۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

حکومت بیست میلیون دلاری و « مدحی شو -۲ »

 دومین اپیزود از  «‌مدحی شو » دوشنبه شب از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.در این بخش از نمایش نیز تلاش  زیادی صورت گرفت تا یکی از سرمایه داران ایرانی به عنوان محوری مهم و اثر گذار در اپوزیسیون   معرفی شود در حالی   که تا سه سال پیش ، نام او در میان فعالان سیاسی ،  ناشناخته بود .  قصد من کوچک شمردن کسی نیست اما هیچکس نمی تواند انکار کند که این فرد حداقل تا قبل از پخش سریال دو قسمتی « مدحی شو» شهرتی در میان اغلب ایرانیان نداشت و در محافلی که نحله های  گوناگون اپوزیسیون بر گزار می کردند نام او به ندرت شنیده می شد .البته تلاش های او در دو سه سال اخیر برای علاقه مندانش ، قابل احترام است و دیگران نیز حق ندارند او و فعالیت هایش را کوچک  بشمارند.اما آنچه که دو شنبه شب از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد قبل از هر چیز دست خالی سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی  و در مرحله بعد نگرانی سران نظام از توجه ایرانیان به چهره های شاخص جنبش سبز از جمله مهدی کروبی راآشکار ساخت.

محمود زمانی که یک عکس یادگاری او با آقای کروبی در بخش های مختلف «مدحی شو-۲» نشان داده شد در سالهای بسیاردور مدیریت یکی از واحدهای کوچک بنیاد شهید را به عهده داشت( کروبی ، ۲۱ سال پیش عطای ریاست  بنیاد شهید را به لقای رهبر کینه جوی جمهوری اسلامی بخشید).پس از آن، نه   در سالهای ریاست کروبی بر مجالس سوم وششم ( ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۱ و ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳)،  محمودزمانی در میان یاران و همکاران کروبی دیده شد و نه در دوره  هایی که  کمپین های انتخاباتی شیخ در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸  فعال بود  نامی از زمانی شنیده می شد.«تک عکس یادگاری»    که در گزارش سیمای جمهوری اسلامی به عنوان تنها مدرک ارتباط  محمود زمانی  با شیخ نمایش داده می شدنیز  یکی از بهترین دلایل بر عدم نزدیکی او با کروبی است زیرا  حتی کسانی که  در کوتاه مدت  ارتباط نزدیک با کروبی داشتند هر یک دهها عکس یادگاری با شیخ دارند. راه دور نرویم  ! همین الان درفضای فیس بوک ، دهها نفر را می توان سراغ گرفت که تصویر پروفایل آنها عکس دو نفره با  مهدی کروبی است در حالی که احتمالاً آن عکس ، یادگاری از تنها ملاقات ایشان با شیخ  می باشد. ( همین وضعیت در مورد سایر چهره های مردمی نیز وجود دارد).  ضمن آنکه هزاران هموطن من که از نزدیک با کروبی ملاقات کرده اند  می دانند که گرفتن عکس یادگاری با او تا چه حد آسان بود. دهها خبر نگار پارلمانی  و همه نمایندگان مجلس به این ویژگی کروبی گواهی می دهند . مدارای  کروبی با کسانی که خواهان گرفتن عکس یادگاری با او بودند گاه موجب  سوژه سازی سایت های خبری لجن پراکن حمهوری اسلامی می شد.

البته تهیه کنندگان « کند ذهن » برنامه مثلث ـ مدحی شو ۲ـ نیز به صورت ناخواسته،  به این واقعیت اعتراف کردند که  محمود زمانی از یاران نزدیک کروبی نبوده است. زمانی  در بخشی از اظهارات  خود  ادعای  در خواست کمک مالی شیخ  از سرمایه دار ایرانی ـ معرفی شده در نمایش مثلث ـ را مطرح کرد که به گفته زمانی ، آن فرد خواستار ارائه  شواهدی بر تعلق آن در خواست به کروبی شده است. به عبارت دیگر ، نه تنها در محافل شناخته شده سیاسی در داخل و خارج از کشور، کسی محمود زمانی را به عنوان نماینده شیخ نمی شناخته بلکه  سرمایه دار مورد نظر صدا وسیما هم وجود رابطه میان شیخ و زمانی را باور نداشته است.

گمان نمی کنم برای اثبات دروغ بودن ادعاهای محمود زمانی  ـ یا دروغ هایی که تحت فشار سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ، مجبور به بیان آنها شده است ـ تلاش زیادی لازم باشد. زیرا اولاً دروغ سازی های مکررو ناشیانه رسانه های رهبر ، باعث شده که فرض اولیه اکثر مخاطبان ، کذب پنداشتن مطالب منتشره در این رسانه ها باشد. ثانیاً اظهارات  زمانی و   نحوه بیان آن  درحدی از رسوایی و سستی بود که کمتر کسی  ـ حتی  از باور مندان به  رسانه های جمهوری اسلامی ـ می تواند آنها را باور نماید.

نکته دیگری که به ناچار به آن اشاره می کنم اینست که محور قرار گرفتن یک فرد نسبتاً‌ناشناخته در افشاگری های مسخره سیستم اطلاعاتی ـ رسانه ای جمهوری اسلامی، نشانه دیگری از اعتراف دست اندرکاران نظام به حقارت خویش است. به یاد دارم در اواخر سال ۱۳۷۸ و اوایل سال ۱۳۷۹ که روزنامه های اصلاح طلب، موجب کلافگی و بی تابی رهبر جمهوری اسلامی شده بودند شیخ کریه المنظر و خشونت طلب ـ مصباح یزدی ـ سریالی از سخنرانی در تریبون نماز جمعه تهران به راه انداخته بود که شاه بیت همه آنها ادعای « کمک بیست میلیون دلاری امریکا » برای  کمک به سر نگونی جمهوری اسلامی بود.این ادعا ، حقارت جمهوری اسلامی  را آشکار می ساخت به طوری که گویی به باور سران نظام و تئوریسین های آن ، آماده سازی بستربرای سرنگونی نظام ، به بیش ازبیست میلیون دلار نیاز نداشت .به نظر می رسد پس از یک دوره از درشت گویی و خود بزرگ بینی های عقده گشایانه ، بار دیگر سران جمهوری اسلامی قدر و منزلت واقعی خویش را به یاد آورده اند و با اینگونه کارهای نمایشی ، اپوزیسیونی را  معرفی می نمایند که   آن را  در حد و قواره خود می بینند . ( باز هم تأکید می کنم این نوشته به دنبال تحقیر هیچکس  وکوچک شمردن  تلاشهای هیچ گروهی نیست اما نباید از بیان این واقعیت نیز خودداری کرد که آنچه در کانون اعتراف گیری ها و افشاگری های خنده آور  رسانه های جمهوری اسلامی قرار گرفته ، بخشی بسیار کوچک از مجموعه افرادی است  که هریک  بر اساس توانمندی های خویش ، برای آزادی کشورشان مبارزه می کنند ).  لجن پراکنی اخیر در واقع بازتاب حقارت های  رهبر جمهوری اسلامی است   که از چند سال قبل به صورت مستمر شاهد ریزش در مجموعه یاران خویش بوده است و اکنون با روند جدیدی مواجه است. در روند جدید ، او توسط حقیر ترین نزدیکان خویش  از جمله احمدی نژاد تحقیر می شود. رهبر برای جبران  حقارت خویش راهی ندارد جز  تحقیر اپوزیسیون و کوچک نشان دادن افرادی که با عناصر سرشناس جنبش اعتراضی  در ارتباط هستند .

اما نکته پایانی! سیستم اطلاعاتی ـ رسانه ای جمهوری اسلامی می داند که محمود زمانی در دوره ای بسیار کوتاه موفق به فریب عده ای قلیل شده بود  (  عناصر معرفی شده در "مدحی شو ـ۲ "  در واقع تعداد کمی از کسانی بودند که در "مدحی شو - ۱"  از آنها نام برده می شد ). در واقع  به دلیل ناتوانی های ذاتی و فردی زمانی  ، مشت  او بسیار زودتر از افشای پروژه مدحی  برای همگان باز شد . روز هشتم خرداد ماه سال ۱۳۹۰ ( ده روز قبل از نمایش اپیزود اول از "مدحی شو")  اقای مهرداد خوانساری برای اولین و آخرین بار با من تماس گرفت   تا به  زعم خود به من در مورد ارتباط احتمالی با زمانی هشدار دهد . خوانساری برایم توضیح داد که او خود را به عنوان نماینده آقای کروبی معرفی کرده بود اما دست او برای همه باز شده و برخی افراد در انگلستان ، اطلاعات خود در مورد روابط او با سیستم اطلاعاتی   جمهوری اسلامی را به مبادی ذیربط منتقل کرده اند. من هم برای خوانساری توضیح دادم که از آخرین بار که زمانی را دیده ام بیش از بیست و پنج سال گذشته است. این نکته را از این جهت بازگو نمودم تا مشخص شود دومین مأمور جمهوری اسلامی بسیار ضعیف تر از آن بوده که  بتواند  حتی به اندازه "مدحی " به سران مستأصل نظام  ، یاری برساند؛ اگر چه واقعیت مربوط به مدحی نیز هنوز اشکار نشده است. اما ظاهراً حاکمیت فعلی   جمهوری اسلامی آنقدر حقیر و بدنام است که هیچکس جز همین عناصر « کُند ذهن » و «ناشی »  حاضر به همراهی با آن نیستند.

۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه

حضرت آیت اله خامنه ای ! شما هر روزغلط می کنید

سخنان اخیر سید علی خامنه ای  و عتاب همراه با ترس او خطاب به رئیس دولت با  اغلب سخنرانی های او تفاوت داشت. او برای آنکه احمدی نژاد را بیش ازحد لازم تحریک نکند توبیخ او را با تذکری خطاب به علی لاریجانی و تشری شدید به گماشتگان مجلس مخلوط نمود تا همه فرزندان بی ادب  را  به  خاطر  کارهای « بد » و « غلط »  شماتت کرده باشد . من  مخاطبان سخن اخیر رهبر  را بی مقدارتراز   خود او می دانم و انگیزه ای برای دفاع از ایشان ندارم . اما با تکیه بر استدلال های خامنه ای ، می خواهم نشان دهم چه کسی در ایران ، بیش از همه کارهای بد  و غلط می کند .
خامنه ای ، اظهارات احمدی نژاد در مجلس را  بد ، نامناسب ، غیر اخلاقی و غیر شرعی نامید زیرا به ادعای  او ،  هنوز در هیچ محکمه ای ثابت نشده است.  به تعبیری دیگر، احمدی نژاد «غلط» کرد زیرا سخنی گفت که هنوز ثابت نشده است. اما آیا احمدی نژاد اولین کسی است که به خاطر دسترسی آزاد به رسانه های عمومی ، هر غلطی می خواهد می کند؟ نگاهی گذرا به دویست و هشتاد و پنج ماه رهبری آقای خامنه ای ، بهترین پاسخ به این پرسش است. او در این مدت ، هربی لیاقت  راکه دستبوس او بوده تا عرش بالا برده و در مورد مخالفان خود، هر گونه عقده گشایی را مباح شمرده است. شاید  کلافگی از بحران های روز افزون و نیز برخی آلودگی های شخصی ، موجب   فراموشی بسیاری از غلط هایی شده باشد که خامنه ای مسبب آنها بوده است. پس من تعدادی از آنها را یادآوری می کنم تا مشخص شود در سالهای اخیر ، رکورددار اینگونه « غلط کردن»‌ها چه کسی بوده است؟

از نخستین سال رهبری خسارت بار خامنه ای شروع می کنم. در اوج قیام مردمی در رومانی ، با اصرار آقای خامنه ای ، چائوشسکو دیکتاتور آن کشور به ایران دعوت شد. او بلافاصله پس از بازگشت از ایران، توسط انقلابیون رومانیایی دستگیر و اعدام شد. تعدادی از نمایندگان مجلس  با احضار علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه ، او را به خاطر ساماندهی این سفر شماتت کردند . واکنش‌آقای خامنه ای به این  اعتراض، متهم کردن «‌پرسش کنندگان »  به عاملیت اسرائیل بود . آیا این اتهام ، در هیچ محکمه ای ثابت شده بود؟ از دهه هفتاد بگویم ؟ زمانی که مصلح بزرگ، مرحوم مهندس بازرگان نامه ای دلسوزانه نوشت و  درمورد عاقبت مدیریت  غلط نظام به رهبر هشدار داد. خامنه ای  در یک تریبون عمومی ، آن مرحوم را«‌خسر الدنیا و الاخره»‌نامید . آیا کسی که   خود ، هم دادگاه دنیایی تشکیل می دهد  وهم محکمه اخروی و در آن ، مهندس بازرگان را محکوم می کند می تواند از احمدی نژاد یا هر فرد دیگری  به خاطر اقدام مشابه ، انتقاد  نماید؟ آقای خامنه ای آیا روز  هفتم فرودین ۱۳۷۱ ( تقریباً بیست و یک سال پیش) را به یاد می آورد؟ بله! اوج ماه عسل خامنه ای و رفسنجانی را می گویم. آن روز ، رهبر جمهوری اسلامی  که  خطبه های نماز جمعه تهران  را ایراد می کرد ، نمایندگان چپ گرای مجلس سوم و رئیس آنها ـ مهدی کروبی ـ را فتنه گر نامید چرا که با برخی سیاست های مخرب اقتصادی در دولت رفسنجانی مخالفت کرده بودند. آیا فتنه گر بودن آن افراد در محکمه ای ثابت شده بود؟

در دهه هشتاد هم از این نوع « غلط»‌ ها به وفور در سخنان و اقدامات  رهبر وجود داشت که برای جلوگیری از تطویل از آنها می گذرم . اما در همین سالهای اخیر ،  اقای خامنه ای بزرگترین غلط را مرتکب شد.او بارها ـ آخرین بار در سخنرانی اخیر ـ معترضان انتخاباتی را « فتنه گر»‌نامید . این اتهام در کدا م محکمه   ثابت شده است؟ راستی مگر معترضان انتخاباتی چه می گفتند ؟ آنها  به بی اخلاقی ها، دروغ گویی ها ، تضییع حقوق اساسی مردم  و زیرپا گذاشتن بسیاری از ضوابط شرعی توسط احمدی نژاد اعتراض می کردند و از اینکه  او با یک کودتای انتخاباتی بر سرنوشت کشور مسلط  شده ، ابراز نگرانی می نمودند . در واقع ، با گذشت سه سال و نیم از زندانی کردن دهها تن از معترضان ،نه تنها فتنه گر بودن آنها در محکمه ای ثابت نشده بلکه امروز مشخص شده که فتنه انگیز  اصلی ، رهبر و رئیس جمهور دست ساز او بوده  اند . کروبی و موسوی در  سه سال ونیم گذشته بارها خواستار محاکمه علنی خود شده اند اما خامنه ایِ زبون ، بدون آنکه جرئت اجرای خواسته ایشان  را داشته باشد آنها را « سران فتنه»‌می نامد .

همین احمدی نژاد که امروز رهبر ، او را « بی اخلاق » ، « غیر متشرع» و « بی توجه به حقوق اساسی مردم »  می داند و از « غلط » او ابراز تأسف می کند همان کسی است که در جریان مناظرات انتخاباتی ، دهها تهمت اثبات نشده را علیه رقبای خویش مطرح نمود. اما چون آن تهمت افکنی ها موجب تسکین عقده های رهبر می شد اقای خامنه ای به او تذکر نداد که « طرح اتهامات اثبات نشده ، خلاف شرع ، خلاف اخلاق و تضییع حقوق اساسی مردم است ». او نه تنها ازسوی رهبر توبیخ نشد  بلکه افتخار  دریافت این« مدال »  از «رهبر کینه جو» را پیدا کرد  که «‌نظر من به ایشان نزدیک تر است» .  

نمونه های فوق نشان می دهد اگر آنچه احمدی نژاد اخیراً انجام داد « غلط » باشد رهبر جمهوری اسلامی هر روز در حال غلط کردن است.

۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

پاسخ به دکتر سروش یا اعترافات ناخواسته حداد عادل





دکتر غلامعلی حداد عادل  مقاله ای مفصل نوشته تا به برخی ادعاهای دکتر عبدالکریم سروش علیه خویش پاسخ گوید.  قبل از ورود به بحث اصلی، مایلم به این نکته اشاره کنم که من در  ماهیت موضوع،  فاقد اهلیت برای اظهار نظر هستم  و البته با مروتی که در  دکتر سروش سراغ دارم مطمئنم اگر  پس از دریافت پاسخ حداد عادل ، نشانه ای از بی انصافی  در نوشته قبلی خود بیابد از  جبران آن دریغ نخواهد کرد . اما نگاه من به این ماجرا از جنبه های دیگر است .

۱ ـ نخستین نکته ای که با ملاحظه شکایت نامه مفصل حداد عادل به ذهن می رسد حجم پاسخ در مقایسه با  حجم ادعاهای دکتر سروش است. حدادعادل   با نوشتن متنی که متجاوز از چهار صد و پنجاه سطر است به ادعاهایی پاسخ داده که آنها را در نامه خویش نیز آورده و از پانزده سطر تجاوز نمی کند. وقتی متن مطول حداد عادل را خواندم به خود گفتم مکر اینها نمی گویند بریدگان از جمهوری   اسلامی ،  از نظر ملت ایران منزوی هستند و کسی به سخن آنان توجه نمی کند ؟اگر اینچنین است چه حاجت به اینگونه احتجاجات خسته کننده؟ حداد عادل به درستی گفته است که « البینه علی المدعی» ‌وسپس ادعا کرده که سخنان سروش ، فاقد هرگونه دلیل و بینه است . اگر اینگونه باشد پاسخ چند ده برابری حداد عادل ،  نشان می دهد هر سخنی توسط برخی صاحب نامان اپوزیسیون علیه صاحب منصبان جمهوری اسلامی  مطرح شود به دل اکثریت مخاطبان می نشیند  حتی اگر  بینه ای برای اثبات آن ارائه نشده باشد ( بنا بر ادعای حداد عادل )  و  آنکه  مورد اتهام قرار گرفته برای رفع اتهام از خویش باید هزاران رطب و یابس ببافد و در انتها نیز « انصاف » را طلب کند که جمهوری اسلامی بزرگترین قاتل آنست.

۲ـ اگر آنچه حداد عادل می گوید درست باشد او استادی مبرز در زمینه فلسفه ، تفسیر قرآن وبرخی عرصه های دیگر فرهنگی است و سروش بدون توجه به این ویژگی ها، سعی در تخریب او داشته  است . با پذیرش این سخن ، پرسشی ‌آزار دهنده به ذهن هر کس خواهد آمد که چرا در برابر این بی انصافی سروش ، حتی یک  شخصیت علمی در داخل کشور به دفاع از حداد عادل نپرداخته ؟ آیا ثمره حکومت  محبوب آقای حداد عادل ، « انصاف کُشی » تا این حد است که حتی یک « با انصاف »به دفاع از حق  دانشمندی  مظلوم نمی پردازد و اوباید برای  دفاع از خویش صدها سطر بنویسد؟ به گمانم اگر «انصاف کُشی » رایج شده باشد باید  سرانگشت  حداد عادل و همفکران او را در آن جستجو کرد که سالهاست بر همه شئون ایران ، مسلط هستند .   هم پالکیِ ناپاک  حداد ورهبرش  ـ حسین شریعتمداری ـ  بارها و بارها هر چه خواسته علیه شریف ترین دانشمندان این کشور  از جمله عبدالکریم سروش نوشته  اما هیچگاه از حداد عادل ناله ای برنخاسته است . کسانی که نقش حداد عادل در نهادینه شدن بی انصافی در کشور را می دانند حتی اگر حقی از او ضایع شده باشد  فاقد هر گونه   انگیزه برای ورود به دعوایی هستند که یک طرف آن « یار نزدیک رهبر » است .

۳ـ حداد عادل  در همین پاسخگویی نیز ، همچون حسین شریعتمداری رفتار نموده و به خیال خویش  با یادآوری نام  خانوادگی دکتر سروش ـ حاج فرج دباغ ـ   سعی در  تحقیر این مرد بزرگ داشته است . یقین دارم سروش علیرغم علاقه به نام  خانوداگی که برای خویش برگزیده ،در عین حال از یاد آوری آن نام نیز احساس حقارت نمی کند. اما ای کاش دوتن  دیگر نیز نام خویش را عوض کنند .  رهبر جمهوری اسلامی نام زیبای «علی » را از خود بر دارد و نامی را برگزیند که اغلب مردم برای او می پسندند : عمرو عاص ! حداد عادل هم که با افتخار ، خود را « غلامِ علی » یعنی  خانه زاد رهبر می نامد بهتر است   پسوند «عادل»  را از نام خانوداگی خویش حذف کند  زیرا عقده گشایی های او علیه زندانیان بی دفاع جنبش سبز و سایر منتقدان و مخالفان نظام ، وجود هر نسبتی میان او و عدالت را  منتفی ساخته است 

۴ـ حداد عادل در بخشی از جوابیه  ، اظهار نظر سال ۱۳۵۶ دکتر سروش در مورد خود را  یاد آوری نموده  است تا نشان دهد سروش  با فراموشی سخن محبت آمیز ۳۵ سال  پیش ، اکنون در حق او جفا می کند.  وقتی این بخش از جوابیه سروش را خواندم ناگاه به یاد نامه بی پاسخ همسر محمد رضاجلایی پور افتادم که سی وسه سال بعد از نامه سروش، خطاب به حداد عادل نگاشته شد. روز چهاردهم تیر ماه ۸۸، او برای پدر عروس رهبر ، نامه نوشت ودلتنگی خود از زندانی شدن همسر جوانش محمد رضا را بازگو کرد ؛ همان محمد رضا  که حداد عادل  به خوبی او  و خانواده اش را می شناخت .  در آن  نامه ،  قرآن خوانی محمد رضا در کانون توحید  و تشویق او توسط  حداد عادل که زمان زیادی از آن نمی گذشت  یادآوری شده بود  اما حداد  هیچ پاسخی نداد چون می دانست  حتی اظهار همدردی با منتقدان ، با صفتی که او  به آن افتخار می کند ـ غلامِ علی ـ منافات دارد.   حداد عادل انصاف دهد کدام یک از دو حادثه ، نشانه قوی تری از بی انصافی  و بی مروتی است؟

 به گمانم اگر غلامعلی حداد، حوصله کند و یک بار دیگر جوابیه مطول خویش را بخواند اعترافات دیگری علاوه بر آنچه من به آنها اشاره کردم در آن متن خواهد یافت.

۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

آقای نوری زاد! «مُرشد » نشد سراغ « بچه مرشد ‌»ها بروید

پیشنهاد شجاعانه محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی  ودعوت او به مناظره، آنچنان زیبا   و حساب شده به رشته تحریر درآمده  که حتی بدون پاسخگویی رهبر تأثیر گذار خواهد بود. نوری زاد بهتر از من می داند و رهبر بهتر از هردو ، که او فقط  وقتی   همچون «‌ فاتحان  » از عرصه جدال کلامی خارج  می شود که  متکلم وحده باشد  ونه تنهادر زمان اظهار فضل ، کسی او را به چالش نکشد بلکه پس  از سخنرانی های  او ـ که عموماً طولانی و خسته کننده هستند ـ نیز کسی نتواند جز تأیید آن سخنی بر زبان  بیاورد. متأسفانه  این خواسته او در بیست و سه سال گذشته  به برکت ماشین سرکوب و خفقان جمهوری اسلامی، محقق شده است. اما مایلم با توجه به شرایط جدیدی که در داخل نظام به وجودآمده ، پیشنهادی به محمد نوری زاد بدهم.

