۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

سرنوشت روزنامه نگاران بازداشتی در دست اصلاح طلبان


در هفته های منتهی به ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ بسیاری از دوستانم تصور می کردندبه زودی  در یک انتخابات تاریخی ، احمدی نژاد از گردونه حکومت حذف می شود  و یکی از دوکاندایدای اصلی اصلاح طلبان در کاخ ریاست جمهوری مستقر خواهد شد .  آنها  برای این «گمان نیک خویش»  دلایل قانع کننده ای  داشتند .از یک سو ، هر روز مصداق جدیدی از  مظاهر بی کفایتی وفساد دولت آشکار می شد و از سوی دیگر اکثر ارزیابی ها و بررسی ها در میان اقشار مختلف جامعه  نشان می داد که احمدی نژاد تنها رئیس جمهور تاریخ جمهوری اسلامی است که بدون آن که به تیر غیب گرفتار شود پس از تنها چهار سال حکمرانی ، دفتر ریاست جمهوری را ترک  می کند. البته  حدس دوستان اصلاح طلب من ، با منطق   « حاکمیت کارآمد و منصفانه » تطابق داشت اما    در رفتار و گفتار رهبر جمهوری اسلامی نشانه ای از پشیمانی و تلاش برای بازگشت به انصاف و عقلانیت مشاهده نمی شد.بر همین اساس روز بیستم اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ سرمقاله ای با تیتر « با چه زبانی بگویند؟ » در آفتاب یزد نوشتم - اینجا ـ و با یادآوری اظهارات علنی تعدادی از فرماندهان عالیرتبه نظامی و شخصیت های سرشناس حکومتی ، از آقایان موسوی و کروبی سؤال کردم « با چه زبانی باید بگویند  به شما اجازه  نخواهند داد رئیس جمهور شوید ؟»  در بخشی از سرمقاله ، آمده بود :« عده ای از صاحب نفوذان در نهادها و دستگاههای مختلف نمی خواهند فردی جز احمدی نژاد سکان دولت دهم را به دست بگیرد . سخنان واقدامات بعضی از این افراد نشان می دهد که آنها اگر بتوانند از هیچ تلاشی برای تحقق این "خواسته" خود دریغ نخواهند کرد . عده ای از افراد قدرتمند پا را فراتر نهاده و پیشاپیش  بر تحقق غیر قابل تردید این "خواسته " پافشاری کرده اند . عده ای دیگر ... هم بی احتیاطی کرده و گفته اند به هرقیمت باید از پیروزی اصلاح طلبان جلو گیری کنیم »

یک ماه بعد از آن ، رهبر جمهوری اسلامی در یک کودتای علنی ، احمدی نژاد را در دفتر ریاست جمهوری ماندگار ساخت و اعتراضات را نیز به شدت سر کوب نمود  تا خیال خویش را  برای همیشه از  وجود یک  جناح مزاحم  آسوده سازد . او  در دور اول ریاست احمدی نژاد گاه و بیگاه  و معمولا در لفافه ، از نادیده گرفته شدن «‌گفتمان انقلاب اسلامی » در دوره اصلاحات سخن می گفت اما  پس از آنکه نمایش انتخابات سال ۸۸ را  به خیال خود  به نقطه مطلوب هدایت کرد  موضعگیری  شفاف  علیه دولت خاتمی و به طور کلی  گفتمان اصلاح طلبان را به تریبون های عمومی کشید. او  نهایتاً نیز به جنگ علنی با جناحی برخاست  که در سالهای اولیه انقلاب به عنوان جناح چپ شناخته می شدند و بعدها نام اصلاح طلب بر آنان گذاشته شد.  اوروز هشتم خرداد ۱۳۹۰ در آخرین دیدار سالیانه خود با راه یافتگان به مجلس هشتم اظهار داشت : « جریانی که اوایل انقلاب به جریان چپ مشهور بود و شعارهای خوبی هم می داد با وجود داشتن آدم های باتفوا ، از مراقبت و تقوای جمعی غافل شد و کار به جایی رسید که " فتنه گران ضد  امام حسین و ضد اسلام  " به آنها تکیه کردند » . اقای خامنه ای با این سخن نشان داد که از نگاه  او ، حتی اصیل ترین عناصر اصلاح طلب هیچگاه هنری   جز شعار دادن نداشته اند و نهایتاً  در جرگه دشمنان اسلام قرار گرفته اند. مفهوم دیگر این سخن آن بود که رهبر جمهوری اسلامی برای همیشه پرونده این گروه را بسته می داند و اگر  زودتر از آن هم می توانست این گروه "شعار پیشه و فاقدتقوای جمعی "  را از صحنه خارج می ساخت.

اما ظاهراً برخی دوستان اصلاح طلب هنوز حاضر نیستند  حقایق مربوط به حکومت ولایت فقیه  را بپذیرند .  ضمن آنکه به نظر می رسد آنها به عمد، روحیات « کینه ورزانه خامنه ای »‌ را به فراموشی سپرده اند در حالی که هر کس در طول سی سال گذشته با رهبر جمهوری اسلامی  همکاری یا گفتگو کرده باشد می داند او تا چه حد اسیر کینه توزی های خویش است. به  این « خوش خیالی  و فراموشکاری عمدی  گروهی  از اصلاح طلبان»  ، تا آنجا که به خودشان مربوط می شد اعتراضی نبود اگر چه اعتبار آنها و اعتماد بسیاری از مردم به « اصلاح »‌را خدشه دار می کرد و حتی از بین می بُرد. اما تعامل ساده انگارانه یا کاسب کارانه گروهی از اصلاح طلبان حکومتی ، این بار دامنگیر تعدادی از  دختران وپسران جوان ، خوش فکر ، زحمت کش و ایران دوست میهنمان گردید. به گمان من ، بازداشت وحشیانه تعدادی از روزنامه نگاران جوان ، در واقع پاسخ حکومت به طرح  تعدادی از اصلاح طلبان  بود که به خیال خود  می خواستند از فضای انتخاباتی استفاده کنند . البته سؤالات بسیار زیادی در مورد آن طرح و پیامد های آن وجود دارد که متأسفانه  طراحان، حاضر به حضور در یک مناظره رو در رو برای پاسخگویی به انها نیستند. اما هرچه بود حکومت ، پیشاپیش به  سراغ کسانی رفت که قرار است در ماههای منتهی به انتخابات ، در صف مقدم ، از فضای خفقان زده موجود استفاده نمایندو راه را برای بازگشت « اصلاح طلبان بالانشین»  به حکومت باز نمایند .  

