بیست و یکم اردیبهشت ۹۱
اولین دوره چهار ساله از ریاست محمود احمدی نژاد بر دولت جمهوری اسلامی در حالی به پایان رسید که هیچ نشانه ای از وجود اختلاف او با رهبر ، مشاهده نمی شد . در آن دوره ، رئیس دولت آنچنان با «آسودگی » و « دست بازی » به انجام وظایف خود مشغول بود که بسیاری از افراد، حملات خود به سید محمد خاتمی را تشدید کردند . حمله کنندگان به خاتمی ، اظهار نظر او در خصوص « مسلوب الاختیار بودن » را ناشی از ناتوانی ها یا ویژگی های شخصی رئیس جمهور اصلاح طلب قلمداد می کردند . در همین دوره ، عده ای دیگر نیز با یاد آوری برخی حوادث در دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی ، ادعا می کردند « رئیس جمهور می تواند مسئولیت های خود را باقدرت به انجام برساند بدون آنکه موجب چالش با رهبر شود.»
اما با آغاز دولت دوم آقای احمدی نژاد، همه چیز با سرعتی بیش از آنکه تصور شود تغییر کرد . رهبر که در پایان تابستان ۸۷ در اختلاف میان احمدی نژاد با اصولگرایان سنتی بر سر مشایی ، نهایتاً مانع کشاندن رئیس دولت به مجلس شده بود در اوایل تابستان ۸۸ ، موضوع انتصاب مشایی به معاون اولی را بهانه کرد تا در نخستین روزهای کار دولت دوم احمدی نژاد ، در برابر رئیس دولت قدرت نمایی نماید . پس از آن نیز در مناسبت های دیگر ، تصمیمات و اقدامات رئیس دولت با مخالفت علنی رهبر« وتو » شد . مهم ترین دستور رهبر برای نقض تصمیمات دولت ، زمانی صادر شد که دولت احمدی نژاد و تیم هسته ای او ، در پاییز ۲۰۰۹ با قدرت های جهانی برای تبادل اورانیوم سه و نیم درصدی با اورانیوم مورد نیاز برای نیروگاه تحقیقاتی تهران به توافق رسیده بودند . در آن مقطع ، مخالفت رهبر با اجرای تفاهم « وین » موجب توقف روندی شد که احمدی نژاد آن را پیگیری می کرد و هدف اصلی آن ، پایان دادن به « بحران خود ساخته هسته ای» و به دست آوردن امتیاز داخلی و خارجی به نفع دولت بود . پس از آن هم در مقاطع گوناگون با دستورات مستقیم یا اشارات رهبر ، اجرای منویات و خواسته های رئیس دولت، متوقف یا با موانعی مواجه شد.
اکنون درآستانه آغاز سال پایانی از دولت دوم محمود احمدی نژاد ، قدرت دولت و رئیس آن به حدی نزول کرده است که سخنان سید محمد خاتمی در روزهای پایانی ریاست جمهوری او را در یادها زنده می کند .رئیس دولت اصلاحات در حالی که خود رابرای واگذاری قدرت آماده می کرد با اشاره به عدم تصویب لوایح دو گانه مربوط به اختیارات و وظایف رئیس جمهور ، جملاتی گفت که بسیاری از رسانه ها ، آن را با این تیتر منعکس کردند که « رئیس جمهور ، بیش از یک تدارکاتچی نیست ». البته سالها بعد هنگامی که عده ای سید محمد خاتمی را به خاطر ورود مجدد به عرصه انتخابات ریاست جمهوری مورد سؤال قرار دادند او گفت که «هیچگاه نگفته ام رئیس جمهور، تدارکاتچی است » اما او این سخن خود را تکذیب نکرد که « به صراحت می گویم اختیارات رئیس جمهور حتی از یک شهروند عادی ، کمتر است .» آنچه سخن سال ۸۴ خاتمی را زنده می کند آنست که امروز احمدی نژاد ، نه می تواند برنامه هدفمندی یارانه ها را بر اساس دیدگاههای خود ـ که تا چندی پیش مورد تأیید رهبر بود ـ ادامه دهد ، نه قادر است از اختیارات قانونی خویش برای عزل و نصب وزیران استفاده نماید و نه مانند سالهای گذشته ، از این امکان برخوردار است که هر گاه مایل بود از تریبون صدا وسیما با مردم ایران ، سخن بگوید . او حتی دیگر قادر نیست تعداد اندکی از نزدیک ترین یاران خود را به سلامت از فیلتر شورای نگهبان عبور دهد .
آنچه اکنون بر محمود احمدی نژاد می گذرد همان چیزهایی است که سید محمد خاتمی تقریباً در تمام دوره ریاست جمهوری ، با آن مواجه بود . البته اکبر هاشمی رفسنجانی از شرایط ویژه ای برخوردار بود . او در سالهای ابتدایی ریاست جمهوری ، با قدرت زیاد ، دولت را اداره می کرد و حتی گاه نظرات خود را بر دو قوه دیگر تحمیل می نمود . امابا دور شدن از سالهای نخستین ریاست جمهوری ، او هم کم و بیش با دخالت های مستقیم رهبر مواجه شد که اگرچه در مقایسه با آنچه خاتمی را آزار می داد حجم کمتری داشت اما به هرحال ثابت می کرد که هرگاه رهبر بخواهد می تواند رئیس دولت را محدود نماید .
اکنون سومین رئیس قوه مجریه در دوره رهبری آقای خامنه ای در حالی به پایان دوره مسئولیت خود نزدیک می شود که بر همگان آشکار شده است در تعامل رهبر با رؤسای دولت ، تفاوتی میان اکبر هاشمی رفسنجانی با محمود احمدی نژاد وجود ندارد در حالی که دومی ریاست خود را مدیون حمایت ها ی مستقیم رهبر است واولی ، نقش مستقیم در انتخاب رهبر داشته و بدون حمایت او ، تکیه زدن اقای خامنه ای به کرسی رهبری ، غیر ممکن بود . در واقع کسی که بسیاری از سیاست مداران او را « رهبر ساز » می دانند وکسی که در محافل سیاسی مخالفان ، از او به عنوان « ساخته رهبر » نام برده می شود هر دو در تعامل با رهبر ،با مشکلاتی مواجه بوده اند که «رئیس جمهور تحمیل شده به رهبر »یعنی سید محمد خاتمی با آن مواجه بود ؛ همان مشکلاتی که آقای خاتمی را مجبور کرد بگوید « در حال حاضر مسؤوليت رئيس جمهوري حتي از يك شهروند عادي نيز كمتر است ». این در حالی است که در اوایل دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد ، او نه تنها برای استفاده از اختیارات قانونی خود مشکلی نداشت بلکه اعتراض های مکرر و گسترده سایر قوا به زیر پا گذاشتن قانون توسط رئیس دولت ، با بی اعتنایی و سکوت رهبر مواجه می شد .
در دوره بیست و سه ساله رهبری آقای خامنه ای ، قوه مجریه ایران سه رئیس داشته است . دو تن از این سه رئیس ، سالهاست که کمپینی غیر رسمی برای مخالفت با اقدامات واظهارات محمود احمدی نژاد تشکیل داده اند . اما در ماههای اخیر ، رئیس فعلی دولت هم دچار همان گرفتاری هایی است که دو سلف او داشته اند . رئیس دولت دهم ، نمی تواند انکار کند که در رسیدن کشور به وضعیت فعلی ، سهم عمده ای داشته است . در عین حال خاتمی و رفسنجانی بخواهند یا نخواهند احمدی نژاد هم اکنون « میهمان ناخوانده » ای است که در کمپین آنها وارد شده و تلاش می کند ساختار معیوب و ناکار آمد نظام را به مردم معرفی نماید . مهم نیست که تلاش اخیر محمود احمدی نژاد ، ناشی از محرومیت او از اختیارات گسترده ای است که در « سالهای روابط شیرین با رهبری » از آن برخوردار بوده و جنس ابراز مخالفت های اخیر او با آنچه اعتراض دو رئیس جمهور سابق را برانگیخته بود متفاوت است . اما کمپین خاتمی و رفسنجانی می تواند با هوشمندی و فرصت شناسی ، به تشریح وضعیت فعلی احمدی نژادبپردازد و این سؤال را در اذهان ایجاد نماید که « آیا این وضعیت نشانه ای غیر قابل انکار از " ناکارآمدی ساختاری " و " اتکای غیر قابل قبول همه امور به یک نفر " نیست ؟»
lمثل همیشه تحلیل های اقای واحدی واقع گرایانه وعمق اندیشانه است.
پاسخحذف