نوری زاد  به دنبال کشاندن  رهبر به عرصه پاسخگویی است  و  رهبر ، آن را برای خود دامی خطرناک می پندارد. اگر رهبر،  وجود قوای سه گانه در  کشور را علیرغم بی کاره بودن آنها پذیرفته ، تنها به این خاطر است که مشتی بی اراده و بی اختیار، در معرض انتقاد و اعتراض  مردم باشند و او   بدون توجه به دخالت های روز افزون خود در جزئی ترین امور کشور، همواره در جایگاه مدعی بنشیند و گرفتاری هایی را که خود خالق آنهاست به گردن دیگران بیندازد. البته گماشتگان رهبر که نام « رئیس قوه »‌را یدک می کشند مدتهاست دست او را خوانده اند و نقش رهبر در همه عقب ماندگی ها ،زورگویی ها  و کژی ها افشا می نمایند. رئيس قوه قضائیه  که باید مراقب   پیاده شدن عدالت در کشور باشد با صراحت می گوید« وظیفه من ، جلب رضایت رهبراست » . رئیس قوه مقننه با تظاهر به شیفتگی نسبت به رهبر ، اظهار می دارد «  اگر موضوعی مورد مخالفت رهبر باشد مجلس آن را کنار می گذارد » و رئیس دولت  با افشاگری های نیم بند و فریب کارانه، در سخنرانی عمومی اعلام می کند که « برای خاطر رهبر عزیز، فعلاً سکوت می نمایم». در چنین شرایطی ،نوری زاد می تواند رؤسای سه قوه را به مناظره یا مصاحبه دعوت کند. در شرایط متعارف ، هم احمدی نژاد که به گفتگو با  خبرنگاران بی خاصیت صدا وسیما عادت کرده و هم برادران لاریجانی ، فقط   تن به گفتگو با کسی خواهند داد  که پیشاپیش از همراهی او با خودشان مطمئن شده باشند. اما در شرایط فعلی  احتمال می دهم  دعوت شما ،احمدی نژاد  را برسر یک دوراهی قرار خواهد داد . او اگر بخواهد روند رفتاری جدید در« متفاوت نماییِ» خویش را ادامه دهد از پیشنهاد شما استقبال می کند تا   به خیال خود از  تریبون پرمخاطب نوری زاد برای ضربه زدن به  همراهان گذشته خود اعم از برادران قاچاقچی سپاه ، برادران لاریجانی ، باند رفسنجانی  وسایر رقبای احتمالی در نمایش انتخاباتی سال ۱۳۹۲ بهره بگیرد.راه دوم برای احمدی نژاد بی پاسخ گذاشتن دعوت شماست  . بر این باورم که در شرایط فعلی ، احمدی نژاد راه نخست را انتخاب خواهد کرد  زیرا   اولاً  عدم اجابت در خواستی که  شما  به صورت هم زمان برای رؤسای سه قوه  می فرستیدرئیس دولت  را در کنار دو لاریجانی قرار خواهد داد  که در شرایط فعلی برای او مطلوب نیست. ثانیاً احمدی نژاد مشاوران دنیا دیده ای دارد که به او خواهند گفت برای  مؤثر سازی افشاگری هایش ، هیچ تریبونی بهتر از تریبون های غیر حکومتی به ویژه رسانه های وابسته به اپوزیسیون ـ داخلی  یا خارجی ـ نیست. می دانم احمدی نژاد به گفتگو با من و امثال من  راضی نخواهد شد زیرا به او یاد داده اند که  از میان خارج نشینان  ، تنها با خبر نگارانی گفتگو کند  که زبان ایشان غیر فارسی باشد و در مورد ایران ، اطلاعات زیادی نداشته باشند. اما شرایط شما در حال حاضر متفاوت است . احمدی نژاد  می داند  شما تنها نویسنده داخل کشور هستید که  به جای  پرداختن به شاخه ها ، به سراغ ریشه ـ رهبر ـ رفته اید و گمان می کنم او ، چنین فرصتی را غنیمت خواهد شمرد تا سخن خود را به خانه تعداد بیشتری از ایرانیان ببرد . از سوی دیگر، برادران لاریجانی هم که در شرایط فعلی رفتار خود را با احمدی نژاد و حملات او تنظیم می کنند ممکن است برای ضربه زدن به احمدی نژاد ، تریبون شما را مفید بدانند و  علیرغم کینه عمیق از محمد نوری زاد ، به گفتگوی پیشنهادی با شما تن دهند .

اگر اینچنین شود ـ که احتمال وقوع آن دهها برابر بیشتر از  تن دادن رهبر به پاسخگویی است ـ شما قادر خواهید بود با هوشمندی خویش، سران سه قوه را وادار کنید یک بار دیگر هیچ کاره بودن خود و اتکای همه امور به علائق یا کینه های رهبر  را از طریق تریبون شما اعلام نمایند.  نابسامانی درهمه عرصه ها و گسترش روز افزون آن ، چیزی نیست که با سخنرانی های یک طرفه رهبر، قابل مخفی سازی باشد. بسیاری از هموطنان ، « مقصرِ غیر پاسخگو » در خلق شرایط فعلی را نیز می شناسند . اما سخن گفتن شما با « بچه مرشد » ها همه نگاهها را به طرف « مرشد» ی خواهد برد که تا کنون هیچگاه مسئولیت هزینه سازی های خویش برای کشور را نپذیرفته و همواره تلاش  کرده گناه تصمیمات خویش را به گردن رؤسای بی اراده سه قوه بیندازد.

۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

بی غیرتی؛ امروز «بشار اسد» فردا «خامنه ای »

شیخ مهدی طائب را تا کنون  یک «‌زبان   به مزد» می دانستم که در شرایط بحران اقتصادی، به امید لقمه ای نان ـ ولو آغشته به نجاست ـ  برای خامنه ای خوش رقصی می کند اما سخنان اخیر او در خصوص « ترجیح امنیت سوریه به تأمین خوزستان»‌مرا قانع کرد که او معجونی از بی غیرتی و بی خردی است. بی غیرت از آن جهت که همچون همه بی غیرت های تاریخ ،  بی خیالی خویش نسبت به ناموسی از نوامیس وطن را اینگونه به صورت علنی ، فریاد می زند وبی خرد از آن جهت که  نقش سرزمین زرخیز خوزستان در تأمین نیازهای مالی ایران را نمی داند. او حتی نمی داند اگر  امروز بشار اسد و برخی دیکتاتورهای سرشناس دنیا، ننگ دوستی با  سران جمهوری اسلامی را تحمل می کنندتنهابه خاطر ولخرجی های خامنه ای برای آن دیکتاتور هاست و اگر  خوزستان و پول نفت در کار نباشد همین بشار اسد حتی  به سلام خامنه ای پاسخ نخواهد داد.

اما سخن اخیر شیخ طائب ، بی غیرتی بشار اسد را نیز به نمایش گذاشت، این شیخ  در حالی مدعی سوریه هم شده و آن کشور را استان سی وپنجم جمهوری اسلامی می نامد که رهبرش حتی نمی تواند در  برابر عروسک دست ساز خویش ـ احمدی نژاد ـ  از خود دفاع کند . گمان می کردم این سخن نابخردانه اعتراض  مقامات سوریه بر می انگیزد اما ظاهراً بی غیرتی درد مشترک همه  دیکتاتورهای حقیر است . البته این ویژگی برای  بشار ، موضوع جدیدی نیست . او بی غیرتی خویش را از طریق به خون کشیدن هزاران زن و مرد سوری و دستور تجاوز به دهها بانوی سوری در زندان های آن کشور به نمایش گذاشته است.اما  بی  غیرتی جدید او نسبت به سخن اهانت آمیز شیخ طائب ، مرا به شدت نگران کرد.  زیرا گمان می کنم این سکوت ، الگوی رفتاری آینده خامنه ای خواهد بود اگر نگویم بشار این بی غیرتی را در مکتب خامنه ای آموخته است! سکوت اخیر بشار و کارگزاران حکومت  او  نشان می دهد برای حفظ حکومت نا مشروع ، حاضرند  ادعاهای تحقیر کننده حتی در حد ادعای مالکیت سایر کشورها نسبت به سرزمین خود را بپذیرند.

این  روش   به نحوی دیگر  در سالهای اخیر برای حفظ رژیم  جمهوری اسلامی در پیش گرفته شده است. واگذاری امتیازات   بزرگ نفتی به چین ـ که برخی  سایت های اصولگرا آن را ترکمانچای نفتی نامیدند ـ و  سکوت نسبت  به زور گویی های روسیه در ماجرای تقسیم خزر، در  واقع  نشان دهنده آنست که  اگر لازم باشد خامنه ای هم به مانند بشار اسد ادعاهای   تحقیر کننده در خصوص تمامیت ارضی ایران را تحمل خواهد کرد تا شاید حمایتی  برای تداوم حکومت خود به دست بیاورد! آی کسانی که با تظاهر به نگرانی نسبت به تمامیت ارضی ایران، مدارا با حکومت فاسد و بی کفایت ولی فقیه  را توصیه می کنید آینده خامنه ای را در آینه بشار اسد ببینید!   

۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

بیست و پنجم بهمن؛ هشدار به حکومت و اصلاح طلبان حکومتی


متن سخنرانی امروز من در دانشگاه جرج واشنگتن به مناسبت دومین سالگرد حبس خانگی زهرا رهنورد، مهدی کروبی و میرحسین موسوی 



گرامی می دارم   دو مین سالگرد برگزاری راهپیمایی افتخار آمیز بیست  و پنجم بهمن ماه ۱۳۸۹ و   به سهم خود تشکر می کنم از همت بلند کسانی که با تشکیل این جلسه یاد زندانیان سیاسی  و به خصوص  زهرا رهنورد،  مهدی کروبی  و میر حسن موسوی را زنده نگهداشتند.    اگر از موسوی و کروبی به صورت ویژه یاد می نمایم اولاً  به دلیل  قرارداشتن در آستانه آغاز  سومین سالگرد حبس  ویژه وخانگی ایشان است وثانیاً این  که آن   دو،  علیرغم دلبستگی ها و ارتباطاتی که بانظام و بنیانگزار آن داشتند  و   نیز بدون توجه به فشارهایی که تا همین امروز به آنها و خانواده هایشان وارد می شود بر  موضع خود یعنی لزوم انتخابات آزاد و نفی حکومت فردی پافشاری دارند واین بزرگداشت قبل از هر چیز تآکید چند باره بر انتخابات آزاد  ونفی حکومت فردی است .  

 به گمان من ، زنده نگهداشتن یاد سه همراه پیشتاز جنبش سبز ، رهنورد، موسوی و کروبی امروز به دودلیل از هر زمان دیگری مؤثر تر و لازم تر است .دلیل نخست من آنست که  تقریبا هر آنچه که توسط کروبی و موسوی  از هفته های منتهی به کودتای انتخاباتی سال ۸۸ تا آخرین روز قبل از بازداشت  خانگی ، مطرح شد امروز بر اغلب ایرانیان  اشکار شده  و اکثر هموطنان ما بدون توجه به میزان حمایت یا مخالفت  با نظام   صحت اظهارات و پیش بینی های   موسوی و کروبی رادرک کرده اند. موسوی و کروبی از زمستان ۱۳۸۷ تا آخرین روزهای بهمن ماه ۱۳۸۹ که  محبوس شدند بارها نگرانی های اقتصادی خود را مطرح نمودند ، از آلودگی رئیس دولت  به دروغ و تزویر ابراز نگرانی کردند ، در مورد زیر پاگذاشتن بدیهی ترین اصول اخلاقی توسط دولتمردان و گسترش روزافزون  آن  هشدار دادند و پیامد اظهارات نابخردانه  رئیس دولت در عرصه بین المللی را گوشزد کردند . امروز تکرار همان   هشدارها و نگرانی ها از تریبون های رسمی و توسط یاران رده اول رهبر نشان دهنده صحت ادعاهای دو نامزد معترض و به معنای  پذیرش موضوعاتی است که مطرح کردن آنها موجب زندانی شدن تعداد زیادی از فعالان سیاسی  و در رأس ایشان  کروبی، موسوی و رهنورد شد   بدون آنکه   به درخواست مکرر کروبی وموسوی برای حضور در یک محکمه   به منظور اثبات ادعاهای آنان  توجه شود یا با پوزش از حبس ظالمانه ، آنان را آزاد نمایند .ایام  دو مین سالگرد بیست وپنجم و بیست و هشتم بهمن ماه، بهترین فرصت  برای یاد آوری مفاسد و نابسامانی هایی است  که یاران اصلی رهبر و کارگزاران مؤثر حکومت ،  با تأخیری حد اقل سه ساله به وجود آنها  اعتراف می کنند اما با کمال وقاحت تلاش می نمایند  همه خرابیها را به گردن مهره ای به نام احمدی نژاد بیندازند . این یادآوری بسیاری از آحاد غیر سیاسی و حتی گروهی از افرادرا  که به دلیل اعتماد به رهبر و رسانه های او ،  مواضع  موسوی و کروبی را نمی پسندیدند نسبت به حقانیت این دو عزیز زندانی ما قانع خواهد کرد و برای این دو ، چه سرمایه ای بالاتر از اینکه  منتقدان و شاید برخی از دشمنان دیروز  را به اردوگاه خویش بیاورند یا آنان را نسبت به  ادامه حضور در اردوگاه دروغ و تزویر ولی فقیه ، مرددسازند . اما دومین دلیل که به باور من ، بزرگداشت سالگرد حبس خانگی موسوی و کروبی را به موضوعی پر اهمیت تبدیل می نماید انحرافی است که توسط برخی همراها ن جنبش سبز یا مدعیان    همراهی ، در حال تحمیل به جنبش است. سخن گفتن از حضور در انتخابات با حذف شرط   «آزادی زندانیان سیاسی به ویژه کروبی، موسوی و رهنورد » در واقع   نوعی عقب نشینی از شعار انتخابات آزاد است چون به نظر من تا زمانی که فریاد زنندگان شعار انتخابات ازاد و کسانی که برای« صیانت  از آرای مردم‌»  حبس و انواع محرومیت را به جان  خریده اند  در حبس هستند  حاکمیت تمایلی به فکر کردن در مورد انتخابات آزاد را هم ندارد . در چنین شرایطی ، ورود گروهی از اصلاح طلبان به بحث انتخابات و تصریح ایشان به عدم وجود ارتباط  میان « حضور در انتخابات »‌و «آزادی زندانیان »  از نگاه حاکمیت، عقب نشینی از خواسته انتخابات آزاد و منتخب آزاد تلقی می شود و حاکمیت رفتار آتی خود با جنبش اعتراضی مردم  را بر همین اساس تنظیم خواهد نمود. ضمن آنکه ورود به بحث انتخابات قبل از تعیین تکلیف ادعاهایی که  جنبش سبز نسبت به انتخابات قبلی مطرح نموده ، از جمله  « عدم امانت داری متولیان انتخابات در جمهوری اسلامی » می تواند  اعتماد مردم را به مواضع آینده اصلاح طلبان و فعالان جنبش سبز نیز  خدشه دار سازد و از دست دادن  اعتماد مردم ، ،مهلک ترین سم برای  جنبش سبز است   که هیچ پایگاهی در حکومت  ندارد و همه پایگاههای مدنی آن نیز توسط حاکمیت با اخلال مواجه شده است . در مقابل  مشروط سازی حضور در انتخابات به رعایت قواعد انتخابات آزاد از جمله حفظ حقوق معترضان انتخاباتی، نشان خواهد داد که دغدغه « احتمال مهندسی انتخابات » همچنان بزرگترین نگرانی  حتی برای  کسانی است  که می خواهند در قالب نظم موجود ، به اصلاح امور بپردازند. فراموش نکنیم موضوع انتخابات آزاد  و مخالفت با مهندسی انتخابات بود  که کینه حاکمیت  نسیت به همه زندانیان انتخاباتی را به اوج رساند و  گذشت دو سال از حبس کروبی وموسوی هنوز آتش کینه نسبت به خانواده آنها را سرد نکرده است.  ما هم امروز با جمع شدن  در این مکان  و  دوستانمان با تجمعاتی مشابه در نفاط دیگری از جهان ، فریاد خود را به گوش حاکمیت می رسانند که ، انتخابات آزاد  دغدغه غیر قابل معامله همه ماست ونه به حاکمیت اجازه خواهیم داد با فریب کاری ، این حق مسلم مردم را توطئه بنامد نه برخی مشتاقان بازگشت به حکومت را آسوده خواهیم گذارد با توجیهاتی عجیب ، عقب نشینی از  مهم ترین پرسش جنبش سبز در خصوص مهندسی انتخابات را توجیه نمایند \

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

دعایی که در حق «مکارم شیرازی » مستجاب نشد


 تمنای «‌عاقبت به خیری » یکی از دعاهایی  است که  اغلب مذهبی های سنتی  در حق بستگان و نزدیکان خود انجام می دهند . گمان می کنم کمتر کسی را حتی در میان غیر  مذهبی ها بتوان یافت که حسن عاقبت، آرزوی او نباشد. به یاد می آورم در دوره کودکی و نوجوانی بارها داستان پیر مردِ اذان گویی را از منبری ها می شنیدم که سرنوشت او را نمونه ای از « عدم عاقبت به خیری » می دانستند. پیرمرد داستان، حدود هفتاد سال عبادت کرده بود و هر صبح و شام از بالای مناره، مؤمنان را به برگزاری نماز ، دعوت می نمود. اما روزی در بالای مناره ، چشمش به دختر زیبارویی در همسایگی مسجد افتاد که با لباسی نه چندان مناسب در حیاط خانه خود دلبری می کرد. اذان گوی سالخورده آنچنان محو تماشای دلبری ها شد که کنترل  از کف  داد و با سقوط از فراز مناره ، جان باخت.
امروز که سخنان شیخ ناصر مکارم شیرازی را  در مورد حادثه بیست ودوم بهمن ماه قم شنیدم  ناخود آگاه پیرمرد اذان گو  را به یاد آوردم. این شیخ هشتاد و  شش  ساله  ـ متولد ۱۳۰۵ ـ  می داند    با ماجرای  بیست و دوم بهمن ماه  قم،  پروژه « احمدی نژاد ستیزی »   وارد فاز جدیدی شده است .مکارم شیرازی ،با داستان سرایی های مداح گونه ،  مجازات طراحان حادثه را در خواست  کرده زیرا به ادعای او  در جریان سخنرانی لاریجانی، « حرمت قم شکسته شده  وبه تربت امام حسین (ع ) اهانت شده است». البته از این شیخ توقعی نیست زیرا او نه به خاطر حرمت قم ، این گونه بر آشفته شده  ونه بی احترامی به تربت امام حسین ـ پرتاب مهر نماز به طرف لاریجانی ـ شیخ را تا این حد عصبانی نموده است. ناصر مکارم حتماً به یاد می آورد روز بیست و هفتم آبان ماه ۱۳۷۶ و حمله به منزل آیت اله منتظری را.  این آخوند دربار خامنه ای ،  شعار علیه رئیس مجلس که فرزند یکی از مراجع تقلید است را   موجب شکسته شدن حرمت قم می نامد  ـ نمی دانم کدام حرمت ؟ -  اما در روز ۲۷ آبان ۱۳۷۶ که عربده کشان رهبر ، تا مرز قتل ایت اله منتظری در قم رفتند  دهان این شیخ و سایر نان خورهای رهبر ، به اعتراض باز نشد. شیخ کاسب  از پرتاب مهر نماز - که خاکی بیش نیست ـ بی تاب شده  و« فریادِ خامنه ای پسند » سر می دهد اما هیچکس   در برابر پاره کردن صدها قرآن در حمله به بیت مرحوم منتظری ( کتاب خاطرات آیت آله منتظری - صفحه ۴۳۳) حتی به صورت در گوشی  از مکارم شیرازی اعتراضی نشنید. شاید شیخ مکارم ، پانزده سال پیش و سکوت خفت بار خود را فراموش کرده باشد اما سه سال پیش را چه؟ آیا او که منزلش فاصله کمی با منزل آیت اله صانعی دارد نشنید که روز بیست و سوم خرداد  ۱۳۸۹  دهها تن از اوباش حامی ولایت به بهانه مخالفت با حضور کروبی ، به منزل آن مرجع تقلید حمله کردند و آنچه را که لایق خود و «رهبرِ اراذل پرور» بود نثار کروبی و صانعی نمودند؟ مکارم شیرازی ظاهراً خبر های مربوط به آخرین  تکنولوژی های ارتباطی را پیگیری می کند  ولابد  به فضاهای خبر رسانی مجازی نیز دسترسی دارد . آیا او تصاویر حمله به منزل صانعی، پاره کردن دهها قرآن وشکستن صدها مهر نماز را ندید ؟

پس کسی باور نمی کند که شکسته شدن حرمت قم ، بی احترامی به شخصیت های سیاسی ـ مذهبی و اهانت به  مهر نماز، عصبانیت شیخ مکارم  را موجب شده باشد . ظاهراً او  که  شامه تیزی دارد بوی کباب استشمام کرده و به دنبال  جیره بیشتری است که خامنه ای   به مجیز گویان خود می دهد. مکارم شیرازی می داند که هم اکنون اعتراض به حادثه بیست و دوم بهمن ،  در واقع همراهی با پروژه احمدی نژاد ستیزی است که موجب تسکین کینه های رهبر می شود. 

اکنون که داستان شیخ مکارم و آن پیرمرد مؤذن را با هم مقایسه می کنم  عدم عاقبت به خیری هر دو را مشاهده می نمایم . البته نباید از حق گذشت که خُسرانِ آن پیرمرد  به مراتب کمتر از زیانی است که ناصر مکارم در سالهای پایانی عمر برای خود خریداری کرده است. آن پیرمرد ، دل به زیبا رویی بست و  شیخ مکارم دل به « عجوزه » ای روبه موت  به نام « حکومت خامنه ای » ! راستی که مکارم ، از دعای « عاقبت به خیری » هیچ نصیبی نبرده است.

قمی ها از آبروی خود دفاع کنند


در خبرها آمده بود که سخنرانی علی لاریجانی  در قم با اوباشگری گروهی از حاضران درتظاهرات ۲۲ بهمن  ، ناتمام مانده است. فیلم این اوباشگری هم با کیفیت بالا در فضاهای مجازی منتشر شده است . همه حواس ها اکنون به اصل حادثه است و کسی نمی پرسد دوربین متعلق به کدام نهاد رسمی این تصاویر را ضبط کرده است.  اما من پرسش  دیگری دارم . همانطور که می بینید هرچه لاریجانی تلاش می کند  معترضان را ساکت نماید موفق نمی شود . مخاطبان سخنرانی ، یعنی مردم عادی هم به جای آرام کردن فضا ، مشغول فیلمبرداری از این صحنه ها هستند ؛ مثل عده ای دیگر از همین قماش که از صحنه  اعدام جوانان ، فیلم می گیرند.اما به محض اینکه علی سعیدی پشت تریبون  می رود همه سعی می کنند سکوت بر قرار شود. سکوت برای شنیدن سخنان کسی که تا کنون رتبه اول « مزخرف گویی »‌را به خود اختصاص داده است . او همان کسی است  که در یک سخنرانی عمومی ادعا کرد « خامنه ای هنگام خروج از بدن مادرش ، فریاد یاعلی ، سرداده است ». 

در واقع علی لاریجانی از تریبون پایین آمد تا علی سعیدی سخن بگوید. علی لاریجانی و علی سعیدی هردو از عمله ظلم هستند . هردو خود قبلاً تهییج کننده یا آمر همین اوباشگری ها در سخنرانی های  دگر اندیشان بوده اند. صدا وسیما در دوره مدیریت علی لاریجانی ، مشوق همین گونه عربده کشی ها علیه کسانی بوده که حاضر نبوده اند کلیشه های شرم آور خامنه ای را تکرار نمایند . اما خدا وکیلی ، حرف های لاریجانی کجا و سخنان علی سعیدی کجا!؟ گمان می کنم قمی ها باید از حیثیت و آبروی خودشان دفاع کنند و گرنه دیگران خواهند گفت « مردم قم از میان دو دیکتاتور پرور، یکی را ترجیح داده اند که  سخنان او بیش ازاظهاراتِ  هر"لاتِ حکومتی"  دیگری موجب شرم و ننگ است »

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

راهپیمایی۲۲ بهمن یا نشانه های «از هم پاشیدگی» در نظام


راهپیمایی روز ۲۲ بهمن  ۱۳۹۱ در تهران بار دیگر وضعیت  رقت بار نظام و مسابقات درون حکومتی برای یارگیری از معدود حامیان باقیمانده نظام را آشکار ساخت . من تصمیم دارم  به دونکته در این مورد اشاره نمایم.نکته نخست  پناه بردن حکومت به همان جوانانی است که  اگر یک روز قبل از ۲۲ بهمن یا  ساعاتی پس از راهپیمایی ر با همین چهره در خیابان ها حاضر شوند با برخورد وحشیانه مأموران انتظامی و امنیتی مواجه خواهند شد.( اظهارات سردار  رادان در مورد برخورد جدی با پسرانی که  آنها را" فشن مدل مو" می نامد را در اینجا بخوانید ) خبر گزاری مهر که زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی اداره می شود روز گذشته تصاویرفوق را به عنوان بخشی از شرکت کنندگان در راهپیمایی  منتشر نموده که نیاز به هیچ توضیحی ندارد.
اما نکته دوم ، اظهارات احمدی نژاد در مورد مذاکره با امریکاست.او ادعا کرده اگر امریکایی ها اسلحه را از روی ملت ایران بردارند خود او مستقیماً با امریکایی ها مذاکره خواهد کرد. این ادعا در حالی مطرح می شود که امریکایی ها از مدت ها قبل ، احمدی نژاد را جدی نمی گیرند . پیشنهاد  جو بایدن رئیس جمهور امریکا برای مذاکره که مخاطب آن آقای خامنه ای بود نشان داد امریکایی ها هم «بوی الرحمن »احمدی نژاد ر ا شنیده اند. وقتی سخن امروز احمدی نژاد را شنیدم یاد پیرمردی از فامیل افتادم که می گفت « در جوانی می خواستم با دختر شاه ازدواج کنم، پنجاه در صد موضوع هم حل شده بود اما به نتیجه نهایی نرسید.» وقتی از او می پرسیدیم «چگونه پنجاه در صد این موضوع حل شد؟» پاسخ می داد :« من قبول کرده بودم فقط قبولِ طرف مقابل باقیمانده بود.» البته داستان احمدی نژاد، حتی پنجاه درصدی هم نیست زیرا نه امریکایی ها اورا به رسمیت می شناسند و نه در داخل نظام ، کسی به او اجازه مذاکره خواهد داد. اما همین ادعا نیز نشانه ای  از استیصال دو باند قدرت در ایران است . اینکه احمدی نژاد علیرغم نظر رهبر، از آمادگی مذاکره با امریکا سخن می گوید تردیدی باقی نمی گذارد که حنای  خامنه ای حتی در سطح دولت  ورئیس آن  ،  رنگی ندارد. از سوی دیگر ، تأکید احمدی نژاد بر مذاکره علیرغم آگاهی از « جدی گرفته نشدن » از سوی امریکا، نشان می دهد که او از وضعیت نامطلوب باند خود در میان مردم و حتی در درون نظام  آگاه است  و می خواهد از این نمد برای خویش کلاهی دست و پا کند.  به عبارت دیگر،  رئیس دولت پیشاپیش می داند که امریکا با او مذاکره نخواهد کرد اما  تصور می نماید سخن گفتن از رابطه با امریکا می تواند به تقویت موضع وی  درمیان  مردم ایران بینجامد.به باور احمدی نژاد اینگونه سخن گفتن ، دو امتیاز برای او به ارمغان خواهد آورد. نخست آنکه تظاهر به مخالفت با رهبر در حال حاضر موجب افزایش محبوبیت می شود و دومین دستاورد ، کسب محبوبیت در میان گروهی از ایرانیان است که گمان می کنند برقراری رابطه با امریکا، بخشی از مشکلات اقتصادی کشورمان را مرتفع خواهد نمود.

۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

توهّم خامنه ای : اندک اندک جمع یاران می رسند

بارها گفته شده که نظام جمهوری اسلامی ورهبر آن ، ایران را به زندان بزرگی تبدیل کرده اند که در آن همه چیز توسط زندانبانان تعیین می شود: چه بپوشیم، کدام فیلم را تماشا کنیم ، به چه کسی رأی دهیم ، با کدام رقیب مسابقه دهیم، به کدام کشور مسافرت کنیم، پشت سرچه کس  ودر کدام مسجد نماز بخوانیم، دختران در کدام رشته تحصیلی درس بخوانند، پسران از کدام مدل مو استفاده نمایند،مراجع تقلید چه روزی را به عنوان عید فطر اعلام نمایند، رسانه ها کدام خبر را بنویسند و نیروهای خود جوش چه موقع و در کدام مکان، تحرکات خود جوش را به نمایش بگذارند و در تجمعات خود جوش چه بگویند! حالا مجسم کنید در چنین زندانی ، یک مؤسسه معتبر خارجی، نمایندگان خود  را مأمور نماید تا به یک نظر سنجی آزادانه از ایرانیان بپردازند، موضوع نظر سنجی یکی از خطوط قرمز و حیاتی برای نظام باشد و برای کسب نظر ایرانیان ، از تلفن استفاده شود که به اعتقاد اغلب ایرانیان، تحت  کنترل دائمی حکومت است. به نظر شما نتیجه این نظر سنجی چه خواهد بود؟ 

من گمان می کنم دست اندرکاران موسسه گالوپ که نظر سنجی اخیر آن دستمایه تبلیغات حکومتی شده، به خوبی شرایط ایران را می دانند و نظر سنجی اخیر خویش را یک کار علمی و قابل استناد ، تلقی نمی نمایند. پس چرا آن را همچون نظر سنجی های علمی خویش ، منتشر نموده اند؟ از نظر من پاسخ کاملاً روشن است: برخی قدرت های جهانی تصمیم گرفته اند با حکومت جمهوری اسلامی کنار بیایند . آنها به این نتیجه رسیده اند که در چند سال گذشته، میدان باج گیری از ایران را برای روسیه و چین ، خالی گذاشته اند و از  ریخت وپاش های سران جمهوری اسلامی ، سهم زیادی نصیب آنها نشده است. پس باید به نحوی جبران مافات کنند. ظاهراً نخستین گام در این راه، توافق پشت پرده بر سر موضوع هسته ای ـ شامل عقب نشینی بی سر وصدای جمهوری اسلامی از برخی بلند پروازی ها  ـ  وسپس  القای این نکته است که فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی ، خواسته اکثریت ایرانیان است و لذا جهان غرب بایستی با این موضوع کنار بیاید. البته من به عنوان یک ایرانی ، از اینکه حق دسترسی کشورم به تکنولوژی های جدید به رسمیت شناخته شود احساس خوبی دارم . اما مشکل در این است که  اولاً روند فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی در راستای تأمین منافع ملت ایران نیست ثانیاً اغلب قدرت های جهانی ، همه رفتار های ظالمانه وغیر دموکراتیک نظام جمهوری اسلامی را نادیده گرفته و اغلب تبلیغات آنها بر موضوع هسته ای متمرکز شده است . آنها اکنون که تصمیم به مصالحه پشت پرده با نظام جمهوری اسلامی گرفته اند نیازمند آن هستند که `پای مردم ایران را به میان بکشند و منت مصالحه را بر سر ملت  ایران بگذارند. 

اما ظاهراً دولت های غربی و مؤسساتی که در خدمت آنها قرار دارند در باب مصالحه با نظام جمهوری اسلامی ، تنها نیستند بلکه گروهی از اصلاح طلبان هم در حال آماده سازی خویش هستند تا کار قدرت های غربی  برای مصالحه با نظام جمهوری اسلامی را آسان تر کنند. تا چندی قبل با خود فکر می کردم  علت دست وپا زدن های  عده ای از اصلاح طلبان برای شرکت در انتحابات ، چیست ؟ آنها  که می دانند اولاً حکومت به اصلاح طلبان حقیقی  اجازه حضورمؤثر در انتخابات را نخواهد داد ثانیاً به فرض بر گزاری انتحاباتی نسبتاً آزاد ، منتخب مردم از حداقل اختیار برای   اجرای وعده های انتخاباتی  خود بر خوردار نخواهد بود. امروز که نظر سنجی مؤسسه گالوپ منتشرشد تا حدودی پاسخ خود را گرفتم به خصوص آنکه  یکی از رسانه های خارجی  ـ که ظاهراً سیاست دست اندرکاران آن ، تشویق اصلاح طلبان به شرکت در انتخابات است  ـ نیز بدون توجه به« عدم امکان برگزاری یک نظر سنجی علمی در ایران» ، نتایج تلاش خداپسندانه مؤسسه گالوپ را منتشر نموده است .اکنون گمان می کنم  برای تکمیل« پروژه سازش با جمهوری اسلامی »‌، گام اول برداشته شده و چشم تصمیم سازان سازش در غرب ، به بخش پر سر و صدای اصلاح طلبان است تا با حضور خود در انتخابات، برای نظام جمهوری اسلامی مشروعیت سازی نمایند. واضح تر بگویم! انعکاس گسترده جنایت های نظام نسبت به معترضان انتخاباتی ، کار برخی دولت های خارجی  برای مصالحه با جمهوری اسلامی را سخت کرده است . اگر کسانی که به ناحق خود را نمایندگان اصلی جنبش سبز معرفی کرده اند به مصالحه انتخاباتی با حاکمیت برسند آنگاه به گمان مقامات غربی، مشکل دوم ایشان  هم حل می شود و آنان  با مشروع جلوه دادن حکومت خامنه ای، مصالحه برای نزدیک شدن به جمهوری اسلامی وامتیاز گیری  را با زحمت کمتر پیگیری خواهند نمود. موضوع هسته ای را هم که با عقب نشینی بی سر وصدای نظام از پُر گویی های قبلی،   حل کرده اند. البته در این عرصه هم  تلاش می کنند مدارای ظاهری خود با بخشی از برنامه هسته ای را  متأثر از  « نظر سازی »  اخیر ـ که هیچ شباهتی به نظر سنجی های معتبر ندارد ـ جلوه دهند.

اما بر این باورم که توافقات پشت پرده در این عرصه ، به نتایج مورد نظر  دو طرف نخواهد رسید. زیرا اولاً  ‌«از هم پاشیدگی » در درون حکومت جمهوری اسلامی به  حدی است که  هیچیک از بخش های چند پاره حکومت ،امکان پایبندی دقیق و دراز مدت به تعهدات خویش را ندارد . ثانیاً ارزیابی ها از داخل کشور، حاکی از ناتوانی« اصلاح طلبانِ مشتاق حکومت» برای  تهییج عمومی به منظور شرکت در انتخابات است .نزدیک شدن همراه با احتیاط سران جبهه اصلاحات به موضوع انتخابات ، ناشی از فهم ایشان از همین ناتوانی است. اما ظاهراً اقای خامنه ای و طرف های مذاکره مخفی او در غرب ، دچار توهم شده اند و برخی همراهی های کاسبکارانه یا غیر دقیق ، آنها را به اشتباه انداخته است . برای اثبات دو مدعای این یادداشت ، زمان زیادی  لازم نیست  اگر چه  بی صداقتی ها و توهمات در همین چند ماه نیز می تواند هزینه هایی را بر مردم ایران تحمیل نماید.

۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

ملت همیشه بازنده ایران و منفعت اندوزی همیشگی سران حکومت

در مورد حوادث  یکشنبه هفته گذشته  در خانه گماشتگان ـ موسوم به مجلس شورای اسلامی ـ   بسیار گفتیم و شنیدیم. یکی از پرسش های اساسی که تعدادی  از خبر نگاران با من در میان گذاشتند  این بود که  در حادثه روز یکشنبه ، چه کسی بازنده بود  و چه کسی برنده؟ راستش را بخواهید هر چه در این مورد فکر می کنم نمی توانم خود را  نسبت به« باخت  واقعی» یکی از طرفین دعوا قانع نمایم . به گمان من همه ارکان حکومت فعلی ، حتی در بدترین شرایط  ، برنده هستند زیرا اگر جمهوری اسلامی مستقر نشده بود  بسیاری ازآنها شاید در تأمین نیازهای اولیه خود  نیز  عاجز بودند و امروز دعوای آنها بر سر « بهره مندی بیشتر » است آن هم از جیب ملت ایران .  اما دعواهای  هفته گذشته لاریجانی و احمدی نژاد، یک بازنده قطعی داشت : ملت همیشه بازنده ایران!

همه ما دل خوش هستیم که این دو گماشته  رهبر ، به جان هم افتاده اند و رسوایی های یکدیگر را افشا نموده اند. اما  اگر نخواهیم خود را فریب دهیم احمدی نژاد و لاریجانی چه گفتند که مردم قبلاً نمی دانستند ؟ آیا قبل از آن روز نمی دانستیم که در ویرانه قضایی  ودر دستگاه مدیریت شیخ صادق لاریجانی ، فساد و بی عدالتی ، حرف اول را می زند؟ آیا شک داشتیم که دولت احمدی نژاد فاسد ترین دولت تاریخ ایران است ؟ برای اثبات این فساد ، چه نشانه ای بالاتر از این که در زمان استقرار ثروتمند ترین دولت در کشور، هزاران دختر و بانوی ایرانی برای رفع نیاز های مالی  خود دچار تحقیر هایی می شوند که توسط گردن کلفت های تربیت شده توسط جمهوری اسلامی ، به آنان تحمیل می شود.( خبر گزاری ایسنا  چندی قبل به نقل از مدیر کل آسیب  های اجتماعی سازمان بهزیستی  اعلام کرد  ۱۲ در صد زنان خیابانی ، شوهر دار هستند البته با گذشت چند ساعت ، آن خبر را حذف کردند رئیس سازمان بهزیستی ناچار شد بگوید آمار اعلام شده توسط آن مقام مسئول ، مورد تأیید نیست ـ اینجا ـ ) آیا  گسترش فقر در سالهای اخیر علیرغم  افزایش چند برابری در آمدهای نفتی ، مفهومی جز نهادینه شدن فساد دردولت احمدی نژاد دارد؟ گوشه کوچکی از مفاسد و بی کفایتی های حکومت توسط رقبای  حکومتی افشا می گرددو  ما آنچنان ذوق زده می شویم که همه عزیزان فداکارمان را فراموش می کنیم.  با سرگرمی به این دعوا ، از یاد برده ایم  «‌ستار بهشتی »‌را زیر شکنجه کشتند و قرار بود عوامل این جنایت را معرفی نمایند . فراموش کردیم که همین چند روز پیش ،  بیش از پانزده روزنامه نگار مظلوم را شبانه دستگیر کردند و خانواده های دل نگران ایشان را حتی از یک خبر گیری تلفنی ، محروم ساخته اند.، ما دل خوش هستیم که نماینده رهبر برای استقبال و بدرقه احمدی نژاد به فرودگاه نرفته در حالی که در همین روزها دومین سال بازداشت  کروبی، موسوی و رهنورد  به پایان می رسد  و   گروهی از اصلاح طلبانِ مشتاقِ حکومت ،  باوقاحت به رهبر چراغ سبز نشان می دهند که «‌نگران نباش ، لازم نیست آنها را آزاد کنی . ما در هر صورت  وظیفه گرم کردن تنور انتخابات را انجام خواهیم داد» و از همه وقیح تر غلامحسین کرباسچی که پس از  سه سال و نیم سکوت مطلق در برابر سرکوب ها ،  سکوت را شکسته  و به یاد آورده که « امام راحل فرموده بودند در هر شرایطی باید در انتخابات ، شرکت کرد !»

 همه حواسمان به دعوای سهم خواهانه  دو دست نشانده رهبر است و چه زود فراموش کردیم که« ابوالفضل قدیانی قهرمان»  را به زندانی خارج از مرکز ، تبعید کرده اند. چه زود فراموش کردیم که همین چند روز پیش در یکی از سفرهای استانی احمدی نژاد، دهها پلاکارد بلند شد تا نشان دهد برخی  کارگران زحمتکش ایرانی ماههاست  حقوق  نگرفته اند. نگاهی به سایت های خبری بیندازیم.  در این سایت ها،افشاگری های قدیانی علیه رهبر که «ام الفساد» بزرگ کشور است بازتاب  بیشتری   داشت یا افشاگری های متقابل  احمدی نژاد و لاریجانی که  دامان رهبر  به عنوان  عامل همه فساد ها و بی عدالتی ها را نمی گیرد؟   قدیانی با گرفتن جان برکف دست، فریاد زده که « رهبر ، بی شرمانه کشور را به عهد ناصر الدین شاهی برده و در سخنانش حکم  "دور شو" و"کور شو" صادر می کند » و « احمدی نژادِ سه هزار میلیاردی »  با کوچک سازی  سطح فساد رئیس قوه قضائیه ، از  فساد  سی میلیارد تومانی  برادر او سخن می گوید. اینکه  سخنان احمدی نژاد و لاریجانی ، دهها برابر بیشتر از افشاگری های قدیانی انعکاس یافت  ، نشانه چیست؟

حالا انصاف دهید! آیا حق ندارم بگویم  این بار هم بازنده ماجرا، «ملتِ همیشه بازنده ایران» بوده اند؟

استقبال و عدم استقبال از احمدی نژاد


دیدم سایت های اصلاح طلب در مورد عدم استقبال  نماینده رهبر از احمدی نژاد به هنگام بازگشت او از مصر نوشته اند و آن را درادامه ‌«عدم بدرقه » او به هنگام عزیمت به کشور دانسته اند. اما من گمان می کنم این عدم استقبال و عدم بدرقه ، خواسته احمدی نژاد هم بوده زیرا او هم اکنون از خـــدا می خواهد که مردم بـــاور کنند روابط او با رهبــــــــــر « شکراب » است. احتمالاً اعضای دفتر ریاست جمهوری  زمان رفت و بر گشت او را به دفتر رهبر اعلام نکرده اند تا آن  دفتر  هم برای  عدم اعزام نماینده، بهانه داشته باشد. البته با توجه به اینکه رئیس پاویون جمهوری ـ جایگاه تشریفاتی سران قوا در فرودگاه مهرآباد ـ مستقیماً توسط رهبر انتخاب می شود قطعاً دفتر آقای خامنه ای از زمان رفت و برگشت احمدی نژاد باخبر  بوده است  اما بر اساس تشریفات معمول، برای حضور نماینده رهبر در مراسم بدرقه و استقبال از رئیس دولت در هنگام عزیمت از ایران یا بازگشت به ایران، هماهنگی از سوی دفتر ریاست جمهوری انجام می شود و من گمان می کنم این بار ، احمدی نژاد از دفتر خود خواسته اطلاع رسمی به دفتر رهبر ندهند. اما اگر تصمیم به عدم حضور نمایندگان رهبر مستقیماً توسط رهبر اتخاذ شده باشد بازهم برنده ماجرا، احمدی نژاد است زیرا فاصله گیری خامنه ای از هرکس ، برای او افتخار می آفریند.


                                                                                                                                                                         
              استقبال از احمدی نژاد در فرودگاه مهر آباد   
              مهرماه ۱۳۸۶ پس از بازگشت از امریکا

۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

لاریجانی و مرتضوی ، شیخ کودن و قاتل رِند

سه سال و نیم از انتشار نخستین گزارش مجلس فرمایشی در مورد « نقش  سعید مرتضوی در جنایت کهریزک »  می  گذرد. بر این مدت دهها پرونده با دستور مستقیم شیخ قوه قضائیه به صورت خارج از نوبت رسیدگی شد و چند نفر براساس همین دستورات ، اعدام شدند . اما هیچگاه نوبت به بررسی جنایات سعید مرتضوی فرا نرسید.کمتر کسی هم توقع داشت که اقدامات مرتضوی موجب تنبیه او شود زیرا  در همین مدت تعدادی از گماشتگان مجلس با اشاره به نقش  جلاد کهریزک در سرکوب اعتراضات انتخاباتی، خواستار تشویق او شدند. اما مهم تر از اظهار نظرهای نمایندگان بی هویت مجلس ، ادعایی بود که روز بیست وهفتم دی ماه ۱۳۸۸ توسط سعید مرتضوی بیان شد . مرتضوی در جوابیه ای که برای گزارش مجلس در مورد کهریزک  تهیه کرد به سخنی از رئیس قوه قضائیه استناد نمود که هیچگاه توسط دستگاه قضایی تکذیب نگردید .:« در ارتباط با قضات مورد اشاره در گزارش  و نامه برخی نمایندگان علاوه بر رسیدگی  در دادسرای انتظامی قضات و عدم احراز هرگونه تخلفی  از سوی آنان ، موضوع  پس از گزارش  هیئت حقوق شهروندی  و مدافعات قاضی رسیدگی کننده ، به استحضار عالی ترین مقام قضایی کشور رسید  و معظم له  نیز با بررسی همه جانبه مطالب ، صراحتاً‌اعلام نمودند در موضوع حادثه کهریزک هیچگونه  تخلفی از سوی قضات مورد اشاره و دادستانی تهران انجام نشده است .» این خبر به صورت هم زمان در خبرگزاری نظامی ـ امنیتی فارس  ـ اینجا ـ و سایر رسانه ها حکومتی  منتشر شد و عدم تکذیب آن توسط رئیس کند ذهن قوه قضائیه، صحت نقل قول را آشکار می ساخت.

سه سال و هفده روز پس از آنکه نظر شیخ صادق لاریجانی در خصوص تبرئه تلویحی مرتضوی افشا گردید دادستان معزول ، برای خوشایند ارباب جدید خود ـ احمدی نژاد ـ دست به اقدامی زد که شیخ قوه قضائیه را به شدت عصبانی نمود تا دستور بازداشت او را صادر کند. این اقدام مرتضوی و پیامد های آن ، از یک سو میزان  رندی این قاتل سابقه دار  راآشکار ساخت   و از سوی دیگر نشان داد رئیس پُر مدعای دستگاه قضا در جمهوری اسلامی تا چه حد « کودن» است . تا قبل از دستگیری مرتضوی ، اغلب افرادی که اتفاقات روز یکشنبه مجلس را پیگیری می کردند  رفتار دادستان سابق را نمونه ای آشکار از قانون شکنی و بی اخلاقی او دانستند اما با دستگیری این قاتل رند  ، نگاهها به طرف شیخ  کودن رفت . امروز بسیاری از افراد از خود می پرسند « آیا تلاش برای مچ گیری از برادر رئیس قوه قضائیه ، از مباشرت در قتل حد اقل  چهار نفر و آمریت در شکنجه دهها نفر ، مهم تر بود ؟» چطور به خاطر  آن قتل های  فجیع، عجله ای برای  محاکمه وجود نداشت اما به محض ورود به حوزه  خانوادگی رئیس قوه قضائیه ،  نتوانستند حتی  یک روز عامل تجاوز به خویش را  تحمل کنند و او را به زندان انداختند. در واقع ، اتهامی که امروز موجب بازداشت مرتضوی شده ، نه آمریت ومباشرت در قتل و شکنجه بلکه تلاش برای مچ گیری ازکسی  است  که به نمایندگی از رؤسای دو قوه، به دنبال رشوه گیری بوده است. این نکته ای است که رندی مرتضوی و کند ذهنی صادق لاریجانی را ثابت می نماید.

۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

حراج احمدی نژاد ؟ خدا رحم کند


بنا برخبر منتشره در رسانه های حکومتی جمهوری اسلامی، محمود احمدی نژاد اعلام آمادگی کرده که  پس از میمون اعزامی ، دومین فرستاده ایران به فضا باشد. او همچنین برای قرار دادن خود در معرض حراج ، اعلام آمادگی کرده است  تا  هزینه های ستاد برگزاری مراسم دهه فجر تأمین شود. او حتی با اعتماد به نفس ـ بخوانید بی حیایی ـ  مخصوص به خود، خواستار بزگزاری مزایده بین المللی برای  این فروش  شده تا عاشقان جهانی او ، رقم بالایی برای خرید پرداخت نمایند. وقتی این اظهارات را خواندم به یاد حراج بین المللی خودروی احمدی نژاد در پایان سال ۱۳۸۹ افتادم  که نهایتاً با افشاگری روزنامه کیهان مشخص گردید یکی از کلاهبرداران بانکی ، خریدار خودرو بوده است. (خبر کیهان را با تیتر "این کلاهبردار ۱۲۰۰ میلیارد تومانی کیست" در  اینجا بخوانید ). 
حالا فکرش را بکنید ! برای خرید پژوی احمدی نژاد ، یک کلاهبردار۱۲۰۰ میلیارد تومانی را به مردم قالب کردند برای خودش چندهزار میلیارد تومان ، خرج روی دست این مردم بیچاره خواهند گذاشت ؟

لاریجانی ها و تجاوز، کامجویی دیروز درد ورنج امروز

امروز علی لاریجانی اصالتاً‌از طرف خود و نیابتاً ا طرف برادرش صادق لاریجانی  نسبت به اظهارات محمود احمدی نژاد واکنش نشان داد. ناله های امروز لاریجانی  قطعاً به خاطر تجاوز احمدی نژاد به قانون و خود سری های او نبود زیرا پنج سال است که علی لاریجانی   درمقام ریاست مجلس شاهد تجاوز رئیس دولت به قوانین بوده اما هیچگاه آن تجاوزات ، فریاد لاریجانی را به آسمان نبرده است .  ناله های دردآلود امروز علی لاریجانی به خاطر ورود احمدی نژاد به حوزه خانوادگی او و تجاوز به حریم « لاریجانی» ها بود. اما چه می توان کرد . کسی که زمینه تجاوز دردآلود امروز به لاریجانی ها را فراهم کرد کسی نبوده جز سعید مرتضوی !  همان فردی که  قبلاً‌ هم برای خوشایند بالادستی های خویش ، فرمان تجاوز صادر کرده است . البته   قربانیان  این تجاوز را بالادستی مرتضوی تعیین می کند .  این قربانیان ، یک روز  فرزندان   زندانی ملت در کهریزک بودند   که  به جرم حق خواهی زندانی شده بودند و برای خوشایند رهبر و امربران او ـ از جمله برادران لاریجانی ـ به دستور سعید مرتضوی مورد تجاوز قرار گرفتند . یک روز هم  مرتضوی   قربانی خود را  از میان کسانی انتخاب می کند  که  ارباب جدید ـ محمود احمدی نژاد ـ کینه ایشان را به دل گرفته است .

اکنون که برادران لاریجانی درد تجاوز را حس کردند خوب است لختی بیندیشند .  علی لاریجانی ، رفتار مرتضوی  و احمدی نژاد را« مافیایی ، غیر قانونی و غیر اخلاقی » دانست . در واقع مرتضوی  بدون ترس از رؤسای دو قوه، برادر ایشان را به اتاق خویش  برده  و به صورت غیرقانونی از اعترافات او نوار صوتی و تصویری تهیه نموده تا دل ارباب را خوش نماید .آیا از چنین کسی بعید بوده که  برای دلخوش ساختن ارباب سابق ، تعدادی جوان بی پناه که اتفاقاً در آن زمان رهبر و رؤسای سه قوه دشمن آنها بوده اند را مورد بدترین تجاوزات و تعدی ها قرار دهد؟ آیا برادران لاریجانی به یاد می آورند که علیرغم مستندات ارائه شده توسط کروبی ، به دفاع از آمر - وشاید عامل ـ تجاوزات کهریزک پرداختند و ادعای قربانیان تجاوز را تکذیب کردند ؟  آنها  تجاوزات سال ۱۳۸۸ که مرتضوی زمینه ساز آنها بود را تکذیب  کردند  زیرا  موجب کامجویی  سیاسی برادران لاریجانی و ارباب ایشان می شد.

 من برای برداران لاریجانی که ناله های آنان به خاطر تجاوزات احمدی نژاد و مرتضوی ، هنوز در فضای کشور شنیده می شود پیشنهادی دارم . پیشنهاد من ، رسیدگی به سخنان معلم آزاده « محمد داوری » است که در همین هفته خطاب به قاضی شریح جمهوری اسلامی ـ احمد خاتمی  ـ بیان شد. داوری باردیگر بر مستند بودن ادعاهای آقای کروبی در مورد وقوع تجاوز  در کهریزک  در دوره مسئولیت مرتضوی پافشاری کرده است.  علی لاریجانی و صادق لاریجانی اگر می خواهند  حد اقل  در تجاوز اخیر مرتضوی ، همراهی و ابراز همدردی مردم را با خود داشته باشند یکبار غیرت و انصاف به خرج دهند و اجازه دهند ادعاهای محمد داوری  توسط یک هیئت بی طرف و با غیرت  مورد رسیدگی قرار گیرد. 

آقایان لاریجانی ! امروز شما درد ورنج ناشی از  تجاوزپیشگی مرتضوی را با اعماق وجودتان حس کردید.اگر می خواهید بار دیگر از همین ناحیه مورد تجاوز قرار نگیرید به سخنان دردمندانه معلم شجاع محمد داوری و شیخ آزاده مهدی کروبی  توجه کنید.

۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

احمدی نژاد مشتاق عزل است ورهبر خواستار لجن مال شدن او

اقدامات چند ماه اخیر احمدی نژاد که با سخنان امروز  او در جلسه استیضاح وزیر کار به اوج رسید را نمی توان تنها ناشی از  شهوت قدرت نمایی او دانست . او در ماههای اولیه پس از کودتای انتخاباتی ، تلاش می کرد با سوء استفاده از استیصال خامنه ای ، سهم بیشتری از قدرت  نامشروع را به دست بیاورد.  رسوایی های پس از انتخابات  آنقدر گسترده بود  که رهبر جمهوری اسلامی  قادر به گشودن  جبهه جدیدی در برابر خودنبود. احمدی نژاد که به خوبی به این نقطه ضعف رهبر پی برده بود نهایت سوءاستفاده  را به عمل آورد. او گمان می کرد رهبر آنچنان دست بسته شده که در برابر هر تهاجم رئیس دولت  چاره ای جز عقب نشینی  وتمکین ندارد.رهبر هم تا مدتی گردن کشی های رئیس دولت را تحمل کرد اما کار به جایی رسید که ادامه « تحمل »‌ را موجب به خطر افتادن موقعیت خویش در داخل و خارج دید. خامنه ای ابتدا  همت خویش را مصروف تخریب موقعیت احمدی نژاد در خارج از مرزها کرد.  در نخستین گام  ، او توافقات   نوامبر ۲۰۰۹  احمدی نژاد با گروه ۱+۵ را وتو نمود و سپس  سخن گویان مکتوب و شفاهی خویش را مأمور کرد تا مذاکرات فرستاده احمدی نژاد با ویلیام برنز معاون وزیر خارجه امریکا را تخریب نمایند.در مراحل بعدی ، مجوز « لجن مال »‌کردن احمدی نژاد صادر شد.  این در حالی بود که تنها چند ماه قبل از آن  حتی انتقاد اقتصادی از احمدی نژاد موجب محاکمه و محکومیت تعدادی از روزنامه نگاران شده بود. اما در فاز جدید، علی مطهری اجازه یافت  احمدی نژاد را فرزند لجوج خانواده بنامد ، احمد توکلی گردنگشی ها و قانون گریزی های احمدی نژاد  را  در تریبون ها فریاد زد  ودر اوج این «لجن مالی» ، صادق لاریجانی   ابتدابه  رئیس دولت  توصیه کرد  تا از ادبیات فاخر  ومتین استفاده کند و سپس در  وصف احمدی نژاد اظهار داشت :« حکایت شما حکایت سلطانی است که اموال و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده ه بود و به ملک خود منضم ساخته بود و به همه می گفت چرا رعایت ملک سلطان را نمی کنید؟» پس از آن روند برخورد قضایی با اطرافیان احمدی نژاد اغاز شد.

اما در این سر ماجرا، احمدی نژاد گویی اراده ای دیگر داشت . او تلاش می کرد  دستان خود را پُر از مدارکی نشان دهد که در صورت افشا، رهبر و عوامل او را  ناچار به  تمکین در برابر همه خواسته های دولت می کند. اما آنچه  که در جریان استیضاح وزیر کار به وقوع پیوست نشان داد مدارک احمدی نژاد چیزی نیست که بر رسوایی های گسترده لاریجانی ها و سایر مزدبگیران رهبر بیفزاید یا آنها را از رسوا شدن بیشتر بترساند. احمدی نژاد با اقدام اخیر خود ثابت کرد  بیش ازهر چیز مایل به عصبانی سازی رهبر و امربران اوست تا شاید از این راه مقدمه برکناری خویش در ماههای پایانی ریاست را فراهم نماید. احمدی نژاد از یک سو بهتر از هر کس به فساد و ناکار آمدی دولت خویش واقف است   و می داند پیامدهای مدیریت مشترک او  و رهبر  در هشت سال گذشته ، هر روز بیش از گذشته اشکار خواهد شد وبر رسوایی این دو شریک حکومتی می افزاید. ازسوی دیگر، او  از بدنامی « باند رهبر » در داخل و خارج از کشور اطلاع دارد. بر همین اساس گمان می کند تنها راه کاهش از بدنامی ها و یافتن روزنه ای برای نقش افرینی  در « ایرانِ بدون خامنه ای»  تحریک رهبر برای عزل خویش است. اقدام روز یک شنبه احمدی نژاد  در همین راستا قابل ارزیابی است .  به نظر می رسد هدف دیگر احمدی نژاد ایجاد بحرانی شدید در داخل کشور است به طوری که رهبر نتواند به راحتی به  پیشنهاد جو بایدن برای مذاکره مستقیم با امریکا بیندیشد و مقدمات پشت پرده آن را آماده سازد.

البته در طرف دیگر ماجرا ، رهبر وجود دارد . او متقابلاً نیازمند   کسی است تا رسوایی ها و فسادهای موجود در کشور را به او نسبت دهد و این فرد کسی نیست جز احمدی نژاد. از سوی دیگر ، شدت کینه رهبر از کسانی که قبلاً « ناتمام ماندن دوره ریاست احمدی نژاد » را پیش بینی کرده اند  در حدی است که او حتی الامکان ترجیح می دهد « ذلت تحقیر »‌های احمدی نژاد را به جان بخرد  وانتقام از این مهره جسور خویش را به روزهای بعد از پایان ریاست جمهوری موکول نماید.

گمان می کنم حرکت بعدی احمدی نژاد به گونه ای خواهد بود که رهبر را به تمکین در مقابل «اصولگرایان کینه یافته از احمدی نژاد» تشویق خواهد کرد و این شاید تنها نقطه ای است که  تمایلات رهبر و احمدی نژاد بر هم منطبق می شود . رهبر  اکنون به پایان دادن  به  جنجال هایی  می اندیشد که تن او را می لرزاند  و احمدی نژادبه  خلاصی از رسوایی همکاری و همراهی با  ولی فقیه. این هر دو آرزو تنها با عزل احمدی نژاد محقق خواهد شد.  

۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه

از« تنباکو»ی میرزای شیرازی تا « رایتل » مکارم شیرازی


می گویند وقتی میرزای شیرازی برای ناکام گذاشتن  استعمارگران انگلیسی در ایران، فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد زنان دربار قاجاری هم قلیان ها راشکستند  تا به طماع انگلیسی بگویند « دیگر سراغ تنباکو نخواهیم رفت». میرزا در یک عبارت ساده « الیوم استعمال تنباکو ، بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان است » به مردم گفت هر آنچه منفعت ملتی مؤمن را به خطر بیندازد خلاف شرع هم هست . اکثریت مردم هم که تاآن روز نشانه ای از « فتوادهی کاسبکارانه » نیافته بودند حرمت آن فتوا را نگه داشتند.  حدود یکصد و بیست   سال پس ازآن  فتوا ، آقای ناصر مکارم شیرازی که سالهاست بهترین حظ را از دستاوردهای تکنولوژی روز می برد   در پاسخ به سؤالی در خصوص استفاده از تکنولوژی « رایتل » ـ تلفن تصویری ـ اظهار داشته است : «به یقین مفاسد این کار از فوائد آن بیشتر است و منشأ مفاسد جدیدی در جامعه ما که متاسفانه درگیر مفاسد مختلفی است خواهد شد و با توجه به این که ضرورتی برای اصل این کار نیست بنابراین شرکتهای خصوصی و دولتی باید از آن خودداری کنند و مکلفین نیز باید از خرید آن خودداری نمایند»
گمان نمی کنم برای  کشف میزان نفوذ مراجع  تقلید فعلی  بر مخاطبان ، تحقیق زیادی لازم باشد.ضمن آنکه نمی دانم همین امروز در دفتر آقای مکارم چند نفر از «رایتل » استفاده می کنند. البته جای تعجب هم نیست زیرا بسیاری از مخاطبان این فتوا گمان می کنند اگر مؤسسه رایتل وجوهات شرعیه خود را به موقع تقدیم بیت معظم له می کرد اکنون با این فتوا مواجه نبود. به آنها می گویم هنوز هم دیر نشده ، بروید از دوستان خود که یک قرن پیش با فتوای تحریم قند در ایران در شرف ورشکستگی بودند راه «‌تغییر فتوا »‌را بپرسید . همانطور که « قند نجس »‌توسط  روحانی مربوطه ، تطهیر شد «‌رایتل مفسده انگیز »‌شما هم می تواند به وسیله ای پاک ومباح تبدیل شود تنها شرطِ آن هم یاد گرفتن فوت و فن های ارتباط با «بیوت مراجع حکومتی جمهوری اسلامی » است  

آماده قحطی باشید مؤمنین« افسار» پاره می کنند

در سال های پس از انقلاب ، همواره تلاش می شد  تا کسب مال و ثروت ، امری ناپسند یا حد اقل غیر مقدس جلوه کند. این وضعیت تا جایی پیش رفت که هاشمی رفسنجانی در یکی از خطبه های نمازجمعه به تمسخر کسانی پرداخت که  روایت « الفقر فخری - تنگدستی مایه مباهات من است » را به پیامبر اسلام (ص ) نسبت می دادند. در عین حال  تظاهر به  زهد ودوری ظاهری از « مال اندوزی » هیچگاه از پیشانی تبلیغات رسمی مقامات جمهوری اسلامی حذف نشد. اما آنچه در صحنه واقعی جامعه مشاهده می گردید ثروت اندوزی  وابستگان به حکومت بود که هیچ محدودیتی هم نداشت .  بسیاری از  مقامات فعلی جمهوری اسلامی ، تا سی وچند سال قبل هیچگاه گذارشان به تهران نیفتاده بود و امروز کمتر کسی  از آنها را می توان یافت که در خوش آب و هوا ترین نقاط شمال شهر ، کاخ گونه ای نداشته باشد. فرزندان بسیاری از آنها در گران قیمت ترین نقاط در پیشرفته ترین کشورهای دنیا زندگی می کنند و مرکب اغلب آقا زاده ها هیچ شباهتی به اتوبوس های شرکت واحد ندارد که تنها مرکب پدرانشان در سالهای پیش از انقلاب بود. همه اینها در حالی اتفاق افتاده که توصیه ظاهری و کلام همیشگی  واعظان حکومتی ، توصیه به ساده زیستی بوده است .اما دستور جدید و علنی« واعظ السلطان بی حیا » شیخ علیرضا پناهیان  آنست که «  مؤمنین به عرصه های اقتصادی وارد شوند تا ثروت به خدمت دین گرفته شود». ـ اینجا ـ البته نیاز به توضیح نیست که « مؤمنینِ » مورد نظر کیانند که قراراست  «افسار ظاهری » را پاره کنند و بر ثروت های کشور تسلط علنی بیابند. خدایا خودت رحم کن ! آن روز که  قرار   بود حاکمان  و امربرانشان  « زهد پیشه » باشند دزدی های سه هزار میلیاردی می کردند و رهبر وقیحشان در برابر افشای ناشیانه موضوع ، فرمان « کش ندهید » صادر می کرد . امروز که این واعظ دربار خامنه ای ، فرمان یورش به ثروت های عمومی را صادر می کند لابد باید منتظر قحطی سراسری برای عوام الناسی باشیم که در جرگه « مؤمنان آقا پسند » قرار ندارند.

۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

آقای نوری زاد ! خوب شد که انقلاب کردیم

دوست خوبم محمد نوری زاد مقاله ای نوشته که بسیاری از مخاطبان، آن را نشانه پشیمانی از انقلاب دانسته اند. البته  بر این باورم که نوری زاد ،  انقلاب  را در کنار مجموعه ای از  پیامدهای آن  قرار داده و این «بسته کامل»  را موجب پشیمانی و حتی سرشکستگی می داند . من هم  در سالگرد انقلاب اسلامی، نگاهی به سی و چهار سال  گذشته انداختم اما به نتیجه ای متفاوت رسیدم: « چه خوب شد که انقلاب کردیم»‌. دلایل نوری زاد  برای « ای کاش انقلاب نمی کردیم »‌را دیده ایم   من هم نکاتی می نویسم  تا نشان دهم چرا  «‌خوب شد انقلاب کردیم » .

یک  صد و شش سال از  جنبش مشروطه می گذرد .در این مدت ، تحولات زیادی در ایران اتفاق افتاد که هر یک از آنها می توانست مقدمه پیشرفت و تعالی یک کشور شود .از آن روز تا کنون ، کشورهایی در اطراف ما یا کمی دورتر ،  با هزینه هایی به مراتب کمتر ، قدم هایی برداشتند که دستاورد آن ، هم اکنون موجب غبطه بسیاری از ایرانیان است .  تا سالها پس از روزی که  فرمان مشروطیت در ایران امضا شد  بسیاری از همسایگان ایران  ،  هنوز تا برداشتن نخستین گام ها  برای تشکیل جامعه مدنی ، فاصله بسیار داشتند ، در آن زمان ، کشورهایی  در قاره آسیا یا کمی آن طرف تر ، رسماً‌ مستعمره انگلیس و کشورهای دیگر بودند و حکومت های قبیله ای بر بعضی از کشورها تسلط داشت. در آن زمان ، ایرانیان  بر خاستند تا  قدرت حکومت را محدود و مشروط کنند.  جنبش مشروطه ، تنها تلاش ایرانیان برای رسیدن به حاکمیت ملی ـ  در همه ابعاد آن ـ و نفی استبداد نبود. کمتر از پنجاه سال پس  از امضای فرمان مشروطیت،  جنبشی عظیم برای استقلال اقتصادی ایران و خارج ساختن  کنترل نفت از دست اجانب آغاز گردید. دو دهه  بعد ، ایرانیان  تصور می کردند کشورشان در تحولات جهانی و تصمیم گیری های  داخلی از استقلال کافی بر خوردار نیست  ـ وبرای این تصور خود دلایلی هم داشتند ـ  لذا  به دنبال روحانی  سالخورده ای به راه افتادند که او را مظهر  ایستادگی در برابر  زورگوها و وابستگان می دانستند. ایرانیان دو دهه بعد درسال ۱۳۷۶ هم  با امیدی فراوان به استقبال کسی رفتند که شعارهای اصلاحی او را موجب سرافرازی خود و پیشرفت کشور می دانستند. اما همه آن تلاش ها تقریباً بی حاصل ماند . آیا محمد نوری زاد عزیز و دیگران لختی اندیشیده اند چرا؟  پاسخی که من برای آن « چرا » یافته ام علت نگارش این مقاله است .

بر این باورم  هر نوع تلاش استقلال طلبانه و آزادیخواهانه ایرانیان دشمنانی   داشته است . در هر مقطع ، حاکمان در داخل و منفعت طلبان در خارج ، تمام توان  خود را به کار می بردند تا  تلاش های آزادیخواهانه ایرانیان  به نتیجه نرسد زیرا می دانستند  رانت های بی انتهای سیاسی و اقتصادی را از دسترس آنان خارج  خواهد ساخت.  به پا خاستن ایرانیان در هر یک از تحولات فوق به معنای عدم اعتماد ایشان به حاکمان در داخل و حامیان خارجی ایشان بود . فرقی هم نمی کرد که حاکم ، محمد علی شاه قاجار وحامیان روسی او باشند یا  کودتاگران بیست وهشتم مرداد ۱۳۳۲ و حامیان امریکایی ایشان. در چنان شرایطی  دیکتاتورهای فاسد ، برای منحرف کردن ایرانیان  از راه درستی که انتخاب کرده بودند به کسانی نیاز داشتند که معتمد  مردم باشند و چه  گروهی بهتر از روحانیون مورد اعتماد مردم!

 تعجب نکنید ! من همچنان به  گروه قلیلی از روحانیون علاقمندم و نقش آنان در کمک به جنبش های آزادیخواهانه ایرانیان را می ستایم. مگر می شود کسی  آزادیخواه باشد وآزادگی  آیت اله منتظری را نستاید؟ مگر خطر پذیری کروبی که برای دفاع از حقوق مردم  باحکومت جائر ولی فقیه درگیر شد ، قابل  فراموشی است ؟ مگر کاظمینی بروجردی ، روحانی نیست؟ اما حقیقت آنست که در یک صد سال گذشته اکثریت  روحانیون ، همواره  با ظالمان همراهی  کرده اند یا دربرابر ظلم ، سکوت نموده اند. گناه بزرگتر « قاطبه  روحانیون » آنست که در تمام حوادث سیاسی یک صد سال گذشته،  از اعتماد مردم به خود برای توجیه ظلم  وفساد حاکمان استفاده کرده اند و گاه  برای « سرکوب آزادیخواهان» حکم شرعی صادر نموده اند . این رفتارِ «اکثریت روحانیون »‌را،  هم در انقلاب مشروطه می توان مشاهده کرد هم در موضوع  ملی شدن  نفت ، هم درانقلاب اسلامی و حوادث پس از آن تا حلول جنبش سبز.به عبارت دیگر حمایت اغلب روحانیون از حاکمان فاسد وتلاش ایشان برای تشریع ظلم حاکمان ، موضوع جدیدی نیست اما آنچه که آن را افشا نمود قرار گرفتن روحانیون در رأس حاکمیت و عطف توجهات به رفتار های ایشان بود. 

اکنون مایلم از محمد نوری زاد بپرسم که « اگر انقلاب نمی شد آیا این نقش مزورانه و گاه خائنانه اغلب کسانی که خود را روحانی می نامند برای مردم افشا می گردید؟» اگر انقلاب نمی شد  پاک دلانی همچون دکتر شریعتی  گمان می کردند که امضای روحانیون در پای هیچ قرار داد استعماری وجود ندارد . باید انقلاب می شد تا مردم بدانند قدرت ، شیرین است و مفسده انگیز و اتفاقاً کسانی که خود را تارک دنیا و زاهد می نامند اگر به قدرت برسند خائنانه ترین  قرارداد ها را بر ضد ملت خویش امضا می کنند همانطور که امروز منافع ملت ایران،  بر اساس قرار دادهایی بدتر از ترکمانچای به پای روسیه و چین ریخته می شود تا از خامنه ای و عروسک او در سوریه ، حمایت کنند. اگر نخواهم بی انصافی کنم باید یک دستاورد دیگر  انقلاب را نیز یاد آوری نمایم .  آیا رفتار آن کس را به یاد نمی آوریم  که با غرور می گفت «هر کس حزب واحد مرا قبول ندارد خائن است و از ایران  برود» . آیا اندیشیده ایم که اگر صدای انقلاب ملت  بر نمی خاست بر سر  ایران  و ایرانی چه می آمد؟

پس با قاطعیت می گویم « چه خوب شد انقلاب کردیم » . دستاورد این انقلاب  آن بود که نقش مخفی مانده« اکثریت روحانیون»  در دیکتاتور پروری برای ایرانیان آشکار شد و یقیناً  آنان  که شریک  دزد هستند نخواهند توانست  خود را  رفیق قافله جا بزنند و جنبش های ملی یا حتی مذهبی را منحرف سازند.همچنین هیچکس نمی تواند با نشان دادن دروازه های بزک شده تمدن، «ایرانیان مخالف خود» را غیر ایرانی بداند و حکم خروج آنان از ایران را صادر نماید.