنقدر رسوایی به بار می آورندکه متدین ترین افراد هم برای سرنگونی این حکومت تلاش خواهند کرد. شما را به خدا آیا ،کثیف ترین حیوان هم حاضر است به فکر کامجویی از کسی باشد که او را به عنوان فرزند بزرگ کرده است؟ آیا اراذل حاکم بر ایران ، ثمره این کار را میدانند؟ برای من به عنوان یک فرد مذهبی   بسیار سخت است که خیلی از حرف ها  را بگویم اما چه کنم که اگر نگویم دق خواهم کرد.

اوباشی که در رأس آنها ولی فقیه قرار دارد ظاهرا بعد از سالها آموزش کشور داری با تحمیل هزینه های کلان مالی و جانی به ایران،هنوز از درک روشن ترین مسائل ، عاجزند . پس می گویم و می گوییم شاید در میان سران نظام  ، انسانی پیدا شود و علاج واقعه را قبل از وقوع بکند.
بر اساس اعلام یکی از گماشتگان مجلس شورای اسلامی ، بر اساس طرح جدیدی  که در مجلس است  کسانی که کودکی را به فرزند خواندگی قبول کرده اند بعداً با اجازه قاضی می توانند با همان فرزند ازدواج کنند. (توضیحات این عضو مجلس را در اینجا بخوانید )
 
می دانیم انسان نماهایی در ایران هستند که تنها اعتبار و امتیاز آنها، ثروتمندی است. این افراد در تمام سازمانها و ادارات ایران از جمله دستگاه قضایی ایران ، نفوذ گسترده دارند.  یقین دارم با تصویب قانون جدید، بسیاری از آنها برای قبول فرزند خوانده با یکدیگر مسابقه خواهند گذاشت تا برای آینده خود وسیله عیش فراهم کنند. البته عده ای از آنها که قطره ای انسانیت در وجودشان باشد احتمالا ً تا رسیدن این طفل معصوم ها به سن قانونی و رشد جسمی، تأمل خواهند کرد . اما چه کنیم با کسانی که  ازمیان همه احکام  و فتاوای مراجع تقلید ، فقط فتوای زیر را آموخته اند: « کسی که زوجه ای کمتر از نه سال دارد وطی - سکس - برای او جایز نیست چه زوجه دائمی باشد چه منقطع، اما سایر کام گیری ها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ* اشکال ندارد.»
 
پی نویس
-------------------------
شرمنده ام که نمی توانم تفخیذ را در اینجا توضیح دهم. البته مخاطبان این صفحه  نیازی به این فتوا ندارند. کسانی هم که منتظر قانون جدید مجلس هستند خودشان معنی آن را چیدا خواهند کرد

۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

فریب کاری جدید خامنه ای ؛آزمون صداقت و کارآمدی برای روحانی

آنچه در روز  بیست و چهارم خرداد سال جاری اتفاق افتاد و آن را انتخابات ریاست جمهوری نامیدند از دو منظر قابل بررسی است. نخست اینکه دروغگو ترین  و فاسد ترین رئیس دولت در ایران ، پس از هشت سال از کرسی ریاست به زیر به کشیده شد و جای خود را به کسی داد که ظواهر رفتار و گفتار او هیچ شباهتی به اشغال کننده پیشین جایگاه ریاست جمهوری ندارد. همین تغییر موجب شادی بسیاری از ایرانیان شده است  و آنان را قانع کرده که شرکت در انتخابات اخیر، در مجموع برای ملت ایران سودمند بوده است .در طرف دیگر این ماجرا، سید علی خامنه ای قرار دارد که با زیر پا گذاشتن همه سخنان خود در هشت  سال گذشته، ظاهراً تن به ریاست جمهوری کسی داد که به نظر می رسد گزینه مطلوب او برای ریاست جمهوری نبوده است.
 
در مورد  تمکین  رهبر جمهوری اسلامی به  ریاست جمهوری روحانی، سخن بسیار گفته شده اما به نظر می رسد کوتاه آمدن ناگهانی رهبر در آن ماجرا ،متأثر از فشارهای خارجی و نیاز خامنه ای به  « مشروع نمایی رژیم خود » در منظر خارجیان بوده است. سخنان اخیر رهبر جمهوری اسلامی و توصیه به «نرمش قهرمانانه» تقویت کننده فرضیه کسانی بود که که ترس و کلافگی خامنه ای از فشارهای خارجی را دلیل عدم ایستادگی او در برابر منتخب ِناگزیر هجده میلیون ایرانی می دانستند.به عبارت دیگر، همان وحشت و نگرانی که اکنون خامنه ای را وادار کرده از « نرمش قهرمانانه » سخن بگوید  عامل تن دادن او به ریاست جمهوری روحانی بوده است. سخن اخیر دکتر روحانی در مورد « داشتن اختیار تام برای مذاکرات هسته ای » نیز بخشی از همان  سناریو است.  تنها سه ماه قبل از آن که روحانی از اختیار کامل خود برای حل و فصل موضوع هسته ای سخن بگوید  رهبر جمهوری اسلامی  در  یک جلسه عمومی که  روز بیست و دوم خرداد سال جاری- دو روز قبل از انتخابات اخیر - انجام شد چنین گفته بود :«عرصه بين المللي، عرصه تعارف و رودربايستي نيست و هرقدر شما ضعف نشان دهيد و عقب بنشينيد دشمن جلوتر مي آيد.گاهي به خاطر مصلحت، بعضي حرف ها را قبول كرديم اما دشمن پا روي حرف خودش گذاشت و با جسارت بيشتر جلو آمد، بنابراين بايد در مقابل خواسته هاي نامشروع بيگانگان با قدرت ايستاد.» در آن زمان برای همگان آشکار بود که  عرصه مورد نظر رهبر، مذاکرات هسته ای  و فرد مورد بحث او ،حسن روحانی مذاکره کننده اصلی هسته ای بوده است.  این موضع گیری رهبر در ادامه  عقده گشایی های مکرر او نسبت به خاتمی و همکاران او در عرصه های مختلف به ویژه عرصه مذاکرات هسته ای بود .خامنه ای و سخنگویان او در هشت سال گذشته بارها رفتار تیم هسته ای دولت خاتمی  را به نقد کشیده و آنان را به انفعال متهم کرده بودند.  یکی از شدید اللحن ترین انتقادات سید علی خامنه ای ،روز سوم مرداد ماه سال گذشته  در یک سخنرانی عمومی انجام شد . او با اشاره مستقیم به مذاکرات هسته ای قبل از دولت های نهم ودهم ،اظهار داشت:«در آن دوره که ادبیات مسئولان ما آمیخته به تملق گویی از غرب شد ... به واسطه همراهی با غربی ها وعقب نشینی هایی که انجام گرفت آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم» . این سخنان به اندازه کافی واضح بود تا نارضایتی رهبر از روند مذاکرات تیم روحانی و مدارای آنان با جامعه جهانی برای عبور از بحران و خطر را نشان دهد.
 
