در هفته های منتهی به ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ بسیاری از دوستانم تصور می کردندبه زودی در یک انتخابات تاریخی ، احمدی نژاد از گردونه حکومت حذف می شود و یکی از دوکاندایدای اصلی اصلاح طلبان در کاخ ریاست جمهوری مستقر خواهد شد . آنها برای این «گمان نیک خویش» دلایل قانع کننده ای داشتند .از یک سو ، هر روز مصداق جدیدی از مظاهر بی کفایتی وفساد دولت آشکار می شد و از سوی دیگر اکثر ارزیابی ها و بررسی ها در میان اقشار مختلف جامعه نشان می داد که احمدی نژاد تنها رئیس جمهور تاریخ جمهوری اسلامی است که بدون آن که به تیر غیب گرفتار شود پس از تنها چهار سال حکمرانی ، دفتر ریاست جمهوری را ترک می کند. البته حدس دوستان اصلاح طلب من ، با منطق « حاکمیت کارآمد و منصفانه » تطابق داشت اما در رفتار و گفتار رهبر جمهوری اسلامی نشانه ای از پشیمانی و تلاش برای بازگشت به انصاف و عقلانیت مشاهده نمی شد.بر همین اساس روز بیستم اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ سرمقاله ای با تیتر « با چه زبانی بگویند؟ » در آفتاب یزد نوشتم - اینجا ـ و با یادآوری اظهارات علنی تعدادی از فرماندهان عالیرتبه نظامی و شخصیت های سرشناس حکومتی ، از آقایان موسوی و کروبی سؤال کردم « با چه زبانی باید بگویند به شما اجازه نخواهند داد رئیس جمهور شوید ؟» در بخشی از سرمقاله ، آمده بود :« عده ای از صاحب نفوذان در نهادها و دستگاههای مختلف نمی خواهند فردی جز احمدی نژاد سکان دولت دهم را به دست بگیرد . سخنان واقدامات بعضی از این افراد نشان می دهد که آنها اگر بتوانند از هیچ تلاشی برای تحقق این "خواسته" خود دریغ نخواهند کرد . عده ای از افراد قدرتمند پا را فراتر نهاده و پیشاپیش بر تحقق غیر قابل تردید این "خواسته " پافشاری کرده اند . عده ای دیگر ... هم بی احتیاطی کرده و گفته اند به هرقیمت باید از پیروزی اصلاح طلبان جلو گیری کنیم »
یک ماه بعد از آن ، رهبر جمهوری اسلامی در یک کودتای علنی ، احمدی نژاد را در دفتر ریاست جمهوری ماندگار ساخت و اعتراضات را نیز به شدت سر کوب نمود تا خیال خویش را برای همیشه از وجود یک جناح مزاحم آسوده سازد . او در دور اول ریاست احمدی نژاد گاه و بیگاه و معمولا در لفافه ، از نادیده گرفته شدن «گفتمان انقلاب اسلامی » در دوره اصلاحات سخن می گفت اما پس از آنکه نمایش انتخابات سال ۸۸ را به خیال خود به نقطه مطلوب هدایت کرد موضعگیری شفاف علیه دولت خاتمی و به طور کلی گفتمان اصلاح طلبان را به تریبون های عمومی کشید. او نهایتاً نیز به جنگ علنی با جناحی برخاست که در سالهای اولیه انقلاب به عنوان جناح چپ شناخته می شدند و بعدها نام اصلاح طلب بر آنان گذاشته شد. اوروز هشتم خرداد ۱۳۹۰ در آخرین دیدار سالیانه خود با راه یافتگان به مجلس هشتم اظهار داشت : « جریانی که اوایل انقلاب به جریان چپ مشهور بود و شعارهای خوبی هم می داد با وجود داشتن آدم های باتفوا ، از مراقبت و تقوای جمعی غافل شد و کار به جایی رسید که " فتنه گران ضد امام حسین و ضد اسلام " به آنها تکیه کردند » . اقای خامنه ای با این سخن نشان داد که از نگاه او ، حتی اصیل ترین عناصر اصلاح طلب هیچگاه هنری جز شعار دادن نداشته اند و نهایتاً در جرگه دشمنان اسلام قرار گرفته اند. مفهوم دیگر این سخن آن بود که رهبر جمهوری اسلامی برای همیشه پرونده این گروه را بسته می داند و اگر زودتر از آن هم می توانست این گروه "شعار پیشه و فاقدتقوای جمعی " را از صحنه خارج می ساخت.
اما ظاهراً برخی دوستان اصلاح طلب هنوز حاضر نیستند حقایق مربوط به حکومت ولایت فقیه را بپذیرند . ضمن آنکه به نظر می رسد آنها به عمد، روحیات « کینه ورزانه خامنه ای » را به فراموشی سپرده اند در حالی که هر کس در طول سی سال گذشته با رهبر جمهوری اسلامی همکاری یا گفتگو کرده باشد می داند او تا چه حد اسیر کینه توزی های خویش است. به این « خوش خیالی و فراموشکاری عمدی گروهی از اصلاح طلبان» ، تا آنجا که به خودشان مربوط می شد اعتراضی نبود اگر چه اعتبار آنها و اعتماد بسیاری از مردم به « اصلاح »را خدشه دار می کرد و حتی از بین می بُرد. اما تعامل ساده انگارانه یا کاسب کارانه گروهی از اصلاح طلبان حکومتی ، این بار دامنگیر تعدادی از دختران وپسران جوان ، خوش فکر ، زحمت کش و ایران دوست میهنمان گردید. به گمان من ، بازداشت وحشیانه تعدادی از روزنامه نگاران جوان ، در واقع پاسخ حکومت به طرح تعدادی از اصلاح طلبان بود که به خیال خود می خواستند از فضای انتخاباتی استفاده کنند . البته سؤالات بسیار زیادی در مورد آن طرح و پیامد های آن وجود دارد که متأسفانه طراحان، حاضر به حضور در یک مناظره رو در رو برای پاسخگویی به انها نیستند. اما هرچه بود حکومت ، پیشاپیش به سراغ کسانی رفت که قرار است در ماههای منتهی به انتخابات ، در صف مقدم ، از فضای خفقان زده موجود استفاده نمایندو راه را برای بازگشت « اصلاح طلبان بالانشین» به حکومت باز نمایند .
بر این باورم که اغلب بازداشت شدگان در مقایسه با « سران زندانی نشده اصلاحات »، از شجاعت بیشتری بر خوردارند و احتمالاً علیرغم تحمل فشار ها بر موضع خویش خواهند ایستاد اما روش جدید حکومت ، فقط پرونده سازی برای این افتخار آفرینان نیست بلکه تعیین تکلیف برای مدیران رسانه های غیر حکومتی و تعداد دیگری از روزنامه نگاران متمایل به اصلاحات است. گام بعدی حکومت را نه خامنه ای و عوامل او بلکه بالانشینان تریبون دار در جبهه اصلاحات تعیین خواهند کرد. آنها دو راه در پیش دارند . نخست آنکه بگویند « همانطور که از شرط قبلی خود در مورد آزادی کروبی، موسوی و سایر زندانیان انتخاباتی کوتاه آمدیم ، بازداشت های جدید هم بر اراده ما تأثیر نخواهد گذاشت و ما در هر حال، بر اجرای رهنمود امام راحل ـ شرکت همیشگی در انتخابات ـ پافشاری داریم ! اهمیتی هم ندارد که منتخب ، از پیش تعیین شده باشد و حتی در حد تدارکاتچی هم اختیار نداشته باشد » اگر اینگونه باشد حکومت به خواسته خود رسیده است و اصلاح طلبان وظیفه بی دستمزد خویش برای گرم کردن تنور انتخابات را انجام داده اند . راه دیگر آنست که محافظه کار ترین اصلاح طلبان هم همتی به خرج دهند و با اشاره به تشدید سرکوب ها، بر عدم حضور در انتخابات تأکید نمایند . حکومت که برای« مشروعیت نمایی نسبی خویش » به همراهی این گروه از اصلاح طلبان نیاز دارد قطعاً از میزان خشونت فعلی خواهد کاست و انتقام گیری را به روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم موکول خواهد نمود؛ درست مانند انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸.
برای کسانی که خامنه ای وشیوه حکمرانی او را می شناسند اقدام اخیر حکومت ، از یک سو نشانه وحشت زدگی رهبر می باشد واز سوی دیگر بخشی از سناریوی طراحی شده برای ناکام گذاشتن اصلاح طلبانی که به خیال خود به دنبال بهره برداری از فضای تبلیغاتی انتخابات بودند . اما قطعاً این اتفاق ، غیر مترقبه نبود اگر چه معتقدم طراحی «ادامه بازی »به عهده اصلاح طلبان حامی انتخابات است و میزان صداقت و هوشمندی ایشان. پس من هم منتظر می مانم تا ادامه بازی را ببینم اگر چه نمی توانم نگرانی خویش از سرنوشت همکاران زندانی را پنهان کنم.