۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

شرکت در انتخابات ؛ کمک به مردم یا نجات رهبر؟

در یکی دو سال گذشته  من هم مانند عده زیادی از فعالان سیاسی ،   مخالفت خود با حضور در  نمایش های انتخاباتی نظام   را اعلام کرده ام . این موضع گیری مرا با  این پرسش برخی هموطنان مواجه ساخته که« اگر جنگ نه، انتخابات هم نه ، پس چه؟» . پرسش گنندگان از من در واقع به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش اساسی بوده و هستند که « اگر قائل به اصلاح پذیری نظام  از داخل نیستیم و جنگ خارجی  را هم  ویرانگر و غیر قابل قبول می دانیم پس چه راهی برای نجات کشور داریم ؟» اغلب مطرح کنندگان این پرسش کسانی هستند  که چه در نظام حکومتی فعلی و چه  در حکومتی که پس از سر نگونی جمهوری اسلامی تشکیل می شود شهروندان عادی هستند و  سوال آنان ناشی از دغدغه ای است که نسبت به امروز و فردای خود و سرزمین پدری دارند. گروهی از سیاستمداران یا علاقه مندان به موضوعات سیاسی هم  بدون هیچگونه پیش داوری همین سؤال را مطرح می نمایند تا   به ارزیابی  اندیشه و رفتارفعالان سیاسی  بنشینند و از برنامه های ایشان برای « ایران فردا» آگاه شوند. پرسش این دوگروه و دغدغه های  ایشان ستودنی است.اما گروه سومی نیزهمین پرسش را مطرح می نمایند و با نحوه طرح ، به دنبال القای  این نکته هستند که « برای ایرانیان تنها دوراه وجود دارد: مصالحه با حکومت بر سر انتخابات یا رفتن به استقبال جنگی خانمانسوز وتجزیه کشور». البته برخی از این افراد ظاهراً شرایطی برای  شرکت در انتخابات مطرح می نمایند اما تجربیات سابق نشان می دهدکه  حاکمیت با اطمینان از جدی نبودن شرط گذاران ،  به این شرایط توجهی نمی کند  ولذا از هم اکنون می توان حدس زد پایان  سناریوی این گروه ، حضور غیر مشروط در انتخابات خواهد بود بدون آنکه بگویند چگونه  با مشارکت در انتخاباتی نمایشی ، به دنبال رفع خطر از کشور هستند. اما  آنها به خوبی درک کرده اند که اگر  این «دوراهی »در ذهن مخاطبان ، باور پذیرشود آنگاه  کشاندن  اکثریت ایرانیان  به نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی چندان مشکل نخواهد بود.آنها با تمرکز برجنگی که احتمال وقوع آن هیچگاه جدی نبوده و هم اکنون به پایین ترین سطح از احتمال  رسیده، نقش حاکمیت فعلی در نابسامانی  های کنونی و تأثیر تداوم این حاکمیت بر افزایش احتمال جنگ ، تجزیه و فروپاشی اقتصادی- اجتماعی را  به حاشیه می برند. آنها از لزوم اتحاد ملی برای حفظ یکپارچگی  ایران  و مقابله با جنگ سخن می گویند بدون آنکه لحظه ای به میزان توانایی اکثریت مردم برای ایستادگی در برابر بحران های مختلف از جمله  جنگ  احتمالی بیندیشند.  از خواسته مردم برای مقابله با جنگ و آشوب حرف می زنند اما نمی گویند تداوم حاکمیت فعلی ،   ناامیدی از آینده را به خانه  بسیاری از ایرانیان برده و بدین طریق راه را برای « بی تفاوتی » باز می کند. راستی اگر ایران ما در معرض تهدید خارجی  است  چه خطری بالاتر از تسلط  بی تفاوتی  بر جامعه؟   بگذارید تعارف را کنار بگذارم ! بسیار نگرانم که به موازات افزایش دغدغه های معیشتی مردم و احساس خطر نسبت به آینده خود و فرزندان - که  پیامد قطعی تداوم حاکمیت فعلی است - از حساسیت  و توان آنها در اندیشیدن به منافع جمعی ازجمله تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور کاسته شود. می دانم این سخن من ، غیرت نمایی عده ای را موجب خواهد شد اما تنها با شعارهای کلیشه ای و بدون توجه به واقعیت های جامعه، نمی توان  در مورد آینده کشور سخن گفت.

در مورد نسبت میان   « تقویت یا تضعیف حاکمیت فعلی »‌با « تهدیدات خارجی » سخن بسیار است  و باید به آن پرداخته شود زیرا حتی احتمال ضعیف وقوع جنگ، موضوعی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. اما بحث این یادداشت ، بررسی نگاه کسانی است که تلاش می کنند با ایجاد هراس از تهدید   خارجی ، مماشات خود با  حاکمیت فعلی را توجیه  نمایند  در حالی که تهدید خارجی  هم اکنون در پایین سطح ممکن قرار دارد ـ به دلیل شرایط نابسامان تهدید کنندگان در سایر مناطقی که آتش افروزی کرده اند ـ اما خسارت های ناشی از تداوم حاکمیت فعلی، قطعی و روز افزون می باشد.

بسیاری از افراد ، آسمان و ریسمان را به هم می بافند تا ثابت کنند شرایط کشور بسیار بحرانی است و خطر جنگ، مام میهن را تهدید می کند. آنها سپس بدون ارائه دلیل معین ،  شرکت در انتخابات را برطرف کننده تهدید جنگ می خوانند. همین افراد بر این نکته نیز متفق القول هستند  ومرتباً بر  این واقعیت پافشاری می نمایند که مدیریت  اقتصادی، سیاسی و  فرهنگی و نیز  شیوه تعامل نظام  جمهوری اسلامی  با دولت های دیگر، کشورمان را به سوی  پرتگاه می برد. نتیجه ای که این افراد از طرح واقعیت فوق می گیرند آنست که « بایستی با شرکت در انتخابات ، مدیریت کشور را متحول نمود ».اما  در مورد  حوادث  سه چهار سال اخیر سخن نمی گویند که نتیجه آن، کاهش هر روزه  نقش مجلس ودولت در تحولات کشور است. به عبارت دیگر، مبلغان انتخابات ، تمام  وقت و انرژی خود را مصروف هراس افکنی نسبت به بحران های  داخلی و خارجی می کنند وخود را « چاره جوی بحران ها » معرفی می نمایند اما تاکنون  نگفته اند که به فرض برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه، منتخبان آن انتخابات چه سهمی از قدرت را در اختیار خواهند داشت تا با تکیه بر آن بتوانند روند از هم پاشیدگی را متوقف یا ازسرعت آن بکاهند. آنها برای  آنکه  ذهن ایرانیان را درگیر موضوع  انتخابات و نقش آن در بهبود شرایط کشور نمایند  تفاوت وضعیت امروز کشور با دوران سازندگی و اصلاحات را به رخ می کشند، اما چه کسی است که نداند دولت بعدی  باریاست هرکس شکل بگیرد اختیارات آن حتی با اواخر دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی قابل مقایسه نخواهد بود.خاتمی در ماههای پایانی ریاست خود بر دولت،  زبان به انتقاداز کسانی گشود که به تعبیر او « رئیس جمهور را تدارک چی دستگاهای دیگر می خواستند » و پیش بینی کرد که « اگر رئیس جمهوری بیاید که مورد پسند نباشد احتمال قوی می دهم همین اختیارات نیم بند را هم حذف کنند از حیطه رئیس جمهور».خاتمی در دوره ای این سخنان را گفت  که هنوز رهبر جمهوری اسلامی به آن حد از وقاحت نرسیده بود - یا آن را آشکار نمی ساخت- که علناً همه اختیارات سایر قوا  را« فرع بر اختیارات  نا محدود خویش » بشمارد. در آن دوره هنوز، رئیس مجلس « بی اختیاری مجلس در برابر رهبر»  را موجب افتخار برای خود و اعضای مجلس  نمی دانست .  در عین حال خاتمی ازتلاش برای محدود سازی رذیس جمهور سخن می گفت اما استقبال از نمایش انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ در حالی است که دخالت مستقیم رهبر در روند قانون گذاری و اجرا، به رویه ای عادی تبدیل شده و متولیان نظارتی انتخابات، مهم ترین ویژگی رئیس جمهور بعدی  را تمکین صد در صدی او در برابر رهبر اعلام می کنند.

 افزایش دخالت های علنی  و مستقیم رهبر  در امور اجرایی، تقنینی و قضایی، تنها مشکلی نیست که « خروجی های انتخابات های بعدی» با آن مواجه هستند. هم اکنون مصیبت بزرگتری به نام «‌تسلط اختاپوسی  بازوان نظامی رهبر بر شئون اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و دیپلماسی خارجی »  گریبانگیر کشور شده است . این تسلط در عرصه اقتصادی به حدی رسیده که می توان گفت مهم ترین منابع درآمدی دولت و اغلب حوزه های هزینه  به صورت انحصاری در اختیار سپاه پاسداران است. نقش آفرینی  بازوان نظامی رهبر در امور اقتصادی سابقه ای به اندازه دوره رهبری آقای خامنه ای دارد و آن نقش آفرینی به تدریج به مرحله تسلط رسیده است . البته حضور رسمی نظامیان در امور اقتصادی ، در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی آغاز شد. او برای کاهش مزاحمت های سپاه در امور سیاسی ،  ازطرح تأسیس « شرکت های رزمندگان اسلام » به صورت جدی پشتیبانی کرد  وامکانات لازم را در اختیار ایشان گذاشت. نمی دانم هاشمی رفسنجانی تا چه حد به عواقب کار خویش می اندیشید ؟  به هر حال آن  تشکیلات « اقتصادی - نظامی » که هدایت آن به عهده « مرتضی رضایی »  بود به سرعت به رقیبی زورگو در برخی عرصه های اقتصادی تبدیل شد . اما در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد،  به موازات تسلط  نظامیان در امور سیاسی ، حضور آنها در عرصه های اقتصادی نیز با سرعتی عجیب گسترش یافت و  پس از آغاز جنبش سبز و محتاج شدن رهبر به حمایت خونبار سپاه، به اوج رسید.مرتضی رضایی قبل از محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود .  قبل از دوره موسوم به اصلاحات او چند سال فرماندهی سازمان حفاظت اطلاعات سپاه را  به عهده داشت  .در عصر اصلاحات  بار دیگر به  تشکیلات اطلاعاتی سپاه بازگشت و این بار   به همراه علی سعیدی - نماینده فعلی خامنه ای درسپاه - با پشتوانه قوی تر مالی و سیاسی ، وظیفه واگذار شده ازسوی رهبر برای راه برخورد امنیتی با روزنامه نگاران ، دانشجویان و فعالان سیاسی را به عهده گرفت. البته خاتمی و اصلاح طلبان ، تنها کسانی نبودند که  با آزار و اذیت های  مافیای اقتصاد - نظامی مواجه شدند، بلکه مار پرورش یافته در آستین دولت سازندگی ، انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴را  آنچنان مهندسی کرد که رفسنجانی از هزینه های صدها میلیاردی آنان برای تخریب خود  و تقویت احمدی نژاد خبر داد. او که می دانست کمتر کسی در جمهوری اسلامی یارای مقابله با آنان را دارد  اعلام کرد شکایت از آنان را فقط به درگاه خدا خواهد برد.

 مافیای نظامی - اقتصادی که کودتای خود را  نه در سال  ۱۳۸۸ بلکه در سال ۱۳۸۴  به نتیجه رسانده بود خیلی زود پاداش کودتای گسترده خویش را از احمدی نژاد دریافت کرد. اغلب استانداران و تعدادی از وزیران از میان نیروهای سپاه انتخاب شدند و پروژه های بزرگ اقتصادی به آنها واگذار گردید . اما کار به همین جا ختم نشد بلکه به تدریج ، بخش های بیشتری از اقتصاد جمهوری اسلامی تحت سیطره مافیای سپاه قرار گرفت به طوری که  امروز،  علاوه بر تسلط  بی سابقه سپاه بر مناصب سیاسی ،قریب به اتفاق بخش ثروت ساز اقتصاد  شامل وزارت نفت ، شرکت مخابرات و کارخانجات خودرو سازی در اختیار سپاه قرار دارد، پروژه های سنگین که جذب کننده بخش عمده ای از در آمدهای  ارزی و ریالی کشورمی باشد   نیز به پیمانکاران سپاه واگذار می شود. تسلط سپاهیان بر حاکم قضایی و نهاد های امنیتی هم اظهر من الشمس است و حتی سپاهیان نیز دیگر انگیزه ای برای مخفی کردن آن ندارند.  اما ظاهراً این بار نوبت احمدی نژاد است که از مار تقویت شده دردولت خود ، ناله سر دهد که البته از او هم کاری ساخته نیست همانطور که  در برابر این مافیای ثروتمند و سرکوبگر،از رفسنجانی هم کاری ساخته نبود.

اکنون بارد یگر سخن سید محمد  خاتمی در ماههای پایانی ریاست جمهوری او را یاد آوری می کنم.  او  از دخالت های غیر قانونی  و آزاررسانی ها در برابر دولت خویش  گلایه می کرد و تأسف خویش از ناکافی بودن اختیارات رئیس جمهور را ابراز می داشت  در عین حال معتقد بود « اختیارات نیم بند درحیطه فعالیت های رئیس جمهور » وجود دارد . اما حالا چه؟ آیا کسی تردید دارد که همان اختیارات نیم بند نیز به کسانی منتقل شده که به ادعای خاتمی در دوره ریاست جمهوری او هر ۹ روز یک بحران  می آفریدند؟ آنها هم اکنون هم بر اقتصاد کشور مسلط هستند ،  برای حوزه فرهنگ  کشور  نسخه می پیچند،  به صورت رسمی در حوزه دیپلماسی خارجی دخالت می کنند و  احکام قضایی را انشا می نمایند تا قضات مزدور بیت رهبری آن را امضا نمایند.  کسانی که خواستار قدرت نمایی انتخاباتی در داخل ایران برای کاهش احتمال جنگ خارجی هستند  ایا می توانند به هم میهنان اطمینان دهند که اظهارات و اقدامات تحریک آمیز فرماندهان نظامی ، متوقف خواهد شد؟ می دانیم که برای به راه افتادن جنگ ، بهانه جویی و بهانه سازی لازم است. برخی قدرت های جهانی اگر فرصت مناسبی بیابند به دنبال بهانه جویی خواهند رفت همانطور که در  عراق و افغانستان رفتند . در مورد ایران هم انگیزه هایی برای بهانه جویی وجود دارد که در حال حاضر کاهش یافته ، اما بهانه سازی ها ازداخل ایران نه تنها کم نشده بلکه به نظر می رسد عده ای از مقامات سیاسی و نظامی در جمهوری اسلامی ، وقوع جنگ را تنها عامل نجات خویش بر می شمارند . یقین دارم  دولت آینده  با ریاست هرکس تشکیل شود  این تحریک هاو   بهانه سازی ها که در خارج از حوزه اختیارات دولت است ادامه خواهد یافت. حتی  بر خلاف ادعای کسانی که انتخابات پر شمار را موجب رفع تهدید جنگ می دانند  معتقدم  چنانچه  انتخابات با حضور گسترده مردم برگزار و موجب تقویت موضع داخلی و خارجی نظام  گردد عناصر ماجراجو وبهانه ساز که خامنه ای در رأس آنهاست ، با اعتماد به نفس بیشتر به اقدامات و اظهارات  تحریک کننده خویش ادامه خواهند داد. 

واضح تر بگویم! رئیس دولت بعدی هر کس باشد هیچ اهرمی در اختیار ندارد تا از اقدامات واظهارات جنگ افروزانه  سران مافیای اقتصادی - نظامی جلوگیری کند. حتی به نظر می رسد اگر رهبر به ناچار تن به انتخاباتی نسبتاً آزاد بدهد وخروجی صندوق ها ، کسی غیر از کاندیدای مافیا باشد  بر اقدامات و اظهارات تحریک کننده ، افزوده خواهد شد.  همین وضعیت در خصوص اقتصاد کشور وجود دارد.  از هم پاشیدگی اقتصادی ، همه  ما را نگران می سازد. اما به راستی دولت  بعدی  ، تا چه حد بر بخش ثروت ساز و مصرف کننده ثروت ، تسلط  خواهد داشت؟آیا جز این است که دولت ، تنها مجری تصمیماتی خواهد بود که در مراکز بحران ساز گرفته می شود؟ضمن آنکه اگر دولت آینده، به تعبیر خاتمی « مورد پسند» نباشد قطعاً رهبر دست عوامل  نظامی را خود برای محدود سازی روزافزون دولت باز خواهد گذاشت . هنوز فراموش نکرده ایم رفتار وحشیانه نیروهای سپاه پاسداران در ماجرای افتتاح فرودگاه بین المللی امام را. در آن زمان هنوز کام مافیاسازان سپاه ، به اندازه امروز از رانت های کلان اقتصادی شیرین نشده بود  و درسطحی  بسیار ضعیف تر از امروز، لذت چپاول  اموال ملت  را چشیده بودند امابه محض انکه فرصت را مناسب یافتند در برابر دولت قانونی کشور - دولت خاتمی -  ایستادند و خواستار خلع ید پیمانکار خارجی و واگذاری پروژه به عوامل خود شدند و چون پاسخی دریافت نکردند نیروهای خود را مغول وار به فرودگاه فرستادند و اعلام کردند هر هواپیمایی که به فرودگاه نزدیک شود آن را سرنگون خواهند کرد. آن رانت خوارانِ وحشی صفت ، امروز صد ها برابر بیش از دوره خاتمی ، طعم رانت بی زحمت و پر منفعت را چشیده اند و به هیچوجه حاضر به از دست دادن آن نیستند. ضمن اینکه نیاز رهبر با آنان ، دهها برابر بیشتر از دوره خاتمی است  . پس با یقین می توان گفت  اگر این مسئله قبل از انتخابات  حل و فصل نشود حتی به فرض بر گزاری  انتخابات آزاد ـ فرض نزدیک به محال ـ و انتخاب رئیس جمهور مورد تأیید مردم ، سپاه پاسدران با تسلط بر منابع مالی که دهها برابر بیشتر از در آمدهای احتمالی دولت  است  بزرگ ترین مانع در برابر دولت خواهد بود وحتی قدرت سرنگونی دولت یا خلق بحران های  فلج کننده برای مدیریت اجرایی کشور را خواهد داشت.حتی به فرض عدم کارشکنی توسط  سایر نهاد های حکومتی و مافیای اقتصادی - نظامی ، شرایط اقتصادی کشور به دلیل  اقدامات مخرب اقتصادی که در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد و با حمایت رهبر انجام شده،به گونه ای است که  قطعا از آغاز استقرار دولت بعدی ، شرایط اقتصادی روز به روز آشفته تر خواهد شد .  بسیاری از افراد  از دوسال قبل بر عدم اصلاح پذیری این حکومت فاسد و بی کفایت تأکید کرده اند اما روی سخن با کسانی است که آگاهانه یا ناآگاهانه، بر اصلاحات از طریق انتخابات در چارچوب نظام فعلی سخن می گویند . آنها باید   قبل از ورود به بحث انتخابات ، نقش  مخرب و غیر قابل انکار سید علی خامنه ای در فجایع اقتصادی و مدیریتی کنونی را تبیین و راههای پیشنهادی خود برای  جلوگیری از تکرار آن را با مردم در میان بگذارند .در غیر اینصورت  رئیس جمهور بعدی هر کس باشد با سیلی از مطالبات مردم و کوهی از کار شکنی های  رهبر و مزدوران او مواجه خواهد بود بدون آنکه  بسیاری از مردم واقعیت های پشت پرده را بدانند.

اکنون مایلم دو پرسش خود را  که دردوسال گذشته بارها مطرح و هنوز پاسخی برای آنها دریافت نکرده ام به همراه چند پرسش مرتبط و جدید  بازگو نمایم و پاسخ آنها را از حامیان   شرکت در انتخابات ـ حامیان فعلی یا مخالفان نمایان منتظر الدعوه - مطالبه نمایم.

یک -  جذب معترضان  ، منتقدان و مخالفان به بازی انتخابات  آتی ،موقعیت تضعیف شده  رهبر  را ترمیم و بسیاری از فشارهای داخلی و خارجی بر او را کاهش خواهد داد. او قطعاً این موقعیت را غنیمت خواهد شمرد تا به بازسازی خود و تشکیلات مافیایی اطراف خویش بپردازد. نگاهی به تجربیات سابق نشان می دهد دستاورد رهبر از چنین فرصت هایی،تحکیم موقعیت خویش و سرکوب سازمان یافته تر منتقدان - حتی منتقدان درون حکومتی - خواهد بود . کسانی که ترویج گر « حضور در انتخابات » هستند آیا برای رفع این دغدغه جدی ، تمهیدی دارند؟

دو-  در  رفتار یا حتی گفتار دست اندرکاران انتخابات و شخص رهبر چه تغییری مشاهده شده ، که عده ای با فراموش کردن ادعای اصلی جنبش سبز ، بارد یگر تشویق کننده حضور  در انتخابات و سپردن آرای  مردم به دستان کسانی شده اند که در سه سال گذشته از آنان به عنوان « دزد آرا» نام برده می شود؟

سه - با توجه به جسارت و وقاحت رهبر در محدود سازی علنی نهادهای قانونی کشورو اشتهای روز افزون او برای توسعه حوزه دیکتاتوری خویش ،رئیس جمهور آینده  اصولاً چه نقشی در اداره کشور دارد ؟ چرا عده ای با چشم بستن بر این واقعیت آشکار به دنبال فریب مردم و فرصت سازی جدید برای خامنه ای هستند تا چهار سال دیگر مردم را بفریبد و نهایتاً نیز مسئولیت خود در رسوایی های نظام را نپذیرد؟

چهار- تسلط مافیای سپاه بر اقتصاد و سیاست ، موضوعی نیست که کوچک ترین تردیدی نسبت به آن وجود داشته باشد. دولت آینده ورئیس آن ، چه قدرت واهرمی  برای  مهار این مافیای فاسد و قدرتمند در اختیار خواهند داشت؟  فراموش نکنیم که اگر رهبر و بازوی نظامی - اطلاعاتی او ، به ناچار استقرار دولتی غیر همسو را بپذیرند برای تخریب آن دولت و کارشکنی علیه آن از هیچ  اقدامی  دریغ نخواهند کرد. آیا برای رفع این تهدید اساسی ، تدبیری اندیشیده شده است؟

پنج - رسوایی ها و بدنامی های حکومت در عرصه بین المللی، بسیاری از فرصت های اقتصادی و سرمایه گذاری در کشورمان را از بین برده است. آشکار ترین پیامد این وضعیت هم اکنون در صنعت نفت ایران قابل مشاهده است به طوری که تولید نفت ایران در یکی از پایین ترین سطوح دهه های گذشته قرار دارد.  حتی با روی کار آمدن دولت  خوشنام   و تغییر نگاههای بین المللی به دولت ایران، بهبود موقعیت کشورمان  در عرصه بین المللی و جذب سرمایه های خارجی ،  مستلزم حصول اطمینان دولت ها وسرمایه گذاران خارجی  نسبت به اقتدار دولت ایران برای انجام برنامه ها و قرار دادهاست . این اطمینان ازنیمه سال ۱۳۸۳ که مجلس هفتم ، دولت خاتمی را وادار  به لغو برخی قرار دادها کرد از بین رفته و در هشت سال گذشته بر این بی اعتمادی افزوده شده است . آیا هیچ نشانه ای مشاهده شده که اقتدار دولت آینده را  برای ایستادگی در برابر« زیاده خواهی های رهبر و امربران او»  ثابت کند؟

کسانی که به انتخابات می اندیشند اگر تنها به یافتن عنوان های حکومتی قانعند حرجی بر ایشان نیست اگر چه گمان می کنم حسرت همان نیز بر دلشان خواهد ماند . اما اگر کسی به فکر استفاده از اهرم انتخابات برای نجات کشور است پیش از هر کار باید به دنبال پاسخ  برای سؤالات متعددی  باشد که در اذهان وجود دارد و پنج سؤال فوق بخشی از آنهاست. ورود محاسبه نشده به نمایش انتخاباتی ، تنها موجب    فرصت سازی برای حاکمیت اقتدار گرا و کمک   به رهبر مستأصل  برای توسعه ظلم ، رانت خواری و ایران فروشی خواهد بود 

۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

ما باید عوض شویم


ما باید عوض شویم! چند روز قبل مقاله ای با عنوان «پرونده رسوا ساز خامنه ای در دست گماشته او» نوشتم. دو نکته اصلی یادداشت این بود که اولاً احمدی نژاد ،پرونده ای قطور از خامنه ای در اختیار دارد و ثانیاً این پرونده از نوع سوء استفاده مالی نیست اگر چه قطعا در دربار خامنه ای و در بیت او، فساد مالی ، بسیار است. هنوز هم معتقدم احمدی نژاد به مواردی از فسادهای خامنه ای دسترسی پیدا کرده که انتشار آنها باقیمانده اعتبار خامنه ای درمیان ساده لوحانی که او را باور کرده اند از بین خواهد برد.در همان جا نوشتم خامنه ای دچار فساد های فراوانی از قبیل دروغگویی، حمایت از دروغگو، ریخت وپاش و هدر دادن ثروت های ملی برای ارضای شهوات سیاسی خود و..... است . اما آنچه که خامنه ای از آن می ترسد فسادهایی درمراودات شخصی اوست. برخی واکنش ها به یادداشت برایم جالب بود وبرخی مشکلات را برایم آشکار ساخت. در سه سال گذشته که در اینجا بوده ام بارها در مورد دروغگویی خامنه ای سخن گفته ام ، ازفساد مالی حاکم بر دربار او حرف زده ام ، حمایت او از شکنجه گران را مورد نقد قرار داده ام ، در مورد کینه توز بودن او سخن گفته ام و،،، اماظاهراً برای برخی از سیاسیون ما، هیچکدام از خصلت هایی که من قبلاً برای خامنه ای ذکر کرده ام اهمیت زیادی ندارد؛حتی دروغگویی که بالاترین مفسده است وتأثیر منفی آن بر سرنوشت مردم و کشور بسیار بیشتر از رذائل شخصی رهبر است ! اما اکنون که از رذائل مربوط به مراودات شخصی او سخن گفته ام بلافاصله عده ای بر آشفته شده اند که « مدرکت کو »؟ البته کماکان بر ادعای خود هستم و حد موضوع را از یک احتمال عادی بالاتر می دانم اما در همان یادداشت هم نوشتم که به نظرم خامنه ای ، از افشای فساد های مالی و مدیریتی خویش که اظهر من الشمس است نگرانی ندارد و تنها از افشاگری هایی می ترسد که اعتبار او را در میان برخی متدینان ساده لوح از بین می برد. اما نوشته بودم« حدس می زنم احمدی نژاد به پرونده هایی از فساد های خامنه ای در مراودات شخصی در اختیار دارد ». نکته دیگر اینکه تا از مفسده های خامنه ای در مراودات شخصی سخن گفتم بلافاصله اذهان اغلب مخاطبان به سوی روابط جنسی رفت در حالی که مراودات شخصی یک فرد فقط به مسائل جنسی محدود نمی شود . حالا از شما می پرسم « ما به کجا می رویم ؟ چرا در جامعه ما، دروغگویی قطعی، صدور فرمان قتل و حمایت از شکنجه گران ، حیف و میل اموال مردم و از هم پاشاندن اقتصاد هفتاد میلیون نفر به اندازه احتمال روابط غیر متغارف جنسی ، زشت شمرده نمی شود؟» آیا شما هم فکر نمی کنید که ما باید عوض شویم و تا ما عو ض نشویم امیدزیادی به بهبود شرایط نیست.



پاسخی به رجز خوانی ها در مورد راهپیمایی نهم دی ماه


«...کمتر  از دو هفته قبل، همين روزنامه - کیهان - با انجام محاسبات رياضي، ثابت كرده بود شركت كنندگان در مراسم تشييع جنازه مرحوم آيت الله منتظري 5000 نفر بوده است. استدلال روزنامه مزبور براي پنج هزار نفري دانستن تشييع جنازه، آن بود كه طول خيابان برگزاري تشييع، 150 متر و عرض آن تنها بيست متر بوده است. اگر "متر" اين روزنامه در محاسبه تعداد شركت كنندگان در تشييع جنازه مرحوم منتظري درست باشد و در فضاي سه هزار متر مربعي (به ادعاي آن روزنامه) تنها امكان حضور پنج هزار نفر وجود داشته باشد، شرط حضور چهار ميليوني در تجمع روز چهارشنبه، وجود فضايي به مساحت دو ميليون و چهار صد هزار متر مربع است. عرض خيابان انقلاب و خيابان هاي منتهي به ميدان انقلاب، حدود سي متر است و با "متر" روزنامه اصولگرا، شرط حضور چهار ميليون نفر در تجمع چهارشنبه، آن است كه طول جمعيت حدود 80 كيلومتر باشد» ...... این جملات ، بخشی از مقاله ای بود که در اوج رجز خوانی حکومتی ها، در مورد راهپیمایی حکومتی نهم دی ماه و تعداد شرکت کنندگان  در آن در ستون « به قلم سردبیر آفتاب یزد » نوشتم . توجه دارید که این متن در داحل کشور و دراوج تفاخرهای خامنه ای و دارو دسته او در مورد حضور چهار میلیون نفر در آن راهپیمایی ، نوشته شده و در روزنامه ای درداخل کشور ، منتشر شده است. نکته ظریف یادداشت، گرای تلویحی به این بود که حداکثر تعداد راهپیمایان ۹ دی ، حدود صد و پنحاه هزار نفر بوده است

۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه

پرونده رسواساز خامنه ای دردست گماشته او

روز بیست و سوم خرداد سال ۸۸ و در حالی که هنوز مراحل نمایشی انتخابات به صورت کامل اجرا نشده بود  رهبر کینه جوی جمهوری اسلامی ، به تجلیل مفصل از نمایش خود ساخته پرداخت و باقیمانده آبروی خویش  را در میان نهاد تا احمدی نژاد به عنوان «خروجی کودتا» به مردم تحمیل شود. او  در آن روز گمان می کرد احمدی نژاد   همان گماشته ای است که به کمک « مجتبای ولیعهد» به کرسی نشسته و تا آخر عمر ، خود را مدیون «آقا زاده» می داند. اما تنها چند هفته لازم بود تا درک دقیق رئیس دولت کودتا از ضعف روزافزون خامنه ای ، بلای جان او شود.  احمدی نژاد   که می دانست پایگاه ولی فقیه  در داخل و خارج از کشور بسیار ضعیف تر از موقعیت   «گماشته رهبر در دفتر ریاست جمهوری » است سر ناسازگاری گذاشت و برای پیشبرد اهداف و برنامه های خویش ، تو دهنی های سریالی به رهبر و مزدبگیرانش  در قوای دیگر را آغاز نمود به طوری که اکنون کمتر سیاستمداری را درایران می توان یافت که نسبت به « پشیمانی رهبر از فروختن  تتمه حیثیت خویش به خاطر احمدی نژاد» تردیدی داشته باشد. نحوه تعامل احمدی نژاد با گمارنده خود به گونه ای بود که  بسیاری از افراد مطمئن بودند او دوره ریاست را به پایان نخواهد برد. البته رهبر خودخواه جمهوری اسلامی و یاران نزدیک او حاضر نیستند این پشیمانی را به صورت علنی اعلام و به خاطر حمایت های هزینه ساز از فاسد ترین رئیس دولت ایران، به پیشگاه  ایرانیان عذر تقصیر بیاورند. اما این پیش بینی ، محقق نشد اگر چه احمدی نژاد ازحدود یک سال پیش ،  نه تنهاآن رئیس جمهوری نیست که به خاطر نزدیک بودن دیدگاههایش به خامنه ای از اختیارات ویژه بر خوردار بود بلکه برخی ملاحظات متعارف نسبت به رؤسای پیشین جمهوری از او دریغ می شود. زندانی شدن مشاور محبوب احمدی نژاد به یک اتهام واهی و خنده دار، تنها در همین چارچوب قابل   ارزیابی است. پس شاید با مسامحه بتوان گفت که پیش بینی برخی افراد در مورد پایان زود هنگام دولت احمدی نژاد به نحوی محقق شده است.

از سوی  دیگر برخورد قوای مقننه و قضائیه با دولت و رئیس آن و نیز اظهار نظرهای  شدید اللحن برخی فرماندهان نظامی ـ  یاران احمدی نژاد درکودتای سال ۸۸ ـ  این اطمینان را در میان اکثریت مردم و تحلیل گران  به وجود آورده بود که آینده  رئیس و اعضای دولت دهم، بسیار تیره و تار است و اگر پایان کار ایشان تنها حذف کامل از حکومت باشد بایستی سجده شکر به جا بیاورند.اما به نظر می رسد در یکی دو ماه اخیر، رفتار  رهبر و عوامل او با احمدی نژاد دچار تغییر عمده شده است. علی اکبر جوانفکر مشاور زندانی احمدی نژاد  به بهانه بیماری  به مرخصی آمده و سایت های خبری نزدیک به رهبر از احتمال عفو او سخن می گویند،پرونده پُر سر وصدای  سؤال  از احمدی نژاد با تحقیر  راه یافتگان به مجلس بسته شده و در یک تغییر موضع ناگهانی ، همه پُرگویی ها در خصوص حذف قطعی  یاران احمدی نژاد ـ موسوم به جریان انحرافی ـ   پایان یافته  و هم اکنون دست اندرکاران رسمی و غیر رسمی انتخابات  اعلام می کنند که نزدیکان احمدی نژاد یکی از اضلاع   تأثیر گذاردرانتخابات آینده هستند.( حدس می زنم برای حفظ چهره اپوزیسیونی دولت، جوانفکر از پذیرش عفو خودداری نماید)

 شاید اما از همه اینها مهم تر،  رفتار صدا وسیمای جمهوری اسلامی  با احمدی نژاد باشد. پس از ماهها محرومیت از دسترسی به  تریبون باز  این رسانه ، شب گذشته احمدی نژاد اجازه یافت به مدتی طولانی و با آزادی کامل ، از طریق تلویزیون حکومتی به صورت مستقیم با مردم سخن بگوید. انصافاً باید اعتراف کرد در این  سخنرانی پُراز دروغ و فریب ،  او توانست  رقبای حکومتی خود را بیش از پیش رسوا  نماید.

گمان می گنم بسیاری از افراد با تحیر  وکنجکاوی به دنبال یافتن کشف دلایلی   هستند که در مدتی بسیار کوتاه ، تعامل رهبر با احمدی نژاد  را دچار تحول اساسی نموده است . نمی دانم دوستان دیگرم تا کنون دلیل قانع کننده ای برای این تغییر رفتار ناگهانی پیدا کرده اند یانه؟ البته بسیاری از افراد به صورت کلی به این موضوع اشاره می کنند که احتمالاً احمدی نژاد ، پرونده هایی از خامنه ای و عوامل او در اختیار دارد که زبان رهبر را کوتاه می کند. من تا کنون  این موضوع را دلیل محکمی برای کوتاه آمدن های حقارت با ر خامنه ای نمی دانستم. با خود می گفتم خامنه ای و عواملش ،  تا کنون مرتکب صدها اختلاس و سوء استفاده شده اند و  بارها از مفسدان مالی حمایت کرده اند. مگر  سال ۱۳۷۳ را فراموش کرده ایم که در اوج رسوایی مربوط به فساد گسترده مالی در بنیاد مستضعفان ، حکم ریاست محسن رفیق بر آن بنیاد تمدید شد؟ به یاد دارم حکم صادره از سوی رهبر برای رفیق دوست، نخستین خبر بخش خبری ساعت ده و نیم شب از شبکه دو بود . در حالی که پخش خطبه های نماز جمعه قم تنها ثانیه هایی قبل از آغاز  بخش خبری با سخن مرحوم  مشکینی  به پایان رسید که خطاب به  ویرانه ساز قوه قضائیه ـ شیخ محمد یزدی ـ   محاکمه «دانه درشت های فاسد در بنیاد مستضعفان » را خواستار می شد . اما رهبر لجباز و خودخواه، حتی به توصیه های نزدیک ترین یاران خویش نیز توجه نکرد و همچنان دست  رفیق دوست را  برای حیف میل  اموال میلیاردی بنیاد  ، باز گذاشت. پس از آن هم سید علی خامنه ای بارها از مفسدان اقتصادی در بخش های مختلف حکومت پشتیبانی کرده و حتی مبارزه با مفاسد اقتصادی را به تمسخر گرفته است . لابد بسیاری از ایرانیان می دانند به موجب  فرمان هشت ماده ای رهبر ، ستادی  برای مبارزه با مفاسد اقتصادی تشکیل داده که هم اکنون دبیر آن ، محمد رضا رحیمی متهم اصلی در پرونده « حلقه فاطمی »‌است! آخرین حمایتِ رسوایی ساز از مفسدان  اقتصادی هم به ماجرای اختلاس سه هزار میلیاردی بانکی باز می گردد که در اوج خبر رسانی ها در مورد آن ، فرمان « کش ندهید » ازسوی  رهبر صادر شد. پیش از آن هم منابع خبری گزارش داده بودند درپرونده اختلاس هشتصد میلیاردی بیمه ایران ، حکم دستگیری محمد رضا رحیمی ، با دستور مستقیم رهبر متوقف شده است. پس قاعدتاً آنچه که  زبان خامنه ای  در برابر احمدی نژاد را کوتاه کرده ، نمی تواند مرتبط با فساد مالی رهبر واطرافیانش باشد.حتی افشاگری در مورد اعتیاد احتمالی رهبر وبرخی مشاوران نزدیک او نیز ، چیزی بر رسوایی ها نمی افزاید زیرا  پخش شبانه روزی  چهره رهبر از رسانه میلی ، این امکان  را برای بسیاری از مردم  فراهم نموده که  کنجکاوی های خود در این مورد را به یقین تبدیل نمایند. افتضاح های مدیریتی و آتش زدن به ثروت های ملی هم ،اتهام مشترک خامنه ای  و عروسک دست ساز او ـ احمدی نژاد ـ  بوده و آشکار تر از آنست که افشاگری یا سکوت احمدی نژاد ، تغییری در دیدگاه مردم نسبت به آن ایجاد نماید.پس تنها یک احتمال باقی می ماند : دسترسی احمدی نژاد به پرونده ای قطور از فساد اخلاقی و رفتاری  رهبر. البته نشانه های زیادی از انواع مفاسد اخلاقی رهبر در اختیار مردم است: دروغگویی و حمایت از دروغگو، پشتیبانی از قاتلان ، شکنجه گران و متجاوزان و هدر دادن میلیارد ها دلار از منابع ایران برای ارضای شهوات سیاسی خویش در داخل و خارج از کشور. اما گمان می کنم ‌آنچه که احمدی نژاد دراختیار دارد  مسائلی است که مردم عادی تا کنون از آن بی خبر بوده اند و به رفتارهای شخصی خامنه ای مربوط است . حدس می زنم احمدی نژاد به مدارک کافی و غیر قابل انکار دسترسی پیدا کرده است که  از فساد اخلاقی  خامنه ای در مراودات شخصی خود پرده بر می دارد و  افشای آنها می تواند باقیمانده  اعتبار رهبر را در میان گروهی از ساده لوحان متدین ،  بر باد دهد .این ، موضوعی نیست که رهبر توان تحمل آن را داشته باشد.

اگر علت کوتاه آمدن های رهبر در برابر احمدی نژاد، همین باشد تنها سه راه در پیش پای او وجود دارد: حذف  فیزیکی احمدی نژاد که قاعدتاً نیاز به سرمایه گذاری کلان و انجام عملیات پیچیده دارد ، تسلیم در برابر خواسته های انتخاباتی احمدی نژاد و واگذاری موقت بخشی از قدرت به او تا یافتن فرصتی برای رفع تهدید های رئیس دولت یا  عدم تمکین در برابر سهم خواهی احمدی نژاد به قیمت  تحمل این رسوایی در کنار صدها رسوایی دیگر  . برای آنکه مشخص شود رهبر کدام روش را انتخاب می کند زمان زیادی لازم نیست. منتظر باشیم .

۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

یک هابیل و دو قابیل در خاندان خزعلی

 از اسارت  دکتر مهدی خزعلی در  دست کسانی که نه خدا را  می شناسند نه اخلاق برای آنان معنا داردبیش از پنجاه روزمی گذرد و همانطور که در یکی از بازداشت های قبلی او نوشتم ما همچنان دچار « کم کاری » هستیم ( اینجا)اگر نگویم که این بار ، بیکاری در پیش گرفته ایم. کسانی که گفتگوهای مشترک من و مهدی  خزعلی در تلویزیون امریکا را دیده اند می دانند با او بر سر مسئله انتخابات ، اختلاف عمیق دارم . او ظاهراً هنوز به اصلاح نظام ، امیدوار است و من خیرو صلاح ملت و کشورم را در «رفتن این نظام  ننگ آفرین » می دانم . اما هیچکس نمی تواند تشخیص خود را دقیق ترین و تنها فهم صحیح از شرایط ایران بداند؛ شاید حق با خزعلی  باشد  یا شاید روزی او هم به اردوگاهی بپیوندد که من  در یکی دوسال اخیر در آن قرار گرفته ام . اگر هیچیک از این دو اتفاق هم نیفتد او یک ایرانی است و اکنون به خاطر پافشاری و جانفشانی در راه  آنچه که « صلاح هموطنان خویش »‌می داند در اسارت است. اما متأسفانه او نه در زندان گوانتانامو است که اگر ظلمی در  آن بشود ـ که می شود ـ از داخل همین امریکا صدایش در آید و نه در زندان شاه است که «خبر های درست » مربوط به او  به سوژه ای جذاب  برای منبری ها  تبدیل و از پایگاه مساجد  به سراسر کشور مخابره شود( حد اقل در حد   خبر  دروغ مربوط به « کشتن ایت اله حسین  غفاری به دست شکنجه گران ساواک » ). خزعلی هم اکنون زندانی کسانی است که برای حفظ نظام خویش، همه چیز را مباح بلکه لازم  می شمارند: از تعطیل نماز تا تجویز تجاوز در کهریزک . انجام این وظیفه برای سر دمداران حکومت آنقدر اهمیت دارد که شکنجه گر و متجاوز را ، پاداش می دهند. طرفه آنکه حفظ نظام به این روش ، تنها نقطه اشتراک فراکسیون های مختلف حکومت است و در این میان فرقی میان احمدی  نژاد و خامنه ای  نیست ، همانطور که به تمسخر گرفتن « محاکمه سعید مرتضوی » به گماشته رهبر در قوه قضائیه ـ شیخ صادق لاریجانی ـ سپرده شد و ارتقای مقام آن جنایتکار، به محمود احمدی نژاد.

متأسفانه علیرغم آگاهی از تبدیل زندان های ولی فقیه به قتلگاه آزادیخواهان، آنگونه که باید و شاید در مورد شرایط دکتر خزعلی  سخن نمی گوییم و نمی نویسیم. اما مظلومیت خزعلی ، تنها آن نیست که اسیر آدمخواران رهبر و رئیس دولت است. او در داخل خانواده نیز مظلوم واقع شده و صاحب نفوذان « آل خزعلی»‌  نه تنها برای خلاصی مهدی تلاش نمی کنند بلکه در حال مشروعیت بخشی به حبس او هستند. رفتار برادر و پدر مهدی خزعلی با او یادآور رفتار قابیل با هابیل است. هابیل مورد دشمنی قابیل واقع شد چون گمان می کرد با بودن برادر پاک سیرتی همچون هابیل،  او مورد عنایت قرار نخواهد گرفت . امروز هم یکی از فرزندان آیت اله  خزعلی که افشاگری های برادر را مانع  متنعم شدن های رانت خوارانه خویش می داند به تحریک پدر و دیگران می پردازد تا مهدی را از سر راه او بردارند. پدر هم  بر این باور است   خشونت نسبت به مهدی ، تنها راه  بهره مندی از تنعمات خوان ولایت   است. پس او هم قابیل گونه در برابر « هابیل حق گوی خانواده» می ایستد  و آنگونه که می گویند حتی رضایت خود به مرگ فرزند را اعلام نموده است.


در چنین شرایطی، وظایف همه ما مضاعف است زیرا بدون تردید مهدی خزعلی ،تنها زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی است که «قابیل  خانگی» با دشمن  حکومتی او هم قسم شده اند تا با عبرت سازی از مهدی ،  به خیال کودکانه خویش راه را بر ظهور هابیل های دیگر ببندند. حکومت جور و جهل هم   که به آسانی  ستارها را به خون می غلطاند  و آزادگانی را در بند می کشد آسوده خیال از فراموشی ما عافیت نشینان ، به ظلم خود ادامه می دهد. فراموش نکنیم که مهدی خزعلی می توانست راه برادر دیگر خویش در پیش گیرد و هم ، نورچشم پدر باشد هم مورد عنایت بارگاه ولی فقیه. اما او راه آزادگی در پیش گرفته و بدین گونه ما را مدیون خویش ساخته است.  البته در کنار مهدی خزعلی ، صدها جوانمرد و شیر زن ایرانی دیگر، مورد کینه حکومت هستند که شاید برخی از ایشان در شرایطی سخت تر از مهدی باشند اما مهدی راهی را باز کرده که می تواند وجدان های دیگری را در میان خانواده های حکومتی بیدار نماید. پس با فریاد کردن هر روزه نام او ، به همه کسانی که  تلنگر مهدی آنها را نیمه هشیار ساخته ، یاد آوری کنیم بازگشت ایشان به سوی ملت و پشت کردن به حکومت جائر، از چشم ایرانیان ، مخفی نخواهد ماند. به اعضای قابیل صفت « آل خزعلی  » هم بگوییم هابیل ، تنها نیست و آنها هستند که باید خود را برای محاکمه در دادگاه مردمی آماده کنند. 

۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

خامنه ای بر سر دو راهی ؛ خاتمی یا مشایی؟

با نزدیک شدن به زمانی که نظام جمهوری اسلامی برای اجرای" برنامه ای به نام انتخابات ریاست جمهوری" تعیین کرده است گمانه زنی ها، تحلیل ها و القائاتی که با پوشش تحلیل در اختیار افکار عمومی قرار می گیرد در حال افزایش است. در این میان  اسامی بسیاری به گوش می رسد که البته دو نام بیش از سایر نام ها مورد توجه قرار می گیرد. سید محمد خاتمی  واسفندیار رحیم مشایی دو نامی هستند که با نزدیک تر شدن به سال ۱۳۹۲، بخش قابل توجهی از خبرها را به خود اختصاص می دهند. صاحبان این دونام وسرنوشت انتخاباتی آنها  شباهت ها و اشتراکاتی دارندکه مهم ترین اشتراک، ابهام در خصوص امکان حضور آنان در انتخابات است. از سایر اشتراکات این دو می توان به جلب توجه   کنونی  و محبوبیت اولیه این دو  ـ اصلی یا کاذب ـ  و دلیل اصلی این محبوبیت و جلب توجه  اشاره کرد.  علاقه به شرکت در انتخابات و تلاش برای مخفی نگهداشتن  این علاقه از دیگر تشابهاتی است که این دو نام را ـ علیرغم تفاوت های غیر قابل انکار اخلاقی و سیاسی  ـ در کنار یکدیگر قرار می دهد. بسیاری از قرائن ، نشان دهنده علاقه  و اراده مشایی برای  کاندیداتوری است. خاتمی نیز انگیزه های زیادی برای حضور در انتخابات پیدا کرده که البته در مورد او  شاید به پافشاری گروههای موسوم به اصلاح طلب  استناد شود.اما انگیزه  یا دلیل ورود این دو به انتخابات، هر چه که  باشد رهبر جمهوری اسلامی جز تحت فشار های سیاسی و اجتماعی اجازه ورود ایشان به انتخابات را نخواهد داد. خاتمی و مشایی تفاوت های فراوانی با یکدیگردارند اما نخستین جلب توجهات عمومی به هر دو، مرتبط با تلقی "تفاوت دیدگاههای ایشان با رهبر" بوده است. "مشایی سال ۹۱" از برخی جهات  در شرایطی مشابه با "خاتمی سال ۷۵"  قرار گرفته است. خاتمی تا قبل از زمستان آن سال، تنها برای گروههای خاصی از جامعه از جمله هنرمندان و نویسندگان، شناخته شده بود و آنچه اقبال عمومی به او را موجب شد تلقی ذهنی جامعه ایران از تفاوت دیدگاههای سیاسی و فرهنگی او با گفتمان غالب در نظام بود. درواقع ، بسیاری از  ایرانیان بدون آنکه  ارزیابی دقیقی از توانایی های خاتمی برای اداره کشور داشته باشند او را برگزیدند تا کسی که کاندیدای محبوب حاکمیت تلقی می شد به ریاست جمهوری نرسد. در خصوص مشایی  البته نتیجه عملکرد او و حامیانش هم اکنون در برابر چشمان اکثریت ایرانیان قرار دارد اما در عین حال  او تلاش کرده  دیدگاههای خود را دارای بیشترین فاصله با مواضع رهبر جمهوری اسلامی نشان دهد به طوری که در حال حاضر بسیاری از ظاهر بینان، او را در جبهه مخالفان حقیقی  رهبر می بینند و لذا هم اکنون حداقل برای گروهی از ایرانیان، او در موقعیتی مشابه با جایگاه خاتمی در سال ۷۵ قرار گرفته است اگر چه به نظر می رسد تعداد و طبقه اجتماعی جذب شدگان به مشایی با جمعیت و طبقه اجتماعی کسانی که در سال ۱۳۷۵ به خاتمی اقبال کردند تفاوت اساسی دارد. در باب مشابهت های این دو  همچنین می توان به مخالف خوانی های دستوری اشاره کرد که توسط بی منطق ترین حامیان رهبر نسبت به آنان ابراز می شود.

 علیرغم مشابهت در نحوه نگاه گروههایی از جامعه ایران به خاتمی و مشایی، این دو، تفاوت های اساسی نیز دارند. نخستین تفاوت، به دیدگاههای فرهنگی آنان باز می گردد. نگاه سید محمد خاتمی به مقوله فرهنگ و نقش حکومت در کنترل فعالیت های فرهنگی مردم، موجب کناره گیری او از وزارت ارشاد درسال ۱۳۷۱ شد که شادمانی رهبر را به دنبال داشت. اما ده سال بعد از استعفای اعتراضی خاتمی، هیئت امنای یازده نفره سازمان فرهنگی - هنری شهرداری تهران، اسفندیار رحیم مشایی را به ریاست آن سازمان برگزید تا آثار به جا مانده از دوره تسلط کرباسچی و گروه او بر فرهنگسراها را از بین ببرد. احتمالاً‌بسیاری از کسانی که این مقاله رامی خوانند نمی دانند که از گروه یازده نفره  منصوب کننده مشایی،  شش نفر  از جمله فرمانده بسیج و رئیس صدا وسیما مستقیماً‌توسط رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده بودند.اما میان خاتمی و مشایی تفاوت بزرگتری نیز وجود دارد. خاتمی اگرچه در دوره ریاست  جمهوری در حد و اندازه ای مردم وحامیان او توقع داشتند ظاهر نشد اما باید اذعان کرد جز در موضوع حصر آیت اله منتظری، در هیچ زمینه دیگری مجری سیاست های رهبر برای سرکوب سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی نبود در حالیکه رحیم مشایی متعلق به قبیله سیاسی احمدی نژاد است که تا همین اواخر از اصلی ترین پیاده کنندگان و تقویت کنندگان سیاست های غیر دموکراتیک رهبر تلقی می شدند.به همین جهت، نگاه رهبر به این دو نیز بسیار متفاوت است. آقای خامنه ای می داند میان او و خاتمی، تفاوت عمیق گفتمانی  با سابقه بیست ساله  وجود دارد در حالی که اختلاف  گروه احمدی نژاد با رهبر، جدید و بر سر سهم خواهی از مناصب حکومتی است و این گروه، تنها در دوره ضعف رهبر به مخالف نمایی با او می پردازند. همین تفاوت می تواند در صورت کاندیداتوری  خاتمی و مشایی، سرنوشت متفاوتی برای آنها رقم  بزند.

اگر فشار اصلاح طلبان نزدیک به خاتمی برای کاندیداتوری، حضور  او در انتخابات را زمینه سازی نماید و اگر اسفندیار رحیم مشایی در لیست کسانی نباشد  که قرار است از میان نزدیکان احمدی نژاد مورد بر خورد قضایی قرار گیرند این دو، جنجالی ترین افرادی  خواهند بود که برای کاندیداتوری اعلام آمادگی خواهند کرد. اما به نظر می رسد در غیاب فشار های خرد کننده داخلی و انزوای روزافزون خارجی،  اولاً امکان برگزاری انتخابات آزاد  فراهم نخواهد شد و ثانیاً نامزدی این دو نفرمورد قبول قرار نمی گیرد. اما از سوی دیگر به نظر می رسد هیچیک از تحولات مهم ماههای آینده آنگونه که رهبر می خواهد پیش نخواهد رفت. لذا ممکن است او ناچار به پذیرش مکانیزم هایی شود که گروههای از مردم را نسبت به سلامت نسبی انتخابات قانع سازد.همچنین برای کاهش  فشار های خُرد کننده داخلی و خارجی، بعید نیست که او در آخرین فرصت های قبل از تاریخ تعیین شده برای انتخابات، کاندیداتوری برخی افراد را بپذیرد  که قادر به جذب آرای بخشی از ناراضیان  هستند. در آن صورت ، با اطمینان می توان گفت در مورد خاتمی، پذیرش کاندیداتوری او به  اعلام برائت از زندانیان سر شناس جنبش سبز و قبول نتایج انتخابات سال ۸۸ موکول خواهد شد . اگر خاتمی  بخواهد برای دریافت چراغ سبز رهبر ،  به چنین اقداماتی  تن دهد ـ که طرفداران او ، آن را بعید می دانند ـ آنگاه  عاملی تعیین کننده در انتخابات نخواهد بود زیرا اغلب حامیان سنتی و طرفداران اصلاح طلب خویش را ازدست خواهد داد بدون آنکه بتواند از جناح مقابل، رأی قابل توجهی به اردوی خویش بیاورد.اما شرایط برای  مشایی، متفاوت است. درست است که رهبر جمهوری اسلامی  به دلیل اقدامات یک سال و نیم اخیر احمدی نژاد وتیم او، کینه ایشان را به دل گرفته است اما از ناحیه این گروه احساس خطر جدی نمی کند. مانع ظاهری دیگر برای کاندیداتوری مشایی، مخالفت اغلب مذهبی های سنتی با اوست  که  جبهه   "مخالفان دستوری مشایی" راتقویت کرده است. اما در این مورد نیز  اولاً رهبر به توانایی خویش برای   ساکت نگهداشتن مخالفان دستوری ایمان دارد همانگونه که درهفت سال گذشته هیچگاه به آنان اجازه داده نشده است کفن پوشی های  حکومتی سالهای ۷۶ تا ۸۴  را تکرار نمایند.ثانیاًبه گمان  رهبر  می توان مخالفت های  روحانیون سنتی با مشایی را با توجیهاتی از قبیل تهدیدخارجی  کنترل کرد. ضمن آنکه  اگر اراده آقای خامنه ای بر پذیرش کاندیداتوری  و حتی انتصاب مشایی به ریاست جهوری باشد  در شرایط فعلی وجود مخالفان دستوری و حقیقی مشایی، یک امتیاز بزرگ برای رهبر تلقی می شودزیرا هر گاه لازم باشد با بسیج همین گروهها و افراد،برای مشایی  و تیم او مزاحمت های رسمی و غیر رسمی ایجاد خواهد شد تا به فکر ورود به قلمرو رهبر و نهادهای وابسته به او نیفتد. رهبر همچنین می دانداگر مشایی محبوبیتی کسب کرده باشد  بخش عمده ای از این محبوبیت، اصیل و متعلق به شخص مشایی نیست بلکه ریشه آن را باید  در نفرت  از مخالفان پر سر وصدا وکم طرفداراو جستجو کرد. همچنین مشایی فاقد پایگاه شناخته شده در عرصه بین المللی است و از این ناحیه نیزبرای آقای خامنه ای  نگرانی وجود ندارد.

همه موارد فوق تفاوت های خاتمی با مشایی  را به نمایش می گذارد.به همین جهت حتی به فرض اعلام برائت خاتمی از جنبش سبز که احتمال رأی آوری او را به شدت کاهش می دهد بعید است رهبر جمهوری اسلامی  ریسک  بر گزاری انتخاباتی  نسبتاً آزاد با حضور او  را بپذیرد زیرا رأی مجدد مردم به خاتمی،  به معنای رفراندومی رسمی علیه رهبر خواهد بود. آقای خامنه ای  نگران است که در صورت ورود خاتمی به عرصه انتخابات، بخشی  از راستگرایان سنتی که در سالهای اخیر مورد بی مهری رهبر  قرار گرفته اند پشت سر خاتمی قرار گیرند و اودر انتخاباتی نه چندان باشکوه و بدون نیاز به آرای اصلاح طلبان ودگراندیشان، به ریاست جمهوری برسد.

با توجه به آنچه در بالا آمد براین باورم  تا این لحظه، رهبر مایل به حضور خاتمی و مشایی در انتخابات نیست امااگر مجموعه شرایط داخلی و خارجی، او را به پذیرش کاندیدای غیر مطلوب خویش وادارنماید این فرد مشایی خواهد بود ونه خاتمی. بر همین اساس به نظر می رسد در کنار افشاگری های مربوط به روند انتخابات و نیز مسلوب الاختیار بودن رئیس جمهور منتخب، بایستی واقعیت های مربوط به طایفه سیاسی احمدی نژاد نیز با دقت برای مردم تشریح شود تا بازار گرمی های انتخابات، حقایق کشور و نقش گروه احمدی نژاد در خلق شرایط فعلی را تحت الشعاع قرار ندهد.  

میراث فقیه تقدس زدا


یادداشتی را که دو سال قبل ودرنخستین سالگرد عروج مرحوم آیت اله منتظری نوشتم در اینجا بخوانید. روحش شاد
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/12/101216_l23_montazer_aniv01_vahedi.shtml

۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

آقای مطهری ! قدردانیم اما خود را گول نمی زنیم

در حکومتی که خود را جانشین امام علی ( ع ) می نامد کار به آنجا رسیده که وقتی گوشه ای از حق  با هزاران اما و اگر بیان می شود  همه ما  با دستپاچگی فکر می کنیم  پیروزی بزرگی نصیبمان   شده است .ظاهراً‌فراموش کرده ایم آیت اله خمینی و یاران او ،زمانی که می خواستند مردم را بر علیه یک سلطنت بشورانند و خود بر تخت سلطنت بنشینند چه بهشتی از حکومت علوی  ترسیم می کردند و رسیدن به همان بهشت را وعده می دادند. یکی از مشخصاتی که در مورد سلطنت فقیه ذکر می شد بخشی از توصیه امام علی ( ع) به مالک اشتر بود که « مردم باید بتوانند بدون لکنت ، با حاکم سخن بگویند». اما با آن دروغ ها ، حکومتی تشکیل داده اند که وقتی عضوی از مجلس فرمایشی ،  با احتیاط کامل ،  حقیقتی را بیان می کند که  مبتنی بر قانون اساسی همین حکومت دروغ پرداز است  شعفی  وصف ناشدنی بر تمامی رسانه های اپوزیسیون مستولی می شود . تازه این نماینده مجلس ، یک فرد عادی نیست که اراذل و اوباش وابسته به حکومت، به راحتی بتوانند او را مورد حمله فیزیکی یا اوباشگری زبانی قرار دهند.او «علی مطهری » فرزند نظریه پرداز انقلاب و برادر همسر رئیس مجلس  است.

حالا این نماینده مجلس چه گفته است؟  سخن او خطاب به شیخ احمد جنتی ، حاوی دو نکته ظاهراً مهم است . نخست اعلام پیشتازی احمدی نژاد در «هتاکی و بی ادبی» و انتقاد از «عدم برخورد با هتاکی های او در جریان تبلیغات انتخاباتی سال ۸۸». .سخن دوم او نیز  حقیقتی آشکار  است که  حتی هیچیک از  حامیان حکومت در صحت آن تردیدی ندارند: موسوی و کروبی ، هنوز محاکمه نشده اند پس هیچ  دلیل قانونی برای رد صلاحیت ایشان در انتخابات آینده وجود ندارد. در مورد سخن اول ، به نظر می رسد بیان آن، نه تنها در حال حاضر ، نیاز به شجاعت ندارد بلکه هرکس علیه احمدی نژاد سخنی بگوید موجب سرور رأس حاکمیت می شوداما آنچه که علی مطهری  در خصوص موسوی و کروبی گفته، ضمن درست بودن،  دادن  آدرس غلط   به مردم است. علی مطهری  انتقاد از احمدی نژاد و نکته قانونی  در خصوص رد صلاحیت کاندیداهارا خطاب به احمد جنتی گفته که به احتمال قوی ، در حال حاضر نه نام موسوی و کروبی را به یاد می آورد نه از احمدی نژاد ، چیزی در خاطر دارد. ضمن آنکه در روزهایی هم که  توصیه هایی  با صدای آزار دهنده او شنیده می شد کسی  آن سخنان را مبتنی بر تحلیل یا تصمیم جنتی  نمی دانست.  از اواسط پاییز ۱۳۸۹، مردم بارها این سخن را از مقامات قضایی و امنیتی شنیدند که « تصمیم گیری در مورد موسوی و کروبی ، مبتنی بر مصالح نظام خواهد بود »‌. این سخن برای همگان آشکار کرد که کسی جز سید علی خامنه ای بر پرونده دو کاندیدای معترض ، تسلط ندارد. در اوج تکرار این اظهار نظرها، شیخ احمد جنتی در آخرین نماز جمعه بهمن ماه ۱۳۸۹ تهران  حاضر شد و حکم  لازم را درمورد موسوی و  کروبی صادر کرد : « درهای خانه های آنها بسته شود، رفت و آمدهایشان قطع گردد، تلفن و اینترنت آنها از منازلشان جمع آوری شود...». آن روز همه فهمیدند که این دستور توسط چه کسی صادر شده و قطعاً‌علی مطهری هم  در حدی  از هوشمندی هست که مبنای اعمال محرومیت های غیر قانونی علیه  دو رقیب  محبوس احمدی نژاد را بداند. او همچنین به خوبی می داند  در مورد تأیید یا رد صلاحیت کاندیداهای سرشناس انتخابات ـ مجلس یا ریاست جمهوری ـ  جنتی هیچ اختیاری از خود ندارد وتنها ، مجری دستورات رهبر است . مطهری لابد به یاد می آورد سخن دو سال قبل احمد جنتی  را که«‌مگر ما مرده باشیم که صلاحیت مشایی  و افراد منتسب به جریان انحرافی تأیید شود»‌. در حالی که در  مصاحبه اخیر  منتسب به جنتی، تمام حملات  متوجه جریان موسوم  به «‌فتنه» است و سخن یا تهدیدی علیه  جریان موسوم به انحرافی در آن به چشم می خورد. و این یعنی اینکه اراده فعلی رهبر، عدم رد قطعی گروه مشایی در انتخابات است. راستی آیا علی مطهری به همین زودی فراموش کرده که تسلیت هاشمی رفسنجانی به میر حسین موسوی به خاطر فوت پدر او، چگونه سید علی خامنه ای را بر آشفته کرد و او را وادار به درشت گویی و ترشرویی با رفسنجانی در دیدار نوروزی ۱۳۹۰ نمود؟ کسی که  ابراز تسلیت در فوت پدر موسوی را بر نتابید  آیا به جنتی اجازه خواهد داد صلاحیت او را برای انتخابات تأیید کند؟ مطهری که این واقعیت را به خوبی می داند چرا  اکنون شیخ  بی اراده  - جنتی - را بابت انتقال نظر رهبر ،  مورد انتقاد قرار می دهد؟

با توضیحات فوق ، به نظر می رسد علی مطهری وعده خود به مردم تهران  در آستانه نمایش انتخابات مجلس نهم را زیر پا گذارده است. او در پاییز و زمستان ۱۳۹۰ برای جلب توجه بخشی از شرکت  کنندگان در آن نمایش، با صراحت از « امکان انتقاد به رهبر » سخن گفت. اما  با گذشت تنها چند ماه ، نه تنها  دستور گردنکشانه خامنه ای  برای « کش ندادن سؤال از احمدی نژاد » را با جان ودل پذیرا شد بلکه در ماجرای رد صلاحیت ها هم با نوشتن نامه اخیر ، به کمک « رهبر زورگو و قانون شکن» آمده و همه اعتراض ها را متوجه جنتی نموده که اکنون شاید نکات زیادی از کودتای انتخاباتی و حوادث آن به یاد نمی آورد.

 می دانم که رهبر جمهوری اسلامی بسیار کینه جو است و حتی  صحبت های نه چندان مهم علی مطهری ممکن است  در آینده .خطراتی را متوجه او نماید. به همین  جهت من هم مانند بسیاری از دوستانم،  قدردان سخنان ظاهراً شجاعانه او هستم. اما قطعاً‌خود را دلخوش نمی کنم وکسی را نیز با بزرگنمایی ناشیانه این سخنان ، گول نخواهم زد. همچنین هنوز آنقدر فراموش کار نشده ام که وعده های آیت اله خمینی و شاگرد مبرز او - مرحوم مرتضی مطهری - برای تأمین آزادی های اساسی  مردم را فراموش نمایم . سخن فریبای آقای علی مطهری در مورد «‌امکان انتقاد از رهبر » هم هنوز در خاطر بسیاری از هموطنان است . او اگر نمی خواهد به فریب کاری  متهم شود، نامه ای هم به رهبر بنویسد و در خصوص نقش غیر قابل انکار او در ظلم به همه زندانیان انتخاباتی از جمله کروبی و موسوی و نیز خط دهی خامنه ای برای تأیید یا رد صلاحیت کاندیداها از او انتقاد نماید . علی مطهری در نامه اخیر خود، احمد جنتی را مورد پرسش قرار داده که «چرا  در برابر  دروغ پردازی ها و هتاکی های احمدی نژاد در جریان مناظرات تلویزیونی ،سکوت کرده است؟» در حالی که می داند در همان زمان، درخواست  هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری  برای پاسخگویی از طریق تلویزیون ، با مخالفت  رهبر روبرو شد تا جایی که رفسنجانی را به صدور نامه سر گشاده ناچار ساخت. 

البته شاید همه دستورات رهبر مورد تأیید علی مطهری است  و او هنوز رفتار قابل انتقادی از رهبر مشاهده نکرده که شعار انتخاباتی خود را با آن بیازماید. اگر اینچنین است او  با شجاعتموضع حمایتی خود از رهبر را اعلام کند.در غیر اینصورت ، اگر قدری به  قدردانی ها  از خود بیندیشد آن را نشانه ای از نادر بودن  بیان سخن حق - ولو نیمه کاره   - توسط کارگزاران   حکومتی خواهد دانست.پس انتظار نداشته باشد همه، خود را بفریبند و سخنان او را  ناشی از «علوی شدن» حکومت  کسی بدانند که شاید منصفانه ترین عنوان برای او« یزید دوران » باشد.

۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

«یزید» مرد تر بود یا «خامنه ای»؟



مرحوم مطهری در کتاب حماسه حسینی از سخنرانی های آتشین حضرت زینب سلام اله علیها و حضرت امام سجاد (ع) در مجالس یزید و ابن زیاد سخن گفته است. در هیچ کجای تاریخ هم ذکر نشده که به خاطر این سخنرانی ها، کوچک ترین اهانت و تعرصی به آن بزرگواران شده باشد. آنها در حالی در حضور یزید و ابن زیاد سخنرانی کردند که به عنوان اسرای بازمانده از قیام حسینی از شهری  به شهر دیگر برده می شدند. در واقع  اگر از نگاه حاکمان جمهوری اسلامی به قیام عاشورا و حوادث پس از آن نگاه کنیم امام حسین بر علیه حاکم اسلامی ، شوریده بود و حکومت هم برای حفظ نظام اورا کشته بود و خانواده او که آنها هم در « براندازی خلیفه و حاکم اسلامی » نقش داشتند به اسارت گرفته بود. سران نظام نمی توانند بگویند یزید ، غاصب حکومت بود زیرا  خلافت پدرش و او ، مستظهر به پشتیبانی خبرگان آن دوره ،  بود . به هرحال از میان کسانی که علیه ولی فقیه آن دوران شورش کرده و به دنبال براندازی حکومت اسلامی بودند ، امام حسین و ۷۲ تا از یارانش به دست« سربازان گمنام یا بانام»  حکومت اسلامی ، کشته شدند و تعدادی  نیز به اسارت گرفته شدند. این گروه دوم کسانی بودند که  نه تنها حاضر نشدند از آنچه که به اعتقاد حاکمان وقت « فتنه » نامیده می شد اعلام برئت کنند بلکه شهر به شهر و حتی دربرابر حاکمی که به شیوه خامنه ای به رهبری رسیده  بود علیه حکومت او تبلیغ می کردند و هیچکس حق نداشت به آنان آزاری برساند. مرحوم مطهری در کتاب حماسه حسینی از دستور یزید برای حفظ احترام حضرت زینب سلام اله علیها بعد از سخنرانی آتشین او در حضور خلیفه ، سخن گفته که این دستور را ناشی از ترس یزید از احترام شورش مردم دانسته است . البته تردید ندارم در این باره، مطهری کم لطفی کرده است چون اگر قراربود مردم آن دوره شورش کنند به خاطر بریدن سر امام حسین (ع) و کشتن فرزندان او از شش ماهه تا ۱۸ ساله، شورش می کردند نه به خاطر سخنرانی حضرت زینب(س). به هرحال هر چه بوده ، یزید آنقدر مردانگی داشته که از تعرض به داغداران بازمانده از حادثه  غم انگیز عاشورا خودداری کند و حتی برای تسلای دل ایشان ، پای سخنرانی آتشین و افشاگرانه امام سجاد و حضرت زینبسلام اله علیهما بنشیند. اما خامنه ای چه؟جوانی ۳۵ ساله تنها به جرم چند انتقاد در وبلاگ خود توسط خونخواران خامنه ای کشته می شود . اینکه  مادر و خواهر آن جوان بتوانند در بارگاه خامنه ای به خاطر قتل مظلومانه عزیزشان فریاد بزنند پیشکش! به آنها حتی اجازه برگزاری بی دغدغه  یک مراسم در گورستان هم داده نمی شود و آدمخواران خامنه ای در همان مراسم مادر داغدار را مضروب می کنند.  احمدی نژاد هم که یک سال عکس خانم مروه شربینی ـ بانوی کشته شده در آلمان ـ را شهر به شهر با خود حمل می کرد و ان را نشانه جنایت غربی ها می دانست کلامی در این مورد سخن نمی گوید ؛تازه مروه شربینی توسط یک جوان شرور روسی در آلمان به قتل رسید ، قاتل او هم  به حبس ابد محکوم شد و هم اکنون در زندان آلمان است اما ستار بهشتی به دست مأموران ولی  فقیه  و زیر شکنجه کشته شده و برای آنکه قاتل را مجازات نکنند از مادر ستار به زور رضایت گرفته اند .حالا طرفداران پولی و غیر پولی این رهبر جنایتکار بگویند « یزید و" ابن زیاد" مردتر بودند  یا "خامنه ای" و احمدی نژاد»؟

۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

موسوی و کروبی و « میراث رسوای ایت اله خمینی »

نام علیرضا رجایی را بسیاری از ایرانیان  نخستین بار در جریان انتخابات مجلس ششم شنیدند.او  در مقایسه با اغلب کاندیداهای اصلاح طلب در آن انتخابات از معروفیت کمتری بر خوردار بود  اما ظلم فاحش شورای نگهبان ، نام او رابه خانه اغلب ایرانیان بُرد.رجایی در مراحل مختلف از شمارش آرای  منتخبان مجلس ششم در حوزه انتخابیه تهران، در جایگاه بیست و هشتم قرار داشت اما مگر می شد مجلس بدون حضور « پدر عروس رهبر» تشکیل شود که پیرانه سر، برای اولین بار خود را در معرض قضاوت  عمومی قرار داده بود؟ پس با دستکاری رسوای آرای تهرانی ها، رتبه علیرضا رجایی را به  غلامعلی حداد عادل دادند( همان که بعدها گفت من هم غلامعلی هستم هم غلامِ علی، که مقصود او از مخدوم خویش، سید علی خامنه ای بود). رئیس مجلس ششم در نخستین نطق رسمی خود پس از نشستن بر کرسی ریاست مجلس، علیرضا رجایی را « مظلوم انتخابات مجلس ششم » نامید. پس از آن، مظلومیت رجایی با زندانی شدن مکرر او ، مضاعف گردید و با انتشار نامه شجاعانه و افشاگرانه ابوالفضل قدیانی  مشخص گردید کینه رهبر و عوامل او نسبت به رجایی نجیب و خانواده اش، تمامی ندارد. یقین دارم مطلع شدن از جدید ترین ظلم« خامنه ای پلید »و عوامل او به این زندانی متین و خانواده او، اشک را در چشمان بسیاری از ایرانیان و آزادگان جهان جاری ساخته و از صمیم قلب سر نگونی این « درنده خو»‌را آرزو کرده اند.

پس از خواندن نامه قدیانی،  منتخب بیست و هشتم مجلس ششم را فراموش کردم و به یاد یک اسیر مظلومی افتادم که تاوان باور سخن امام علی (ع) را می پردازد که « آحاد مردم باید بتوانند بدون لکنت  با فرمانروای حکومت اسلامی سخن بگویند.»این بار به جای غصه خوردن برای رتبه ۲۸ منتخبان تهران در مجلس ششم ، به یاد دو داستان افتادم که یکی از آنها ۲۸ سال پیش یعنی در یکی از روزهای تابستان سال ۱۳۶۳ اتفاق افتاد. در آن زمان مسئول دفتر مهدی کروبی بودم . حوالی ظهر به ما خبردادند که همسر جوان یکی از اسرای جنگی ،توسط دادسرای نظامی تهران بازداشت شده است ظاهراً در پرونده مربوط به یک سرباز فراری ، اتهاماتی متوجه آن بانوی ایرانی شده بود.شیخ بلافاصله و با نگرانی فراوان دست به کار شد تا هر چه سریعتر وضعیت او روشن و از زندان آزاد شود. استدلال اقای کروبی این بود که اگر خبر زندانی شدن بانوی جوان به همسر اسیرش در زندان های عراق  برسد بدون آنکه به موارد اتهامی موجود در پرونده بیندیشد هزاران فکر بیهوده در مورد همسر جوان خود خواهد کرد که برای یک اسیر حتی تصور آنها عذاب آور است . نگرانی کروبی آن بود که مبادا  شنیدن آن خبر،  غروراسیر سرفراز ایرانی در زندان های عراق را جریحه دار کند و او  به خود صدمه ای بزند.

داستان دوم ، موضوعی است که در حضور آقای کروبی از  همسر مقاوم او شنیده ام . خانم کروبی نقل می کرد: «یکبار اقای کروبی با جدید ترین اعلامیه آیت اله خمینی وارد خانه شد. هنوز لحظاتی از ورود او به خانه نگذشته بود که مأموران ساواک از بالای دیوار  به داخل خانه یورش آوردند. من برای آنکه خطری متوجه آقای کروبی نشود بلافاصله اعلامیه را از او گرفتم و با این تصور که مأموران متوجه نمی شوند آن را در پیراهن  خود پنهان کردم.  اما آنها متوجه موضوع شده بودند. یکی از مأموران خطاب به حاج اقا گفت من رویم را بر می گردانم به حاج خانم بگویید اعلامیه ای  را که مخفی کردند خودشان دربیاورند تا من خدای ناکرده ناچار به اهانت به ایشان نشوم».

اکنون با گذشت حدود سی وهشت سال از داستان مواجهه مأمور ساواک با کروبی و همسرش  و سپری شدن بیست و هشت سال از نگرانی شیخ برای « دلنگرانی احتمالی یک اسیر» ، داستان رسوایی دیگری از عوامل ولی فقیه توسط  یک زندانی متدین و سالخورده ـ ابوالفضل قدیانی ـ افشا شده است. داستان این افشاگری نیز پیشنهاد شرم آور یکی از مقامات قضایی - امنیتی به همسر علیرضا رجایی است که در عین دلسوختگی، استوار در برابر ظلم ظالم ایستاده است. یقین دارم خانم رجایی، پاسخی لایق آن حیوان و رهبر بی غیرتش به آنان داده است ( صفت بی غیرت برای خامنه ای را از نامه ابوالفضل قدیانی  به صادق لاریجانی ، وام گرفته ام ).اما نمی دانم آیا این خبر به شیخ کروبی و میر حسین موسوی هم رسیده است یانه؟ دلم می خواهد بدانم آیاآنچنان که برخی اصلاح طلبان حکومتی ادعا می کنند این دو بزرگوار همچنان به حفظ نظام ولایت فقیه معتقد هستند ؟ در حالی که امروز بر اکثریت ملت ایران  ثابت شده است که تا این نظام بر قرار باشد رهبر بی دین و انسان ستیز آن،دست عوامل خود  را برای چنین اقدامات کثیفی باز خواهد گذاشت. شناختی که از  کروبی دارم  مرا مطمئن می سازد که اگر این خبر را بشنود بر سر وصورت خویش خواهد کوبید. شاهد بوده ام که او در مواردی  کم اهمیت تر از این موضوع ، مرگ خویش را از خدا طلب کرده است. کروبی که به خاطر احتمال غصه دار شدن یک ایرانی در« زندانِ  یزیدِ عراق »آنگونه خود  را به آب و آتش می زدآیا می تواند نسبت به ظلم فاحشی که یقیناً با چراغ سبز یزید واقعی دوران در زندان ولی فقیه انجام شده سکوت کند؟ بعید می دانم! پس امیدوارم اگر این خبر را شنید با کنار گذاشتن  علاقه شخصی  به ایت اله خمینی ،   نظر صریح خود در مورد تداوم سیستم حکومتی که میراث آیت اله خمینی است  را به هر طریق ممکن به اطلاع هموطنان برساند.نظامی که  آیت اله خمینی بنیان نهاد هم اکنون به دست  اولین جانشین او ،به یکی از رسوا ترین وفاسدترین نظام های حکومتی جهان تبدیل شده است .پس اگر کروبی همچنان علاقه ای به بنیانگزار جمهوری اسلامی دارد می تواند برای او طلب مغفرت کند تا شاید خدا گناه بزرگ او در مبتلا کردن ایران و اسلام به چنین بلیه بزرگی را ببخشد .مگر نه اینست که «‌فمن یعمل مثقال ذرة شر يره»؟

روح مهندس بازرگان شاد که در گفتگویی دوستانه با آیت اله خمینی  به او هشدار داده بود هیچیک از اطرافیان و یاران او ،  از آن ظرفیت و لیاقت بر خوردارنیستند که بتوانند  اختیارات گسترده که برای ولی فقیه  در نظر گرفته شده است را تحمل کنند. او از آیت اله خمینی خواسته بود در زمان حیات خویش، پرونده ولایت فقیه را بندد اما .....

 آیت اله خمینی می توانست با خوشنامی ، شرّ « سلطنت مطلقه فقیه » را  از سر ایران واسلام  کم کند و نکرد.  اما  بی تردید این کار در آینده ای نه چندان دور به دست کسانی انجام خواهد شد که بخشی از ایشان، غصه دار عقب ماندگی  روز افزون ایران  هستند  و عده ای ازآنها نیز بیش از این ، تاب سرافکندگی اسلام  و تشیع در جهان را ندارند، اماتاآن روز دیگر برای پیاده کنندگان سلطنت مطلقه فقیه و حامیان آن ، نام و اعتباری باقی نخواهد  ماند مگر آنکه  هر چه سریعتر تکلیف خود را با « میراث هزینه ساز آیت اله خمینی » روشن نمایند. 

۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

دو صد لعنت به خامنه ای و احمدی نژاد



دو صد لعنت به خامنه ای بی همه چیز و احمدی نژاد خائن !از همه کسانی که مرتباً مرا نصیحت می کنند خواهش می کنم این یکبار کاری به کارم نداشته باشند تا با خیال آسوده بر خامنه ای و احمدی نژاد ، لعنت بفرستم . جملات زیر اظهارات حاجی وزیر آموزش پرورش در دولت دوم احمدی نژاد است :« وزیر آموزش و پرورش تاکید کرد: تنها دو سال است که دولت با کمک مجلس ردیفی با عنوان گرمایشی و سرمایشی مصوب کرده که اجرای آن نیازمند زمان و اعتبار مشخص است.حاجی بابایی در خصوص سیستم گرمایشی مدارس یک کلاسه و روستایی نیز اعلام کرد: برای گرمایش این کلاسها هم سیستمی با ایمنی بهتر به جز سیستم مرکزی تعریف شده ولی مستلزم اعتبار و زمان است.».http://www.rajanews.com/detail.asp?id=144718 این هم بخشی از اظهارات سید حسن نصراله در مورد اختصاص بودجه به بازسازی لبنان از سوی ایران به طوری که از همان روز اول بعد از پایان جنگ ، بازسازی آنجا آغاز شده است :« من قبل از پایان جنگ با برادران ایرانی تماس گرفتم و به آنها گفتم که ما می خواهیم ویرانی های این جنگ را بسازیم، چرا که دشمن در مورد نحوه تعامل مقاو
مت با شرایط انسانی و اجتماعی بعد از جنگ سخن می گوید، امام خامنه ای نیز با بخشش فراوان با این درخواست تعامل کرد و احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیز همین گونه برخورد کرد، کار به صورتی ادامه یافت که از همان روز اول توقف جنگ، کار بازسازی نیز آغاز شد..»http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910223000002%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%B8%D9%87 می فرمایید . آقایان بلافاصله پس از پایان جنگ سی وسه روزه ، بودجه میلیاردی برای بازسازی لبنان اختصاص می دهند اما تازه دو سال است که یادشان افتاده مدارس کشور خودمان به سیستم گرمایشی و سرمایشی نیاز دارد که تازه آن هم نیازمند زمان و اعتبار مشخص است. لابد می دانید که همین آقا سه سال و نیم است که وزیر است و قبل از آنهم تقریبا ۱۳ سال نماینده مجلس بوده و همه جا خود را به عنوان نماینده معلمان و مدارس در مجلس معرفی می کرده است .این دو خبر را بخوانید . فکر می کنم پس از خواندن دو خبر ، شما هم از ته دل به خامنه ای واحمدی نژاد لعنت خواهید فرستاد 

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

توهم وخود محور بینی اصلاح طلبانه


یادداشتی برای تجلیل از دکتر محسن میردامادی دبیر کل زندانی جبهه  مشارکت آماده کرده بودم تا به عنوان یک ایرانی از مواضع شجاعانه او در تشریح شرایط فعلی کشور تقدیر نمایم. میردامادی از درون زندان ولی فقیه، اقدامات خودسرانه ، ایران سوز و دین فروشانه رهبر را افشا کرد تا مشخص شود افزایش خشونت ها قادر نیست همگان را به سکوت وادار سازد.اما انتشار جدید ترین بیانیه جبهه مشارکت  و گفتگوهای عمومی یکی از اعضای آن جبهه که سخنگویی گروه دیگری  را نیز به عهده دارد مرا تشویق کرد تا نقدی بر مواضع مکتوب و شفاهی اعلام شده جبهه مشارکت بنویسم و به دبیر کل زندانی این گروه اصلاح طلب هدیه نمایم. شناختی که از دکتر میردامادی دارم  این اطمینان را در من ایجاد کرده که نقد برادرانه را بر مجیزگویی های گمراه کننده ترجیح می دهد.

جبهه مشارکت در بیانیه خود  که حاوی مفاهیم و موضوعات  ارزشمند نیز می باشد به نقد کسانی پرداخته که آنان را«اصلاح طلبان بدلی» نامیده است . اندکی پس از صدور این بیانیه ، یک عضو سرشناس جبهه مشارکت « شرکت بی قید وشرط در انتخابات » را مصداق « اصلاح طلبی بدلی » دانسته است. همین نامگذاری به این معنی است که گویی میزان سنجش اصلاح طلبی در اختیار یک حزب است . همین حزب حق دارد  یک روزاحتمال شرکت گروهی از اصلاح طلبان سابق  در انتخابات آتی  را ناشی از تلاش حاکمیت  برای انحراف در جبهه  اصلاحات و سازماندهی  گروههای « بدلی » بداند و روز دیگر در برابر  شرکت مخفیانه و عهد شکنانه پدر معنوی همان حزب  در انتخاباتی  رسوا و غیر عادلانه سکوت نماید.  ده ماه پیش و علیرغم اجماع  افتخار آمیز اصلاح طلبان بر  عدم مشارکت در انتخابات ، سید محمد خاتمی رأی باطله خود را به صندوقی در یک روستای دور افتاده در دماوند انداخت در حالی که نزدیک ترین یاران خاتمی  ـ از جمله شیخ عبداله نوری ـ مدعی بودند  موضع او حتی در آخرین روزهای قبل از نمایش انتخاباتی حکومت،  عدم شرکت در انتخابات بوده است. در آن روزها ، حس آزادیخواهی  و احترام به اختلاف دیدگاهها در میان گروهی از حامیان خاتمی فوران کرد. آنها  معترضان  به شرکت خاتمی  در انتخابات را  متهم می کردندکه  حقوق شخصی او را نقض کرده اند. جبهه مشارکت  و اکثریت اعضای سرشناس آن هم اگرچه از اقدام خاتمی حمایت  نکردند  در عین حال حاضر نشدند تک روی او که موجب اختلاف افکنی در میان اصلاح طلبان شد را محکوم نمایند. اما امروز همان حزب و برخی اعضای سرشناس آن ، با ابتلا به بلیه « خود محور بینی »، تیغ نظارت استصوابی در دست گرفته اند و  هر که را که بدون هماهنگی با گروهی خاص از اصلاح طلبان به فکر شرکت در انتخابات باشد ،« بدلی» می نامند و از جبهه اصلاحات اخراج می نمایند.

البته موضع من در مورد انتخابات  و حتی بالاتر از آن در مورد اصلاح ناپذیری حاکمیت فعلی کاملاًمشخص است . بسیاری از افرادی که امروز در جایگاه مدعی نشسته اند سال گذشته مرا مورد حملات شدید قرار دادند تنها به این خاطر که  به انتقاد از اعلام آمادگی تلویحی  خاتمی برای شرکت در انتخابات پرداختم. من در آن روز این پرسش  را مطرح نمودم که «‌کدام نشانه از تغییر رفتار یا گفتار دیکتاتور ها ی حاکم، عده ای را به صرافت شرکت در نمایش انتخاباتی انداخته است؟» امروز هم بر این باورم تا زمانی که  همه اختیار کشور دردست « ولی مطلقه فقیه ».باشد نه انتخابات آزاد برگزار خواهد شد و نه  کسانی که  به عنوان منتخب مردم معرفی می شوند قادر خواهند بود وظایف خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر به باور من شرکت در انتخابات ، امری بیهوده است که بیشترین بهره آن به رهبر مستأصل جمهوری اسلامی می رسد. این موضعی است که برخی زندانیان شجاع جنبش سبز همچون ابوالفضل قدیانی نیز آن  بر آن پای فشرده اند و به نظر می رسد مورد تأیید رهبران نمادین جنبش نیز می باشد. اما این تلقی ، به هیچکس اجازه نمی دهد که دچار «خود محور بینی» شده و هر که غیر از خود را بدلی ببیند. البته این خود محور بینی قبلاً در اظهارات آقای خاتمی مشاهده شده بود. او در تاریخ نهم آبان ماه جاری در دیدار با گروهی از اصلاح طلبان استان گلستان اظهار داشت : « اصلاحات، اصل نظام و قانون اساسی را قبول دارد و با بر اندازی مخالف استبه عبارت دیگر ، خاتمی برای  خود نوعی ولایت نه تنها بر جبهه موسوم به اصلاح طلبی بلکه به طور کلی بر عنوان «اصلاحات »در ایران قائل است ولذا به خود اجازه می دهد از طرف «‌کلیت اصلاحات »‌ سخن بگوید.

خود محور بینی ،تنها اشکالی نیست که در بیانیه جدید جبهه مشارکت به چشم می خورد . در این بیانیه یک «‌توهم در دسر ساز » نیز وجود دارد.جان مایه این بیانیه اظهار نگرانی از ظهور گروهی فریب کار  در فضای سیاسی ایران است . به ادعای  بیانیه جبهه مشارکت و اظهارات  برخی اعضای آن،  ظاهراًاین گروه خطرناک  از طرف حاکمیت مأمویت دارند با جعل عنوان اصلاح طلبی ، مردم را بفریبند و  نهایتاً اقشار فریب خورده  را به انجام همان کاری در خرداد ۹۲ تشویق کنند که در اسفند ۹۰ در دماوند انجام شد.در واقع صادر کنندگان بیانیه و هم فکران ایشان دچار این توهم شده اند که اکثر ایرانیان به « واژه اصلاح طلبی » ارادتی پایان ناپذیر دارند و اگر گروهی موفق شود خود را با این عنوان در جامعه معرفی کند مردمِ شیدا وعاشق،  به دنبال آن گروه خواهند رفت . لابد حاکمیت هم که به این «شیدایی ابدی» پی برده، تصمیم گرفته عده ای را به عنوان اصلاح طلب معرفی کند تا مردم به عشق آنها به صندوق های رأی هجوم بیاورند.همین توهم در انتخابت دوره دوم شوراهای شهر و روستا که در زمستان ۱۳۸۱ برگزارشد گرفتاری های فراوانی برای اصلاح طلبان به وجود آورد و راه بازگشت اقتدار گریان به مناصب انتخابی را هموار نمود.انتخابات دور دوم شوراهای شهر و روستا توسط وازرت کشور دولت خاتمی برگزار و ناظر آن انتخابات هم  نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم بودند. احزاب حاکم جبهه اصلاحات در آن روز دچار همین توهمی بودند که امروز در بیانیه جبهه مشارکت می توان آن را مشاهده نمود. آنان تصور می کردند هر کس با تابلوی اصلاح طلبی وارد عرصه انتخابات شود مردم برای نوشتن نام او بر روی برگه رأی ، سر از پا نخواهند شناخت و ناکارآمدی ها و بی مسئولیت های دوره حاکمیت ایشان را نادیده می گیرند. همین توهم کودکانه، موجب بی توجهی به خواسته های عادی و توقعات اولیه مردم تهران از شهرداری و شورای شهر شد. درگیری های رنج آور و فرصت سوز اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران و تصمیم نابخردانه وزارت کشوردولت خاتمی در انحلال اولین شورای شهر تهران ، موجب سرخوردگی   همان مردمی شد که از دوم خرداد ۷۶  تا هجدهم خرداد ۸۰ در چهار انتخابات متوالی، اکثریت کرسی های مناصب انتخابی را به اصلاح طلبان سپرده بودند.اکثریت اصلاح خواه جامعه  چهار بار آرای میلیونی خود  به اصلاح طلبان را تکرار کردند تا  «اقتدار گرایانِ کینه جو» ودر رأس انها خامنه ای بدانند کارشکنی های بخش اقتدار گرای حکومت بر علیه اصلاح طلبان منتخب ، موجب ناامیدی مردم از اصلاح طلبان نخواهد شدحمایت جوانمردانه وصبورانه مردم ، بخش پرنفوذ اصلاح طلبان را دچاراین  توهم بزرگ کرد که چک سفید مردم الی الابد در اختیار ایشان است .لذا گروهی از آنها در شورای شهر تهران بدون توجه به مصالح و نیازهای مردم هر روز بیش از گذشته ، در گیری های درونی را علنی ساختند و گروهی دیگر به حمایت از شهردار بی کفایت تهران پرداختند که تنها مزیت او ، شراکت تجاری با برادر یکی از اصلاح طلبان عالیرتبه بود و البته با تعدادی از اصلاح طلبان بانفوذ هم روابط محکم و نا گسستنی داشت.حمایت  دولتی از شهردار تهران  تا جایی پیش رفت که وزارت کشور دولت خاتمی، دستور انحلال شورای شهر را صادر نمود تا نخستین تجربه شورای شهر در تهران به شکست بینجامد. دولت خاتمی در حالی به حمایت از شهردار تهران ، شورای شهر را منحل کرد که  مجلس اصلاحات گزارش مفصلی از تخلفات و بی کفایتی های شهردار تهیه و برای رسیدگی به قوه قضائیه فرستاده بود .به هرحال نتیجه ناامیدی مردم تهران از شورای شهر، عدم مشارکت حدود هشتاد  درصد آنان در انتخابات دوره  دوم شورای شهر بود. در انتخاباتی که روز نهم اسفندماه ۸۱ برای گزینش اعضای دوره دوم شورای شهر بر گزار گردید پانزده عضو تشکل جدید الولاده آبادگران با آرای متوسط حدود یکصد هزار  یعنی حدود دو درصد واجدان شرایط رأی در تهران ،   بر شورا مسلط شدند و محمود احمدی نژاد را به عنوان شهردار انتخاب کردند تا بازگشت اصولگریان به مناصب انتخابی کلید بخورد.در آن  انتخابات ، سرخوردگی تهرانی ها از اصلاح طلبان در حدی بود که وزارت کشور دولت خاتمی ، میزان آرای سید مصطفی تاجزاده را ۶۶۱۹۶ رأی - کمتر از  یک و نیم  درصد واجدان شرایط رأی ـ   اعلام کرد تا مشخص شود احساس دلبستگی نامحدود  مردم به «عنوان اصلاح طلبی» توهمی بیش نیست و آرای قبلی مردم به اصلاح طلبان به امید اجرای خواسته هایی بوده که اقتدار گرایان توان و تمایل اجرای آن را نداشتند. البته در همان زمان در سر مقاله آفتاب یزد نوشتم که رو گردانی مردم از گروهی از اصلاح طلبان به معنای اقبال آنها به اقتدار گریان نبود . ضمن آنکه عده ای از مردم هم علیرغم حفظ علاقه و اعتماد خویش به اصلاح طلبان، کارشکنی های مکرر اقتدار گرایان را «مانع غیر قابل حذف » در برابر اصلاح طلبان می دانستند و لذا از حضور در انتخابات برای گزینش مجدد ایشان خودداری کردند اما قطعاً نمی توان  «توهم »اصلاح طلبان از رفتار مردم با خود  و تأثیر این توهم بر  تغییر آرایش سیاسی کشور  را نادیده گرفت.

با گذشت یک دهه، ظاهراً همان «توهم» بار دیگر به سراغ گروهی از اصلاح طلبان  آمده که پر سر وصدا ترین بخش اصلاح طلبان نیز هستند .بیانیه اخیر و  و مصاحبه بعدی پیرامون آن ، نشان می دهد که هنوز عده ای  از اصلاح طلبان تصور می کنند مردم ایران همچنان در بند نام هاهستند و هر کس بتواند خود را با نام اصلاح طلب  معرفی نماید ایرانیان  اختیار خود را به دست او خواهند داد. کسانی که از « اصلاح طلب سازیِ حکومت » با هدف گرم کردن تنور انتخابات نمایشی سخن می گویند بهتر است قدری در توهمات خویش تجدید نظر نمایند . حقیقت آنست که اگر قرار بود عنوان اصلاح طلبی ـ بدلی یا اصلی ـ  موجب حضور نا آگاهانه مردم در نمایش های انتخاباتی رژیم شود خبر رسانی گسترده رسانه های حکومتی از حضور خاتمی در نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ۹۰، باید  مشکل حکومت را حل می کرد  که نکرد. لذا .به نظر می رسد   بیش از آنکه نگران حضور ناگهانی اصلاح طلبان بدلی ـ به تعبیر گروهی از اصلاح طلبان پر نفوذ ـ باشیم بایستی از خود محور بینی و توهم های دردسر ساز کسانی به خود بلرزیم که در زمان حاکمیت جبهه  اصلاحات، از بیشترین نفوذ و قدرت  ـ به نسبت سایر اصلاح طلبان  ـ بر خوردار بودند.انکار نمی کنم که در دوره حاکمیت این  گروه، موفقیت ها و افتخارات بزرگی در عرصه های گوناگون سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ، نصیب کشورمان شد که اگر آن موفقیت ها و دستاورد ها نبود« ایرانِ امروزِ ما» در شرایطی به مراتب ناامیدکننده تر از آنچه اکنون شاهد آن هستیم قرار داشت اما از سوی دیگر ادعا دارم اگر آن توهم و خود محور بینی در میان پر نفوذ ترین فراکسیون اصلاح طلبان وجود نداشت تحمل نجیبانه و همراهی بی دریغ ایرانیان با اصلاح طلبان در هشت سال استقرار دولت اصلاحات ، می توانست دستاوردهایی به مراتب بزرگ تر و کارساز تر نصیب ایران و ایرانیان نماید.

نگارنده ،پیشاپیش خود ر ا برای دریافت پیام های کنایه آمیزو حتی تخریب هایی که متخصصان جنگ روانی در جبهه اصلاحات برای همه منتقدان تدارک می بینند آماده کرده است اما در مقابل از آنها تقاضا دارم هم زمان با طراحی واجرای اقدامات تخریبی ،  دقایقی به مندرجات این یادداشت بیندیشند.