البته ادعای نارضایتی خامنه ای از «تدابیر  هسته ای  روحانی- خاتمی»  یا تظاهر فریب کارانه رهبر  به این نارضایتی و تبلیغات هماهنگ رسانه های رهبر،سابقه ای طولانی دارد. پس از انتخابات سال هشتاد وهشت ،سیمای جمهوری اسلامی  گزارش مفصلی در مورد فعالیت تیم هسته ای در دوره های مختلف پخش کرد که اعتراض روحانی را بر انگیخت . روحانی که ادعا می کرد هفتاد درصد محتوای آن گزارش دروغ است هیچگاه اجازه نیافت از طریق صدا و سیمای زیر نظر رهبر، به ادعا هاعلیه خود وروند مذاکراتی که زیر نظر او انجام شده بود پاسخ بگوید. در حالی که او نماینده پرسابقه رهبر در شورایعالی امنیت ملی بود و عدم همراهی سیمای جمهوری اسلامی با روحانی  برای دفاع از خود، نشان از هماهنگی  آن رسانه با رهبر و رضایت خامنه ای از اتهام افکنی  علیه تیم هسته ای دولت خاتمی داشت.
 
موارد فوق  که در هشت سال گذشته بارها اتفاق افتاد ظاهراً نشان می داد که خامنه ای از اینکه روش مورد عمل خاتمی، روحانی و همراهان ایشان در مذاکرات هسته ای ادامه پیدا کند راضی نیست. این ابراز نارضایتی همانطور که در سطور بالا آمد تا سه  روز قبل از اعلام پیروزی روحانی  در برابر رقبای خود ادامه داشت. لذا ابراز اعتماد مجدد خامنه ای به روحانی و  اعطای اختیار کامل به او برای حل وفصل پرونده هسته ای بایستی دلیلی غیر از تحولات داخلی کشور داشته باشد؛همان دلایلی که خامنه ای را وادار کرد به ریاست جمهوری روحانی تن دهد در حالی که انتخاب او نوعی پیروزی برای دشمنان  خامنه ای تلقی می شد .
 
از روزی که خامنه ای ، رأی به هریک از کاندیداها را  رأی به جمهوری اسلامی دانست تا روزی که از همگان حتی مخالفان نظام خواست با شرکت در انتخابات، ایران را از خطر نجات دهند تنها ده روز فاصله شد. با اطمینان می توان گفت در آن ده روز اتفاق جدیدی  نیفتاد که فشار بر مردم ایران را افزایش دهد یا تهدید جدیدی را متوجه ایران - نه نظام جمهوری  اسلامی - کند. حتی افزایش تصاعدی تحریم ها که می توانست  در عرصه های گوناگون مردم ایران را با مشکلاتی مواجه کند تنها زمانی موجب آغاز عقب نشینی خامنه ای شد  که موجودیت نظام و منابع مالی  رهبر در خارج از کشوربا تهدید مواجه گردید. خامنه ای زمانی که یقین کرد اراده جامعه جهانی برای مقابله با نظام  جمهوری اسلامی جدی است با چرخشی ناگهانی ، همه ادعاهای خود علیه روحانی و تدابیر هسته ای اورا پس گرفت و نه تنها   با نوشیدن نوعی از جام زهر، حضور او درکاخ ریاست را پذیرفت بلکه با واگذاری اختیار کامل برای  حل و فصل موضوع هسته ای ، این پیام را به قدرت های جهانی ارسال کرده و می کند که همه درشت گویی های هشت سال گذشته، از سر نادانی و مستی بوده است. رهبر همچنین با همکاری گروهی از اصلاح طلبان به دنبال القای این دروغ بزرگ است که تمام نابسامانی ها در داخل و دشمن تراشی ها در خارج، ناشی از مدیریت احمدی نژاد بوده و با رفتن او  بسیاری از کژی ها و مفاسد  از  مدیریت کلان کشور  حذف خواهد شد.
 
اکنون ممکن است عده ای بگویند عقب نشینی رهبر به هر دلیل که باشدچون به نفع کشور و ملت است باید آن را غنیمت شمرد. اما مشکل اصلی آنست که همه شواهد حاکی از واقعی نبودن این عقب نشینی است به طوری که با رفع خطر از سر رهبر و نظام حکومتی او ، همه چیز به جای نخست باز خواهد گشت.  کسانی که تحولات هسته ای ایران را تعقیب می کنند می دانند که ابراز اعتماد خامنه ای به روحانی و تیم هسته ای دولت خاتمی ، قبلاً نیز سابقه داشته است. رهبر جمهوری اسلامی از نخستین روزهای افزایش فشار جهانی بر پرونده هسته ای که در نیمه راه دولت دوم خاتمی بود  تا آخرین روزهای استقرار آن دولت ، بارها و بارها از روند فعالیت تیم هسته ای خاتمی - روحانی حمایت کرد. حتی در اوج اعتراض تندروهای سپاه و بسیج به مذاکرات پاریس -که یکی از آخرین مذاکرات و توافقات هسته ای در دولت خاتمی  بود - به صورت کامل از تصمیمات روحانی و خاتمی حمایت کرد. او در یکی از سخنرانی های عمومی خود در این مورد، چنین گفت :«من همین مذاکرات پاریس  را که تقریباً یک ماه پیش انجام گرفت نگاه کردم و خواندم مواضع خوبی اتخاذ کردند و خوب دفاع کردند و منطقی حرف زدند. » . اما آنگاه که احساس کرد فشار جامعه جهانی بر ایران کاهش یافته، تندخویی در داخل و پُر گویی در عرصه بین المللی را آغاز کرد و کشور را به جایی رساند که همگان شاهد آن هستند.
 
روحانی در شرایطی چراغ سبز رهبر برای حل وفصل موضوع هسته ای و رفع خطر از نظام را دریافت کرده که فریب کاری و دورویی رهبر در همین  عرصه را قبلاً با همه وجود درک نموده  و از آن زخم خورده است. از سوی دیگر، روحانی می داند که خامنه ای هم اکنون چاره ای جز اعلام تسلیم در برابر قدرت های جهانی  از راه بازگرداندن  مذاکرات هسته ای به  روند قبل از سال هزار و سیصد و هشتاد وچهار ندارد.در واقع  واگذاری ظاهری اختیار مذاکرات هسته ای به روحانی   ، تنها چاره خامنه ای برای نجات خود از فشار های جهانی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی است. همین وضعیت ، فرصت مناسبی در اختیار روحانی می گذارد تا صداقت و کار آمدی خود را به ایرانیان نشان دهد. او باید از فرصت فعلی استفاده کند و  مذاکرات را در روندی غیر قابل بازگشت برای حل وفصل نهایی قرار دهد. او همچنین به خوبی می داند  رهبر ،  تا چه حد از تداوم برخی تحریم ها که دسترسی  او به منابع کلان مالی برای ماجراجویی های جهانی را محدود کرده، دلخور و پریشان حال است. بخش قابل توجهی از این تحریم ها ناشی  از حضور روزافزون سپاه و نهادهای زیر نظر رهبر دراقتصاد کلان کشور است. روحانی می تواند به همین بهانه، دست  بسیاری از مافیاهای وابسته به رهبر را از اقتصاد کشور کوتاه نماید.
 
با اطمینان می گویم در حال حاضر ، رهبر  جمهوری اسلامی درمانده تر  از آنست که   تدابیر روحانی برای حل نهایی موضوع هسته ای و قطع دسترسی عوامل تحریم ساز به  منابع مالی  را « وتو » کند. آنچه مرا تا این حد نسبت به ادعای خود مطمئن ساخته ، علاوه بر مشاهده عقب نشینی های ناخواسته رهبر ، توصیفی است که  از زبان مهدی کروبی در مورد رفتار خامنه ای در بحران ها  و مواقع احساس خطر،شنیده ام. به یاد دارم در جریان قتل های زنجیره ای، شیخ کروبی با ابراز تأسف از عدم قاطعیت خاتمی در مقابله با عاملان و آمران آن قتل ها، اظهار می داشت:« آقای خامنه ای هم اکنون در شرایطی قرار دارد که اگر تیم منتخب خاتمی ، متهمان قتل های زنجیره ای  از جمله فلاحیان را به اشد مجازات هم محکوم کند خامنه ای مداخله نخواهد کرد و مانع مجازات آنها نخواهد شد.» البته روحانی از محبوبیت خاتمی برخوردار نیست اما اولاً به نظر می رسد از خاتمی شجاع تر است و ثانیاً میزان استیصال رهبر جمهوری اسلامی در مقایسه با سال هفتاد وهفت، دهها برابر بیشتر شده است. پس روحانی می تواند - و باید - از فرصت موجود استفاده کند و بستر را برای کاهش تسلط رهبر بر همه شئون کشور آماده نماید . در غیر اینصورت، تنها ثمره اقدامات روحانی، نجات رهبر از بحران و ایجاد امکان مجدد  برای او در جهت توسعه مافیاهای اقتصادی، ماجراجویی های خارجی ، بردن کشور به سمت جنگ ودرگیری و افزایش سرکوب در داخل خواهد بود.
 
روحانی به خوبی می داند حتی اگر نقش «نجات دهنده رهبر » را  ایفا نماید در اولین فرصت پس از رفع بحران، رهبر به سراغ خود او خواهد آمد تا کینه « تحمل کاندیدای رفسنجانی و خاتمی » را جبران نماید.روحانی برای تبدیل فریب کاری جدید خامنه ای به یک فرصت در جهت منافع ملی ، وقت زیادی ندارد؛ همانطور که برای افشای «کارآمدی و توانمندی » یا « مأمور و معذور بودن » او زمان زیادی لازم نیست.

۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

آقای روحانی ! شبهه خودتان چگونه برطرف شد؟

در ادامه مسابقه ای که برای انکار تقلب در انتخابات سال هشتاد و هشت  به راه افتاده است حسن روحانی هم فرصت حضور در جمع ائمه جمعه را مغتنم شمرد و گفت : «مردم در این انتخابات همه شبهات در مورد انتخابات گذشته در افکار عمومی جهان را شستشو دادند ». تأکید روحانی بر شسته شدن همه شبهات مربوط به انتخابات گذشته در حالی است که خود او دو هفته قبل از کودتای  انتخاباتی سال هشتاد و هشت ، شبهه ای بزرگ در مورد سلامت انتخابات  ریاست جمهوری دهم مطرح کرده بود. او که روز چهارم خرداد سال هشتاد و هشت  در نشست تخصصی پیش بینی اقتصاد ایران شرکت کرده بود با اشاره به توزیع غیر طبیعی پول میان اقشار مختلف جامعه اظهار داشت :«شوراي نگهبان كه در انتخابات مجلس با انجام نظارت درست آراء كانديداهايي كه پول بين مردم پخش كرده بودند را باطل كرد، خوب است گروه نظارتي خود را براي برخورد با اينگونه كارهاي شبهه ناك كه در انتخابات رياست جمهوري دهم صورت مي گيرد، فعال كند. چطور پول كانديداي نمايندگي مجلس از جيب خودش راي خريدن است ولي پخش پول از جيب ملت خريد راي نيست؟ » وی که این اقدام دولت احمدی نژاد در آستانه انتخابات را « شبهه ناک » می دانست از احمدی نژاد سؤال کرد که چرا به جای توزیع پول در خرداد - نزدیک انتخابات - این کار را در تیر ماه انجام نمی دهد؟
 
شبهه ناک دانستن انتخابات به دلیل تلاش احمدی نژاد برای خریدن آرای گروهی از مردم، موضوعی بود که در همان زمان و در کنار سایر روش های دخالت در نتیجه انتخابات، مورد اعتراض مهدی کروبی، میر حسین موسوی و بسیاری از فعالان سیاسی قرار گرفت. این اعتراضات ، با ادعاهای محسن رضایی در خصوص شناسایی حوزه های انتخابیه که میزان آرای اعلام شده برای آنها  تا صد وپنجاه در صد واجدان شرایط !!!!!رأی بود تکمیل شد. اکنون با گذشت بیش از پنجاه ماه،  حسن روحانی در حالی از شسته شدن همه شبهات مربوط به انتخابات سال هشتاد و هشت سخن می گوید که هنوز هیچکس به شبهات گوناگون  در این خصوص -از جمله شبهه مطرح شده توسط روحانی - پاسخ نداده است .
 
حسن روحانی در سخنرانی چهارم خرداد  هشتاد و هشت ، دهها ایراد اصولی که بر احمدی نژاد وارد بود و صدمات عمده ای که به خاطر عملکرد او بر کشور و ملت ایران تحمیل شده بود رایاد آوری کرد. نه ماه قبل از آن  یعنی در شهریور ماه هشتاد و هفت نیز حسن روحانی در یک سخنرانی شدیداللحن ،رفتار داخلی و خارجی احمدی نژاد را به چالش کشیده بود. ااکنون که او ادعا می کند همه شبهه ها پیرامون انتخابات سال هشتاد وهشت شسته شده، بهتر است برای مردم توضیح دهد که آیا شبهه مطرح شده توسط خود او یعنی خریداری رأی با پول مردم نیز برطرف شده است؟ او برای آنکه صداقت خود با مردم ایران را به اثبات برساند باید نحوه شسته شدن شبهه خویش را اعلام کند. همچنین باتوجه به آنهمه نابسامانی و مفسده در دولت احمدی نژاد که حداقل نه ماه قبل از انتخابات توسط روحانی مطرح شد او باید برای مردم توضیح دهد علت عدم کاندیداتوری وی در سال هشتاد وهشت چه بوده است؟ البته من می دانم و او هم می داند که روحانی یا هر اصولگرای دیگری که می توانست بخشی از رأی احمدی نژاد را جذب کند حق کاندیداتوری در سال هشتاد وهشت را نداشت. در واقع رهبر جمهوری اسلامی، با صراحت و در ملاقات حضوری، روحانی و قالیباف را در آن سال از کاندیداتوری منع کرده بود که این هم یکی از شبهات پیرامون افتضاح انتخاباتی سال هشتاد وهشت است. اگر غیراز اینست آقای روحانی می تواند در کنار افشاگری در مورد روند شسته شدن نخستین شبهه خویش، این شبهه را نیز برطرف نماید. در غیر اینصورت بعید است کسی این «کتمان حقیقت » توسط روحانی را به حساب فراموشکاری او بگذارد.

۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

من و آقای روحانی از پنج سال پیش تا امروز




پنج سال قبل - بیست و پنجم شهریور سال هشتاد و هفت - سرمقاله آفتاب یزد را به سخنرانی انتقادی حسن روحانی علیه دولت احمدی نژاد و حملات هماهنگ دولتی ها علیه او اختصاص دادم . پس از نوشتن این مقاله ، روحانی مرا به دفتر خود دعوت کرد و جلسه ای مفصل و خصوصی با او داشتم . نمی دانم آقای روحانی فقط حاضر به گفتگو با «واحدی » است که از او در برابر احمدی نژاد دفاع می کرد یا حالا هم که عازم امریکاست حاضر به گفتگو با « واحدیِ » پرسشگر هست . به هرحال بخشی از مقاله مورد نظر را در اینجا نقل می کنم



بهتر است دولتمردان هم به جاي تكرار پاسخ هاي رايج در دو سه سال اخير، در برابر تك تك ادعاهاي حسن روحاني پاسخ هاي مستدل ارائه نمايند. روحاني در مورد حضور در جمع سران شوراي همكاري خليج فارس و نشستن در زير تابلوي <دول خليج العربيه> اعتراض كرده و نگراني خود را از دريافت قطعنامه ضدايراني در همين اجلاس بيان داشته است. اگر ادعاي او در اين مورد گزاف است، مي توان تصاوير تابلوهايي را ارائه نمود كه حضور رئيس جمهور ايران را در <اجلاس شوراي همكاري خليج فارس> گرامي داشته و نيز نسخه اي از بيانيه پاياني اجلاس را منتشر نمود كه نشان مي دهد سران عرب دست از ادعاي ضدايراني خود برداشته اند! روحاني از خالي شدن صندوق ذخيره ارزي سخن گفته است. مي توان آمار دقيقي از فروش نفت و درآمد مازاد – نسبت به پايه تعيين شده در بودجه– كه بايد به حساب ذخيره ارزي ريخته شود ارائه نمود و آن را با موجودي فعلي آن حساب تطبيق داد. در اين راه مي توان از بعضي نمايندگان اصولگراي مجلس هشتم نيز كمك گرفت كه در آستانه افتتاح مجلس هفتم، مصوبه مجلس ششم براي برداشت چندصدميليون دلار از آن حساب را خيانت مي دانستند! روحاني برخي اقدامات از جمله انحلال سازمان مديريت را به مثابه زدن مهر پايان بر اقدامات كارشناسي دانسته است. اگر كساني اين سخن او را قبول ندارند بهتر است به ميان نمايندگان اصولگراي مجلس و كارشناسان نزديك به اصولگرايان بروند و با گرفتن تاييديه از آنها، عملاسخن روحاني را غيرواقعي قلمداد كنند. روحاني از اينكه ايرانيان در برخي كشورها، مورد بي احترامي قرار مي گيرند اظهار تاسف كرده است و به خاطر همين حرف مورد حمله قرار گرفته است. درحالي كه يك ماه پيش، همه رسانه هاي ايراني، سخنان يك نماينده اصولگراي مجلس را منتشر كردند كه مصاديق مشخصي از هتك حرمت و خدشه بر عزت ايرانيان در كشورهاي همسايه را اعلام مي كرد. اما در آن روز هيچ كس آن نماينده مجلس را با عباراتي كه اخيراً براي حمله به روحاني مورد استفاده قرار مي گيرد، نوازش نكرد! اگرادعاي روحاني در خصوص خدشه به عزت ايران و ايرانيان غلط است حاميان دولت نشانه هايي از پاسخ مثبت مصر به پيشنهاد سخاوتمندانه احمدي نژاد براي برقراري فوري رابطه با آن كشور يا رفتار روسيه و چين در موضوع هسته اي - پس از ابراز اعتماد هاي مكرر مسئولان دولت نهم به اين دو كشور– ارائه نمايند!
  
    روحاني به فرصت هاي ناشي از حماقت آمريكايي ها و رفتار روس ها اشاره كرده و تاسف خود را از اين بابت اعلام نموده است كه ايران نتوانست از اين فرصت هاي طلايي استفاده كند. حاميان دولت مي توانند به جاي حملات مبهم به روحاني، چند نمونه از فرصت سازي ها و فرصت يابي هاي خود كه به نتايج عملي در انعقاد قراردادهاي بزرگ نفتي، تجاري يا حتي سياسي براي كشورمان منجر شده است اشاره كنند تا ادعاهاي روحاني به صورت عملي رنگ ببازد. در ميان سخنان روحاني نكات ديگري هم وجود دارد كه در ارتباط مستقيم با زندگي روزمره مردم، كاهش قدرت خريد و تحميل فشارهاي فراوان بر آنهاست. در مورد اين ادعاها، مردم بهتر از هر كس تشخيص مي دهند كه ادعاهاي روحاني بي اساس است و هدف انتخاباتي دارد يا ادعاهاي كساني كه همه روزه از بهتر شدن وضعيت معيشت مردم سخن مي گويند! ادعاي روحاني در خصوص تاثير مستقيم اقدامات و اظهارات نسنجيده بر شرايط كسب و كار مردم نيز نكته اي است كه اگر از واقعيت به دور باشد با سخنراني هيجاني روحاني، بر مقبوليت اين سخنان در ميان فعالان اقتصادي و آحاد مردم افزوده نخواهد شد و اگر حقيقت داشته باشد تكذيب مسئولان دولتي و متهم كردن سخنران به اهداف انتخاباتي، چيزي از ارزش اين سخنان كم نخواهد كرد.
    .
  
    در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه حتي اگر سخنان اخير روحاني، كليد زدن تبليغات انتخاباتي باشد او كاري نكرده است جز پيروي از همان روشي كه برخي طرفداران احمدي نژاد در دوره تبليغات انتخاباتسال 84 انجام داده اند؛ اگر چه برخي سخنان روحاني به دليل ارائه برخي شواهد ملموس براي مردم، از مقبوليت بيشتري برخوردار بوده است. اما حاميان دولت نمي توانند با پاسخگويي هاي احساسي، به نقطه صفر خود يعني دوره تبليغات سال 84 باز گردند. آنها اكنون مدارك كافي در اختيار دارند و اگر ادعاهاي روحاني و ساير منتقدان جدي دولت را ناصحيح مي دانند بايد با سند و مدرك به جنگ آنها بروند.

۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبه

آیت اله شریعتمداری، تداوم جنگ ، کشتار شصت و هفت و.... یاد آوری به خاتمی

سید محمد خاتمی در یکی از آخرین اظهارنظرهای خود گفته است :"در فضای بسته ،نقد از خود هم ممکن نیست. وقتی جریانی و گرایشی در جامعه تحت فشار و زندان است روا نیست که از خود مچ گیری کند و آب به آسیاب  تخریب گران  و انحصار طلبان بریزد".این سخنان پس از آن مطرح شد که سعید حجاریان به خاطر «رد ادعای تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال های هشتاد و چهار و هشتاد و هشت » مورد حملات  شدید از سوی اصلاح طلبان غیر حکومتی قرار گرفت. البته به نظر می رسد قریب الوقوع بودن انتقادات داخلی به دلیل « نقش آفرینی گروهی ازاصلاح طلبان درفریب انتخاباتی اخیر» نیز در موضع گیری اخیر خاتمی بی تأثیر نبوده است. اما انگیزه خاتمی هرچه که بوده ، نمیتوان نسبت به خطرات ناشی از این اظهارات بی تفاوت بود. در واقع توصیه خاتمی همان حربه ای است که از آغاز استقرار نظام جمهوری اسلامی تا کنون  به صورت متناوب و دوره ای ،در خدمت اصلاح طلبان و  اصولگرایان حکومتی بوده تا از زحمت  پاسخگویی و شفاف سازی خلاص شوند.

 هنوز چند ماهی  پیروزی انقلاب نگذشته بود که حوادث ترکمن صحرا و پس از  آن کردستان، به اهرمی برای سرکوب آزادی ها تبدیل شد . در آن زمان  سران حکومت ادعا می کردند  افشای برخی نابسامانی ها موجب سوء استفاده دشمنان خارجی انقلاب خواهد شد  و   دارندگان رسانه های بزرگ جهانی را در اقدامات فریب دهنده خود به منظور برهم زدن آرامش در داخل کشوریاری می کند. در یک کلام به این بهانه که نباید  به آسیاب اقتدار گرایان جهان  آب ریخت ،بستن دهانها و سرکوب رسانه ها را توجیه کردند. 

نمی توان انکار کرد  که توانایی  حکومت در وحشت آفرینی ازخطر اقتدار گرایان جهانی تا آنجا بود که بسیاری از انقلابیون و زجرکشیدگان از سرکوب  نیز به کاروانی پیوستند که جلودار آن آیت اله خمینی بود و سرکوب آزادی بیان و قلم را امری مقدس بر می شمرد. در همان فضا،  بزرگانی همچون مرحوم آیت اله شریعتمداری به زندان خانگی افتادند و میهن پرستانی  همچون مهندس امیر انتظام ، بهترین سال های زندگی خود را در بدترین زندانهای جمهوری اسلامی سپری کردند اما اغلب سیاستمدارانی که امروز اصلاح طلب نامیده می شوند ساکت ماندند مبادا آب به آسیاب دشمنان داخلی و خارجی ریخته شود.زندانی شدن برخی شخصیت های ملی ومذهبی، تنها ثمره سکوت مصلحت اندیشانه برخی از آزادیخواهان سابق نبود .

هنوز بستن دهان ها به بهانه جلوگیری از تضعیف انقلاب نو پا ادامه داشت که صدام با حمایت بسیاری از حکام عرب و قدرت های شرقی و غربی ،به ایران حمله کرد .  بسیاری از کسانی که در دوره جنگ به بهانه حفظ یکپارچگی کشور در برابر دشمن خارجی  ، چشم بر مظالم و مفاسد بستند شاید نمی دانستند که سکوت ایشان در برابر سیاست های حاکم ، قدرت مسلط بر کشور را به « عدم پاسخگویی » در همه زمینه ها عادت می دهد . جنگ ویرانگر و خانمانسوز با عراق ، هشت سال به طول انجامید اما همه کسانی که امروز بر بیهودگی ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر تأکید می کنند سکوت پیشه ساختند. در واقع به بهانه  جلوگیری از سوء استفاده دشمن، بزرگترین دشمنی در حق ملت و کشور ایران اعمال گردید . سکوت در برابر ادامه جنگ ،هزینه ای معادل   هزاران میلیارد دلار خسارت  مادی و قربانی شدن صدها هزار زن و مرد مظلوم ایرانی را بر دوش ملت ایران گذاشت.

جنگ هنوز به پایان نرسیده بود که یکی از ننگ آورترین اقدامات نظام یعنی اعدام ناگهانی صدها زندانی در یک دوره چندروزه انجام شد *. این بار هم «ادامه خطر دشمن خارجی »و هراس افکنی از یک نیروی معارض داخلی، بهانه به دست نیروهای داخلی داد تا دربرابر یکی از بزرگترین جنایات نظام، سکوت کنند. لابد آن روزهم محمد خاتمی هایی بوده اند و اعتراض به خودی ها به خاطر آن جنایت را «ریختن آب به آسیاب دشمن » می دانسته و عدم مچ گیری را توصیه می کرده اند.  

هرچه از سالهای نخستین انقلاب گذشت علاقه حکومت به «سکوتِ خودی و غیرخودی » در مقابل مفاسد و مظالم ، افزایش یافت والبته به موازات آن بر طیف قربانیان این سکوت های مصلحت اندیشانه یا کاسبکارانه افزوده شد. اگر در سالهای نخستین استقرار جمهوری اسلامی، رقبای احتمالی ومخالفان سرشناس آیت اله خمینی وبه حبس وحصر می رفتند در پایان دهه نخست از پیروزی انقلاب، کم کم  نوبت به کسانی رسید که  سکوت خود نسبت به همه کژی ها را مقدس می شمردند زیرا به گمان آنها، فریاد اعتراض می توانست آب به آسیاب دشمن بریزد.

البته در گزینش قربانیان جدید، قبل از همه نوبت به برخی همراهان اولیه انقلاب رسید که قبل از دیگران در برابر کج روی های نظام،قد علم کرده بودند. آیت اله منتظری  شاید با توجیهی شبیه به آنچه امروز خاتمی می گوید در برابر حبس خانگی آیت اله شریعتمداری و آیت اله روحانی در قم وحصر آیت اله قمی در مشهد سکوت کرده بود .او به تداوم بیهوده و هزینه ساز جنگ هم به صورت جدی اعتراض نکرد زیرا احتمالا فکر می کرد نباید در مقابل دشمنانی که همه ابزارهای تبلیغاتی را در اختیار دارند ،نظام مورد علاقه خود را تضعیف کند و آب به آسیاب دشمنانی بریزد که با گفتمان انقلاب دشمنی دارند.اما آنگاه که همین آیت اله منتظری نتوانست شاهد برخی ظلم ها و فسادها باشد و لب به اعتراض گشود  اعتـراض های او را تاب نیاوردند   زیرا برای معتادان به «آرامشِ گورستانی »هیچ نوع جنجالی قابل تحمل نیست .

آیت اله منتظری با رفتن به حصر خانگی در سال هفتاد وهفت در واقع  تاوان اعتراضاتی را پرداخت که از سال 1367 وپس از کشتار شرم آور زندانیان سیاسی آغاز  کرده بود . درآن زمان گروهی از سیاستمداران اصلاح طلب با سکوت خود،عملاً مهر تأیید بر اقدام حاکمیت - حصر آیت اله منتظری - زدند .آنها ظاهراً می دانستند شرط ادامه حضور در حاکمیت ،تن دادن به اعتیاد حکومت  است :اعتیاد به «مجیز شنیدن و تنفر از گوش سپردن به اعتراض »، غافل از اینکه این اعتیاد هرروز جلوه های جدید می یابد و روزی دامن گیر تن دهندگان به آن خواهد شد.

اکنون به سخن اخیر خاتمی بازمی گردم . او از یاران اصلاح طلب خویش خواسته تا اطلاع ثانوی از مچ گیری درون جناحی خودداری کنند. این سخن در آستانه تنظیم روابط جدید اصلاح طلبان حکومتی با نظام و ورود برخی از آنان به بدنه دولت بیان شده  است. یعنی درست در شرایطی که احتمال افزایش کجروی اصلاح طلبان می رود و هم زمان با زیر سؤال بردن برخی واقعیت های تاریخی توسط سعید حجاریان، محمد علی نجفی وتعدادی از مشتاقان حکومت، خاتمی توصیه به "سکوت درون جبهه ای "می کند   تا   مبادا انحصار طلبان ،سوء استفاده کنند.   گویی  با  مخفی نگهداشتن دستوری ضعف ها، خطاکاران به "خود اصلاحی "دست خواهند زد.

توصیه خاتمی هیچ تأثیر واقعی بر درک مردم از واقعیت های جامعه ندارد. اما بسته شدن مسیر انتقاد در رسانه های اصلاح طلب، از یک سو منجر به "عادی سازی  معامله پشت  پرده گروهی از اصلاح طلبان برای بازگشت به حکومت" خواهد شد در حالی که  هزینه این زد و بند ،مشروعیت بخشی به اقدامات ظالمانه و پُرمفسده رهبر و عوامل اوست. از سوی دیگر سران نظام را آسوده خاطر خواهد کرد که مسابقه برای ورود به  " کمپ اصلاح طلبان پشیمان " و کسانی که به خواسته های جنبش سبز پشت می کنند  حتی در میان "تریبون داران اصلاح طلب " نیز با مخالفت جدی مواجه نخواهد شد.

 بخشی از اصلاح طلبان که خاتمی دستور توقف انتقاد از آنها را صادر کرده، هم اکنون در جمع شرکا  یا مباشران دولت قرار گرفته اند و عدم انتقاد از ایشان به معنای ادامه همان روندی است که در سی و پنج سال گذشته وجود داشته است. در این سه و نیم دهه ،به بهانه " نریختن آب به آسیاب دشمنان داخلی یا خارجی " ،بسیاری از ضعف ها پنهان مانده و موجب عقب ماندگی کشور یا ظلم های   غیر قابل جبران به هموطنان شده است.

آنچه خاتمی از همفکران خود خواسته ، همان چیزی است که سید علی خامنه ای هم از پیروان خود می خواهد. در همه سالهای گذشته، ادعای خامنه ای و عوامل او ، این بوده که نظام ، با دشمنانی در داخل و خارج مواجه است و نباید در مقابل آنها جبهه حاکمیت را تضعیف کرد.قبل از او هم نزدیکان آیت اله خمینی همین خواسته را از همه فعالان سیاسی و مذهبی داشتند.طُرفه آنکه در آن دوران، گاه بدون درخواست علنی آقای خمینی یاران  چپ گرا و راست گرای او ـ اصلاح طلبان و محافظه کاران فعلی ـ داوطلبانه ، سکوت اختیار می کردند.

امروز با نگاهی گذرا به سرنوشت کشور در سه دهه گذشته می توان ثمره « سکوت برای جلوگیری از سوء استفاده غیر خودی ها » را دید.تداوم نابخردانه جنگ و تحمیل میلیاردها دلار خسارت به کشور در کنار قربانی شدن دهها هزار ایرانی غیرتمند، ثمره سکوت آن دوران وشرایط تأسف بار ایران در همه عرصه های داخلی و خارجی، دستاورد تداوم سکوت در دوره رهبری سید علی خامنه ای است.

آقای خاتمی لابد توصیه خرداد ماه یکهزار وسیصد وپنجاه ونه  سید احمد خمینی را به یاد دارد.روز  بیست ودوم خرداد سال پنجاه ونه ،سازمان مجاهدین خلق در ورزشگاه امجدیه  مراسمی برگزار می کرد که توسط عناصر حزب الهی به  خون کشیده شد . دو روز بعد از آن حادثه،سید احمد خمینی در گفتگویی ،   این پرسش را مطرح کرد که «چرا اگر به فلان مرکز نماز جمعه حمله شود حتی گربه ای که در  خانه حمله کنندگان هست نیز شناسایی می شود اما در روز روشن به یک تجمع قانونی حمله می شود و هیچکس پاسخگو نیست».اندکی بعد از این حادثه، ادعای کودتا در کشور ، همه مسائل را به حاشیه برد. پس از آن هم جنگ آغاز شد و تضییع حقوق مردم به امری عادی  تبدیل گردید. البته تا مدتی ، برخی از مقامات حکومتی ، همچنان در خصوص پاسداشت آزادی ها سخن می گفتند.مثلا سید احمد خمینی در نامه ای که روز بیست و هشتم بهمن ماه پنجاه و نه در روزنامه کیهان به چاپ رسید  ضرب و شتم شیخ حسن لاهوتی در رشت و سکوت اکثر دست اندرکاران نظام در برابر آن را به باد انتقاد گرفت.او ازجمله  خاتمی و دعایی - نمایندگان آیت اله خمینی در کیهان و اطلاعات - را مورد خطاب قرار داد:« عزیزانم دعایی و خاتمی ! چرا ساکتید و هیچ نمی گویید؟چه مرگمان شده است؟لابدشما هم استدلالتان این است که اگر فریاد برآورید ....ضدانقلاب از آن سوء استفاده می کند». اما به تدریج سیداحمد خمینی هم در کنار کسانی قرار گرفت که « به خاطر جلوگیری از سوء استفاده ضد انقلاب ، ظلم ها را می دیدند و سکوت می کردند».  نتیجه اینکه  سید احمد خمینی از موضع اعتراض به قتل یک نفر در حادثه امجدیه، به موضع سکوت در برابر اعدام یک شبه صدها تن رسید. این تغییر موضع از عوامل مختلفی ریشه می گرفت امایقیناً نمی توان  سکوت های مصلحت اندیشانه و گاه کاسبکارانه که همه آنها با توجیه جلوگیری از سوء استفاده اغیار صورت می گرفت را در نهادینه شدن « حق کشی های روز افزون » بی تأثیر دانست.

سید محمد خاتمی خود از نزدیک روند تثبیت تک صدایی در کشور به بهانه « جلوگیری از سوء استفاده دشمن » را شاهد بوده است .لذا بسیار عجیب است که بار دیگر همان « سکوتِ دیکتاتور پرور » را توصیه می کند. او اگر لحظاتی  خاطرات خود را مرور نماید درخواهد یافت که  که از حصر آیت اله شریعتمداری تا حصر آیت اله منتظری، از بازداشت  سخن گوی دولت بازرگان - مهندس امیر انتظام - تا حبس  نایب رئیس مجلس اصلاحات -مهندس بهزاد نبوی، -، از توقیف روزنامه میزان مهندس بازرگان تا توقیف اعتماد ملی کروبی و از تداوم نابخردانه جنگ با عراق تا دشمن تراشی ابلهانه خامنه ای و احمدی نژاد، مسیری طی شد که هموار کننده آن مسیر، بستن تدریجی زبان ها به بهانه جلوگیری از سوء استقاده دشمن بود.  پس شایسته نیست کسانی که داعیه مبارزه با دیکتاتوری را دارند توجیه گر عامل اصلی نهادینه شدن تک صدایی در کشور باشند و اقدام خود را مبارزه با انحصار طلبان ضد دموکراسی بنامند.

 

__________________

*پی نویس : موضع نگارنده در برابر اقدامات گذشته سازمان مجاهدین خلق ، آشکار تر از آنست که نیاز به توضیح داشته باشد اما مخالفت با سیاست های سازمان نمی تواند توجیه گر سکوت نسبت به  جنایت نابخشودنی سال شصت و هفت باشد