۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

«جمهوری اسلامی» وسایه جنگ برسر« ایران »



مقدمه : می دانم که برخی اظهار نگرانی ها در مورد ‌« فروپاشی کشور » در صورت سرنگونی حاکمیت فعلی ، نوعی فریب کاری ازسوی کسانی است که تنها شانس بازگشت خود به حکومت را « تداوم جمهوری اسلامی هم زمان با تضعیف آن در داخل و خارج از کشور» می دانند . می دانم برخی ابراز نگرانی ها در مورد وقوع جنگ نیز کم و بیش ریشه در همین توهم و تصور دارد . به این گروه حق می دهم . من هم مانند آنان براین باورم که اگر انتخاباتی استاندارد زیر نظر نهادهای ناظر مستقل داخلی و بین المللی انجام شود برای همه « ما »‌کسانی که در سالهای گذشته ، مسئولیت هایی در نظام فعلی داشته ایم رقابت سختی در پیش خواهد بود زیرا این بار به جای رقابت با «اقتدارگرایان فاسد و رسوا » بایستی به رقابت با کسانی برخیزیم که اگر تا کنون «‌کارآمدی »‌خود را به مردم ثابت نکرده اند حداقل شریک جرم « بی کفایتی ها و فسادهای گسترده سالهای اخیر» با متهم به سکوت طولانی مدت در برابر آن رسوایی ها نیستند . پس حق با برخی کسانی است که تنها دغدغه ایشان « بازگشت به حکومت » است . آنها باید خطر جنگ را بسیار بزرگ تر از آنچه هست جلوه دهند تا اذهان ایرانیان از سایر واقعیت های کشور و در رأس آنها فساد وبی کفایتی حاکمان جمهوری اسلامی ، منحرف شود .اما بی انصافی است اگر بگویم « همه اعلام هراس ها از پدیده خانمانسوز جنگ ، با این نگاه منفعت طلبانه ابراز می شود . » یقینا فراوانند ایرانیانی که حتی تصور تحمیل جنگی دیگر به کشورمان ، آنها را بی تاب می سازد و هر لحظه به فکر چاره جویی برای به حداقل رساندن احتمال جنگ هستند .روی سخن دراین یادداشت با همین گروه از « ایرانیانِ دل نگران »‌ می باشد .

----------------------------------

حقیقت آنست که من تهدید کنندگان به جنگ علیه ایران و دررأس آنها اسرائیل را در وضعیتی نمی بینم که بتوانند آرزوی خود برای ضربه زدن به ایران را محقق سازند . در عین حال نگران هزینه هایی هستم که یک جنگ فراگیر یا حتی حمله ای کوچک ، می تواند به ملت و کشورم تحمیل نماید . اما ترجیح می دهم به جای تکرار کلیشه «‌جنگ ، خانمان بر انداز و نابود کننده کشور است »‌ قدری به ریشه های جنگ احتمالی بپردازم . بر خلاف بسیاری از تحلیل گران ، بر این گمانم آنچه به اسرائیل انگیزه اولیه برای جنگیدن با ایران را داده ، نه استقرار جمهوری اسلامی است ونه خطر دسترسی ایران به بمب اتم . آنها از طریق هم پیمانان روسی خود به اطلاعات واقعی مربوط به میزان پیشرفت اتمی در جمهوری اسلامی دسترسی دارند و بهتر از اکثر ایرانیان می دانند پیشرفت های اتمی ایران ، نا چه حد بومی است و تا چه حد « خرید تکنولوژی از برخی کشورها مانند کره شمالی » .البته نمی خواهم ارزش تلاش های علمی جوانان ایرانی در توسعه « ‌فن آوری هسته ای » در ایران را نادیده بگیرم اما یقین دارم علیرغم این پیشرفت ها، جمهوری اسلامی هنوز تا رسیدن به مرحله «‌تولید بمب اتم »‌فاصله بسیار دارد . این حقیقتی است که اربابان جدید جمهوری اسلامی یعنی چین و روسیه از آن با خبرند . روابط روسیه با اسرائیل هم به گونه ای است که کمترین تردید در خصوص انتقال اطلاعات هسته ای ایران توسط روسیه به اسرائیل باقی نمی گذارد. اما این اطلاع ، چیزی از انگیزه اسرائیلی ها برای تضعیف ایران نمی کاهد زیرا به نظر می رسد اسرائیل بیش از آنکه با جمهوری اسلامی ، دشمنی داشته باشد با ایران رقابت دارد . البته رقابت با ایران تنها به صهیونسیت ها ی اسرائیلی محدود نمی شود و در کشورهای کوچک و بزرگ عربی و برخی دیگر از همسایگان ایران نیز قابل مشاهده است . اصول این رقابت ، به همسایگان و سایر «‌رقبا » دیکته می کند که بخشی از توان خود را مصروف تضعیف یا تصرف موقعیت هایی نمایند که مزیت های نسبی در اختیاررایران گذاشته است . در چنین شرایطی ، « رفتار سران جمهوری اسلامی » هدیه ای بزرگ برای این رقبای جدی « ایران » است . واضح تر بگویم . مزیت های مختلف ایران ، همواره رشک بر انگیز بوده است اما تا سالهای نه چندان دور گذشته ، تعداد کشورهایی که بتوانند در قد و قامت ایران ظاهر و با این قدرت منطقه ای رقابت کنند زیاد نبوده است . اشتباه نشود . مقصود نگارنده ، طرح این ادعا نیست که در سالهای پیش از انقلاب ، ایران به تنهایی وبدون اتکا به برخی قدرت های جهانی ، « قدرت مستقل منطقه ای » بود . اما با اطمینان می توان گفت در آن سالها ، بسیاری از کشورهایی که هم اکنون رقابت خویش با ایران را در قالب های گوناگون به ویژه «خصومت ورزی با رژیم فاسد وبی کفایت جمهوری اسلامی» به نمایش می گذارند در موقعیتی نبودند که با «‌ایران » دشمنی اشکار داشته باشند . بالاتراز آن ، برای آن کشورها حتی امکان رقابت قابل توجه با ایران در عرصه های سیاسی و اقتصادی ، فراهم نبود .

باوقوع انقلاب اسلامی در ایران ، انگیزه های داخلی در برخی کشورها در کنار تحریکات فرامنطقه ای ، فرصتی برای تعدادی از کشور ها فراهم نمود تا به آنچه قبل از آن تنها در قالب رقابت ، قابل تصور بود رنگ و بوی خصمانه ببخشند . در همان سال های نخستین پس از انقلاب ،شعارهای نابخردانه و برخی تحرکات غیر ضروری توسط سران جمهوری اسلامی ، از یک سو رقبای نه چندان مهربان ایران را در « خصومت ورزی » مصمم تر نمود واز سوی دیگر حمایت فرامنطقه ای برای آنها فراهم کرد . حتی برخی از کشورها به فکر حمایت از کودتا در ایران افتادند که اگر چه در مراحل اولیه شکست خورد اما حتی به فرض موفقیت کودتاگران در پیشبرد مراحلی از تصمیم خود ، آنها را در برابر توده های عظیم مردم قرار می داد زیرا در آن زمان قاطبه ملت از نظام جمهوری اسلامی حمایت می کردند .پس از آن نیز ، جنگی ظالمانه بر ایران تحمیل شد که از حمایت رسمی یا غیر رسمی تعدادی از کشورهای منطقه و برخی قدرت های جهانی بر خوردار بود . اگر چه ارتش صدام به بهانه «‌شعارهای انقلابی یا تحریکات مرزی جمهوری اسلامی » حمله به ایران راآغاز کرد اما بسیاری از کشورها ی منطقه که می توانستند به خاموش شدن آتش جنگ کمک کنند به یاری صدام شتافتند . برخی از آن کشورها ، فرصت مناسبی یافته بودند تا به بهانه «‌انتقام گیری از ماجراجویی های جمهوری اسلامی »‌ ، به تضعیف « ایران» بپردازند و رقابت خود با این قدرت منطقه ای را تسهیل نمایند . سران گروهی دیگر از کشورها به خصوص تعدادی از حکام عرب هم که به دلایل تاریخی ، نسبت به ایران کینه داشتند حمله صدام به ایران رابهترین موقعیت دانستند تا ضربه ای به این «دشمن »وارد نمایند .

البته در ماجرای جنگ ، اگرچه ملت و کشور ایران ، خسارت بسیار دید اما نهایتاً میهن دوستی قاطبه ایرانیان وتبحر آیت اله خمینی در تحریک احساسات مذهبی اکثریت مسلمان ، نتیجه دلخواه را برای حمله کننده به ایران و حامیان او به ارمغان نیاورد . در عین حال ، قابل انکار نیست که بخشی از هدف « رقبا »‌و « دشمنانِ » ایران محقق شد زیرا در طول جنگ ، از یکسو صدها میلیارد دلار خسارت به ایران وارد شد و ازسوی دیگر ، فرصت مناسب در اختیار کشور ها ی منطقه قرار گرفت تا بسیاری از موقعیت هایی را که قبلاً در اختیار ایران بود به تصرف درآورند . در همان دوره ، سران خردمند تعدادی از همان کشورها با جذب سرمایه های کلان ـ حتی سرمایه ایرانیان که امکان بهره گیری از آن در داخل کشور فراهم نبود ـ به توسعه میهن خویش همت گماشتند .

امروز با نگاهی به کشورهای کوچک و بزرگ منطقه می توان آثار موقعیت سوزی های خواسته یا ناخواسته که در زمان حاکمیت «جمهوری اسلامی» به «‌ایران » تحمیل شده است را مشاهده نمود . اکنون بسیاری از آن کشورها در رتبه های اقتصادی بالاتری از ایران قرار گرفته و میزان رفاهی که شهروندان آنها از آن برخوردارند به هیچ روی با وضعیت اغلب ایرانیان قابل مقایسه نیست .

اما انگیزه هایی که برای رقابت با ایران وجودداشته و جاده صاف کنی های گاه و بیگاه جمهوری اسلامی برای تبدیل این «رقابت » به «دشمنی »، تعامل کشورهای منطقه با ایران ، همواره به صورت یکسان نبوده و متناسب با رفتار « جمهوری اسلامی » تغییرات گسترده ای داشته است . در سی سال گذشته هرگاه ایران از ثبات در داخل برخوردار بوده و چهره مناسبی در روابط بین المللی از خود به نمایش گذاشته است اغلب همسایگان و قدرت های منطقه ای ، تلاش کرده اند به ایران نزدیک شوند و الگویی از «‌همکاری ـ رقابت »‌در روابط دوجانبه تعریف نمایند که متضمن منافع طرفین باشد . .روابط عربستان سعودی با ایران در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی و تلاش ترکیه برای نزدیک شدن به ایران از دوره تورگوت اوزال ، نشانه هایی از این اراده بود . در همان دوره ها سایر کشورهای عرب همچون امارات هم سعی می کردند اخالافات با ایران را علنی نکنند و زمینه های همکاری با ایران را افزایش دهند.البته هیچیک از این نزدیکی ها به معنی حذف احساس و انگیزه « رقابت » با ایران نبود اما وضعیت داخلی و خارجی ایران ، رقبای منطقه ای و حتی دشمنان بالقوه را قانع کرده بود که آنچه همکاری با ایران نصیب آنها می کند بسیار ارزشمند تر از دستاوردهایی است که ممکن است از مسیر دشمنی با ایران به آن برسند . در این میان ، اسرائیل همواره یک استثنا بوده است زیرا از یکسو ، شعار گرایی سران جمهوری اسلامی اجازه همکاری با اسرائیل را به آنها نمی داده و از سوی دیگر ، وجود ایران قدرتمند و با ثبات ، مخالف «منافع دراز مدت » و «آرمانهای همراه با توهم» است که گروههایی در اسرائیل به دنبال تحقق آنها هستند . اما در بخش قابل توجهی از سی و چهار سال گذشته ، اسرائیل هم یارای « خصومت ورزی »‌ با ایران ـ و حتی جمهوری اسلامی ـ را نداشت . به عبارت بهتر ، جمهوری اسلامی ، هنوز « ایران »‌را در موقعیتی قرار نداده بود که دولتی کوچک و آسیب پذیر مانند اسرائیل به آسانی بتواند آن را تهدید کند . حتی در ماههای نخستین از دوره ای که محمود احمدی نژاد در هر سخنرانی شهری ، روستایی، تلویزیونی و…. بر « لزوم حذف اسرائیل از نقشه جهان » تأکید می کرد اسرائیلی ها جرئت نمی کردند از حمله به ایران سخن بگویند . اما اکنون که سران جمهوری اسلامی در اوج «‌عدم مشروعیت » در داخل و « بدنامی و انزوا » در خارج هستند اسرائیلی ها ، توان هسته ای جمهوری اسلامی را بهانه کرده و گاه و بیگاه ، گستاخانه از حمله به ایران سخن می گویند . ممکن است کسانی بگویند اوج گیری این تهدید ها مرتبط با دریافت گزارش هایی از نزدیک شدن ایران به ساخت بمب اتم است . اما هنوز زمان زیادی از سفر ولادیمیر پوتین به اسرائیل و پافشاری او براین موضوع نمی گذرد که « ایران بمب نمی سازد چون ما نمی خواهیم » ( به نقل از سایت وابسته به محسن رضایی ) .پس می توان پذیرفت انگیزه اصلی تهدید های اسرائیل علیه ایران ، همان رقابتی است که از قبل با ایران وجودداشته و البته با استقرار جمهوری اسلامی ، به خصومت گرائیده است .

به باور من ، زیاده خواهی وایده توسعه منطقه نفوذ صهیونیست ها ،در این خصومت ورزی بی تأثیر نبوده است اما آنها بدون همکاری زبانی و رفتاری سران جمهوری اسلامی ، هیچگاه قادر نبودند افزون خواهی و تهدید های خویش را تا این حد علنی و گاه گستاخانه بیان کنند. از سوی دیگر بدنامی نظام جمهوری اسلامی و بهانه سازی سران آن نیز شرایطی فراهم نموده که ابرازدشمنی و حتی تهدید ایران ، هزینه زیاد بین الملی برای تهدید کنندگان ندارد . کافی است نحوه مواجهه ملت ها ، نخبگان و نهاد های مستقل جهان با موضوع « حمله احتمالی به ایران»‌با رفتار دهسال پیش آنان در برابر حمله احتمالی به عراق ، مقایسه شود . در آن زمان موجی از ابراز مخالفت ، سراسر جهان را فرا گرفت . به طوری که هم پایتخت کشورهای عربی ، به محلی برای تظاهرات ضد جنگ تبدیل شده بود و هم شهرهای بسیاری در اروپا و آمریکا شاهد تجمعات بزرگ مردمی در اعلام مخالفت با جنگ بود . اما امروز چه ؟ البته ، شاید هنوز بسیاری از افراد در کشورهای گوناگون ، احتمال حمله اسرائیل به ایران را جدی نگرفته اند . زیرا به باور ایشان ، دولت صهیونیست در قد و قواره ای نیست که بتواند پیامدهای حمله به ایران را تحمل کند اما به نظر می رسد واکنش های جهانی به تهدیدات اسرائیل بسیار کمتر از حدی است که انتظار می رفت . این تفاوت رفتار جهانی با دو تهدید را بایستی در وضعیتی جستجو کرد که نظام جمهوری اسلامی برای ایران فراهم نموده است . متأسفانه بدنامی و انزوای نظام حاکم برایران نیز به گونه ای بوده که کمتر کسی در جهان حاضر است در برابر تهدید هایی که علیه این حکومت وجود دارد موضع گیری نماید ؛ حتی اگر این تهدید ها نهایتاً موجب نگرانی عده زیادی از ایرانیان شود . رابطه نه چندان مطلوب حاکمیت جمهوری اسلامی با رسانه های پُر مخاطب جهانی نیزباعث شده تا در این معرکه ، بخشی از آن رسانه ها سکوت در پیش بگیرند و گروهی نیز مشغول زمینه سازی برای « محق دانستن اسرائیل در حمله احتمالی به ایران »‌هستند .

به باور نگارنده ،کسانی که نگران « حمله احتمالی »‌به ایران هستند واین نگرانی آنها برای امنیت و آسایش ایرانیان است بایستی حساب خود را ازحامیان آشکار و پنهان جمهوری اسلامی ، جدا کنند . آنها باید با بلند تر کردن فریاد خود در مخالفت با جنگ ، هر بار که علیه جنگ فریاد می کشند این سخن را نیز با صراحت بیان کنند که «‌دغدغه ای برای حفظ حاکمیت فعلی ندارند و تنها دل مشغولی آنها ، ناشی از نگرانی برای امروز و فردای ایران است ». آنها باید از تجربه تلخی سخن بگویند که هشت سال جنگ ایران و عراق بر ملت و کشور ایران تحمیل کرد و هنوز حتی اندیشیدن به آن ، تن ها را می لرزاند . مخالفان واقعی جنگ ، بایستی با کنار گذاشتن « نگاه یک طرفه و شعاری به موضوع » صادقانه به هموطنان خود بگویند « زیاده خواهان و رقبای بی منطق ،همواره به ایران ما رشک می ورزیدند و می ورزند اما آنچه رشک ورزی آنها را اکنون به مرحله تهدید رسانده وتهدید ایران را برای آنها کم هزینه ساخته ، شرایطی است که حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران و ایرانیان تحمیل کرده است .امروز متأسفانه نه تنها در میان ملت های دیگر ، تحرک جدی در ابراز مخالفت با حمله به ایران مشاهده نمی شود بلکه اغلب ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز علیرغم دسترسی به رسانه های آزاد ، در این زمینه سکوت پیشه ساخته اند . به طوری که در اغلب موارد دعوت برخی فعالان سیاسی مقیم اروپا و امریکا برای محکوم کردن تهدیدها علیه ایران . پاسخ شایسته نمی یابد که به نظر می رسد یکی از دلایل آن ،عدم شفافیت در « انگیزه دعوت کنندگان » است . واضح تر بگویم . اصرار عده ای از تحلیل گران ایرانی برای ایجاد پیوند ناگسستنی میان « فروپاشی و تجزیه کشور»‌با « فروریختن حاکمیت جمهوری اسلامی » این توهم را در میان بسیاری از ایرانیان ایجاد نموده که «انگیزه برخی افراد ، نه رفع خطر از ایران بلکه تلاش برای حفظ نظام حاکمیتی است که در فساد ، بی کفایتی و ایران ستیزی آن تردیدی وجود ندارد .»

بر این باورم هنوز تهدید کننده اصلی ایران یعنی اسرائیل در شرایطی نیست که بتواند بلوف های خود را به مرحله اجرا برساند و«پُرگویی های صهیونیست ها» بیشتر با هدف امتیاز گیری از دو متحد اصلی خود ـ روسیه و امریکا ـ صورت می گیرد . اما از سوی دیگر این احتمال وجوددارد که سران جمهوری اسلامی دچار محاسبه اشتباه شوند و با توهم « همراه ساختن ایرانیان با خود »‌آغاز کننده درگیری با اسرائیل یا هموار کننده راه حمله به ایران از طریق همراه ساختن برخی قدرت های جهانی با اسرائیل شوند . اظهارات هماهنگ سید علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد در خصوص اسرائیل علیرغم اختلافات عمیق این دو سایر عرصه ها می تواند چنین نتیجه ای در بر داشته باشد .

سران جمهوری اسلامی بارها ثابت کرده اند در خصوص امنیت وآسایش هموطنان خویش ، هیچ دغدغه ای ندارند . برای آنها مهم نیست که در جنگ احتمالی ، صدها هزار ایرانی کشته شوند و هزاران میلیارد خسارت بر کشورمان وارد شود . پس بر مخالفان واقعی جنگ فرض است با صدای بلند فریاد بزنند «‌جمهوری اسلامی در حال حاضر فعال ترین و دست به نقد ترین دشمن ایران است اما این واقعیت ، جوازی برای رقبای تاریخی ایران از جمله اسرائیل نیست که رقابت خود با ایران را با کینه خویش از جمهوری اسلامی تلفیق کنند و قدم در راهی بگذارند که نتیجه آن ، ایراد خسارت به مردم ایران است ». مخالفان جنگ همچنین باید با مردم ایران ، صادقانه سخن بگویند تاکسانی که هنوز به نظام جمهوری اسلامی خوش بین هستند بدانند آنچه بیش از هر چیز دیگر ، سایه جنگ را بر سر ایران نگه می دارد تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی است . برای سران حاکمیت رسیدن به هدف های خود در سایر نقاط جهان بر انجام وظایف آنان نسبت به ایرانیان ترجیح دارد و آنان حاضرند منافع ملت ایران را قربانی کنند تا به اهداف زیاده خواهانه و ماجراجویانه خویش در خارج از مرزها برسند . برای سید علی خامنه ای و سینه چاکان او اهمیت ندارد که بی کفاتی ها ، فساد ها ، ماجراجویی ها و پُرگویی های آنهاو نیز رقابت های داخلی ایشان بر سر افزایش ماجراجویی های خارجی ، چه بر سر ایران وایرانی خواهد آورد . کمتر ایرانی است که نداند در سی سال گذشته به دلیل عدم سر مایه گذاری مناسب در جاده ها و نیز عدم تجهیز ناوگان دریایی، هوایی و ریلی کشور بیش از نیم میلیون نفر در سوانح مختلف کشته شده اند در حالی که در همین مدت ، میلیاردها دلار از سرمایه های ایران ، صرف خانه سازی ، احداث مسجد ومدرسه و بازسازی پل ها و جاده ها در لبنان وسایر کشورهایی شده که امکان ارضای شهوات سیاسی سران جمهوری اسلامی در آنها وجود داشته است . برای سران جمهوری اسلامی ، راه افتادن جنگی دیگر اهمیت ندارد همانطور که هنوز نه تنها از تداوم جنگ با عراق پس از اخراج متجاوز از کشور ، ابراز پشیمانی نمی کنند بلکه گروهی از آنها به دنبال اثبات این فرضیه هستند که میر حسین موسوی با عدم تأمین « بودجه ادامه جنگ در سال ۶۷» به آرمانهای انقلاب و ایران ، خیانت کرده است ! در یک کلام باید برای جهانیان آشکار ساخت که اگر کسی بخواهد به بهانه انتقام گیری از سران ضد ایرانی جمهوری اسلامی، خسارتی به ایران وارد کند باید خود را آماده پاسخگویی به ملت ایران در آینده ای نه چندان دور کند که ایران تحت حاکمیت ملی خواهد بود. از سوی دیگر بایستی برای همه ایرانیان نیز اشکارساخت که «حاکمیت جمهوری اسلامی »بزرگترین تهدید سیاسی ، امنیتی ، اقتصادی و فرهنگی علیه ایران است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر