چهاردهم مرداد ماه ۹۱
اگرچه « مذهب » و « کارکرد » آن در میان ایرانیان همواره مورد بحث و گفتگو بوده است بوده است اما تلاش حاکمیت جمهوری اسلامی برای بهره گیری حد اکثری از مذهب در جهت تقویت خویش ، بر مباحثات و مجادلات در این عرصه افزوده است . دراین میان ، دو گروه ، راه خطا درپیش گرفته اند . گروه نخست کسانی هستند که آگاهانه ، مذهب و کارکرد آن را معادل « کاربرد » های آن در میان ایرانیان به ویژه صاحبان نفوذ ـ اعم از حاکمان مذهبی یا کاسبان مذهب ـ دانسته اند . گروه دوم امّا تلاش می کنند خرج مذهب را به طور کامل از کارکرد ها و کاربردهای آن جدا نمایند . گروه نخست راه را بر بهره مندی از مزایای فردی و اجتماعی مذهب می بندد و گروه دوم ، خود را از« آسیب شناسی نقش مذهب» محروم می سازد.
صاحب این قلم بدون آنکه به دنبال نظریه پردازی در این خصوص باشد مایل است از نگاه کسی که در حد بضاعت خویش به مذهب اندیشیده و از مزایای آن ، بهره برده است به این موضوع بنگرد و از صاحب نظران برای رفع دغدغه خویش استمداد نماید .
نمی توان انکار کرد که جامعه ایران تأثیر پذیری قابل توجهی از «مذهب » دارد که این تأثیر ، هم در زندگی روزمره ایرانیان قابل مشاهده است و هم در تحولات بزرگ اجتماعی .نقش آفرینی مذهب در میان ایرانیان گاه مثبت بوده و گاه منفی . عنصر مذهب موجب تقویت حس سلحشوری در عده ای می شود و گروهی دیگر ، به تنبلی ها و سکون های زیان بار خود ، رنگ مذهبی می بخشند و آن را نشانه « راضی بودن به رضای خداوند » معرفی می نمایند . به هرروی ، با هر نگاهی که به مذهب و کارکرد های آن نگریسته شود نمی توان نقش آن را نادیده گرفت . معمولاً قدرتمندان و صاحبان نفوذ در ایران نیز از این عنصر در راستای اهداف خویش بهره برده اند . برای بررسی این موضوع ، لازم نیست به گذشته های خیلی دور برویم که صحت «وقایع نگاری» ها با تردید اساسی مواجه است و معمولاً از تمایلات یا کینه ورزی های حکام و تاریخ نویسان وابسته به ایشان تأثیر گرفته است .بلکه نگاهی به دهه های اخیر ثابت می کند هرکس در ایران حکومت کرده و یا به دنبال تأثیر گذاری بر کثیری از ایرانیان بوده ، مذهب را به خویش ـ و نه خویش را به مذهب ـ الصاق کرده است .کسانی که در دهه های پنجم و بالاتر از زندگی هستند به یاد دارند که آخرین پادشاه ایران ، چگونه تلاش می کرد خود را مؤید به تأییدات آسمانی معرفی نماید .او یک بار داستان سفر زیارتی به امام زاده داود و سقوط از روی اسب را بازگو کرد و ادعا نمود در رؤیا ، حضرت ابوالفضل العباس(ع) را دیده که او را در هنگام سقوط از روی اسب نجات داده است .البته مخالفان شاه این ادعای او را به تمسخر می گرفتند . از جمله برخی افراد که از شوخی با شخصیت های مذهبی واهمه ای نداشتند این پرسش طنز آمیز را مطرح می کردند که « چرا از میان همه اعضای خاندان پیامبر ، کسی دست شاه را گرفته که خود دست نداشته است ؟»اما شاه که به خوبی « کار کرد مذهب » در جلب افکار ایرانیان را می شناخت دست از اینگونه ادعاها بر نداشت . او در گفتگویی که در میانسالی با اوریانا فالاچی ـ خبر نگار سرشناس ایتالیایی ـ انجام داد از رسالت خود برای اجرای فرمان های الهی سخن گفت که از «عالم غیب » به او الهام می شود .شاه ادعا کرد این ارتباط غیبی ناشی از « پایبندی شدید مذهبی» او است . از دیگر اقداماتی که شاه برای همراه ساختن جامعه مذهبی با خویش یا خنثی سازی تبلیغات « مخالفان » انجام می داد می توان به انتشار تصاویر او در لباس احرام ، برگزاری نماز در حرم امام رضا (ع ) و توزیع تصاویر آن و نیز بر گزیدن روحانیون شیعه ، به عنوان « سناتور انتصابی » اشاره کرد .
شاه در این عرصه ، موفقیت هایی نیز کسب کرد اما در کارزار برای جلب نظر و محبت قشر مذهبی نمی توانست به خوبی با روحانیونی رقابت کند که خود را معیار شناسایی « مذهبی بودن» افراد می دانستند و اکثریت مردم هم آنان را باور داشتند . باید پذیرفت یکی از مهم ترین نقاط آسیب پذیری شاه همین نقطه بود . بسیاری از روحانیون ، تلاش گسترده ای را آغاز کردند تا شاه را « ضد مذهب » نشان دهند و به این طریق ، جامعه مذهبی را علیه او بشورانند . روحانیون در این عرصه تا آنجا پیش رفته بودند که حتی تغییر ساعت رسمی کشور که یک اقدام علمی برای صرفه جویی در مصرف انرژی بود را ناشی از ضدیت شاه با مذهب معرفی می کردند .در واقع ، شاه و رقبای او هر دو به نقش مذهب در جامعه ایران چشم دوخته بودند و می خواستند از این عنصر برای پیشبرد اهداف خود بهره گیری نمایند.
روحانیون انقلابی و در رأس آنها آیت اله خمینی ، به محض از میدان به در کردن شاه ، روی دیگر سکه « بهره گیری از مذهب » را به نمایش گذاشتند .در این روی سکه ، تا آنجا که امکان داشت اتفاقات دوران انقلاب و جمهوری اسلامی با حوادثی از صدر اسلام همانند واقعه عاشورا شبیه سازی شد که احترام ایرانیان مذهبی ـ حتی اقلیت های مذهبی ـ را بر می انگیخت . ولع سران جمهوری اسلامی برای بهره گیری از احساسات مذهبی مردم ، در حادثه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ به نمایش در آمد که در آن ، مرحوم دکتر بهشتی و تعداد زیادی از مسئولان ایرانی در یک اقدام تروریستی ، کشته شدند . شاه بیت تبلیغات حکومت اسلامی در آن زمان ، این بود که « در این حادثه ، هفتاد و دوتن به عدد شهدای کربلا به شهادت رسیدند » . این در حالی است که اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه خود با صراحت اعلام کرده است :«گفته شد تعداد شهدا بیش از ۷۲ نفر است ولی قرار شد به خاطر اعتبار ارزش عدد هفتاد ودو وشباهت آن با شهدای کربلا و جا افتادن ، عوض نشود .»
مشابه سازی جوانان مظلومی که در جنگ به شهادت رسیدند با حضرت علی اکبر(ع) و تشبیه مادران و خواهران شهدا به حضرت زینب (س) از دیگر اقداماتی بود که سران جمهوری اسلامی ، حد اکثر بهره را از آن بردند . همچنین پاسخ ثابت به کسانی که از تنگناهای اقتصادی رنج می کشیدند این بود ـ و هست ـ که « شما رهرو راه پیامبر ( ص) هستید وآنچه هم اکنون با آن مواجهید سخت تر از دشواری هایی نیست که در شعب ابیطالب بر پیامبر و یارانش رفت ».
نمونه های دیگری نیز می توان ارائه نمود که همه آنها نشان می دهد حاکمیت فاسد ، بی کفایت و ظالم جمهوری اسلامی ، مذهب را در اعلا درجه به کار گرفته و می گیرد تا مخالفت بخشی از اقشار مذهبی جامعه با خود را کنترل و حمایت بخش دیگری از همان اقشار را در اختیار داشته باشد . این موضوعی است که روشنفکران و نویسندگان مذهبی و همه کسانی که « مذهب » یکی از دغدغه های آنهاست بایستی بیش از گذشته به آن بپردازندوبرای آن چاره جویی کنند زیرا « تحریک مذهبی » همچنان یکی از ابزار های مؤثری است که حاکمیت ایران از آن بهره می برد . همین واقعیت بایستی مورد توجه روشنفکران غیر مذهبی هم باشد . آنها اگر می خواهند سخن ایشان در میان گروههای مذهبی جامعه ایران ـ که هنوز قشر وسیعی هستند ـ شنیده شود بایستی در انتخاب راهها و گزینش سخنان خود ، آنگونه رفتار کنند که سخنان آنها قبل از رسیدن به گوش مخاطبان ، تحریم نشود .
روشنفکران ایرانی ـ اعم از مذهبی و غیر مذهبی ـ باید به این نکته بیندیشند که حاکمیت جمهوری اسلامی طیف وسیعی از مبلغان را اجیر نموده تا پیوند ناگسستنی میان «حفظ مذهب اکثر ایرانیان » با « پایداری نظام جمهوری اسلامی » را تبلیغ نمایند . این طیف گسترده ، از مداحان مؤثر بر عامیان کوچه و بازار تا مراجع تقلید حکومتی را شامل می شود . حتی می توان ادعا کرد برخی از روحانیون اهل سنت ـ شاید اقلیتی از ایشان ـ هم در این عرصه با حکومت جمهوری اسلامی همراهی می کنند تا پیروان خود را به تلاش برای حفظ جمهوری اسلامی به عنوان « حکومت اسلامی » قانع نمایند . همین گستردگی طیف مبلغان ، موفقیت هایی در این کارزار نصیب جمهوری اسلامی نموده است. مثلاً هنوز هستند ایرانیانی که تحمل مشکلات اقتصادی و اجتماعی در ظل حکومت جمهوری اسلامی را «امتحان الهی» و هزینه حمایت از دین و مذهب خویش می پندارند و به امید بهره وری از اجر اخروی در برابر نابسامانی ها «سکوت رضایتمندانه » پیشه می سازند .
اما به موازات امتیاز گیری جمهوری اسلامی که اساس آن بر فریب گروه قابل توجهی از مذهبیون ایرانی است گروهی دیگر به جای آنکه تحمل مشکلات را فداکاری در راه مذهب و موجب بر خورداری از پاداش الهی تلقی کنند اکنون « مذهب » را فریبی می دانند که « روحانیون ذی نفع » آن را به ساده لوحان باورانده اند . به عبارت دیگر هزینه ماندگاری جمهوری اسلامی ، سست شدن اعتقادات مذهبی در بخش قابل توجهی از جامعه بوده است به طوری که در حال حاضر اغلب قرائن و شواهد ، گویای پیشی گرفتن پدیده دوم ـ فریب دانستن مذهب و گریز وحتی مبارزه با آن ـ بر پدیده اول یعنی «توهم بهشتی شدن به خاطر حمایت از جمهوری اسلامی » در بخش قابل اعتنایی از جامعه ایران به ویژه جوانان است .
اکنون با اذعان و اظهار نگرانی از سرعت گیری روند « مذهب گریزی » در ایران مایلم این پرسش را مطرح کنم که «آیا در شرایط فعلی فاصله گرفتن از مذهب ـ حتی از نگاه غیر مذهبی ـ به نفع جامعه ایران است ؟»نیازبه توضیح نیست که آنچه نگارنده به آن اشاره می کند مذهب با قرائت سنتی و البته پیراسته از خرافات است .برای من پاسخگویی به این پرسش ، چندان ساده نیست . زیرا در یک سر ماجرا برخی نگرانی ها ناظر به خرافاتی است که در پوشش مذهب در جامعه گسترانده شده و می شود و عده ای بر این گمانند که «خرافه گرایی» با گوشت و خون بسیاری از مذهبی ها ، عجین شده است . این خرافات یقیناً به رابطه انسان ها با خداوند کمکی نمی کند و از سوی دیگر ، مانع پیشرفت جامعه در بسیاری از عرصه هاست . همچنین ، عده ای معتقدند مذهب در هر شرایطی می تواند به ابزاری برای سوء استفاده حاکمان و قدرتمندان تبدیل شود . اما کسانی که به گمان خویش برای زدودن مذهب از جامعه ایران تلاش می کنند و مایلند تلاش آنها هرچه زودتر به ثمر برسد ظاهراً نسبت به پیامد های کوتاه مدت ـ و حتی دراز مدت ـ این پدیده ، دغدغه ای ندارند .
حقیقت آنست که بر خلاف بسیاری از جوامع پیشرفته ، بیش از آنکه « قانون » موجب خویشتن داری جمعیت کثیری از ایرانیان در برابر مفاسد و کژی ها شود پایبندی به مذهب و ترس از جهنم یا امید رسیدن به بهشت ـ یا آنچه اصطلاحاً تقوی نامیده می شود ـ مانع غلتیدن بسیاری از مردم در وادی کژی ها و مفاسد است . زیرا، قدرتمندانِ غیر پاسخگو که واهمه ای از قانون ندارند . اغلب مردم عادی نیز راههای دور زدن قانون را به خوبی فرا گرفته اند . فساد گسترده در بدنه حاکمیت هم به پدیده «دور زدن قانون» کمک می کند .در نتیجه با کمی مسامحه می توان گفت مؤثر ترین عاملی که هنوزخویشتن داری بسیاری از ایرانیان در برابر « پرده دری ها، تجاوز ها و تعدی های آشکار» را موجب می شود باور های مذهبی آنان ـ علیرغم کمرنگ شدن گرایش های مذهبی ـ است . عکس این وضعیت را می توان در میان وابستگان حکومت و « دین فروشان مدعی دین داری » مشاهده نمود . اگر امروزه فساد اخلاقی ، سوء استفاده مالی و چشم اندازی به اموال و نوامیس دیگران ، به پدیده ای رایج در میان وابستگان حکومت تبدیل شده ، به آن دلیل است که آنها اولاً هیچگونه واهمه ای از قانون و مجازات احتمالی قانونی ندارند ثانیاً با نگاهی به رفتار بالادستی های خویش که بزرگترین مدعیان « مذهب مداری » هستند به این نتیجه رسیده اند که « مذهب برای توده های ساده لوح است نه برای قدرتمندان ». شاید هم آنها از ابتدا فاقد هرگونه باور مذهبی بوده اند و تظاهر آنها به مذهب برای چنگ انداختن بر مناصب حکومتی و بهره مندی از تنعماتی بوده که تنها برای وابستگان به حکومت ، فراهم است . هر یک از این فرضیات که درست باشد تنها یک نتیجه ، حاصل خواهد شد : قانون دنیوی که قادر به مجازات قدرتمندان حاکم نیست . ترس از عقوبت اخروی هم در آنها وجود ندارد . پس چرا قدرت خویش را برای حداکثری کردن بهره مندی ها به کار نگیرند ؟
ممکن است سؤال شود « اخلاق ، چه جایگاهی در این آشفته بازار دارد؟» پاسخ ، بسیار ساده است . نگاه اغلب ایرانیان مذهبی به اخلاق ، از دریچه مذهب بوده است .آنها اگر دروغ نمی گفته اند به این دلیل بوده که در مذهب ایشان ، دروغگو بزرگترین دشمن خداست ، در معامله با دیگران ، اگر مرتکب تقلب و کم فروشی نمی شده اند چون از « ویل للمطففین » قرآن می ترسیده اند ، نوامیس مردم اگر از دست آنان در امان می ماندند به این دلیل بود که این رذیله اخلاقی را موجب مواجهه با آتش دوزخ می دانسته اند ، اگر مرتکب قتل نمی شده اندفقط ترس از « خلود در جهنم » مانع ایشان بوده و صدها « جهنم ترسی » دیگر که کار کرد آن در میان ایرانیان روز به روز در حال کاهش است .
تردید ندارم که امروزبسیاری از وابستگان به حکومت همچون رهبر خویش خداوند و بهشت وجهنم او را افسانه ای برای فریب عوام الناس می دانند . پایبندی های اخلاقی ناشی از مذهب را هم به کناری نهاده اند و لذا هیچ عامل بازدارنده ای زیاد ه خواهی ها و شهوت رانی های سیاسی ، مالی و اخلاقی ایشان را کنترل نمی کند . اما با کمال تأسف باید بپذیریم که عدم باور مستقل به ارزش های اخلاقی و نگاه به اخلاقیات از زاویه دین و مذهب ، تنها مختص مذهبی نمایان حکومتی نیست بلکه در غیاب مذهب ، پایبندی بسیاری از هموطنان ـ با سطوح مختلف از آگاهی های سیاسی و اجتماعی ـ به «اخلاقیات »با تردید اساسی مواجه است . این شناختی است که من از جامعه امروز ایران دارم و گمان می کنم تلاش برای حذف مذهب از جامعه ایران قبل از آنکه جایگزین مؤثری برای آن پیدا شود حتی موجب زحمت برای کسانی خواهد بود که باور مذهبی ندارند .
برخی افراد ، مذهب را عامل تخدیر ، عقب ماندگی و حتی فریب جامعه می دانند وبرای حذف آن تلاش می کنند .اما به نظر می رسد آنان اولاً باید با نگاهی به تاریخ ایران ، احتمال موفقیت آمیز بودن تلاش خود را مورد ارزیابی قرار دهند . ثانیاً در کنار تلاش های خویش ، به این واقعیت بیندیشند که « در جامعه ما ترس از قانون وجود ندارد ـ یا به عبارت بهتر ، قانونی به معنای واقعی حاکم نیست ـ اخلاق هم به صورت مستقل از مذهب ، در میان گروه قابل توجهی از مردم جایگاهی پیدا نکرده است . در چنین جامعه ای در صورت حذف مذهب ، عامل بازدارنده ازانواع مفاسد و زیاده خواهی ها چه خواهد بود؟»
البته مذهب برای بسیاری از افراد چارچوب رابطه آنها با خالق هستی است . لذا هیچ چیز ازجمله پیرایه هایی که به مذهب تحمیل می شود یا سوءاستفاده حاکمان فاسد از مذهب نمی تواند مذهب را از زندگی این گروه حذف نماید اما حتی کسانی که این کار کرد مذهب را مورد بی توجهی قرار می دهند می توانند با نگاهی به تاریخ چنددهه اخیر کشورمان کارکردهای مقطعی و مؤثر مذهب را مشاهده نمایند و در خصوص تأثیر حذف مذهب بر حوادث مشابه در آینده ، اندیشه کنند . کسی ادعا ندارد که در جنبش های ضد استبدادی مردم ایران در یکصد سال گذشته ، تنها عناصر مذهبی حضور داشته اند . اما تهییج اکثریت مردم و همراه ساختن آنها با انقلاب ضد استبدادی سال ۵۷ ، بدون نقش آفرینی مذهب به راحتی محقق نمی گردید . همین وضعیت در جنگ ظالمانه ای که در سال ۱۳۵۹ به کشورمان تحمیل شد وجود داشت.در آن جنگ نیز جان بر کفانی از میان افراد غیر مذهبی برای دفاع از آب و خاک خود شرکت کردند. ولی درجنگی که یک طرف آن بزرگترین قدرت های غربی ، شرقی و عربی بودند ، در غیاب نقش آفرینی کسانی که به حکم رهبر مذهبی به جبهه رفتند قطعاً پایان متفاوتی داشت . همچنین ، تلاشگران حذف مذهب ، باید به فقدان « تأثیر مستقل اخلاق » در میان گروه کثیری از ایرانیان ونیز به غیاب حاکمیت واقعی قانون بیندیشند و نگاهی به کار کرد غیر قابل انکار مذهب در کنترل اخلاقی جامعه داشته باشند . اینها نکاتی است که روشنفکران غیر مذهبی نباید از نظر دور بدارند .
البته ممکن است عده ای این ادعا را مطرح کنند که همان انقلاب ضد استبدادی ، به دست مذهبی ها با یک استبداد دیگر جایگزین شد . در مورد جنگ هم ممکن است این ادعای درست مطرح شود که پس از عقب راندن دشمن از خاک ایران ، بایستی جنگ به اتمام می رسید اما زیاده خواهی های سیاسی سران جمهوری اسلامی و سوار شدن آنها بر احساسات مذهبی مردم ، موجب ادامه خانمانسوز جنگ و شهادت دهها هزار تن از جوانانی شد که در صورت اتمام به موقع جنگ ، هم اکنون در کنار خانواده های خویش بودند . همچنین می توان به انحراف مضاعف کسانی اشاره کرد که مذهب را به ابزاری برای سوءاستفاده های گوناگون خویش تبدیل کرده اند . اینها هم نکاتی است که بی توجهی روشنفکران مذهبی و عدم چاره اندیشی برای آنها ، می تواند خسارت آفرین باشد .
به عنوان یک ایرانی که نگران امروز وآینده کشورم هستم بر این باورم که روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی ، دریک موضوع با هم اختلافی ندارند .آن موضوع ، ضرورت یافتن راههایی برای «نهادینه کردن اخلاق در جامعه ایران» بدون توجه به دیدگاههای مذهبی است . این موضوع ، می تواند در قالب پروژه های مشترک مورد بررسی و چاره جویی قرار گیرد . اما قبل از نتیجه بخشی این پروژه های مشترک ، گمان می کنم روشنفکران مذهبی بایستی به آسیب شناسی کارکرد ها و کاربرد های مذهب در ایران بپردازند . روشنفکران غیر مذهبی هم باید به جمعیت کثیری از ایرانیان بیندیشند که مذهب در حال حاضر تنها عامل برای جلوگیری از انحراف آنان است .
درود بر شما اقای واحدی . مقاله ای عالی نوشتید در باب نقش مذهب اما گمان میکنم که ذکر چند نکته ضروری است:1-یک واقعیت دیگر جامعه جوان کشور ما به جرات دین گریزی 90درصد جوانان وتظاهر به دینداری توسط آنان است.2-مسلما جامعه ما درحال یک رنسانس است وبه کنارنهادن دین برای سالها بدون توجه به اثرات منفی آن واقعیتی انکار نشدنی است ,حتی مستلزم و یکی از ارکان ان است.3-اگربراستی دغدغه اصلی شما ایران ومردم ان است من شک ندارم که مردم ایران اگر اخلاق راهم به کناری گذارند اینقدرنجیب هستند که "بازدارنده مفاسد" باشد.4-بزه کاریها و مفاسد روبه افزایش اکنون سطح جامعه نتیجه طبیعی مشکلات شدید اقتصادی مردم است انهم توسط کسانی که واقعا مجبورند نه بخاطر کاهش تقوای مردم.درسطح حاکمان که براستی بدان اشاره کردید. من همیشه تمامی مقالات شما را می خوانم وشما را صاحب نظرمیدانم ولی این نهضت نقوی براستی پاشنه آشیل حکومت اسلامی است توصیه میکنم بدون تعصب درباره ان دوباره بیندیشید.
پاسخحذف