درسالهای گذشته مردم ایران بارها شاهد تند گویی و درشت خویی های متعدد سران جمهوری اسلامی در تریبون های رسمی کشور بوده اند .اما پس از مدتی ، سروصداها از سوژه ای به سوژه ای دیگر منتقل شده بدون آنکه مردم بدانند پروژه تبلیغاتی قبلی چه سرنوشتی پیدا کرده و هزینه های آن چقدر بوده است.مثال در این مورد فراوان است : تصرف سفارت امریکا که "انقلاب دوم "نامیده شد با قرار داد الجزایر به پایان رسید بدون آنکه خسارت های پرداختی به اشخاص حقیقی و حقوقی امریکایی به موجب آن قرار داد برای ایریانیان شفاف سازی شود، جنگ با عراق که با ادعای "رفع فتنه از عالم "موجب قربانی شدن صدها هزار نفر و اتلاف صدها میلیارد دلار خسارت مالی ،ادامه یافته بود با قطعنامه ای به پایان رسید که بخش های مربوط به تأمین خسارت های آن ،هییچ دستاورد ملموسی برای ایران نداشته است ، غیرت نمایی هزینه سازو البته نمایشی جمهوری اسلامی در ماجرای سلمان رشدی ، به تدریج از رونق افتاد بدون آنکه کسی بداند فشارهای سیاسی و اقتصادی ناشی از آن فتوای مشکوک ، چه هزینه هایی به ایران تحمیل کرده است و....
آنچه در موضوع هسته ای ایران اتفاق افتاد و نهایتاً به توافق نامه ژنو منتهی شد آخرین نمونه از ورود پرسر وصدای جمهوری اسلامی به یک ماجراجویی تبلیغاتی و تلاش برای خروج ظاهراً آبرومندانه از آنست . بررسی ده سال مذاکرات هسته ای و فراز و فرود های آن ، موضوع مهمی است ،اما آنچه که موضوع این یادداشت می باشد تلاش اخیر جمهوری اسلامی برای خروج از این "بحران خود ساخته " است . این پروژه پس از تحمیل دهها میلیارد دلار هزینه به ملت ایران ، در سال هزار و سیصد و هشتاد ونه در شرایطی قرار گرفت که احمدی نژاد احساس کرد بدنامی آن ، بسیار بیشتر از منافع تبلیغاتی است که او می تواند با فریب افکار عمومی به دست بیاورد . پس تصمیم گزفت با دادن امتیازاتی به طرف های مذاکره ، راه خروج ظاهراٌ آبرومندانه ای از آن باتلاق بیابد. برخی کشورهای خارجی هم که از بازگشت ایران به عرصه بین المللی و رونق تجارت خارجی آن منتفع می شدند وارد بازی شدند تا در پروژه خروج از بحران ، دست احمدی نژاد را بگیرند . اما تدبیر احمدی نژاد ،زمانی اندیشیده شد که ماه عسل او با خامنه ای به پایان رسیده بودو رهبر خودخواه جمهوری اسلامی حاضر نبود هیچ امتیازی به نام رئیس دولت ثبت شود. پس با خارج کردن احمدی نژاد از حلقه تصمیم گیران هسته ای ، ابتکار برزیل و ترکیه را نیز به شکست کشاند تا شانس حل وفصل نسبتاً آبرومندانه بحران به دست احمدی نژاد از بین برود و تنها سهم او از این پروژه ، بدنامی باشد.پس از آن هم خامنه ای بر پرگویی های تبلیغاتی خود افزود تا حلقه ای دیگر بر زنجیره قدرت نمایی های تبلیغاتی و پوشالی خود بیفزاید.
اما همانگونه که صاحبان خرد می دانستند پروژه هسته ای هم سرنوشتی مانند سایر بلندپروازی های هزینه ساز جمهوری اسلامی داشت. سه سال و نیم پس از به شکست کشاندن طرح پیشنهادی ترکیه و برزیل ، رهبر جمهوری اسلامی تن به قرار دادی داد که اگر چه تنها راه خلاصی ملت ایران از نکبت هسته ای به نظر می رسید و اغلب ایران دوستان از آن استقبال کردند اما هزینه های حیثیتی ، سیاسی و اقتصادی آن برای مردم ایران به مراتب بیش از سایر توافق نامه هایی بود که در سالهای پیش امکان امضای آن وجود داشت. نکته مهم در توافق اخیر، شباهت بسیار زیاد مراحل منتهی به آن ، با سایر بلند پروازی ها و عقب نشینی های جمهوری اسلامی است. در این پروژه نیز مانند موارد پیشین ، سران جمهوری اسلامی فرصت های بسیاری را ازدست دادند تا در بدترین شرایط وبا بیشترین هزینه ، راهی برای خلاصی خود جستجو کنند.درست مانند پایان ماجرای گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی در ایران ، خاتمه جنگ و سایر پروژه های ایران سوز و خانمان بر انداز که سران جمهوری اسلامی ،روزی به آن می بالیدند و روز دیگر با استیصال به دنبال راه فرار از آن ،به این در و آن در می زدند.
در ماجرای اشغال سفارت امریکا ، وساطت محترمانه رهبر کاتولیک های جهان با بی اعتنایی آیت اله خمینی مواجه شد و او هنگامی تن به خاتمه ماجرا داد که جنگی خانمانسوز ، ایران را فرا گرفته بود و سران نظام خود را در سراسر جهان حتی در میان همسایگان تنها یافتند. در آن زمان ، جمهوری اسلامی به عنوان ناقض بدیهی ترین اصول اولیه بین المللی ،در انزوای کامل قرار گرفته و هیچ مرجع بین المللی حاضر به دفاع از ایران در برابر متجاوزان نبود. از سوی دیگر میلیاردها دلار سرمایه ایران در امریکا ، بلوکه شده بود و ایران هیچ دسترسی به اموال خود نداشت. پس در بدترین شرایط و در حالی که جنگ تمام عیار صدام و حامیان شرقی وغربی او بخش های عمده ای از ایران را تحت تأثیر قرار داده بود آیت اله خمینی به آزادی گروگانها رضایت داد. در آن زمان ، قرار دادی موسوم به قرارداد الجزایر به امضا رسید که هنوز اغلب ایرانیان نمی دانند به موجب آن ، چه چیز نصیب ایران شده است . تنها بخش آشکار از قرار داد الجزایر و پیامدهای آن ، پرداخت خسارت به افراد حقیقی و حقوقی امریکایی بود که قرار داد الجزابر ، راه شکایت را برای آنها باز کرده بود و به راحتی از محل وجوه بلوکه شده ایران در امریکا، قابل برداشت بود.
البته نباید گمان شود سرنوشت گروگانگیری ، باعث درس آموزی سران جمهوری اسلامی شد. آنها همین رویه خودخواهانه و هزینه ساز را در ماجرای جنگ نیز ادامه دادند. هنوز زمان زیادی از آغاز جنگ نگذشته بود که سران هشت کشور شامل نخست وزیر ترکیه، رؤسای جمهور پاکستان ، بنگلادش،گینه و گامبیا ، دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی ، یاسر عرفات و نیز وزرای خارجه چند کشور به ایران آمدند تا برای برقراری آتش بس پا در میانی کنند.پس از آن هم اخباری در خصوص آمادگی کشورهای نفت خیز عرب برای جبران خسارت ایران منتشر شد اما پاسخ ایران به همه پادرمیانی ها این بود که «جنگ جنگ تا رفع فتنه ازعالم » . هم زمان با سفر سران هشت کشور به ایران با هدف پادرمیانی و یافتن راهی برای پایان جنگ ، اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس را به عهده داشت در گفتگویی با کیهان گفت : « پای میز مذاکره نشستن ، امتیازی است برای صدام. او می تواند بگوید من موفق شدم ایران را پای میز مذاکره بیاورم و غرور ایران انقلابی را بشکنم. حالا که او خودش آمده و توی این باتلاق گیر گرده ، شرایط خوبی پیش آمده که ملت عراق از دست او نجات پیدا کند». اولاف پالمه نخست وزیر خوشنام سوئد هم که برای پا درمیانی به ایران آمده بود این پاسخ را دریافت کرد که «باید در برابر متجاوز ایستاد ». در واقع سران جمهوری اسلامی احساس می کردند دفاع غیرتمندانه مردم از مرزهای کشور، موقعیت حکومت بی کفایت ایشان را محکم می کند . همین درک خودخواهانه از پیامدهای جنگ ، سران نظام را قانع کرد که نباید برای پایان جنگی که به قیمت قربانی شدن دهها هزار نفر ، عمر حکومت را افزایش می داد عجله نمایند. ،
اما جنگ چگونه به پایان رسید؟ آن جنگ مصیبت بار، هشت سال ادامه پیدا کرد تا آن که محل اصابت موشکهای عراق ،از شهرهای مرزی به پایتخت - ولابد از آن مهم تر به قم - رسید . جنگی که تا اصابت اولین موشک به تهران ،نود ماه طول کشیده بود با لرزیدن پایتخت حکومت ، فقط پنج ماه دیگر ادامه پیدا کرد . در واقع تا زمانی که جنگ موجب استمرار حاکمیت بود و هزینه آن را ملت می پرداختند کسی به فکر یافتن راهی برای پایان آن نبود. اما آنگاه که خطر را مستقیماً لمس کردند و پایه های حکومت را لرزان دیدند برای پذیرش قطعنامه 598 اعلام آمادگی کردند. اما همان تأخیر دوساله در پذیرش قطعنامه باعث شد که هیچگاه مزایای مندرج در آن از جمله تأمین خسارات جنگ ، نصیب ایرانیان نگردد.انکار نمی کنم رفتار مجامع بین المللی و قدرت های شرقی و غربی با پدیده جنگ ایران و عراق ، غیر عادلانه و در مواردی ظالمانه بود اما آنچه که آن رفتار ظالمانه را توجیه پذیر می ساخت ادعاهای تبلیغاتی و بلند پروازی های هزینه ساز سران نظام بود.
با اطمینان می گویم رفتار نظام جمهوری اسلامی در موضوع هسته ای ،کپی برداری مجدد آنها از همان روشی است که در ماجرای گروگانگیری و آزادی گروگانهای امریکایی انجام دادند و در جنگ هشت ساله با عراق هم آن را تکرار نمودند. در سالهای اخیر ، خامنه ای بارها تحریم ها را برکت دانست و جیره خواران او همچون فرمانده عراقی الاصل بسیج - محمد رضا نقدی - از مردم خواستند که در نمازهای خود برای افزایش تحریم ها دعا کنند.هرچه تحریم ها بر زندگی مردم فشار آورد کسی به فکر استفاده از راههای موجود برای پایان دادن به نکبت هسته ای نیفتاد . اما آنگاه که فشار تحریم ها مستقیماً ام القرای ولی فقیه را تهدید کرد و دست رهبر از دلارهای نفتی برای ادامه ماجراجویی ها وشهوترانی های سیاسی خالی شد ناگاه ورق برگشت . در فصای ناشی از وحشت زدگی رهبر و عوامل او ، هم تعلیق غنی سازی پذیرفته شد ، هم توقف فعالیت نیروگاه اراک وهم بازرسی های سرزده و مچ گیرانه. در همین فضا ، ملاقات با مقامات امریکایی و گفتگوی تلفنی با اوباما مباح شمرده شد تا شاید با کاهش فشار امریکا ، خلاصی از تحریم هایی که نفس نظام را به شماره انداخته بود امکان پذیر شود.علی لاریجانی نخستین مقام عالیرتبه نظام بود که به تأثیر تحریم ها بر سازش هسته ای جمهوری اسلامی اعتراف کرد. او در سخنانی که در رسانه های ایران بازتاب یافت اظهار داشت :"اگر بودجه جاری کشور تا این حد متورم نبود، آیا کشورهای زیادهخواه غربی میتوانستند تا این حد گردن کلفتی نسبت به مسئله هستهای ایران داشته باشند و با ابزار تحریم حرف زور بزنند؟"لاریجانی تصریح کرد: "در همین بحث هستهای ملاحظه کنید تشکیلات سازمان ملل چه آژانس و چه شورای امنیت که با کمکهای مالی کشورها منجمله ایران اداره میشود، تصمیم به تحریم ایران و این همه فشار بر ایران گرفته اند." لاریجانی به تأثیر تحریم ها بر تصمیمات هسته ای ایران اشاره کرد تا نشان دهد مقامات جمهوری اسلامی فقط حرف زور را می فهمند . اما او تنها کسی نبود که به این خصلت سران نظام اعتراف کرد. عباس عراقچی عضو ارشد تیم مذاکرات هسته ای هم در یک گفتگوی تلویزیونی با اشاره به تعدادی از تحریم ها که اروپایی ها بعد از توافق ژنو علیه جمهوری اسلامی تصویب کرده اند اظهار داشت :"این اقدام خلاف روحیه همکاری و حسن نیت است اما خلاف توافق ژنو نیست. ما این را ناشی از حسن نیتی که قرار است دو طرف در گام اول نشان دهند نمی دانیم اما از نظر فنی خلاف توافق ژنو نیست ." عراقی با این سخن ، اعتراف کرد که جمهوری اسلامی ، هرگاه در موضع ضعف و ترس قرار می گیرد در برابر نامهربانی ها هم بر آشفته نمی شود زیرا معنای زور و کاربرد آن را به خوبی می فهمد. اگر نیک بنگریم نقل قول منتسب به وزیر خارجه جمهوری اسلامی در خصوص جزیره ابوموسی هم نمود دیگری از این خصلت سران نظام است .
نگاه به سرنوشت پرونده هسته ای و نمونه های دیگری که در بالا به آنها اشاره شد ثابت می کند جمهوری اسلامی ، تنها یک زبان را به خوبی می فهمد : زبان زور. این زبانی است که رهبر و جیره خواران او در داخل علیه آحاد ملت ایران به کار می گیرند و هر کس در دنیا بخواهد حرف خود را به مقامات جمهوری اسلامی بقبولاند تنها باید از همین زبان استفاده کند.این واقعیت را هم اکنون گروه1+5 به خوبی فهمیده و از آن برای کشاندن جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره استفاده کرده است. تا زورگوی بعدی که باشد و سران نظام را به تن دادن به چه چیز، وادار کند! امیدوارم هرچه هست مانند توافق نامه هسته ای ، به نفع مردم ایران باشد. البته یقین دارم زورگویی مقامات جمهوری اسلامی وعلاقه وافر ایشان به تسلیم در برابر حرف زور، مردم ایران را به انتخاب روش های توأم با زور و خشونت تشویق نخواهد کرد و آنها روش های هوشمندانه خود را برای مبازره با زورپرستان جمهوری اسلامی به کار خواهند گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر