یادداشتی برای تجلیل از دکتر محسن میردامادی دبیر کل زندانی جبهه مشارکت آماده کرده بودم تا به عنوان یک ایرانی از مواضع شجاعانه او در تشریح شرایط فعلی کشور تقدیر نمایم. میردامادی از درون زندان ولی فقیه، اقدامات خودسرانه ، ایران سوز و دین فروشانه رهبر را افشا کرد تا مشخص شود افزایش خشونت ها قادر نیست همگان را به سکوت وادار سازد.اما انتشار جدید ترین بیانیه جبهه مشارکت و گفتگوهای عمومی یکی از اعضای آن جبهه که سخنگویی گروه دیگری را نیز به عهده دارد مرا تشویق کرد تا نقدی بر مواضع مکتوب و شفاهی اعلام شده جبهه مشارکت بنویسم و به دبیر کل زندانی این گروه اصلاح طلب هدیه نمایم. شناختی که از دکتر میردامادی دارم این اطمینان را در من ایجاد کرده که نقد برادرانه را بر مجیزگویی های گمراه کننده ترجیح می دهد.
جبهه مشارکت در بیانیه خود که حاوی مفاهیم و موضوعات ارزشمند نیز می باشد به نقد کسانی پرداخته که آنان را«اصلاح طلبان بدلی» نامیده است . اندکی پس از صدور این بیانیه ، یک عضو سرشناس جبهه مشارکت « شرکت بی قید وشرط در انتخابات » را مصداق « اصلاح طلبی بدلی » دانسته است. همین نامگذاری به این معنی است که گویی میزان سنجش اصلاح طلبی در اختیار یک حزب است . همین حزب حق دارد یک روزاحتمال شرکت گروهی از اصلاح طلبان سابق در انتخابات آتی را ناشی از تلاش حاکمیت برای انحراف در جبهه اصلاحات و سازماندهی گروههای « بدلی » بداند و روز دیگر در برابر شرکت مخفیانه و عهد شکنانه پدر معنوی همان حزب در انتخاباتی رسوا و غیر عادلانه سکوت نماید. ده ماه پیش و علیرغم اجماع افتخار آمیز اصلاح طلبان بر عدم مشارکت در انتخابات ، سید محمد خاتمی رأی باطله خود را به صندوقی در یک روستای دور افتاده در دماوند انداخت در حالی که نزدیک ترین یاران خاتمی ـ از جمله شیخ عبداله نوری ـ مدعی بودند موضع او حتی در آخرین روزهای قبل از نمایش انتخاباتی حکومت، عدم شرکت در انتخابات بوده است. در آن روزها ، حس آزادیخواهی و احترام به اختلاف دیدگاهها در میان گروهی از حامیان خاتمی فوران کرد. آنها معترضان به شرکت خاتمی در انتخابات را متهم می کردندکه حقوق شخصی او را نقض کرده اند. جبهه مشارکت و اکثریت اعضای سرشناس آن هم اگرچه از اقدام خاتمی حمایت نکردند در عین حال حاضر نشدند تک روی او که موجب اختلاف افکنی در میان اصلاح طلبان شد را محکوم نمایند. اما امروز همان حزب و برخی اعضای سرشناس آن ، با ابتلا به بلیه « خود محور بینی »، تیغ نظارت استصوابی در دست گرفته اند و هر که را که بدون هماهنگی با گروهی خاص از اصلاح طلبان به فکر شرکت در انتخابات باشد ،« بدلی» می نامند و از جبهه اصلاحات اخراج می نمایند.
البته موضع من در مورد انتخابات و حتی بالاتر از آن در مورد اصلاح ناپذیری حاکمیت فعلی کاملاًمشخص است . بسیاری از افرادی که امروز در جایگاه مدعی نشسته اند سال گذشته مرا مورد حملات شدید قرار دادند تنها به این خاطر که به انتقاد از اعلام آمادگی تلویحی خاتمی برای شرکت در انتخابات پرداختم. من در آن روز این پرسش را مطرح نمودم که «کدام نشانه از تغییر رفتار یا گفتار دیکتاتور ها ی حاکم، عده ای را به صرافت شرکت در نمایش انتخاباتی انداخته است؟» امروز هم بر این باورم تا زمانی که همه اختیار کشور دردست « ولی مطلقه فقیه ».باشد نه انتخابات آزاد برگزار خواهد شد و نه کسانی که به عنوان منتخب مردم معرفی می شوند قادر خواهند بود وظایف خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر به باور من شرکت در انتخابات ، امری بیهوده است که بیشترین بهره آن به رهبر مستأصل جمهوری اسلامی می رسد. این موضعی است که برخی زندانیان شجاع جنبش سبز همچون ابوالفضل قدیانی نیز آن بر آن پای فشرده اند و به نظر می رسد مورد تأیید رهبران نمادین جنبش نیز می باشد. اما این تلقی ، به هیچکس اجازه نمی دهد که دچار «خود محور بینی» شده و هر که غیر از خود را بدلی ببیند. البته این خود محور بینی قبلاً در اظهارات آقای خاتمی مشاهده شده بود. او در تاریخ نهم آبان ماه جاری در دیدار با گروهی از اصلاح طلبان استان گلستان اظهار داشت : « اصلاحات، اصل نظام و قانون اساسی را قبول دارد و با بر اندازی مخالف است.» به عبارت دیگر ، خاتمی برای خود نوعی ولایت نه تنها بر جبهه موسوم به اصلاح طلبی بلکه به طور کلی بر عنوان «اصلاحات »در ایران قائل است ولذا به خود اجازه می دهد از طرف «کلیت اصلاحات » سخن بگوید.
خود محور بینی ،تنها اشکالی نیست که در بیانیه جدید جبهه مشارکت به چشم می خورد . در این بیانیه یک «توهم در دسر ساز » نیز وجود دارد.جان مایه این بیانیه اظهار نگرانی از ظهور گروهی فریب کار در فضای سیاسی ایران است . به ادعای بیانیه جبهه مشارکت و اظهارات برخی اعضای آن، ظاهراً این گروه خطرناک از طرف حاکمیت مأمویت دارند با جعل عنوان اصلاح طلبی ، مردم را بفریبند و نهایتاً اقشار فریب خورده را به انجام همان کاری در خرداد ۹۲ تشویق کنند که در اسفند ۹۰ در دماوند انجام شد.در واقع صادر کنندگان بیانیه و هم فکران ایشان دچار این توهم شده اند که اکثر ایرانیان به « واژه اصلاح طلبی » ارادتی پایان ناپذیر دارند و اگر گروهی موفق شود خود را با این عنوان در جامعه معرفی کند مردمِ شیدا وعاشق، به دنبال آن گروه خواهند رفت . لابد حاکمیت هم که به این «شیدایی ابدی» پی برده، تصمیم گرفته عده ای را به عنوان اصلاح طلب معرفی کند تا مردم به عشق آنها به صندوق های رأی هجوم بیاورند.همین توهم در انتخابت دوره دوم شوراهای شهر و روستا که در زمستان ۱۳۸۱ برگزارشد گرفتاری های فراوانی برای اصلاح طلبان به وجود آورد و راه بازگشت اقتدار گریان به مناصب انتخابی را هموار نمود.انتخابات دور دوم شوراهای شهر و روستا توسط وازرت کشور دولت خاتمی برگزار و ناظر آن انتخابات هم نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم بودند. احزاب حاکم جبهه اصلاحات در آن روز دچار همین توهمی بودند که امروز در بیانیه جبهه مشارکت می توان آن را مشاهده نمود. آنان تصور می کردند هر کس با تابلوی اصلاح طلبی وارد عرصه انتخابات شود مردم برای نوشتن نام او بر روی برگه رأی ، سر از پا نخواهند شناخت و ناکارآمدی ها و بی مسئولیت های دوره حاکمیت ایشان را نادیده می گیرند. همین توهم کودکانه، موجب بی توجهی به خواسته های عادی و توقعات اولیه مردم تهران از شهرداری و شورای شهر شد. درگیری های رنج آور و فرصت سوز اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران و تصمیم نابخردانه وزارت کشوردولت خاتمی در انحلال اولین شورای شهر تهران ، موجب سرخوردگی همان مردمی شد که از دوم خرداد ۷۶ تا هجدهم خرداد ۸۰ در چهار انتخابات متوالی، اکثریت کرسی های مناصب انتخابی را به اصلاح طلبان سپرده بودند.اکثریت اصلاح خواه جامعه چهار بار آرای میلیونی خود به اصلاح طلبان را تکرار کردند تا «اقتدار گرایانِ کینه جو» ودر رأس انها خامنه ای بدانند کارشکنی های بخش اقتدار گرای حکومت بر علیه اصلاح طلبان منتخب ، موجب ناامیدی مردم از اصلاح طلبان نخواهد شد . حمایت جوانمردانه وصبورانه مردم ، بخش پرنفوذ اصلاح طلبان را دچاراین توهم بزرگ کرد که چک سفید مردم الی الابد در اختیار ایشان است .لذا گروهی از آنها در شورای شهر تهران بدون توجه به مصالح و نیازهای مردم هر روز بیش از گذشته ، در گیری های درونی را علنی ساختند و گروهی دیگر به حمایت از شهردار بی کفایت تهران پرداختند که تنها مزیت او ، شراکت تجاری با برادر یکی از اصلاح طلبان عالیرتبه بود و البته با تعدادی از اصلاح طلبان بانفوذ هم روابط محکم و نا گسستنی داشت.حمایت دولتی از شهردار تهران تا جایی پیش رفت که وزارت کشور دولت خاتمی، دستور انحلال شورای شهر را صادر نمود تا نخستین تجربه شورای شهر در تهران به شکست بینجامد. دولت خاتمی در حالی به حمایت از شهردار تهران ، شورای شهر را منحل کرد که مجلس اصلاحات گزارش مفصلی از تخلفات و بی کفایتی های شهردار تهیه و برای رسیدگی به قوه قضائیه فرستاده بود .به هرحال نتیجه ناامیدی مردم تهران از شورای شهر، عدم مشارکت حدود هشتاد درصد آنان در انتخابات دوره دوم شورای شهر بود. در انتخاباتی که روز نهم اسفندماه ۸۱ برای گزینش اعضای دوره دوم شورای شهر بر گزار گردید پانزده عضو تشکل جدید الولاده آبادگران با آرای متوسط حدود یکصد هزار یعنی حدود دو درصد واجدان شرایط رأی در تهران ، بر شورا مسلط شدند و محمود احمدی نژاد را به عنوان شهردار انتخاب کردند تا بازگشت اصولگریان به مناصب انتخابی کلید بخورد.در آن انتخابات ، سرخوردگی تهرانی ها از اصلاح طلبان در حدی بود که وزارت کشور دولت خاتمی ، میزان آرای سید مصطفی تاجزاده را ۶۶۱۹۶ رأی - کمتر از یک و نیم درصد واجدان شرایط رأی ـ اعلام کرد تا مشخص شود احساس دلبستگی نامحدود مردم به «عنوان اصلاح طلبی» توهمی بیش نیست و آرای قبلی مردم به اصلاح طلبان به امید اجرای خواسته هایی بوده که اقتدار گرایان توان و تمایل اجرای آن را نداشتند. البته در همان زمان در سر مقاله آفتاب یزد نوشتم که رو گردانی مردم از گروهی از اصلاح طلبان به معنای اقبال آنها به اقتدار گریان نبود . ضمن آنکه عده ای از مردم هم علیرغم حفظ علاقه و اعتماد خویش به اصلاح طلبان، کارشکنی های مکرر اقتدار گرایان را «مانع غیر قابل حذف » در برابر اصلاح طلبان می دانستند و لذا از حضور در انتخابات برای گزینش مجدد ایشان خودداری کردند اما قطعاً نمی توان «توهم »اصلاح طلبان از رفتار مردم با خود و تأثیر این توهم بر تغییر آرایش سیاسی کشور را نادیده گرفت.
با گذشت یک دهه، ظاهراً همان «توهم» بار دیگر به سراغ گروهی از اصلاح طلبان آمده که پر سر وصدا ترین بخش اصلاح طلبان نیز هستند .بیانیه اخیر و و مصاحبه بعدی پیرامون آن ، نشان می دهد که هنوز عده ای از اصلاح طلبان تصور می کنند مردم ایران همچنان در بند نام هاهستند و هر کس بتواند خود را با نام اصلاح طلب معرفی نماید ایرانیان اختیار خود را به دست او خواهند داد. کسانی که از « اصلاح طلب سازیِ حکومت » با هدف گرم کردن تنور انتخابات نمایشی سخن می گویند بهتر است قدری در توهمات خویش تجدید نظر نمایند . حقیقت آنست که اگر قرار بود عنوان اصلاح طلبی ـ بدلی یا اصلی ـ موجب حضور نا آگاهانه مردم در نمایش های انتخاباتی رژیم شود خبر رسانی گسترده رسانه های حکومتی از حضور خاتمی در نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ۹۰، باید مشکل حکومت را حل می کرد که نکرد. لذا .به نظر می رسد بیش از آنکه نگران حضور ناگهانی اصلاح طلبان بدلی ـ به تعبیر گروهی از اصلاح طلبان پر نفوذ ـ باشیم بایستی از خود محور بینی و توهم های دردسر ساز کسانی به خود بلرزیم که در زمان حاکمیت جبهه اصلاحات، از بیشترین نفوذ و قدرت ـ به نسبت سایر اصلاح طلبان ـ بر خوردار بودند.انکار نمی کنم که در دوره حاکمیت این گروه، موفقیت ها و افتخارات بزرگی در عرصه های گوناگون سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ، نصیب کشورمان شد که اگر آن موفقیت ها و دستاورد ها نبود« ایرانِ امروزِ ما» در شرایطی به مراتب ناامیدکننده تر از آنچه اکنون شاهد آن هستیم قرار داشت اما از سوی دیگر ادعا دارم اگر آن توهم و خود محور بینی در میان پر نفوذ ترین فراکسیون اصلاح طلبان وجود نداشت تحمل نجیبانه و همراهی بی دریغ ایرانیان با اصلاح طلبان در هشت سال استقرار دولت اصلاحات ، می توانست دستاوردهایی به مراتب بزرگ تر و کارساز تر نصیب ایران و ایرانیان نماید.
نگارنده ،پیشاپیش خود ر ا برای دریافت پیام های کنایه آمیزو حتی تخریب هایی که متخصصان جنگ روانی در جبهه اصلاحات برای همه منتقدان تدارک می بینند آماده کرده است اما در مقابل از آنها تقاضا دارم هم زمان با طراحی واجرای اقدامات تخریبی ، دقایقی به مندرجات این یادداشت بیندیشند.
جناب آقای واحدی متاسفانه با بیشتر قسمتهای تحلیل شما موافقم و میپنداشتم گروه هائی که نام اصلاح طلبی را هم بعنوان پرچم و هم بعنوان مدرک جرم بدوش میکشند در این سالهای گوشه نشینی اجباری ویا اختیاری به درمان کاستیها و نقایص خود همت گماشته اند و حلقه گوش خویش کرده اند ولی با کنار رفتن پرده باز هم این چنددستگی ها و اختلافات عیان میشود . رواداری و تساهل وتسامح بعنوان اصلی ترین خصلت این اندیشه و اصلاح خویشتن خود در گام نخست نکته ای فراموش شده دراین قشر است خصوصا آنان که بدلایلی !! از امنیتی نیمبند برخوردارند وبیشتر رفیق بزمند تا رزم!!!؟؟ ولی با همه باید پذیرش را به عهده مردم گذاشت ورفتار رهبر معنوی ملاک بیشتر مردم نیست هرچند در این شرایط و در مقابل رهبر متوهم و امنیتی های حاکم شاید برای خلع سلاح صلحی آبکی برای فرصت تنفس لازم باشد
پاسخحذفمتن بسیار خوبی بود، ممنون
پاسخحذفشما آقای واحدی جزو معدود افرادی هستید که تحلیل هاتونو قبول دارم. واقعا که شما بهتر از هر کس دیگه ای این اصلاح طالبان خائن و وطن فروش و تشنه ی قدرت رو شناختید.
پاسخحذفممنون و یاد روزهای بهار 88 در دفتر روزنامه ی شما که یکی از ستادهای آقای کروبی بود بخیر. چه روزهای خوبی بود
متاسفانه هدف این متن بیشتر فقط خود نوشتن بود و حرف دقیقی نداشت. مطمینا مردم خواستار تغییر هستند و طبیعتا هر کی صحبت از اصلاح وحتی تغییر بنیادی بکند مورد توجه قرار خواهد گرفت. برخلاف نظر نویسنده این به معنی در بند نام بودن مردم نیست. برعکس خود نویسنده که اصلاح طلبان را محدود به اطرافیان خاتمی می داند و انفاقا مشارکتی ها را محکوم به این نظر می کند؛ مردم شناخات بهتری از سیاست بازان دستوری به نام اصلاحات و اصلاح اندیشان ویا تغییر خواهان واقعی دارند.
پاسخحذفتنها متنی که فقط برا خود نوشتن تو این صفحه متن شماست!!!!
حذفسلام به مجتبی واحدی از فنلاند.تحلیلگر هوشیار و مستند ایران زمین!
پاسخحذف