۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

هوا پس است احمدی نژاد به جدایی می اندیشد

این سؤال مدتی ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که « اگر شرایطی مانند عراق برای ایران به وجود بیاید چند تن از یاران نزدیک احمدی نژاد به فوریت ، خود را تسلیم حمله کنندگان خواهند کرد ؟» اما اکنون سؤال جدی تر من اینست که « در صورت رسیدن به آن شرایط یا آشکار شدن علائمی از آن ، احمدی نژاد با چه سرعتی حساب خود را از رهبر جمهوری اسلامی ، جدا خواهد کرد ؟»ممکن است این سؤال ، در مرحله نخست برای عده ای عجیب به نظر برسد اما یقیناً پاسخ بسیاری از افراد به این پرسش همان چیزی است که در ذهن من می گذرد . برای پاسخگویی به این پرسش ، نیم نگاهی به رفتار رئیس دولت کودتا در ماههای اخیرکافی است. او در این مدت تلاش فراوانی کرده تا در برابر رسانه های خارجی ، اندیشه سیاسی و مذهبی خود را نسبت به آنچه مورد علاقه و تأکید رهبر جمهوری اسلامی است متفاوت نشان دهد.او پیش از این ، همین رویه را در خصوص برخی موضوعات داخلی در پیش گرقته و به نتایجی نیز دست یافته بود. مثلاً در برخورد با آنچه « بدحجابی » نامیده می شود احمدی نژاد در چند گفتگوی تلویزیونی ،آنچنان با روش های پلیسی مخالفت کرد که گویی هیچ اطلاع قبلی از طراحی و اجرای طرح موسوم به « عفاف » نداشته است .او در زمینه اثبات بی خبری خویش، موفقیت هایی نیز کسب کرد زیرا تنها معدودی از مردم سخنان فرمانده نیروی انتظامی را شنیدند که « جزئیات طرح عفاف ،در سه جلسه به ریاست احمدی نژاد ، بررسی و تصویب شده است .» آنچه احمدی نژاد تا کنون در مورد طرح عفاف و برخی مسائل داخلی انجام داده تنها با هدف نشستن در جایگاه اپوزیسیون برای کسب آرای خاکستری در جامعه بوده است . او به درستی به این نتیجه رسیده که مهم ترین انگیزه برای بسیاری از ایرانیان ، نشان دادن مخالفت خود با تصمیمات و اقداماتی است که با دستور یا حمایت رهبر انجام می شود . رئیس دولت کودتا که از این واقعیت به خوبی آگاه بود گمان می کرد با برخی مخالف خوانی ها قادر خواهد بود رأی این دسته از مخالفان رهبر را به نفع خود مصادره نماید .در واقع ، غیبت اصلاح طلبان و منتقدان حقیقی، این توهم را برای احمدی نژاد ایجاد نموده بود که می تواند از « نمد مخالفت با رهبر» برای خود کلاهی فراهم نماید و سهم بیشتری از حکومت را نصیب خویش سازد. اما اقدامات و موضع گیری های اخیر احمدی نژاد ـ که اغلب معطوف به تحولات در سایر کشورها یا مواضع سایر دولت ها در برابر جمهوری اسلامی است ـ دلایل و انگیزه های کاملاً متفاوت دارد .برای تبیین بیشتر موضوع، اشاره به چهار نمونه ، مفید خواهد بود. یک ـ سه سال قبل که رحیم مشایی از دوستی با مردم اسرائیل سخن گفت ، اظهارات رهبر در رد سخنان مشایی ، به عنوان « فصل الخطاب » معرفی شد . احمدی نژاد که در ابتدا با صراحت اعلام کرده بود « حرف مشایی ، حرف همه دولت است » ادامه پافشاری بر موضع اولیه خویش را متوقف کرد تا به « مخالفت با رهبری » متهم نشود. اما پس از تحولات اخیر در داخل و خارج از ایران ، او دوباره به موضع پیشین بازگشت تا حتی در قضیه اسرائیل و فلسطین ، خرج خود را از رهبر و حامیان او جدا کند. احمدی نژاد در اوائل پاییزامسال در گفتگو با فرید زکریا، سخن نزدیک ترین یار خود را تکرار وبار دیگر بر دوستی با مردم اسرائیل پافشاری کرد تا از طریق یکی از پُر مخاطب ترین برنامه های تلویزیونی، آغاز دوره جدید روابط خود با رهبر را به گوش جهانیان برساند. دو ـ در موضوع سوریه ، رهبر جمهوری اسلامی ، صراحت توأم با وقاحت را به خدمت گرفت و علناً‌از دولت جنایت کار اسد حمایت کرد.او در توجیه این حمایت ، مخالفان دولت اسد را « عامل امریکا و اسرائیل » معرفی کرد .اندکی بعد ازموضعگیری رهبر ، احمدی نژاد بر لزوم «‌مذاکره دولت سوریه با مخالفان » تأکید کرد تا نشان دهد با رهبر جمهوری اسلامی اختلاف نظر دارد و حاضر به حمایت شش دانگ از دولت اسد نیست. سه ـ درروزهای نخست پس از ماجرای سفارت انگلیس، همه یاران رهبر جمهوری اسلامی ، رفتار حمله کنندگان را غیرتمندانه دانستند و از آنان حمایت کردند اما احمدی نژاد سکوت پیشه ساخت و عده ای از یاران نزدیک او ،در همان ساعات اولیه حمله ، رسماً به محکومیت آن پرداختند. چهار ـ پس از بالا گرفتن تنش کلامی میان جمهوری اسلامی و امریکا، تعدادی از فرماندهان ارتش و سپاه ، به رجز خوانی هایی پرداختند که اکنون «‌توخالی» بودن همه آنها آشکار شده است . تأکید مکرر بر بستن تنگه هرمز و ترور وابستگان به امریکا در سراسر جهان ، از عادی ترین تهدید هایی بود که توسط اصولگرایان نزدیک به رهبر بیان می شد اما احمدی نژاد و همکاران نزدیک او در این ماجرا نیز به صورت کامل خرج خود را از یاران رهبر جدا ساختند. الیته نیاز به توضیح نیست که دیدگاه احمدی نژاد در هیچیک ار موارد فوق با مواضع رهبر جمهوری اسلامی ، تفارت اساسی ندارد . حتی نگاهی به مواضع پیشین احمدی نژاد نشان می دهد او تا همین اواخر ، نسبت به موضوعات فوق الذکر دیدگاههایی به مراتب رادیکال تر از رهبر جمهوری اسلامی داشته است . مثلاٌ بسیاری از شعارهایی که در جریان حمله به سفارت انگلیس فریاد زده می شد واگویی شعارهایی بود که برای نخستین باراز زبان احمدی نژاد در تریبونهای رسمی شنیده شد. رجزخوانی ها در خصوص بستن تنگه هرمز هم شباهت بسیار به سخنانی دارد که در شش سال گذشته و بارها توسط احمدی نژاد مطرح شده است . ادعای دوستی با مردم اسرائیل هم اگرچه با هدف جلب توجه مقامات غربی بیان شده است اما هیچ کس را در دنیا نخواهد فریفت زیرا مدعی دوستی با مردم اسرائیل همان کسی است که بارها برای جلب رضایت تندروهای داخلی ، شعار« لزوم حذف اسرائیل از نقشه زمین » را فریاد کشیده و با این سخن فاقد پشتوانه خود ، هزینه های زیادی به کشور و ملت تحمیل نموده است .ادعای حمایت احمدی نژاد از « مذاکره میان دولت سوریه و مخالفان » هم چیزی جز یک طنز تلخ نیست زیرا احمدی نژاد همان کسی است که تداوم ریاست او بر دولت ، جز باسرکوب خونین منتقدان ایرانی ، امکان پذیر نبوده و وزارت اطلاعات در دولت او ، سردمداری مقابله خشونت بار با معترضان و منتقدان را به عهده داشته است.احمدی نژاد هم به خوبی می داند که هیچکس ادعای حمایت او از « مذاکره دولت اسد با مخالفان » را باور نمی کند همانطور که تظاهر او به مخالفت با اوباش گری ها در برابر سفارت انگلیس نیز کسی را در داخل کشور نمی فریبد. عدم همراهی ظاهری با «طرفداران بستن تنگه هرمز» هم موجب فراموشی نقش احمدی نژاد در توسعه ماجراجویی های بین المللی نخواهد شد. پس اگر احمدی نژاد در نیمه دوم از دومین دوره ریاست بر دولت ، تظاهر به آزادیخواهی می کند یا در موضوعاتی که مورد حساسیت جامعه جهانی است مواضعی اتخاذ می نماید که متفاوت از دیدگاههای رهبر جمهوری اسلامی است بایستی علت آن را در انزوای جمهوری اسلامی در عرصه جهانی و آگاهی اواز این انزوا جستجو کرد . احمدی نژاد از یکسو شخصاٌرفتار سران دولت های مختلف باخود را شاهدبوده و تغییر این رفتار نسبت به دوره های پیشین ریاست جمهوری در ایران را درک کرده است و از سوی دیگر ، هشدارهایی از مشاوران چندملیتی خود دریافت نموده که او را نسبت به وخامت شرایط جمهوری اسلامی در عرصه جهانی آگاه می سازد.او اکنون می داند که اراده ملت ایران ، مبارزه تا سقوط دیکتاتور است و البته در شرایط جدید، جامعه جهانی نیز به همراهی با ملت ایران ، متعهد است . احمدی نژاد به یاد می آورد که هشت سال قبل ، دولت های کوچک و بزرگ جهان برای توسعه روابط سیاسی و اقتصادی با ایران، با یکدیگر مسابقه گذاشته بودندو قراردادهای بزرگ اقتصادی با دولت ایران منعقد شده یا در شرف انعقاد بود. البته میزان سرمایه گزاری شرکت های بزرگ خارجی در ایران بسیار کمتر از علاقه مندی آنها بود که این تفاوت ، دلیلی نداشت جز سنگ اندازی های کینه توزانه رهبر و زیردستان او در نهادهای امنیتی و قضایی. البته علیرغم همه کارشکنی ها ، قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد ، دهها میلیارد دلار سرمایه خارجی به طرف ایران سرازیر شد اما امروز شرایطی ایجاد شده که ابراز تمایل جمهوری تاتارستان برای سرمایه گذاری در مراکز نفتی ایران ، مقامات جمهوری اسلامی را دچار ذوق زدگی زایدالوصف می کند. احمدی نژاد با حسرت فراوان ، سالهای 76 تا 84 را به یاد می آورد که تصاویر دیدار خاتمی با شخصیت های بزرگ جهان به سراسر دنیا مخابره می شد و شنوندگان سخنرانی های او ،دانشمندان خوشنام اروپایی ، امریکایی ،آسیایی ، افریقایی و عرب بودند در حالی که هرسال بر تعداد خالی صندلی ها در جلسات سخنرانی خارجی احمدی نژاد اضافه می شود تا افزایش انزوای جمهوری اسلامی از این طریق هم بر سران نظام ضد مردمی و فاسدآشکار شود. خوش نام ترین دولتمردانی هم که با احمدی نژاد ملاقات می نمایند « عمرالبشیر» قاتل صدها هزار سودانی و «رابرت موگابه» پدر فقر و نابودی زیمبابوه هستند. رئیس دولت ایران حتی اگر درک صحیحی از تحولات جهانی مرتبط با ایران نداشته باشد از مشاوران ایرانی - امریکایی و مدیران اقتصادی دولت خود می شنود که « هوا پس است ». احمدی نژاد همچنین به خوبی درک کرده که رهبر جمهوری اسلامی برای قربانی کردن او در داخل و خارج از کشور ، نقشه کشیده تا به خیال خود با انتساب همه مشکلات به رئیس دولت ، سقوط محتوم خود را برای مدتی به تأخیر بیندازد. آگاهی از نقشه رهبر ، احمدی نژاد را وادار ساخته تا او هم تدبیری بیندیشد.او که بی شک با ادبیات غیر دیپلماتیک و ماجراجویی های کلامی و رفتاری ،از اصلی ترین عوامل تربیت نسل ماجراجو و اوباش حکومتی بوده است در ماجرای سفارت انگلیس به صورت کامل خرج خود را از رهبر و حامیانش جدا کرد. او برای آنکه هرگونه شبهه نسبت به مخالفت خود با غارت سفارت را برطرف کند حتی مانع حضور دیپلماتهای اخراجی از انگلیس در جمع استقبال کنندگان در فرودگاه تهران شد زیرا می دانست این استقبال ، ادامه همان حمله و غارت است و جهانیان به خوبی از اصل ماجرا با خبرند. پس از ماجرای سفارت لندن ، احمدی نژاد با اتخاذ مواضع متفاوت در برابر حوادث سوریه ،مرگ رهبر کره شمالی و رجز خوانی ها نسبت به حضور امریکا در خلیج فارس ، تلاش کرد سرنوشت خود را از سرنوشت قطعی که برای بقیه دیکتاتورهای حاکم بر ایران رقم خورده و فشارهای جهانی آن را تسریع خواهدکرد جدا نماید. رئیس دولت کودتا در ماجراجویی های خارجی و در سرکوب های داخلی ، شریک نخست برای رهبر جمهوری اسلامی بوده است اما اکنون با برخی اقدامات جدایی طلبانه ، این پیام شفاف را به افکارعمومی در داخل و خارج از ایران ارسال می کند که از بحرانی بودن اوضاع کشور مطلع شده و به دنبال راهی برای نجات خویش است . او احتمالا متناسب با وخامت بیشتر اوضاع ، بر شفافیت پیام های ارسالی خویش خواهد افزودتا شاید از مهلکه ای که دستاورد همراهی شش ساله خود او با رهبر است بگریزد. مهمترین انگیزه احمدی نژاد از اقدامات اخیر ،ترسیم چهره ای متفاوت از خویش و اعلام آمادگی برای کنار آمدن با قدرت های جهانی است.اما یقینا ملت ها و دولت های جهان ، هوشمند تر از آن هستند که ندانند تغییر لحن و رفتار احمدی نژاد در ماههای اخیر ، نه به دلیل تفاوت عمده او با رهبر جمهوری اسلامی در ماجراجویی های خارجی و سرکوب داخلی ، بلکه ناشی از وجود مشاورانی است که سالها در غرب زندگی کرده اند و انتهای راهی که غرب در برابر جمهوری اسلامی قرار داده را به احمدی نژاد گوشزد کرده اند . آنها به زبان احمدی نژاد به او گفته اند که « هوا واقعا پس است ». راستی اگر فشارهای سیاسی و اقتصادی بر حکومت ایران بازهم افزایش یابد آیا به جای تظاهر به جدایی طلبی ، احمدی نژاد به جدایی عملی و حقیقی از شریک حکومتی خود نخواهد اندیشید؟

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

دادسِتان گاز گیر ، شیخ ساده لوح یا « ابوالفشن »‌ ؟


میگویند هرکس تنها به قاضی برود راضی بر میگردداما گمان میکنم سخنان عقده گشایانه محسنی اژه ای در مورد شیخ شجاع ـ مهدی کروبی ـ حتی خود او را هم راضی نمی کند.

دادستان کل جمهوری اسلامی ، تا قبل از افتضاحات سال ۸۸ بیش از هر چیز به خاطر پرتاب قندان به طرف سحرخیز و « گاز گرفتن » آن روزنامه نگار شجاع ، مورد توجه رسانه ها بود اما پس از تحقیر توسط احمدی نژاد و برکناری حقارت آمیز از سرپرستی وزارت اطلاعات ، به توصیه رهبر جمهوری اسلامی ، جایگاه دادستانی کل کشور را غصب نمود ودر آن جایگاه ، خبرساز شد . رهبر از این توصیه ، دو هدف را تعقیب می نمود . نخست آنکه در جنگ با احمدی نژاد بر تعداد یاران خود بیفزاید . ( این جنگ ازنخستین روزهای پس از کودتای بیست ودوم خرداد ۸۸ آغاز شده بود اما تنها نزدیکان رهبر واحمدی نژاد از آن مطلع بودند ).هدف دوم آقای خامنه ای از نشاندن این شیخ بی عدالت بر کرسی دادستانی کل ، جبران ضعفهای مفرط و جلوگیری از گاف دهی های رسواگر رئیس بی لیاقت قوه قضائیه ـ شیخ صادق لاریجانی ـ بود.

پس از انتساب به دادستانی کل کشور ، محسنی اژه ای سایر خصلت های مخفی مانده خویش را نیز بر ملاساخت.از جمله ، به محض بر کناری سعید مرتضوی از دادستانی تهران ، او را به معاونت خویش برگزید تا سایر آدمکشان حرفه ای حاکمیت نیز بدانند اگر بنا بر مصلحت های موقت ، از یک سِمت مهم برکنار شوند بلافاصله در جایگاهی مهم تر به فعالیت های ضد بشری خود ادامه خواهند داد.

در مورد رفتار ضد عدالت محسنی اژه ای در سه دهه اخیر به ویژه آنچه که او در دو سال و چند ماه پس از کودتای ۸۸ انجام داده ، سخن بسیار است اما بهانه اصلی این یادداشت، آخرین سخنان این شیخ بی اراده و عدالت ستیزاست. دادستان رهبر که برای تکمیل اقدام کینه جویانه یار غار خویش ـ خسرو خوبان ملقب به روح اله حسینیان ـ علیه کروبی در مراسم رونمایی یک کتاب حضور یافته بود سخنانی گفت که برای اکثریت مردم ایران و صاحبان خرد ، بی ارزش است اما بی پاسخ گذاشتن آن می تواند موجب توهم او و اربابانش شود . محسنی اژه ای در این سخنوانی تلاش کرد مهدی کروبی را روحانی ساده لوحی جلوه دهد که تحت تأثیر القائات دشمن ، ادعاهایی در خصوص « وقوع تجاوز در زندان های ولی فقیه » مطرح نموده است.اژه ای که همیشه مایل است خود رامتفکر و هوشمند نشان دهد در حالی کروبی شجاع را به « ساده لوحی »متهم کرد که از انتشار فیلمی رسوا گر در مورد خود او ، کمتر از سه سال می گذرد . دادستان کل رژیم کودتا ، در آن فیلم همچون « شاگردی حرف شنو » در محضر کسی نشسته که خودش را دارای قدرتی خارق العاده برای درمان همه بیماری ها می داند .«محمد علی اکبری » که محسنی اژه ای برای بهره گیری از فیوضات او ، عبا و عمامه را به کناری نهاده ، همان کسی است که قوه قضائیه ایران ، او را به کلاهبرداری و فریب زنان و دختران ، متهم می نماید . نمی دانم اتهاماتی که قوه قضائیه علیه « علی اکبری » مطرح کرده ، تا چه حد دقیق است اما یقین دارم ادعای این فرد در خصوص مداوای اغلب بیماری ها با هیچ معیار علمی و تجربی ، قابل قبول نمی باشد .اوج ساده لوحی شیخ غلامحسین محسنی اژه ای ، زمانی آشکارتر می شودکه او در پایان فیلم ، تأثیر پذیری ساده لوحانه و خنده آور از میزبان خویش را علنی می سازد . در این صحنه از فیلم ، محسنی اژه ای قلم به دست می گیرد و متن دیکته شده توسط « علی اکبری » را عیناً قلمی می نماید تا مشکل او در برخی نهادهای حکومتی ، حل و فصل گردد.درواقع دادستان پُر مدعای رهبر ، نامه ای می نویسد تا فعالیت بخش هایی دیگر از قوه قضائیه را « ساده لوحانه » یا ظالمانه ، جلوه دهد !

کمتر از سه سال پس از انتشار این فیلم رسواگر ، محسنی اژه ای که به حق باید او را مجسمه ساده لوحی و دیکتاتوری نامید ،به برکت دسترسی به رسانه های حکومتی ودر حالی که کروبی به هیچ رسانه ای برای پاسخگویی دسترسی ندارد اتهاماتی را علیه شیخ شجاع مطرح می نماید . محسنی اژه ای در واقع « ساده لوحی اثبات شده خویش » را به کسی نسبت می دهد که رفتار هوشمندانه او در در دو سال و نیم اخیر ، خواب را از چشم رهبر و مزد بگیران او ربوده است.اما اصل داستان چیست وچه چیز موجب انفجار عقده های سران حکومت نسبت به کروبی شجاع شده است؟

در نخستسن هفته های پس از کودتای۲۲ خرداد ۸۸ ، گروهی از جوانان مظلوم این کشور، خود را به دفتر کروبی رساندند تا ظلمی را که در زندانهای کودتا برآنان رفته بود با شیخ در میان بگذارند . من در آن روزهادر ایران حضور نداشتم اما مرتباً با شیخ در تماس بودم و رنج او ازشنیدن این اخبار را درک می کردم . نخستین فرض شیخ آن بودکه « اتهامی علیه مأموران وزندانبانان » مطرح شده و او باید از « عدم وقوع آن » مطمئن شود . لذا موضوع را به صورت محرمانه برای کسی نوشت که او هم نسبت به نحوه برگزاری انتخابات وحوادث پس از آن معترض بود در عین حال هنوز دستی در حکومت داشت . با گذشت زمانی نسبتاً طولانی از نامه نگاری با رفسنجانی ، هیچ پاسخی به دست کروبی نرسید و لذا او به ناچار ، نامه خویش را علنی ساخت تا بلکه فریاد رسی پیدا شود . نخستین واکنش سران حکومت به گونه ای بودکه کروبی را قانع نمود حداقل دربخشی از حکومت ، عزم جدی برای مقابله با این مفسده وجوددارد . کروبی با بهره گیری از تلاش های معلم شجاع ـ محمد داوری ـ اسنادو ومدارک ارائه شده توسط بیست وچهار قربانی را جمع آوری وبه قوه قضائیه فرستاد . در آن زمان برای کروبی این یقین نسبی حاصل شده بودکه تجاوزاتی به وقوع پیوسته اما حاکمیت با آن مخالف بوده است . تا چندهفته نیز مقامات عالی رتبه قضایی ،برای پیگیری موضوع همراهی می کردند اما ناگهان امریه ای از بیت رسید و روندپیگیری ، جای خود را به تکذیب و فشار بر قربانیان و همکاران کروبی داد .علت هم مشخص بود : اراده سران نظام بر این تعلق گرفته بود که از عاملان این تجاوزات که درواقع تثبیت کننگان حکومت بودند حمایت نمایند !

به صراحت می گویم بر اساس آخرین مذاکراتی که باآقای کروبی داشته ام بر خلاف ادعاهای یک طرفه و زبونانه محسنی اژه ای ، نه تنهاشیخ شجاع نسبت به « عدم وقوع تجاوز » قانع نشده بلکه او اکنون معتقد است «تجاوزات ، اتفاق افتاده و متجاوزان ، مورد حمایت نهادهای قدرت هستند ».

دربخش دوم این یادداشت علیرغم میل باطنی ، چند نکته را یادآوری می کنم تا مخاطبان بدانند دادستان ساده لوح جمهوری اسلامی ، در هیچ زمینه ای قادر به اعمال قدرت واراده خویش نیست و تنها به عنوان یک امربر بی سواد ، دستوراتی را که به او می دهند از تریبونهای عمومی بیان می کند . ضمن آنکه اوخود بهتر از هر کس می داند حمایت های بی منطق و ظالمانه اش از رهبر وعملکرد او ، تنها به منظور حفظ جایگاهی است که بدون داشتن صلاحیت ، آن را غصب نموده است . محسنی اژه ای حتما ً پاییز یکهزار و سیصد وشصت ونه را به یاد می آورد که به بیمارستان « خاتم الانبیا » آمده بودتا از رئیس مجلس سوم - شیخ مهدی کروبی - عیادت نماید . او که آن روز کت وشلوارآبی روشن به تن داشت آه می کشید و از اینکه « کمتر از دوسال بعد از فوت امام ، رفتاررهبر و رئیس جمهور مورد حمایت او ـ رفسنجانی ـ کشور وانقلاب را در مسیر انحراف قرار داده بود »ابراز تأسف می کرد . محسنی اژه ای همان است ورهبر هم یا همان است یا بسیار بدتر از آن روز!انحراف در کشور هم هزاران بار بیشتر از روزی است که آه از نهاد محسنی اژه ای بلند بود.پس با اطمینان می گویم تنها مشوق دادستان بی اراده برای انکه عدالت را اینگونه قربانی نماید و علیه یک زندانی که قدرت دفاع از خویش ندارد ، دروغ پراکنی کند آگاهی او نسبت به کینه ای است که رهبر ، نسبت به کروبی دارد .

محسنی اژه ای اگر کوچک ترین اراده ای از خودداشت کمی در خصوص فساد های بزرگ سخن می گفت که خود ، رسیدگی کننده به آنهابوده است . او حتماً به یاد دارد که در اواخر بهار سال یکهزار وسیصد وهفتاد ودو،به دفتر آقای کروبی در انتهای خیابان پاسداران - همان محلی که بعدها توسط روح اله حسینیان اشغال و با انجام هزینه های کلان ، به مرکز برگزاری جشن و میهمانی های گران قیمت تبدیل شد- آمده بودتا گزارشی از اختلاس های کلان در «دخانیات » ارائه نماید . آن روز محسنی اژه ای از اثبات « حاتم بخشی یکمیلیارد تومانی » مدیر عامل دخانیات سخن میگفت که « سیصد میلیون تومان آن نصیب شیخ احمد جنتی شده بود و سهم رئیس ستاد اقامه نماز کشورازآن ، یکصدمیلیون تومان بود » . دادستان ساده لوح و کم سواد جمهوری اسلامی ، شاید ازاصول حقوقی اطلاع زیادی نداشته باشد اما به خوبی می داند که رقم اعطایی از نیمه دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد به کسانی مانند جنتی ، دهها برابرارزشمند تر از امروز بوده است .اما مگر محسنی اژه ای با اختیار خود سخن می گوید که بتواند از این افتضاحات ، حرفی بزند؟

محسنی اژه ای که در برابر منطق سحرخیز ،به طرف او قندان پرتاب کرد و برای اثبات قدرت خویش ، اورا « گاز » گرفت کسی است که حتی بر خانه خویش تسلطی ندارد . من بر خلاف رویه حاکم بر جمهوری اسلامی ، نمی خواهم رفتار فرزندان محسنی اژه ای را به حساب او بگذارم . حتی معروف شدن پسر دادستان رهبر به « مدل فشن » را نیز موضوع قبیحی نمی دانم ،اما بحث بر سررفتار قوه قضائیه با سایر جوانانی است که مانند فرزند محسنی اژه ای ، موهای خود را با حالت های خاص آرایش می کنند و شلوار جین پاره پاره می پوشند . این شیخ پُرمدعا ـ که به رسم اعراب باید او را « ابو الفشن »‌نامید ـ نه می تواند فرزند خود را به رعایت الگوهایی که مورد نظر سران نظام است تشویق نماید و نه از آن قدرت بر خوردار است که مانع برخورد قوه قضائیه ، با کسانی شود که لباس ورفتار آنها مانند فرزند «مانکن گونه» دادستان کل جمهوری اسلامی است .تنها قدرت نمایی محسنی اژه ای آنست که وقتی فرزندش با اتومبیل چند ده میلیونی در خیابانهای تهران خودنمایی می کند و حقارت های دوره جوانی پدررا جبران می نماید کسی مزاحم اونشود واو آزادانه ، کارهایی را انجام دهدکه سایر جوانان حق انجام آن را ندارند.

نمونه های فوق تنها بخشی از مسائلی است که بی ارادگی و اَمربر بودن « دادستان ساده لوح و خشن رهبر»‌را آشکارمی سازد . اما در خصوص رفتارشخصی و سوءاستفاده های اونیز نکاتی قابل طرح است . این ها را از آن جهت می نویسم تا گمان نکند دسترسی بی حساب و کتاب او به بوق های تبلیغاتی و محرومیت منتقدان از تریبون های عمومی ، از یکسو به او اجازه می دهد هرگونه که مایل است علیه بزرگانی همچون کروبی شجاع، لجن پراکنی کند و ازسوی دیگر او را از پاسخگویی نسبت به زندگی پُر ابهامش ، معاف می نماید . محسنی اژه ای که مسئولیت رسیدگی به پرونده فساد مالی اخیر را دارد خوب است برای مردم توضیح دهد در سالهای اولیه انقلاب با چه لباس و ظواهری به تهران آمد و اکنون در چه خانه ای و در کدام نقطه تهران زندگی میکند؟ این توضیحات بار دیگر نشان خواهد داد اوبابت عقده گشایی نسبت به شخصیتهای محبوب ملت همچون مرحوم آیت اله منتظری و نیز خشونت علیه پاک ترین جوانان آزادیخواه ایران ، از چه مواهب مالی درکنار رانت های سیاسی برخوردارشده است .


۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

آقای خامنه ای !شما هم عریان شده اید


نمی دانم انتشار عکس منتسب به گلشيفته فراهانی در داخل کشورمان چه واکنش هايی داشت اما يقين دارم ميزان بازتاب اين تصوير در ميان مردم ايران بسيار از کمتر از بازتاب آن در رسانه ها بوده است. هنوز ساعاتی از انتشار تصوير نگذشته بود که برخی سايت ها و شبکه ها ، مهمترين اخبار سياسی، بين المللی و اقتصادی را برزمين نهادند تا اين خبر را به اطلاع ديگران برسانند. حتی خبر مربوط به يکی از افتخارآميزترين حوادث فرهنگیِ کشورمان يعنی دستيابی فيلم ايرانی «جدايی نادر از سيمين »‌ به جايزه معتبر جهانی، تحت الشعاع عکس مجله «فيگارو» ‌قرار گرفت . در اين ميان، ادعاهايی مطرح شد که يقين دارم حتی به فرض صحت عکس منتشره، ارتباطی با انگيزه ها و اهداف صاحب عکس نداشت. عده ای، در تمجيد از عکس وصاحب آن راه افراط در پيش گرفتند وگروهی ديگر ،به گونه ای برای حمله به صاحب عکس، مسلح شدند که گويی درهمين روزها هيچ اتفاق نگران کننده ديگری در عرصه های گوناکون سياسی، اقتصادی، بين المللی و فرهنگی به وقوع نپيوسته است . اين خبر ، هديه بزرگی برای حاکمان جمهوری اسلامی هم بود زيرا افشای خبر «‌ارسال نامه تهديد آميز اوباما برای رهبر» سردرگمی عجيبی برسران جمهوری اسلامی ورسانه های آنها حاکم کرده بود وآنها به يک شوک خبری نياز داشتند تا اظهار نظرهای متناقض و در عين حال پُر از نگرانی آنها را «رفع و رجوع» ‌نمايد. در عرصه اقتصادی، ناتوانی در کنترل نرخ ارز عليرغم «لشکرکشی خيابانی پليس و مأموران اطلاعاتی »‌ مقامات جمهوری اسلامی را به شدت آزار می داد ، در حوزه سياسی ،از يکسو وحشت سران حکومت ازفراگيرتر شدن اراده تحريم انتخابات آنها رامستأصل کرده بود وازسوی ديگر، افزايش ريزش در اردوگاه اصولگرايان و پيوستن کسانی همچون سردار علايی ودکتر افروغ به صفِ « منتقدان رهبر»‌ عرصه را بر سران نظام تنگ کرده بود. درعرصه فرهنگی هم ،سران حکومت با يک معضل بزرگ مواجه بودند. آنها از يکسونمی توانستند مخالفت رسمی خويش با دسترسی « فيلم جدايی نادر ازسيمين» به جايزه «‌گلدن گلوب»‌ را اعلام کنند و از سوی ديگر در برابر چماقداران فرهنگی خويش همچون فرج اله سلحشور،توان ايستادگی وحمايت از اين فيلم را نداشتند. به خصوص پس از اظهار نظر عقده گشايانه سلحشور عليه اصغر فرهادی و فيلم او، رسانه های حکومت به يک خبرپُر سر وصدا نياز داشتندتا افتضاح مربوط به سخنان ضد هنری اين «‌کارگردان نمای حکومتی » از اذهان مردم پاک شود.

در چنين شرايطی تصوير گلشيفته فراهانی ـ‌ يا به ادعای پدرش، عکس جعلی منتسب به او ـ در مجله ای نه چندان مشهور در فرانسه منشر شد و به سرعت در صدر اخبار برخی شبکه های اجتماعی قرارگرفت و برای ساعاتی ، فرصت نفس کشيدن به مقامات مستأصل جمهوری اسلامی ،اعطا نمود . نويسنده اين سطور ، خودرا فاقد حق وصلاحيت برای اظهار نظر در خصوص ميزان اختيار شخصی افراد درانتخاب پوشش وساير جنبه های رفتار فردی و اجتماعی می داند. اما غير متخصص ترين افرادهم امروز به اين نکته پی برده اند که اگر از جسم گلشيفته يا افراد ديگر« تصوير نيمه برهنه »‌ منتشر يا به آنها منتسب می شود سال هاست که سيرت و درون رهبر جمهوری اسلامی و گروهی از حاميان او به صورت « کاملاً برهنه»‌ در معرض ديد و قضاوت ملت ايران قرار دارد. برای اثبات اين ادعا نمونه های فراوان وجوددارد که اين يادداشت به برخی از آنها می پردازد

يک ـ موضوع « پوشش» و سلوک شخصی دختران و بانوان ، يکی از عرصه هايی است که ماهيت سران جمهوری اسلامی را به صورت کاملاً عريان برای مردم افشا نمود . اگر تا چند سال پيش اظهارنظرهای روحانيون حاکم بر ايران در خصوص نوع پوشش و ميزان آزادی انسان ها در رفتارهای شخصی، قابل تأمل به نظر می رسيد امروز ترديدی وجود ندارد که اگر لازم باشد سران جمهوری اسلامی برخی مزدوران خود را به اقداماتی تشويق خواهند کرد که در مقايسه با اقدام منتسب به گلشيفته، بسيار « شوک بر انگيز تر »خواهد بود. باور نمی کنيد؟ آيا فراموش کرده ايد نشريه داخلی سپاه و روزنامه کيهان ،ادعا کردند که « ‌محمدرضا شريفی نيا، داوطلبان حضور در برخی فيلمها را مجبور می کند به صورت لخت مادرزاد در برابر او راه بروند»‌؟ پس چه اتفاقی افتاد که پس از مدتی، همان شريفی نيا به شخصيت جذاب رسانه های حکومتی تبديل شد؟ حاکميت دروغگوی ايران و رسانه های رسمی آن ، در موضوع حجاب و بدحجابی هم قبلاً دست خود را روکرده اند. تصاويری که پس از نمايش حکومتی نهم ديماه ۸۸ در خبرگزاری فارس وبرخی ديگر ازبنگاههای خبر سازحکومت منتشر شد نشان دادکسانی که همه روزه به خاطر پوشش خود با مزاحمت مأموران رژيم مواجهند اگر در نمايش های حکومتی ،تصوير رهبر رابالای سر بگيرند به چهره مجبوب رسانه های نظام تبديل می شوند. به ويژه برخی تصاوير منتشره توسط خبرگزاری فارس ، ثابت می کند اگر برای جذب اقشاری از جامعه ، تهيه تصوير کاملاً برهنه توسط برخی فداييان رهبر ضروت داشته باشد بدون کوچکترين درنگ،اين کارهم انجام خواهد شد.

دو ـ امروز کمتر کسی است که چهره عريان و بی نقاب رهبر و عوامل او در حمايت از دروغگويی های احمدی نژاد را نديده باشد . اکنون دادستان کل کشور، رئيس مرکز پژوهشهای مجلس ووزيرسابق امور خارجه ، به صراحت بر دروغگويی احمدی نژاد تأکيد می کنند اما رهبر جمهوری اسلامی عليرغم اختلافاتی که با احمدی نژاددارد در برابر تهديداو به افشاگری ، عقب نشينی می کند و اجازه نمی دهد سؤال ازرئيس دولت در صحن مجلس مطرح شود.

سه ـ سيرت تمام عريان رهبر ، در موضوع اختلاس سه هزار ميليارد تومانی هم برای مردم ايران ، آشکارشد .آقای خامنه ای در سالهای گذشته ،شعارهای دهان پُر کنی در موضوع مبارزه با مفاسد اقتصادی سر داده بود اما هنگامی که احمدی نژاد گوشه ای از « پرونده های زير بغل خود »‌را به رُخ کشيد رهبر هم نقاب از چهره برداشت و با وقاحتی مثال زدنی دربرابر همه دوربين های تلويزيونی گفت: « اين موضوع را کِش ندهيد » .چهره واقعی رهبر هنگامی بيش از گذشته برای همگان ، عريان و برهنه می شود که به ياد بياوريم در موضوعی بسيار کوچک تر در دوره رياست جمهوری خاتمی ،رهبر شخصاً هدايت پرونده کرباسچی را به عهده گرفت ودرخواست نمايندگان مجلس پنجم برای «کِش ندادن موضوع »را مورد تمسخر قرار داد .

چهار ـ رفتار مزد بگيران رهبر با دومنتقد اصولگرا ـ دکتر افروغ و سردار علايی ـ جنبه ديگری از ماهيت حاکميت ورأس آن را برای همگان ، برهنه وعريان کرد.رهبر جمهوری اسلامی بارها در اقدامی شعاری بر آمادگی خود برای شنيدن انتقادات تأکيد کرده بوداما به محض مواجهه با برخی انتقادات تلويحی،اراذل واوباش حکومتی را گسيل کرد تا با تنبيه منتقدان ،موجب عبرت ديگران شوند .

پنج ـ امروز ماهيت رهبر جمهوری اسلامی در موضوع حمايت ازمسلمانان جهان و مبارزه باديکتاتورها نيز به صورت عريان وبرهنه در برابر چشم همگان قراردارد. اگر تا يکی دوسال پيش ، سکوت آقای خامنه ای در برابر کشتار مسلمانان چچن وترکستان شرقی ،زبونی او در برابر دولت های روسيه و چين را افشا می کرد امروزه حمايت او از قتل مسلمانان و ازاديخواهان سوريه به دست دولت بعثی ، هرگونه ترديد درخصوص ماهيت ضد اسلامی و ضد انسانی او را بر طرف مينمايد .

شش ـ مهم ترين رسوايی برای سران جمهوری اسلامی و حاميان ايشان آن است که در برابر احتمال «برهنگی داوطلبانه» يک دختر ايرانی ،يقه درانی می کنند اما هرگز حاضر نيستند به مسئوليت خويش نسبت به سرنوشت هزاران دختر مظلوم ايرانی اعتراف کنند ؛ همان دخترانی که بدن کاملاً برهنه آنها ، تأمين کننده زياده خواهی عياشانی در داخل ايران يادر شيخ نشين های خليج فارس است . ماهيت رهبردراين زمينه، آن روز برای همگان عريان شد که کارگردان حامی رهبر « ‌فيلم فقر وفحشا» را ساخت و فرمانده نيروی انتظامی، از سرنوشت دخترکان مظلومی سخن گفت که به دليل نياز مالی ، به استخدام بعضی مؤسسات در می آيند ودر برابر دريافت حقوق های شصت هفتاد هزار تومانی ،مورد سوء استفاده قرارمی گيرند . [ متاسفانه تعداد اندکی از اين مکانها به مرکز فحشا و سوداگری تبديل شده است. به طوری که با پرداخت حقوق های ۶۰ تا ۷۰ هزار تومانی به دختران، آنان را اغفال کرده و مورد سوء استفاده قرار می دهند ـ اسماعيل احمدی مقدم ، اول خرداد ۸۷ ، مصاحبه با خبرگزاری مهر]

نمونه های ديگری هم وجود دارد که هريک از آنها به تنهايی برای عريان شدن سيرت وماهيت رهبرجمهوری اسلامی کافی است . اما قطعاً‌اين برهنگی با برهنگی منتسب به گلشيفته فراهانی متفاوت است . گلشيفته،اگر تصوير برهنه خود را دراختياريک مجله گذاشته باشد ازجسم خود ـ يا به ادعای رسانه های جمهوری اسلامی ، از آبروی خود ـ هزينه کرده تا قرار داد خويش با مجله فرانسوی را اجرا کند اما عريان شدن چهره وسيرت رهبرجمهوری اسلامی ، با تحميل هزينه های فراوان برملت وکشور ايران صورت کرفته است . اين روزها برخی افراد به خاطر انتشار تصويربرهنه گلشيفته ، «ادای غيرتمندی » در می آورند . اکنون که ماهيت عريان رهبرجمهوری اسلامی آشکار شده است آيا اين مدعيان نمی خواهند حد اقل تظاهر به غيرتمندی کنند؟شخص رهبر چه ؟ آيا با چشم بستن برواقعيات ، می تواند ماهيت عريان شده خود برای مردمان را مخفی نمايد؟


۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

تحریم انتخابات هم دموکراتیک هم مشروع

پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در ایران به گونه ای بود که تا ماهها پس از آن، هیچیک از اصلاح طلبان تمایلی به سخن گفتن در خصوص انتخابات بعدی در کشور نداشتند. مهم‌ترین دلیل برای این «عدم تمایل»‌ آن بود که پس از خرداد ۸۸ نه تنها تغییری در ترکیب مجریان وناظران انتخابات به وجود نیامده بود بلکه همان متولیان انتخابات، بر شدت حملات لفظی خود علیه منتقدان و معترضان می‌افزودند تا هرنوع امید به اصلاح درکشور از بین برود.

اما با نزدیک شدن سال یکهزار و سیصد ونود که سال برگزاری انتخابات مجلس نهم است عده ای از اصلاح طلبان، نشانه هایی از تمایل به شرکت در انتخابات ـ به شرط اعمال اصلاحاتی در نظام انتخاباتی ـ از خود بُروز دادند. اما پاسخ این ابراز تمایل تلویحی، تشدید اتهام افکنی علیه اصلاح طلبان از سوی اغلب رسانه های وابسته به حاکمیت بود. در همان زمان، گروهی از اصلاح طلبان، با اشاره به روند انتخابات بیست و دوم خرداد ۸۸ و حوادث پس از آن به خصوص حمایت تمام عیار نظام از مسببان آن حوادث، هرگونه اظهار تمایل به شرکت در انتخابات ـ حتی مشروط ـ را نمی پسندیدند و آن را موجب بازسازی مشروعیت کسانی می‌دانستند که توسط اصلاح طلبان به تقلب انتخاباتی متهم شده بودند. ضمن آنکه محدودسازی روز افزون مجلس توسط رهبر نظام، این سؤال جدید را نیز پیش روی عده ای قرار داده بود که اصولاً‌ شرکت در انتخابات، با چه هدفی قرار است صورت بگیرد؟

درهمین مدت، پیام هایی از مهدی کروبی و میرحسین موسوی نقل شد که نشان می داد این دوهمراه بزرگ جنبش سبز، فایده ای برای انتخابات قائل نیستند. این وضعیت تا حدود سه هفته پیش ادامه داشت تا آنکه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات با صدور اطلاعیه ای رسماً بر عدم ارائه لیست انتخاباتی پافشاری کرد. پس از آن، محمد خاتمی که قبلاً شروطی را برای شرکت در انتخابات تعیین کرده بود نیز موضوع مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات را منتفی دانست. واکنش رسانه های حکومتی به این اظهارنظر خاتمی بسیار تأمل برانگیز بود. آنها که در دو سال گذشته مرتباً از نفرت عمومی مردم نسبت به اصلاح طلبان و چهره های شاخص آن جناح سخن گفته بودند، بلافاصله پس از انعکاس اظهارات خاتمی، تلاش کردند این نکته را از میان سخنان او استخراج کنند که «‌اصلاح طلبان، به هیچ وجه انتخابات را تحریم نخواهند کرد.»

هنوز چند روزی از سخنان پُر بازتاب خاتمی و نگرانی های فزاینده رسانه های حکومت نگذشته بود که فاطمه کروبی، پیام قاطع همسرش را در اختیار رسانه ها قرار داد که گویای قطع امید کروبی از اصلاح نظام بود. او ضمن آنکه انتخابات مجلس را «تیر آخر به پیکر نظام » نامید به تحقیر روند انتخاباتی فعلی در ایران نیز پرداخت و پیشنهاد کرد شورایی متشکل از احمد جنتی، احمد خاتمی، غلامعلی حداد عادل و برخی افراد دیگر، نمایندگان مجلس را منصوب کنند.

پیام کروبی به گونه ای بود که توصه به تحریم به راحتی از آن استنباط می شد زیرا او اولاً بر نمایشی و فرمایشی بودن انتخابات تأکید و ِثانیاً از آینده ای سخن گفته بود که مردم خودشان برای بازگشت به ارزش های مورد نظرشان، به پا خواهند خاست. ساعاتی پس از انتشار پیام کروبی، سایت های حکومتی، نگرانی خود از این پیام را با تکذیب آن به نمایش گذاشتند. پس از آن هم اعمال اقدامات تنبیهی بیشتر نسبت به کروبی و خانواده او، عصبانیت دستگاههای قضایی و امنیتی از تأثیر اظهارات انتخاباتی کروبی را آشکار ساخت. همین نگرانی و تشویش موجب صدور بیانیه تهدیدآمیز مشاور دادستان کل کشور شد که هراظهارنظر یا اقدام متضمن تحریم انتخابات یا تشویق به تحریم را جُرم می دانست.

نگاهی به بیش از سی انتخابات که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برگزار شده، نشان می دهد که برای نخستین بار پس از انقلاب، چنین موضوعی توسط مقامات رسمی قضایی، با صدور اطلاعیه، ابلاغ می شود. همین اطلاعیه تهدید آمیز ثابت می کند بر خلاف ادعاهای مربوط به همراهی بی سابقه مردم با حاکمیت، سران نظام نسبت به حضور درصد قابل توجهی از مردم در انتخابات دوازدهم اسفند ماه مجلس، تردید اساسی دارند.

مراجع قضایی در حالی تحریم انتخابات را «‌جُرم» می دانند که اولا ً به موجب هیچیک از اصول قانون اساسی یا قوانین عادی، تشویق به عدم شرکت در انتخابات، جرم نیست. ثانیاً ‌به موجب اصول متعدد قانون اساسی فعلی ایران، هیچکس را نمی توان از ابراز عقیده، منع کرد. ثالثا ً‌رفتار حکومت با منتقدان به گونه ای بوده که آنها برای بیان اعتراض خود نسبت به روند برگزاری انتخابات، هیچ راهی جز تحریم در پیش رو نداشته و ندارند. از همه اینها مهم تر آنکه رهبر جمهوری اسلامی و سخن گویان اواز هم اکنون تبلیغات خود را بر این موضوع متمرکز کرده اند که یکی از اهداف اصلی شرکت کنندگان در انتخابات، اعلام رضایت ازعملکرد حاکمیت وابرازانزجاراز کسانی است که در دوسال و نیم اخیر در تبلیغات رسمی از آنان به عنوان فتنه گر نام برده می شود. در چنین شرایطی، حامیان جنبش سبز و سران جبهه اصلاحات برای اشکار ساختن میزان طرفداران خود، راهی جز دعوت به تحریم ندارند. به عبارت دیگر، تنها راه دموکراتیک که برای اصلاح طلبان و معترضان انتخاباتی باقی مانده، تحریم فعال انتخابات است.
به موضوع تحریم انتخابات می توان ازدیدگاه دینی نیز نگاه کرد. سران حاکمیت ایران، ادعا می کنند که همه اقدامات ایشان مبتنی بر احکام دینی است. انتخابات پیش رو در حالی برگزارمی شود که حداقل دو اظهار نظر رسمی توسط اصولگرایان سرشناس، گویای وجود مفاسد فراوان در روند انتخابات دوازدهم اسفند ماه است. علیرضا زاکانی، نماینده اصولگرای مجالس هفتم و هشتم از سرمایه گذاری نهصد میلیارد تومانی حامیان اسفندیار رحیم مشایی برای تصاحب یکصد و پنجاه کرسی مجلس نهم خبر داده و احمد توکلی، رئیس اصولگرای مرکز پژوهش های مجلس، احتمال بهره برداری انتخاباتی محمود احمدی نژاد از انحلال خانه سینما را مطرح می کند. پیش از این هم بحث هایی در خصوص بهره‌برداری مقامات دولت احمدی نژاد از امکانات و بودجه های دولتی برای تسلط بر مجلس نهم مطرح شده و مستنداتی برای اثبات آن ارائه شده است. در جریان عزل ناگهانی وابقای وزیر اطلاعات هم، تعدادی از اصولگرایان اعلام کردند هدف محمود احمدی نژاد از عزل حیدر مصلحی، پرونده سازی برای رقبای انتخاباتی بوده است.

در واقع، اصلاح طلبان با انتخاباتی مواجه هستند که مجری آن، هرگونه سوء استفاده از امکانات عمومی برای افزایش سهم خود در مجلس را مجاز می شمارد. آیا براساس تعاریفی که روحانیون از «‌منکر»‌ ارائه می کنند، عملکرد دولت در برگزاری انتخابات، نوعی منکر نیست و اصلاح طلبان حق ندارند وظیفه « نهی منکر» را با دعوت از مردم برای عدم شرکت در انتخابات، انجام دهند؟

با توجه به موارد فوق، می توان گفت: اولاً تحریم انتخابات به موجب هیچ قانونی، جُرم تلقی نمی شود، ثانیاً‌همان گونه که شرکت در انتخابات و دعوت به آن، از مظاهر دموکراسی است تحریم آن هم مبتنی بر اصول دموکراسی می باشد. به خصوص آنکه از یکسو، رسانه های حکومتی، میزان شرکت در انتخابات را نشان دهنده میزان تنفر مردم از جنبش سبز معرفی می کنند و از سوی دیگر هیچ راهکار دموکراتیکی جز تحریم برای مقابله با این تبلیغ کینه ورزانه حکومت باقی نمانده است. ثالثآ انتخاباتی که به اذعان بسیاری از اصولگرایان، با سوءاستفاده کلان مالی و سیاسی مدیران ارشد دولتی همراه است، قطعاً از مصادیق «‌منکر» است که تحریم آن نه تنها بلامانع بلکه به موجب اصل اسلامی «‌نهی از منکر» ‌واجب شرعی است.

۱۳۹۰ دی ۲۰, سه‌شنبه

سردار ارشد سپاه و حنای بی رنگ رهبر


مشخصات زیر شما را به یاد کدام حاکم این دوران می اندازد؟ « حاکم مادام العمر» که بعضی بزرگان کشورش را در « حصرخانگی » قرارداده و عده دیگری از آنها را به « زندان » یا « تبعید» فرستاده است ، همان کسی که به مردم معترض ، اجازه « راهپیمایی مسالمت آمیز » نمی دهد، مأموران امنیتی او به تظاهرات ناراضیان حمله میکنند و به این بهانه که «تجمع آنها مجوز ندارد» تعدادی از تظاهر کنندگان را می کُشند و تعداد بیشتری از آنها را مجروح می نمایند، همه مخالفت ها را منتسب به «دشمن خارجی » می کند ، انتقاد از حکومت خود را معادل «اقدام علیه امنیت ملی » می خواند، تظاهر کنندگان معترض را به « اردو کشی خیابانی » متهم می نماید و رسانه های حکومتی او هرچه می خواهند علیه مخالفان می گویند و می نویسند اما پاسخ های طرف مقابل را منتشر نمی نمایند . مشخصه دیگر این « حاکم مادام العمر» آنست که مردم همه نابسامانی ها را از چشم او می بینند و سیل «‌ نامه نگاری » ها به طرف او آغاز شده است .

این نکاتی است که درمقاله (۱)یکی از سرداران ارشد سپاه ، مورد اشاره قرار گرفته است . او این مقاله را به بهانه فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد تظاهرات مردم قم در «‌نوزدهم دی ماه ۵۶» نوشته اما گمان نمی کنم حتی درصد کوچکی از کسانی که مقاله سردار حسین علایی را می خوانند امروز را رها کنند و به سی و چهار سال پیش بیندیشند . زیرا از یک سو:

یک ـ مقاله ، در یکی از سایت های اینترنتی منتشر شده است . پس اغلب مخاطبان داخلی آن ، جوانان و نوجوانان ایرانی هستند .

دو ـ از حادثه نوزدهم دیماه ۵۶ قم ، دقیقاً سی و جهار سال گذشته است . به عبارت دیگر هیچیک از کسانی که سن آنها در حدود چهل سال و کمتر از آنست چیزی از آن حادثه را به یاد نمی آورند

سه ـ در سالهای اخیر هیچگاه درموردنوزدهم دی ماه ۵۶ مقالات تحلیلی اینچنینی در رسانه های داخل کشور منتشر نشده که ذهن جوانان را نسبت به آن حادثه ،آماده نموده باشد و مقاله اخیر را دنباله آن مقالات بشمارند

از سوی دیگر، حافظه نزدیک اغلب ایرانیان ـ از جمله کسانی که مقاله سردار سپاه را می خوانند ـ به یاد می آورد که رهبر جمهوری اسلامی درنخستین واکنش به تظاهرات معترضان انتخابالتی ، این اقدام را «اردوکشی خیابانی »(۲) نامید ، او همچنین در دوسال ونیم اخیر بارها ریشه اعتراضات انتخاباتی را درخارج از کشور جستجو کرده و آن را به دشمنان خارجی نسبت داده است . او دیروز بار دیگر در جمع عده ای که مردم قم نامیده می شدند معترضان را به اجرای برنامه های دشمن متهم کرد (۳). اغلب کسانی که مقاله سردارعلایی را می خوانند چیزی از سرکوب تظاهرات توسط نیروهای شاه به یاد نمی آورند اما با چشم خود ، صدها و هزاران بار شاهد پخش تصاویر مربوط به صحنه تیراندازی از پشت بام مرکز بسیج (۴) به طرف تظاهر کنندگان و نیز صحنه جان دادن ندا آقا سلطان بوده اند . بسیاری از مردم ایران که اکنون مقاله سردارعلایی و اشاره او به حصر برخی بزرگان کشور در خانه هایشان را می خوانند ، نمونه ای از این اقدام دردوران شاه را به یاد نمی آورند اما بارها سخنانی از مسئولان عالیرتبه جمهوری اسلامی شنیده اند که نشان می دهد حبس خانگی کروبی و موسوی ، بدون اجازه ودستور رهبر جمهوری اسلامی ، امکان پذیر نبوده است (۵)

نکات دیگری نیزدر مقاله مبتکرانه سردارعلایی وجوددارد که قطعاً اغلب خوانندگان را به جای آنکه به سی و چهار سال قبل و کاخ نیاوران ببرد موجب جلب توجه آنها به حوادث و اظهار نظرهایی می شود که در سالهای اخیر در انتهای خیابان فلسطین تهران در جریان بوده و هست .

اما یادداشت سردار علایی ، نکته مهم دیگری هم دارد که تاکنون مورد توجه تحلیل کنندگان قرار نگرفته است.اودرمقاله خود ، تعداد کشته شدگان در تظاهرات نوزدهم دی ماه ۵۶ مردم قم را شش نفر و مجموع کسانی که درتظاهرات زمان شاه به قتل رسیدند را دوهزارنفراعلام کرده است.البته نه تنهاگرفتن جان دوهزارنفرکه تنها جُرم آنها ، درخواست آزادی واستقلال بود گناه کوچکی نیست بلکه حتی نمی توان قتل شش آزادیخواه قمی را نیز نادیده گرفت اما ای کاش سردارعلایی اولاً به ادعاهای عجیب روحانیون انقلابی هم اشاره می کرد که درماههای منتهی به پیروزی انقلاب در تمام تجمعات ، شعار « هفتاد هزار کشته ،صدها هزار زخمی .....»‌را در دهان تظاهر کنندگان می گذاشتند . ثانیا درنامه خود به برخی دیکتاتور ها هم اشاره می کردکه از حاکم خونریز سوریه ، علیرغم به قتل رساندن حداقل شش هزار نفر از هموطنان خود ـ سه برابر تعداد کل تظاهر کنندگانی که درزمان شاه در سراسر ایران به قتل رسیدند ـ حمایت می کنند. البته شاید اوحق داشته که به این موضوع اشاره نکرده است، زیرادرمقاله علایی ، نشانه های کافی وجود دارد که نشان می دهد مقصود اوبیش از آنکه حادثه سی و چهار سال پیش و رفتار مأموران آخرین پادشاه ایران باشد متوجه « حاکم مادام العمر» فعلی ایران است ؛ همان حاکمی که تظاهرات مخالفان خود را «‌اردوکشی خیابانی »می نامد ، هرنوع انتقاد از حاکمیت خویش را نقشه دشمنان می داند، نیروهای نظامی وانتظامی را موظف به سرکوب تظاهرات منتقدان ومخالفان خود می کند ، رسانه های مکتوب و صدا وسیمای تحت امراو هرچه می خواهند علیه منتقفدان می گویند اما اجازه ندارند پاسخ طرف مقابل رامنتشرنمایندو برای توجیه سرکوب ها ، هرنوع حرکت اعتراضی را اقدام علیه امنیت ملی به تحریک خارجیان می داند. پس لازم نبود علایی با دادن نشانه ای مستقیم از جنایات سوریه و حمایت رهبر ایران ازبشاراسد ، امکان چاپ مقاله خود در رسانه های داخلی ایران را از بین ببرد . اومقاله ای نوشته که اغلب مخاطبان ، هدف اصلی آن را می دانند درعین حال در رسانه وابسته به رئیس مجلس ایران منتشر می شود تا مشخص گردد حنای آقای خامنه ای حتی برای علی لاریجانی و عوامل رسانه ای او هم رنگی ندارد .


_______________________

(۱)http://www.khabaronline.ir/detail/193286/weblog/alaei-hosein
(۲) اگر قرار باشد بعد از هر انتخاباتى آنهائى كه رأى نياوردند، «اردوكشى خيابانى» بكنند، طرفدارانشان را بكشند به خيابان؛ بعد آنهائى كه رأى آورده‌اند هم، در جواب آنها، اردوکشی كنند، بكشند به خيابان، پس چرا انتخابات انجام گرفت؟ [‌بخشی از خطبه نماز جمعه بیست ونهم خرداد ۸۸ رهبر جمهوری اسلامیبه نقل از سایت خبررسانی دفتر رهبری]
(۳) در انتخابات سال 88 عده ای راه قانون‌شكنی، تحمیل هزینه به كشور و مردم، شاد كردن دشمن، و اجرای برنامه‌های مورد نظر دشمن را برگزیدند [ بخشی از اظهارات رهبر جمهوری اسلامی - نوزدهم دی ماه نود به نقل از سایت خبررسانی دفتر رهبری ]
(۴) بابت بر خی عبارات مستهجن که در متن فیلم وجود دارد پوزش می خواهم
(۵)عده‌ای بودند که فشار آوردند که میرحسین موسوی و مهدی کروبی باید اعدام گردند و همین فشارها موجب شد تا آیت‌الله آملی لاریجانی رئیس قوه قضائیه مجبور شود در مصاحبه‌ای عنوان کند من به دنبال دستگیری سران فتنه هستم اما مقامات عالیرتبه نظام به دنبال این نیستند.[ بخشی از اظهارات نایب رئیس اول مجلس به نقل از رئیس قوه قضائیه ـ خبرگزاری مهر ، دوازدهم شهریور ۹۰]

۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

دردسر های حکومت مستأصل ایران و دروغ پردازان زنجیره ای

یک ماه قبل مقاله کوتاهی نوشتم و در آن به دست و پازدن های نومیدانه حکومت برای بزرگنمایی «‌راهپیمایی نهم دی ماه ۸۸»‌اشاره کردم . از جمله نکات مندرج در آن یادداشت ، وارد شدن مستقیم رهبر به موضوع و دیدار او با اعضای ستاد بزرگداشت نهم دی ماه بود . رهبرکه شخصاً‌تعزیه گردانی این بزرگداشت را به عهده گرفته بود در جمع اعضای ستاد بزرگداشت نهم دی ماه ادعا کرد «....یک بیماری عمیقی درست کرده بودند ، اهدافی داشتند ، زمینه ها و مقدمات فراوانی برایش چیده بودند کارهای بزرگی شده بود و هدف های خطرناکی دنبال این کار بود که با این برخورد های گوناگون سیاسی و امنیتی حل نمی شد ، یک حرکت عظیم و مردمی لازم داشت که این حرکت ، حرکت نهم دی ماه بود . آمدند بساط فتنه و فتنه گران را در هم پیچیدند ....»
در مقاله ای که در این مورد نوشته بودم ، یک سؤال و یک پیشنهاد وجود داشت: سؤال اینکه «چرا وجود این ستاد در دومین سالگرد هیاهوی نهم دی ماه اعلام شده ودر نخستین سالگرد ، اعضای ستاد با رهبر خود دیدار نداشته اند ؟» وپیشنهاد ، اینکه «اکنون که ادعاهای مربوط به مرگ جنبش ، بار دیگر با ادعای مداوای بیماری تکرار شده است مدعیان می توانند با یک اقدام ساده ، میزان باور خود به این ادعا را آشکار سازند . آنها می توانند یک روز موسوی و کروبی را آزاد کنند و به مردم اجازه دهند به همراه آن دو ، یک راهپیمایی برگزار نمایند . بهترین مکان برای این راهپیمایی نیز همان مسیری است که درروز نهم دی ماه هشتادو هشت در اختیار راهپیمایان حکومتی بود و به ادعای رهبر ، موجب مداوای یک بیماری بزرگ شد ».
این مقاله موجب عصبانیت زنجیره ای سایت هایی شد که پول می گیرند تا مجیز گوی رهبر و سخنان او باشند . نخستین بار ، سایت مشرق ، خبری در این مورد جعل کرد . این سایت که در ماههای اخیر با جذب افراطی های طرد شده از سایر سایت های حکومتی، در جایگاه سردمداردروغ پردازی علیه منتقدان و مخالفان رهبر قرار گرفته است درتاریخ بیست ودوم آذرماه نود، به خیال خود تلاش کرد فعالیت های مرا ناشی از ارتباط با فرزند آخرین پادشاه ایران معرفی کند. چند دقیقه بعد ، خبرگزاری سپاه ، همان خبر را بدون کوچک ترین تغییر به عنوان خبر تولیدی خود منتشر نمود تا مشخص شود علیرغم بذل و بخشش های فراوان که در این سایت های دروغ پرداز انجام می شود آنها ناچارند دروغ های تکراری وکپی برداری شده را به بالادستی های خود بفروشند و پاداش بگیرند .
دو روز قبل ، نامه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشتم . انتشارآن یادداشت ، مجیز گویان رهبر را با دردسر بزرگی مواجه کرد . آنها از یکسو نمی توانستند به انتشار نامه و محتوای آن اشاره کنند زیرا موجب آگاهی تعداد بیشتری از هموطنان نسبت به عملکرد بیست و دوساله رهبر می شد ، از سوی دیگر دست اندرکاران سایت های حکومتی موظف بودند وفاداری خود به رهبر را به اثبات برسانند و این کار جز با اتهام افکنی علیه نویسنده نامه، امکان پذیر نبود . در عین حال دست اندرکاران سایت های دروغ پرداز ، همچنان با بحران ناشی از « فقر خبر»‌و «‌کمبود نویسنده قابل »‌مواجه بودند . لذا این بار سایت جهان نیوز خبری را منتشر نمود که بیست وپنج روز پیش توسط « مشرق »‌ جعل و « فارس »‌هم عیناً از آن کپی برداری کرده بود .دست اندرکاران جهان نیوز هم ،دقیقاً مانند خبرگزاری فارس ، خبر تولید شده توسط « مشرق »‌را سرقت و به نام خود منتشرنمودند البته با بیست وپنج روز تأخیر!
اکنون می خواهم حامیان « کاهنده »‌رهبر را مخاطب قرار دهم و ازآنها بپرسم « شما که علیرغم ریخت وپاش های فراوان ، حتی برای تنظیم خبرهای جعلی و ابراز وفاداری به رهبر، تا این حد دچار قحط الرجال هستید چگونه می خواهید دربرابر بحران هایی بایسنید که به دلیل انزوای روزافزون در داخل و خارج کشور با آن مواجهید ؟» راستی تاکنون به دردسرهای حکومت مستأصل خود اندیشیده اید؟