 بر این باورم که اغلب بازداشت شدگان در مقایسه با « سران زندانی نشده اصلاحات »، از شجاعت بیشتری بر خوردارند و احتمالاً علیرغم تحمل فشار ها بر موضع خویش خواهند ایستاد اما روش جدید حکومت ، فقط پرونده سازی برای این افتخار آفرینان نیست بلکه تعیین تکلیف برای مدیران رسانه های غیر حکومتی و تعداد دیگری از روزنامه نگاران متمایل به اصلاحات است. گام بعدی حکومت را نه خامنه ای و عوامل او بلکه  بالانشینان  تریبون دار در جبهه اصلاحات تعیین خواهند کرد. آنها دو راه در پیش دارند . نخست آنکه بگویند « همانطور که   از شرط قبلی خود در مورد آزادی کروبی، موسوی و سایر زندانیان انتخاباتی کوتاه آمدیم ، بازداشت های جدید هم بر اراده ما  تأثیر نخواهد گذاشت و ما در هر حال،  بر  اجرای رهنمود امام راحل ـ شرکت همیشگی در انتخابات ـ پافشاری داریم ! اهمیتی هم ندارد که منتخب ، از پیش تعیین شده باشد و حتی در حد تدارکاتچی هم اختیار نداشته باشد » اگر اینگونه باشد  حکومت به خواسته خود رسیده  است  و اصلاح طلبان  وظیفه بی دستمزد خویش برای گرم کردن تنور انتخابات را انجام داده اند . راه دیگر آنست که  محافظه کار ترین اصلاح طلبان هم همتی به خرج دهند و با اشاره به تشدید سرکوب ها، بر عدم حضور در انتخابات تأکید نمایند . حکومت که  برای« مشروعیت نمایی نسبی خویش » به همراهی این گروه از اصلاح طلبان  نیاز دارد قطعاً از میزان خشونت  فعلی خواهد کاست و انتقام گیری را به روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم موکول خواهد نمود؛ درست مانند انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸.

برای کسانی که خامنه ای وشیوه حکمرانی او را می شناسند  اقدام اخیر  حکومت ، از یک سو  نشانه وحشت زدگی رهبر می باشد  واز سوی دیگر بخشی از سناریوی طراحی شده برای ناکام گذاشتن اصلاح طلبانی که به خیال خود به دنبال بهره برداری از فضای تبلیغاتی انتخابات بودند . اما  قطعاً  این اتفاق ، غیر مترقبه نبود اگر چه معتقدم  طراحی «ادامه بازی »به عهده  اصلاح طلبان حامی انتخابات است و میزان صداقت و هوشمندی ایشان. پس من هم منتظر می مانم تا  ادامه بازی را ببینم اگر چه نمی توانم نگرانی   خویش  از سرنوشت  همکاران زندانی را پنهان کنم.

۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

این هم عزتی که احمدی نژاد برای ایران آورده است

محمود احمدی نژاد در جریان تبلیغات انتخاباتی سال ۱۳۸۸ ، غصه آور ترین روز زندگی خود را روزی دانست که  به ادعای او، خاتمی به فرانسه رفته بود و استقبال ژاک شیراک از خاتمی ، خیلی مناسب نبود. به ادعای احمدی نژاد ، شیراک از بالای پله ها تکان نخورد تا خاتمی آن همه پله را بالا برود. البته همان روزها تصاویری در رسانه های ایران چاپ شد که نشان داد احمدی  نژاد دروغ می گوید.  حالا ببینید در دوره « عزت اسلامی » کار مملکت به کجا رسیده ! وقتی می خواهند یک رئیس جمهور حسابی را به کشوری دیگر دعوت کنند نماینده رئیس دولت میزبان به کشوری که قرار است رئیس آن را دعوت کنند می رود و تازه ، طرف دعوت شده ، کلی ناز می کند که « حالا ببینیم چه می شود »  مثل دعوت از رئیس جمهور مصر برای سفر چهار ساعته به ایران ـ اینجا ـ و ـ اینجا ـ اما  وقتی نوبت به دعوت آقای مرسی از اقای احمدی نژاد می شود  وزیر خارجه  جمهوری اسلامی به مصر می رود تا دعوت را دریافت کند ـ اینجا و اینجا  را ببینید ـ و بعد هم احمدی نژاد در پاسخ به سفر چهار ساعته مرسی ، یک سفر دوروزه به مصر را تدارک می بیند.

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

بی اعتنایی معاون اول کروبی به سؤال سه سال پیش او

 سه سال پیش در چنین روزی خبرگزاری دروغ پرداز فارس از قول مهدی کروبی اعلام کرد که او دولت احمدی نژاد را به رسمیت می شناسد.  بلافاصله با شیخ تماس گرفتم و او توضیحاتی به شرح زیر در اختیارم گذاشت که خلاصه آن به نقل از سایت «‌کلمه » - اینجا ـ به  شرح زیر است :
مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی درباره سخنان  دبیرکل اعتماد ملی توضیحاتی ارائه داد.
وی گفت: من با آقای کروبی صحبت کردم و ایشان گفتند که آقای ابوترابی فرد حرف هایی زدند که با واقعیت منطبق نبود و من بدون دعوت پشت تریبون رفتم و توضیح دادم که آقای ابوترابی فرد در جریان مسائل نیست و همه کارهایی که بعد از انتخابات انجام گرفته ، برای ماست مالی کردن قضیه تقلب در انتخابات بوده است.
به گفته واحدی، دبیرکل اعتماد ملی ، سپس نمونه هایی از تقلب و دخل و تصرف در انتخابات را بیان کرده و به نقل قولی از آیت الله العظمی منتظری پرداخته که به نقل از یکی از افراد امین خود گفته بود در یک صندوق که رای کروبی ۹۲ بود تنها یک رای اعلام کردند.
براساس گفته واحدی، مهدی کروبی توضیح داده است: پس از اتمام کنگره در حال خروج بودم که تعدادی از خبرنگاران ، سوالاتی از من پرسیدند و من در پاسخ به انها گفتم که پس از تنفیذ، دولت فعلی دولت مستقر کشور است و وظیفه دارد کارهای مردم را انجام دهد و پاسخگو باشد.
کروبی در توضیح این سخنان خود گفت : در همان مصاحبه بر این نکته تاکید کردم که تقلب های گسترده درانتخابات صورت گرفته و من برهمه مواضع انتخاباتی خود و اعتراضات خود ایستادگی کرده و می کنم و بیدی هم نیستم که با تهدیدها و فحاشی ها و هتاکی ها عقب نشینی کنم اما مردم مسائل روزمره ای دارند که دولت مستقر باید آنها را حل کند و دولت فعلی پس از تنفیذ، دولت مستقر کشور است و باید پاسخگوی مشکلات مردم باشد.
دبیرکل حزب اعتماد ملی، تصریح کرد: همین امروز در مصاحبه با یک روزنامه انگلیسی، گفتم مطمئن باشید دولت احمدی نژاد چهار سال نخواهد ماند.
به گفته مجتبی واحدی، سخن آخر کروبی این بود: حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست؟

کروبی سه سال پیش تأکید کرد حرف او حرف ملت است که  « رأی ما کجاست ؟»‌  هنوز هیچکس به این پرسش ملت پاسخ نداده  اما معاون اول کروبی تأکید می کند که باید بدون هیچ پیش شرطی در انتخابات شرکت کرد! یعنی دوباره به کسانی اعتماد کرد که کروبی آنها را « دزد آرای مردم »‌ می نامید و تا آخرین روز قبل از حبس خانگی خواستار پاسخگویی آنها به خاطر رأی دزدی آشکار بود .

حالا روی چه کسی را سفید کردید؟

اقای امامی کاشانی امروز در نماز جمعه تهران اظهار داشته : «‌اگر امام راحل نبود الان روی مبارک ها را سفید کرده بودیم»‌. به  یاد آوردم  حد اکثر اتهام مبارک ـ که البته بسیار بزرگ است  - کشته شدن حدود هشتصد نفر از مخالفان حکومت او در تظاهرات ضد حکومتی است»‌. وقتی این آمار را با تعداد کشته هایی که نظام محبوب آقای امامی کاشانی روی دست مردم ایران گذاشته ـ به هر دلیل مستقیم یا غیر مستقیم ـ دیدم انصافاً مبارک رو سفید است .  من معتقدم اگر نخواهیم کلاس جمهوری اسلامی را پایین بیاوریم باید بگوییم اگر خدا به این خر شاخ داده بود الان روی هیتلر را سفید می کرداما تا همین جا ، موفق شده روی صدام را سفید کند.

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

سلطنت نه ، حکومت محمد علیشاهی آری!

اخیراً رقابتی نه چندان کار ساز میان دو گروه از مخالفان سرشناس جمهوری اسلامی به را ه افتاده  که هدف آن جلب توجه بین المللی به جایگاه این دو بخش از اپوزیسیون است . گروه اول با نمایندگی آقای رضا پهلوی فعالیت خود را آغاز نموده  و  گروه دوم، تعدادی از افراد وابسته به جنبش سبز و اصلاح طلبان هستند . نکته جالب اینکه هر دو گروه  بر «‌اروپا » متمرکز شده اند که البته در خصوص اصلاح طلبان ،دلیل این انتخاب را  می توان  حدس زد. حقیقت آنست که   گروهی از اصلاح طلبان  با چشم بستن ارادی بر نزدیکی استراتژیک اروپا وامریکا در برابر جمهوری اسلامی ، تلاش کرده اند بین این دو قطب مخالف جمهوری اسلامی تفاوت قائل شوند . نخستین نمایش  بیرونی این «‌مختلف بینیِ  خود ساخته »‌ خودداری  «فراکسیون خود حداکثر بین  جنبش سبز» از گفتگو با رسانه های امریکایی علیرغم حضور مستمر همان افراد در تلویزیون دولتی انگلیس و گفتگوهای متعدد ایشان با رادیوفردا، رادیو فرانسه ، رادیو دویچه ووله و... است.  بر اساس این اختلاف نمایی غیر واقعی ، اکنون  پارلمان و شورای اروپا  مکانی برای جلب توجه به مفاهیمی  است که  آن را « مبانی جنبش سبز » می نامند.

تردیدی نیست که استفاده از هر ظرفیت بین المللی برای رساندن صدای ملت ایران به جهانیان ، امری پسندیده است و هر کس توان بهره گیری از چنین فرصت هایی را داشته باشد نباید آن را از دست بدهد. اما آنچه می تواند موجب نگرانی شود آنست که هر یک از این تلاشگران بخواهند خود را نماینده همه نحله های اپوزیسیون معرفی کنند یا دیدگاههای خویش را خلاصه  همه خواسته های آزادیخواهانه  ملت ایران جلوه دهند . تفاوت هم نمی کند این تلاش از سوی کسانی  باشد  که  هیچگونه مخالفت با شورای ملی  منتسب به آقای پهلوی   را بر نمی تابند  یا از طرف تعدادی از اصلاح طلبان   که قرائت تنگ نظرانه  خویش را تجسم خواسته های  انحصاری جنبش اعتراضی پس از انتخابات می نامند. تا جایی که هر یک از این دوگروه خود را نماینده همه ملت ننامند  و بر روشنگری نسبت به واقعیات ایران متمرکزشوند  باید تلاش ایشان  را ستود.همچنین بایستی فضایی فراهم نمود تا به دور از «‌هو نمودن » های رایج در فضای سیاسی داخل و خارج ایران، امکان اظهار نظر در مورد هر یک از افراد و گروههایی که ایده خویش را عرضه می نمایند وجود داشته باشد. در همین راستا مایلم دیدگاه خویش را در مورد دو گروه  فوق مطرح نمایم اما ترجیح می دهم در مرحله نخست به سراغ کسانی بروم که تا چند سال قبل در قالب نظام موجود با آنها همکاری داشته ام و روش فعلی آنها را نمی پسندم .  ناگفته پیداست که  به دلیل عدم دسترسی به منابع مستقل، برای تحلیل گفتگوهای  اخیر فراکسیونی از جنبش سبز با مقامات اروپایی  به ناچار بایستی به مطالبی اعتمادکرد که در سایت های وابسته به همین فراکسیون نقل شده است.

بنابر اعلام سایت های خبری این فراکسیون،  در این ملاقات ها بار دیگر بر اجرای قانون اساسی تأکید شده است . بدیهی است قانون اساسی مورد نظر این فراکسیون ، نسخه  فعلی قانون اساسی جمهوری اسلامی است که در سال ۱۳۶۸ با فریب کاری  آقایان خامنه ای و رفسنجانی تدوین شده و هدف اصلی آن   تحکیم موقعیت این دو شریک سابق  حکومتی بوده است . تأکید خسته کننده و بی حاصل بر اجرای قانون اساسی در حالی به عادت  فراکسیون نزدیک به اقای خاتمی  تبدیل شده که  حاکمیت فعلی عملکرد خود را در چارچوب قانون اساسی می داند و به نظر می رسد این ادعا  به واقعیت نزدیک است. زیرا  از یک سو ، به موجب اصل ۹۸  ، تفسیر همه اصول قانون اساسی  به عهده شورای نگهبان است و هیچ مرجعی  برای حق اظهار نظر یا  رد تفاسیر ارائه شده توسط آن شورا  در نظر گرفته نشده است. از سوی دیگر همه اقدامات محدود ساز و ضد دموکراتیک رهبر ، قوه قضائیه وشورای نگهبان  بر اساس تفاسیر آن شورا ، منطبق بر قانون اساسی  می باشد. پس تأکید های تکراری بر « اجرای بدون تنازل قانون اساسی » هیچ محدودیتی در برابر یکه تازی ها و خود سری های رهبر و مزدبگیران او ایجاد نخواهد کرد. اما نکته مهم تر که   اعتبار تلاش ها  برای مشروعیت بخشی به قانون اساسی را زیر سؤال می برد دیدگاه علنی  برخی  چهره های سرشناس جنبش اعتراضی  است که   در یک سال اخیر بیان شده است. مهدی کروبی در آستانه بر گزاری نمایش انتخاباتی مجلس نهم در پیامی که توسط همسر او منتشر شد اعلام کرد :« انشااله مردم در فرصتی مناسب ارزش های موجود در قانون اساسی ۱۳۵۸ را البته با اصلاحاتی که در گذر زمان ضروری می نماید احیا کنند »این  سخن کروبی نشان داد او نه تنها به نسخه فعلی قانون اساسی که در آن ولایت فقیه  دارای « اختیارات مطلق » می باشد اعتقادی ندارد بلکه نسخه اولیه قانون اساسی را نیز به شرط اعمال اصلاحات متناسب با زمان ، مفید می شمارد و البته شرط آن را هم  قبول مردم می داند . علاوه بر مهدی کروبی ، تعداد دیگری از زندانیان سرشناس جنبش سبز نیز اصلی ترین  مفهوم موجود در قانون اساسی فعلی یعنی ولایت فقیه را رد کرده اند. گمان می کنم فراکسیون حامی جمهوری اسلامی هم این سخن ابوالفضل قدیانی را شنیده اند که « اصلاحاتی که جایگاه و نقشی برای ولایت فقیه در سیاست کلان خود قائل است در یک کلام دروغی بیش نیست » . پس با قاطعیت می توان گفت فراکسیون تریبون دار جنبش سبز نه تنها تمامی جنبش را نمایندگی نمی کند بلکه  حتی اجازه ندارد خود را  سخنگوی اپوزیسیون اسلامگرای  داخل کشور معرفی نماید. این نکته ای است که توجه به آن ، میزان صداقت  « فراکسیون خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی » را آشکار خواهد ساخت.

اما  مقصود اصلی از این یادداشت .  اگر   برخی زد وبند های داخلی و بین المللی، موجب افزایش عمر جمهوری اسلامی نشود در آینده ای نه چندان دور ، ایرانیان خواهند توانست نوع حکومت مورد علاقه خویش را تعیین نمایند . من در آن روز به عنوان یک ایرانی ، به نفی هر نوع حکومت مادام العمر خواهم پرداخت زیرا معتقدم مهم ترین عامل دیکتاتوری و فساد در ایران ، مادام العمر بودن حاکمان است . برای من فرقی  نمی کند این حاکم  مادام العمر ، پادشاهی باشد که  به موجب قانون اساسی مشروطه ، حکومت را حق  خود و میراث « اعقاب خود نسلاً بعد نسل » می داند و بر همین اساس با غرور به همه می گوید « هر کس عضو حزب من نمی شود گذرنامه بگیرد و از ایران برود » یا ولی فقیهِ « ایران فروش و اسلام ستیز » که گماشتگان  او با صراحت می گویند «‌کسی حق نظارت بر عملکرد او را ندارد زیرا منصوب از طرف خداست » و یا « رئیس جمهور  منصوب از طرف رهبر خود خوانده سازمان مجاهدین خلق » .  من به حکومتی رأی می دهم که کارگزاران آن ، برای حفظ خویش، دستور کشتن مخالفان را صادر نکنند تفاوتی هم ندارد که  هدف این کشتار ،  کشتار  دگر اندیشانی چون فروهرها ، ومختاری و پوینده در خانه و خیابان ، قتل ستار بهشتی و رامین اندرجانی در زندانهای جمهوری اسلامی  و ترور بختیار، قاسملوو شرفکندی   در خارج ازکشور به دست عوامل اطلاعاتی ولی فقیه باشد یا کشتن بقال و دانش آموز و ..توسط جوخه های ترور یک گروه مخالف جمهوری اسلامی.

من برای  بخش کوچکی  از جنبش سبز  این حق را قائلم که دیدگاههای خود را در  میان اروپائیان  یا در هر محفل مخفی، نیمه مخفی یا علنی ابراز دارد اما  به نظرم پاشنه آشیل  این گروه ، تناقضی است که در برخی مواضع مهم آنها وجود دارد. کسانی که  تنها خط قرمز خویش را همکاری با سلطنت طلبان وسازمان مجاهدین خلق اعلام کرده اند بهتر است صادقانه به مردم بگویند  این دو گروه را رقیب خویش می دانند  و بر همین اساس با آنها مخالفت می کنند یا تفاوت  گفتمانی با آنها دارند ؟ آیا می شود کسی به صورت اصولی با «سلطنت » مخالف باشد اما  به صورت مکرر برای مصالحه با « سلطنت مطلقه و مادام العمر فقیه »‌  چراغ سبز  نشان دهد ؟ آیا تردید ی وجود دارد که حکومت فعلی ایران ، باز نویسی حکومت محمد علیشاهی در ایران است که پس از دوره کوتاه استقرار مشروطیت ، دموکراسی نیم بند را تعطیل و مجلس را به توپ بست؟ آیا رفتار کنونی ولی فقیه با پارلمان دست نشانده خود ، تفاوتی با « به توپ بستن » مجلس دارد؟‌آیا می توان به خاطر  سابقه سی سال قبل یک گروه در ترور مخالفان ، عدم همکاری  دائمی با آن را توجیه کرد  ـ که البته من هم با این موضوع موافقم ـ اما در عین حال  به دنبال مصالحه با حکومتی بود که هم اکنون در داخل زندان ها ، مخالفان را می کُشد و اگر بتواند همین امروز،  نه تنها مخالفان بلکه منتقدان خویش در خارج از کشور را ترور خواهد کرد؟  آیا به کار گیری «محافظان تمام وقت» توسط  یکی از اعضای سرشناس  فراکسیون مورد نظر  که هم اکنون ساکن پاریس است مفهومی جز تروریست بودن نظام جمهوری اسلامی دارد؟ 

من هم  نظام سلطنتی را برای ایران نمی پسندم   و  تا آخر عمر خویش حاضر به همگاری با گروهی که برای خود حق ترور مخالفان را قائل بوده ، نیستم اما  دقیقاً با همین استدلال، با سلطنت   ننگ آلود خامنه ای که تنها مشابه تاریخی آن حکومت «‌محمد علیشاه»‌است مخالفم و از   تصور همکاری مجدد با حکومتی که مهم ترین عامل قوام فعلی آن ترور نهان و آشکار مخالفان و منتقدان است احساس شرم دارم.البته حق دیگران برای مخالفت با «سلطنت رقیب » و چراغ سبز نشان دادن به نوع دیگری از سلطنت که ممکن است سهمی  در آن داشته باشند را نیز محترم می شمارم!!

منتشر شده در گویا نیوز

۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه

مرید سینه چاک رهبر و دستاورد جمهوری اسلامی برای روستای او

آقای حیدر رحیم پور ازغدی اگر چه به اندازه فرزندش ـ حسن رحیم پورـ مشهور نیست اما الحق در « بی ربط گویی» دست پسر مشهور خود را  ازپشت بسته است. دو سال و نیم پیش در نخستین سالگرد راهپیمایی افتخارآمیز ۲۵ خرداد ، نامه ای خطاب به سید علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد - اینجا -  نوشت  که در بخشی از آن آمده بود :«

سوگند به خدا که من در عمر سیاسی‌ام بسیار از غصه دردمندی کشورم، اشک غم ریختم و بر مظلومیت شیعه گریسته‌ام، لیکن فقط پنج بار از شادی گریسته‌ام.
اولین شادی آن روز که نوجوانی بودم و از پی مصدق و فقیه کاشانی و نواب همیشه شهید به خاطر ملّی کردن نفت و کوتاه کردن دست روباه پیر از دامان پاک مام وطن اشک شادی می‌ریختم ......و آخرین بار، دیروز که توانستید با تدبیرتان پوز آمریکا و جهان استکبار را به خاک بمالید. لیکن این بار تا به این لحظه دو مرتبه اشک شوق چشمان همیشه گریانم را شسته است و این خبر خوشی است.»
حیدر رحیم پور دوباره دست به قلم شده  تا معجزه ای دیگر از رهبر فرزانه را به اطلاع مردم قدر نشناس ایران برساند اما نا خود آگاه چه حقیقتی را از دستاورد های   جمهوری اسلامی افشا نموده است : فراگیری اعتیاد ! او در وصف روستای خود اینچنین نوشته است :« پیش از انقلاب ۷۰% مردم آن روستا به گونه‌ای در رشته دامپروری، دست‌اندرکار بودند و در آنجا به جز چند وابسته به حکومت، معتادی نبود. لیکن پس از پیروزی، که دامداری‌های آنجا بسته شد ۱۷ دامپرور در همان روستای یک وجبی مغازه طلا فروشی بازکردند، زیرا سودِ خرید طلا بیشتر بود و نیز گزارش داده بود که برخی از دامپروران پیشین هم دست‌اندرکار فروش هروئین گشته‌اند و هر لحظه معتادان بیشتر می‌شوند و اعتیاد فراگیر!" » 
متن کامل افشا گری صادقانه  این استاد مسلم رسانه های جمهوری اسلامی را در اینجا بخوانید .

۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

هم زادِ «بالا» نشینیِ خامنه ای بر « بالا»یِ دار



هم زادِ «بالا» نشینیِ خامنه ای بر « بالا»یِ دار

وقتی شرح حال یکی از اعدام شدگان روز شنبه را  از زبان خود او خواندم بار دیگر بر خود لرزیدم نه فقط به خاطر ازدست رفتن یک جوان با هزاران آرزو بلکه به خاطر به خواب زدگی عمدی کسانی  که با بزرگ نمایی یک دروغ به نام « احتمال حمله خارجی به ایران »  همچنان مدارا با  رژیم فساد ساز خامنه ای را توصیه می کنند و برای تقویت آن می کوشند. بر اساس اظهارات یکی از دو اعدام شده اخیر  ، او برای تأمین هزینه معالجه مادر خویش دست به دزدی زده است . البته  این جوان و مادر رنج دیده او،  تنها کسانی نیستند که  با مشکلات روزافزون  مالی دست و پنجه نرم می کنند . امروزه بر خلاف  معدود مزدوران ولی فقیه که به رانت های میلیاردی  رسیده اند ، میلیونها ایرانی ، زندگی   پر عذاب را سپری می نمایند   اما حاضر نیستند دست به آزار سایر هموطنان خویش بزنند .  لذا همه ما از یک سو  موظفیم حق ضایع شده جوان  اعدام شده  را فریاد بزنیم و به  اعمال مجازات بسیار سنگین و ناعادلانه علیه او  اعتراض کنیم و از سوی دیگر  باید به یاد داشته باشیم اگر  به بهانه  تأمین مالی خود و خانواده ،  اوباش گری وحشیانه علیه سایر شهروندان   به امری رایج تبدیل شود آنگاه شاهد توسعه  روز باج گیری و سلب امنیت ایرانیان  خواهیم بود . پس بهتر است ضمن محکوم کردن اعمال مجازات غیر انسانی علیه دو جوان ایرانی ، اقدامات آنها را نیز تفبیح کنیم و هم زمان به ریشه یابی «ترویج خشونت » در ایران عزیزمان نیز بپردازیم . بر همین اساس در این یادداشت کوتاه به نکته ای خاص می پردازم. 

 متهم ردیف اول پرونده که روز شنبه درعنفوان جوانی   اعدام شد متولد سال ۱۳۶۸ بود  ؛ همان سالی که سید علی خامنه ای  با همدستی احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی   تاج ولایت فقیه بر سر نهاد. به عبارت دیگر این جوان ، تمام بیست و سه سال عمر خود را درفضایی تنفس کرده که خامنه  ای و مزدوران فاسد او بر ایران عزیز ما تحمیل کرده اند . او هنوز به مدرسه نمی رفت که چماقداران خامنه ای  «به دستور» ، حملات  به جلسات سخنرانی دگر اندیشان  را آغاز کردند  و بی رحم ترین ایشان ، داریوش و پروانه فروهر را « کارد آجین » نمودند . این جوان در آستانه ده سالگی خویش ، صحنه های حمله اراذل و اوباش حکومتی به کوی دانشگاه را شاهد بود که به بهانه  اهانت به تصویر ناپاک   خامنه ای ، جوانان بی گناه مردم را از طبقه سوم به پایین پرتاب  می کردند. بیست سالگی این جوان هم مصادف با اعتراضات  انتخاباتی سال ۸۸ و حملات عقده گشایانه اراذل و اوباش رهبر به دختران و پسرانی بود که تنها جرم ایشان ،  پرسش در خصوص سرنوشت رأی خویش بود .  او در همین سن، اخبار مربوط به تجاوز « فداییان رهبر » به جوانان زندانی در کهریزک را شنید و اندکی بعد ، از ارتقای مقام  فرماندهان آن تجاوزات   ـ سعید مرتضوی و احمد رادان ـ مطلع شد. این جوان ، در چنین فضایی رشد کردو تربیت شد. البته ممکن است کسی بگوید  در هر رژیم  حکومتی،  عده ای قانون گریز، امنیت مردم رامختل می کنند و نمی توان   رفتار  اینچنینی  را به سیستم حکومتی و سران کشور نسبت داد. اما   برخورد قوه قضائیه با حادثه اخیر ،   ثابت می کند رفتار این دو جوان  ، نه یک استثنا بلکه  در حال تبدیل به جریان غالب در میان گروههایی از جوانان  ایرانی است . لذا سران جمهوری اسلامی  که در هیچ زمینه ای مایل به خردورزی وریشه یابی واقعی   پدیده ها نیستند  برای کنترل نسبی این روند ،   راهی ندارند جز ارعاب سایر جوانان  از طریق اجرای  غیر انسانی ترین   مجازات یعنی اعدام .

البته من معتقدم هنوز اکثریت قاطع جوانان ایرانی ، اگر در فضای مناسب قرار گیرند  مانند هم سن و سالان  خویش در سایر کشورها ،افتخار آفرینی های فراوان خواهند کرد اما  دستور  رئیس قوه قضائیه برای  اعدام این دو جوان که قبل از تشکیل دادگاه صادر شد   در واقع  اعتراف  به این واقعیت بود  که تعداد قابل توجهی  از جوانان  تربیت شده در زمان حاکمیت خامنه ای ، اگر از مجازات اعدام نترسند به صورت بالقوه مجرمان خطرناکی هستند و بر روی هموطنان خویش ، تیغ می کشند. در حالی که سی ودو سال پیش که «همتای خامنه ای در عراق » به ایران حمله کرد  جوانان سلحشوری در برابر دشمن ایستادند که همگی آنها در دوره رژیم گذشته تربیت شده بودند .  همان جوانان ، در هنگامه جنگ، در حالی که خود تشنه بودند « قمقمه آب »خود را در اختیار اسرای عراقی می گذاشتند  و جوانان  گرسنه ایرانی  که اوباشگری را از  مزدوران  خامنه ای آموخته اند روز روشن در خیابان بر روی هموطن خویش   « قمه » می کشند. 

 یه باد بیاوریم یکی از دو جوانی که روز  شنبه اعدام شد متولد همان سالی بود که خامنه ای به ناحق ، بالانشینی را آغاز کرد و  ثمره بیست و سه سال حاکمیت او ، وجود  مادرانی است که  قدرت تأمین هزینه درمانی خویش را ندارند  و پسرانی که رذالت را از مکتب «  اوباش پرور رهبر » آموخته اند. این وضعیت ، هشدار برای کسانی  است که به بهانه های واهی ، به تداوم حاکمیت فساد ساز خامنه ای کمک می کنند. 

۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

شش فرزندی رهبر؛ الگوی تنظیم خانواده

بر اساس تعریف سران جمهوری اسلامی ، تعیین سیاست های کلی نظام به عهده رهبری است . البته جالب است که تعیین سیاست ها  وظیفه رهبر است  ، مجلس ، دولت ، قوه قضائیه و همه نیروهای مسلح هم خود را موظف به اجرای فرامین رهبری می دانند و در عین حال ، رهبر همواره در رأس منتقدان است و از همه طلب کار! بگذریم.رهبر معظم که سیاست گذاری های خود در همه شئون کشوری را موجب موفقیت و سر فرازی می داند چندی است که تصمیم گرفته در شخصی ترین امور زندگی مردم  نیز دخالت کند و سعادت آفرینی های خویش را  به داخل منازل هم توسعه دهد. بر همین اساس چند ماه قبل به انتقاد از سیاست های کنترل  جمعیت  پرداخت و حداقل جمعیت ضروری برای کشور در شرایط فعلی را یک صد وپنچاه میلیون نفر دانست. او که هیچگاه و در هیچ زمینه ای حاضر به پذیرش « اشتباهاتِ ایران سوز » خویش نشده است برای اولین بار در یک تریبون عمومی ،  سکوت  در برابر  سیاست های کنترل جمعیت را گناه خود بر شمرد وبه  همین خاطر از درگاه خداوند استغفار کرد.

هنوز ساعاتی از این سخنان نابخردانه رهبر نگذشته بود که کارشناس نمایان حکومتی و حوزوی،  « فله » ای از احکام کارشناسی و احادیث اسلامی کشف کردند که همگی آنها نظر رهبر در خصوص لزوم افزایش ایران را تأیید می کرد. گماشتگان رهبر در مجلس هم  مشوق هایی برای افزایش جمعیت تعیین نمودند.  در فاصله کوتاهی پس از این درفشانی رهبر، حادثه غم انگیز مدرسه شین آباد پیش آمد تا مشخص شود  در کشور ثروتمند ایران و در زیر سایه حکومت ولی فقیه، حتی  تأمین امکانات اولیه برای جمعیت موجود هم امکان پذیر نیست چه رسد برای جمعیتی دو برابر میزان فعلی. اما  کارشناسان نمایان حوزوی و حکومتی را چه باک!  قبلاً در یادداشت « بادنجان آقا و کنترل جمعیت » نوشتم  که « رفتاررسانه های مزدبگیر و بی اراده جمهوری اسلامی و نیز خبرگان همیشه خفته ، دقیقاً مشابه رفتار ندیم پادشاه در برابر  تعریف و مذمت پادشاه از بادنجان است ». اما ظاهراً این حد از تملق گویی وبی هویتی هم عطش « تملق خواهی رهبر» را سیراب نمی کند .لذا سیمای جمهوری اسلامی در آخرین برنامه  از سری « ثریا » عده ای کارشناس نمای متملق را در کنار هم نشاند تا بازهم از هوشمندی رهبردر کشف « لزوم افزایش جمعیت » سخن بگویند.  سخنان بی ربط  که قبلاً درهمین مورد در رسانه ها و تریبون های حکومتی ذکر شده بود  در این برنامه  به وفور تکرار شد که نیازی به یادآوری آنها  نیست .  تهیه کنندگان اینگونه برنامه ها نیز دغدغه ای ندارند که بی ربط گویی های کارشناسان نمایان متملق ، بر بی اعتباری آنها  می افزاید زیرا خودشان هم می دانند که اکثریت مردم توجهی به برنامه های صدا وسیما ندارند (   گزارش  سایت حکومتی رجا نیوزنشان می دهد  متوسط تماشای تلویزیون جمهوری اسلامی توسط ایرانیان به دو دقیقه در روز رسیده است - اینجا -) اما در این برنامه ، کسی که او را « رئیس مرکز مطالعات و پژوهش های جمعیتی آسیا  و اقیانوسیه » می نامیدند نکته بدیعی گفت که او را مستحق دریافت جایزه « بزرگترین بی ربط گوی حامی ولایت » می کند. او ادعا کرد : « در برنامه اول توسعه ، قرار بود  در سال ۱۳۹۰ ، از شش فرزند به چهار فرزند برسیم اما الان به  یک و هفت دهم رسیده ایم» . برنامه اول که این فرد از آن سخن می گوید در دولت اول هاشمی رفسنجانی  ودر سال ۱۳۶۸ تصویب شد .یعنی به ادعای این پژوهشگر مبرز، در سال ۱۳۶۸  خانواده های ایرانی  به طور متوسط ، شش فرزند داشته اند!! هر چه فکر کردم این آمار از کجا به دست آمده ،  به جایی نرسیدم. ناگاه به یاد آوردم  با به دنیا آمدن آخرین فرزند شناخته شده رهبر در سال ۱۳۶۴، او دارای شش فرزند شده و برای کارشناسان ذوب در ولایت ، چه آماری معتبر تر از تعداد فرزندان رهبر در سال ۱۳۶۸! راستی آیا با وجود این کارشناس نمایان حکومتی  ، دشمنان ایران برای ضربه زدن به کشورمان ، به برنامه ریزی پیچیده نیاز دارند؟

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

یک "جو" شرافت ؛ گوهر نایاب در جمهوری اسلامی

نام علی محمد بشارتی را حتماً شنیده اید . او در کابینه دوم هاشمی رفسنجانی ، وزیر کشور بود و رابطه خوبی با نیروهای موسوم به چپ و  کارگزاران سازندگی نداشت . اما با فشار هاشمی رفسنجانی ، مدیریت کرباسچی بر شهرداری تهران را پذیرفته بود. معروفیت بشارتی  در میان بسیاری از ایرانیان ، بیش از آنکه به خاطر  تصدی وزارت کشور باشد مدیون یک اظهار نظر « احمدی نژادی » او در سالهای میانی دهه هفتاد بود. او در جمع استانداران خود ، به ناگاه سر به سوی آسمان کرد و گفت : « خدایا! آیا از استانداران من راضی هستی ؟» و بلافاصله ادامه داد : « خدا می گوید بله، راضی هستم » . . البته او یکی از مقاوم ترین زندانیان سیاسی  حکومت شاه هم بود به طوری که می گویند  علاوه بر اعمال سخت ترین شکنجه ها ، او را بیش از دوسال از ملاقات با خانواده خود محروم کرده بودند. اینها را نوشتم تا کمی با شخصیت او آشنا شوید. 

با روی کار آمدن دولت خاتمی ، علی محمد بشارتی از مقام خود کنار گذاشته شد و تا حدود یک سال نام او در محافل سیاسی مطرح نبود.در روند محاکمه کرباسچی و شهرداران مناطق تهران ، بار دیگر نام بشارتی بر سر زبان ها افتاد .  در آن موقع ، بر خلاف پرونده « اختلاس سه هزار میلیارد تومانی دولت احمدی نژاد » ، رهبر جمهوری اسلامی فرمان « کِش دهید » صادر کرده بود و  گزارش تلویزیونی از روند محاکمه کرباسچی در صدر برنامه های  پربیننده تلویزیون قرار داشت. در میانه محاکمه ، قاضی اصلی پرونده   را به مرخصی فرستادند و محسنی اژه ای به عنوان جانشین ، ادامه محاکمه را در دست گرفت تا دستور رهبر برای «کِش دادن هرچه بیشتر ماجرا»  مطابق میل او پیش برود. کسانی که آن شوی تلویزیونی را تعقیب می کردند به یاد دارند که مهم ترین موارد اتهامی کرباسچی ، پرداخت  وام به چند تن از شهرداران و اعطای تخفیف  چند میلیون تومانی  در واگذاری زمین  به دو تن از مدیران دولتی بود. کرباسچی در دادگاه خود ادعا کرد برای پرداخت وام ، از وزیر وقت کشور ـ علی محمد بشارتی ـ کسب اجازه کرده است. محسنی اژه ای هم که  از اختلاف عمیق سیاسی میان بشارتی و کرباسچی خبر دار بود با شعفی خاص اعلام کرد که از بشارتی برای ادای شهادت دعوت خواهد شد. 

در جلسه بعدی دادگاه ، بشارتی علیرغم انتظار همگان ،  اعلام کرد  موضوع را به یاد نمی آورد اما  با استناد به اینکه  « کرباسچی دروغ نمی گوید »مسئولیت وام ها را پذیرفت  و علاوه بر آن ، به دفاع از عملکرد مدیریتی شهردار تهران پرداخت به طوری که محسنی اژه ای سخنان او را  قطع کرد  و البته وعده داد که «  آقای بشارتی را در جلسات بعدی دادگاه دعوت خواهیم کرد تا نظراتشان را در این مورد بگویند». نا گفته نماند  اژه ای پس از آن جرئت نکرد ـ یا اجازه نیافت ـ   بشارتی  را بار دیگر به دادگاه بیاورد تا مردم شاهد ادامه دفاع او از کرباسچی  باشند. اما همان حضور کوتاه بشارتی ، بسیاری از رشته  های  رهبر و عوامل او راپنبه  کرد .

 فردای همان روز به دیدن اقای کروبی رفته بودم. نخستین سؤال او از من آن بود که « سخنان بشارتی  در داگاه کرباسچی را شنیدی؟ »  چون می دانستم کروبی از سخن صریح من ناراحت نمی شود گفتم :« من پس از شنیدن حرف های بشارتی  فهمیدم  خدا ترسی و شرف ، از هر چیز بهتر و راهگشاتر است ». به شیخ گفتم : « محسنی اژه ای که  اینگونه به جان مدیران دولت خاتمی افتاده  و به دستور رهبر از آنان انتقام گیری می کند همان کسی است که توسط همفکران من و شما بزرگ شد و اسم ورسمی پیدا کرد . اگر یک  "جو" از شرافت بشارتی در وجود ما بود در جریان دادگاه فاضل خداداد که هدف اصلی آن انتقام گیری درون جناحی از محسن رفیق دوست بود   آنقدر برای محسنی اژه ای هورا نمی کشیدیم  ».   به شیخ گفتم چون در آن ماجرا یکی از  دشمنان سیاسی ما ، منکوب می شد در برابر احکام ناعادلانه اژه ای از جمله اعدام نا جوانمردانه فاضل خداد سکوت کردیم اما "بشارتی" بدون توجه به توقع رهبر و سایر همفکرانش ، ندای وجدان و شرافت خویش را لبیک گفت و کاری کرد که نه دوستانش  باور می کردند  نه رقبایش انتظارداشتند.

آخرین سخنان عسگر اولادی ، مرا به یاد همان ماجرا انداخت که اکنون بیش از پانزده سال از آن گذشته است. البته من اظهارات اخیر عسگر اولادی را بخشی از یک پروژه می دانم که به صورت مشترک توسط گروهی از محافظه کاران و معدودی از اصلاح طلبان حکومتی، پیگیری می شود.هدف نهایی این پروژه ، کاهش از مظلومیت موسوی و  کروبی و نهایتاً اجرای پیشنهاد عبداله نوری است که « نباید به بهانه ادامه حصر موسوی و کروبی ، فرصت حضور در انتخابات  را از دست داد». اما در عین حال ، ادبیاتی که عسگر اولادی برای اجرای همین پروژه انتخاب کرده و حرمت گذاری شرافتمندانه او نسبت به آن دوزندانی  سرفراز ، نشانه ای از بیدار شدن حس خداترسی و شرافت در اوست؛ چیزی که امروزه  در  میان  اغلب مدعیان خدا ترسی ،  به شدت کمیاب   و در داخل حکومت جمهوری اسلامی ، نایاب است.

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

وحشت نه ساله خامنه ای از گردن کلفت ها





شیخ احمد جنتی پس از ماهها غیبت باردیگر در تریبون نماز جمعه تهران حضور پیدا کرد  و البته این حضور بیش از حد معمول ، خبر ساز شد. وی که تنها سه  روز بعد از سخنرانی هشدار آمیز رهبر ، خطبه های نمازجمعه را ایراد می کرد  به موضوع « انتخابات آزاد » نیز اشاره کرد  و در این خصوص اظهار داشت شکست خورده های سیاسی این روزها صحبت از انتخابات آزاد می کنند  و یکی از آنها که از همه گردن کلفت تر است مدت ها قبل این موضوع را مطرح کرده و بقیه هم پشت سر  او این خط را  دنبال کردند ».  البته احمد جنتی  از انگیزه کافی برای  ناسزاگویی به  متقاضیان  ‌«انتخابات آزاد »‌  بر خوردار است زیرا او  در دودهه  گذشته همواره متهم ردیف اول  در قلع و قمع های   انتخاباتی بوده است اما   آنچه بیش از انگیزه های شخصی، احمد جنتی را به  درشت گویی اخیر وادار  کرده،  یک خصلت شخصی رهبر است. خامنه ای  علاقه دارد هر نوع  ابراز  موافقت  یا مخالف خوانی  با امور سیاسی ، اقتصادی و مذهبی در هماهنگی با اظهارات واراده او باشد. این نکته را همه اطرافیان رهبر به خوبی درک کرده اند .  لذا جنتی پس از مدت ها غیبت ، به عرصه بازگشته تا   در مورد آزادیخواهان انتخاباتی سخنی بگوید که نخستین بار  در سال ۱۳۸۲   توسط رهبر  بیان شده بود.   در آن زمان ،  قرار بود انتخابات مجلس هفتم بر گزارشود  تا به گفته جنتی « وقتی انسان رادیوی مجلس را باز می کند دیگر از سخنان نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم  دچار "تن لرزه" نشود».  برای تحقق این خواسته جنتی و  همفکرانش، بیش از دو هزار نفر از داوطلبان نمایندگی رد صلاحیت شدند و به تعبیر رؤسای وقت  قوای اجرائیه و مقننه ، تکلیف ۱۹۰ کرسی از دویست وهفتاد کرسی  پیشاپیش توسط شورای نگهبان  معین گردید . در آن زمان، اکثریت نمایندگان  اصلاح طلب مجلس ششم  در اعتراض به  رویه شورای نگهبان  دست به تحصن زدند   و خواستار رسیدگی به موضوع شدند . خاتمی و کروبی که یکی ریاست دولت و دیگری ریاست مجلس را به عهده  داشت مذاکراتی را  با رهبر  آغاز نمودند . رهبر هم ظاهراً دستوری  خطاب به شورای نگهبان صادر نمود اما چون جدیتی در آن دستور وجود  نداشت شورای نگهبان  راه خود را ادامه داد . آخرین درخواست رؤسای دو قوه از رهبر ، تعویق  در برگزاری انتخابات بود   اما رهبر که  برای راحت شدن از پدیده ای به نام مجلس آزاد ، شخصاً جریان رد صلاحیت ها را هدایت می کرد در برابر رؤسای قوا ایستاد . بهانه او در آن زمان  این بود که  « کسانی هستند که زیاده خواهند و همانطور که عرض کردیم با گردن کلفتی می خواهند کار خود را پیش ببرند» [پانزدهم بهمن ماه ۱۳۸۲ ]. کسانی که رهبر از آنها به عنوان « گردن کلفت های زیاده خواه » نام می برد نمایندگان سرشناس مجلس ششم ودر رأس آنها پیر شجاع بهزاد نبوی بودند که  آمادگی خود برای کناره گیری از کاندیداتوری را اعلام کرده بودند  به شرط آنکه  سایر کاندیداهایی که به ناحق  رد صلاحیت شده اند به صحنه انتخابات باز گردانده شوند. 

اظهارات اخیر رهبر و هشدار او به کسانی که از انتخابات آزاد  سخن می گویند   نشان می دهد در واقع آنچه که  همواره آقای خامنه ای را رنج  داده ، خواسته مشروع آزادیخواهان   برای بر گزاری یک انتخابات نسبتاً آزاد بوده و هست ؛ همان چیزی که او به خیال خویش از سال ۱۳۸۲ پرونده آن را بسته اما بسیاری از اصلاح طلبان ، از هوش کافی برای تشخیص نقشه او بر خوردار نبوده اند. 

سخن دیروز شیخ احمد جنتی در واقع بازتاب دهنده  وحشت نُه ساله رهبر از آزادیخواهانی است که  علیرغم مداراهای   های گذشته با نظام ،  از اواخر سال ۱۳۸۲  و هم زمان با اراده رهبر برای محدود سازی هر چه بیشتر  حق انتخاب مردم ،تصمیم گرفتند بر انتخابات آزاد تأکید کنند.  اما رهبر حق داشت و حق دارد که ازعبارت  « انتخابات آزاد » وحشت داشته باشد  زیرا حتی سخن گفتن از آن را به معنای مرگ سیاسی  خویش می پندارد . از سوی دیگر او به  چیزی جز  تمکین  از کارگزاران حکومتی و فعالان سیاسی نمی اندیشد لذا تحمل  شنیدن سخنی در خصوص  انتخابات آزاد  راندارد  که او را به وحشت می اندازد . او برای رفع این وحشت ، در سال ۱۳۸۲  متقاضیان انتخابات آزاد را گردن کلفت نامید و در سال ۱۳۸۸  همان  آزدایخواهان  را به زندان افکند تا به خیال خود دیگر شاهد گردن کلفتی نباشد. امااو  برای خلاصی از گردن کلفت های  آزدایخواه ، به دیکتاتور های حقیر و بی هویتی دل  بست که اکنون برخی از آنها در کنار آزادیخواهان واقعی ، شعار انتخابات آزاد را سر می دهند تا بر وحشت رهبر درمانده بیفزایند.

به هرحال به نظر می رسد  تعداد کسانی که برای رسیدن به هدف آزادیخواهانه یا برای خون کردن دل رهبر، از انتخابات آزاد سخن می گویند  روز به روز افزوده خواهد شد و اگر عمر سیاسی برای خامنه ای باقی باشد بر  وحشت او از این گردن کلفتی ها نیز اضافه می شود و ‌« نُه ساله » باقی نخواهد ماند  .

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

نسخه پیچی عبداله نوری ، از منتظری تا کروبی و موسوی

هم سن و سالان من و حتی کمی جوان تر ها که نیمه دهه شصت در تهران تردد داشته اند به یاد می آورند در ضلع جنوب شرقی میدان فاطمی، دو تصویر بسیار بزرگ  از آیت اله خمینی و آیت اله منتظری بر روی ساختمان جهاد سازندگی نقاشی شده بود. شب هشتم فروردین ماه سال ۱۳۶۸ حدود ساعت دوازده شب  بی خبر از دستور ایت اله خمینی برای عزل آیت اله منتظری ،در حال بازگشت از مهمانی به خانه خود در خیابان فلسطین بودم که دیدم عده ای با تیشه  در حال تخریب تصویرآقای منتظری هستند. تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنم رسید این بود که می خواهند با استفاده از فرصت تعطیلالت نوروزی پایتخت ، تصویر جدیدتری از ایشان  را جایگزین کنند! کمتر از پنج دقیقه بعد به خوش خیالی خود خندیدم زیرا به محض ورود به خانه، پیام تلفنی یکی از دوستان را شنیدم که  حاکی از  « عزل قائم مقام رهبری » بود. فوراً به همان دوست که از نمایندگان مجلس و از علاقمندان آیت اله منتظری ـ و البته از مریدان آیت اله خمینی ـ بود تلفن زدم و قبل از هر چیز ماجرای تخریب عجولانه تصویر منتظری را با او در میان گذاشتم . با قاطعیت گفت که این کار با دستور نماینده امام در جهاد سازندگی انجام شده است. در آن زمان نمایندگی آیت اله خمینی در جهاد سازندگی و سپاه پاسداران به صورت هم زمان به عهده  آقای عبداله نوری بود.  البته با توجه به حذف آقای منتظری از حاکمیت ، حذف تدریجی تصاویر پُرشمارایشان  از ادارات و معابر ،   عادی به نظر می رسید اما پیش تاز شدن جهاد سازندگی و اصرار بر حذف شبانه تصویر، آن هم تنها ساعتی بعد از قرائت نامه عزل آقای منتظری ، توجیهی نداشت جز دنباله روی  آقای نوری  از دو طراح اصلی عزل یعنی مرحوم سید احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی. بعدها شنیدم در همان شب ، بولدوزرهای جهاد سازندگی قم  هم مأموریت تخریب دیوار های حفاظتی در اطراف  « بیت قائم مقام رهبری » را با موفقیت و سرعت  به پایان رسانده اند.

بعدها که خاطرات مرحوم منتظری منتشر شد ابعاد دیگری از سناریوی احمد - اکبر و نقش آقای نوری در آن افشا گردید. آیت اله منتظری در تشریح حوادث قبل از عزل خود به دیداری اشاره می کند که عبداله نوری با ایشان داشته است :« آقای نوری با گریه متنی از جیبشان در آوردند و گفتند من در ماشین این متن را نوشته ام که شما این مضمون را به امام بنویسید.نامه مفصلی بود ودر ضمن آن این جمله ها وجود داشت:" رهبر عزیز !من امروز اعتراف می کنم که از ورطه ای هولناک که در آن قرار گرفته بودم توسط پتکی آهنین بیدار شدم، امروز می یابم که به خوابی عمیق فرو رفته و بسیاری از آنچه را که باید می دیدم نمی دیدم.. اینجانب که از تربیت یافتگان فقه و اصول و فلسفه و مبارزه آن جناب بودم نیز در مسیر اهریمنان گرفتار آمدم نتوانستم مسیر صحیح را بروم ." در حقیقت یک چیزی متضمن اعتراف به گناه و همکاری با منافقین و توبه نامه بود و می خواستند از من امضا بگیرند.»

البته  به نظر من عبداله نوری درآن  ماجراها گناهی نداشته، او تنها به حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی  می اندیشیده و لابد حفظ نظام هم  مقدور نبوده جز از طریق  اجرای سناریویی که  ارکان اصلی نظام در آن روز نوشته بودند. اگر از این زاویه به سخنان اخیر عبداله نوری نگریسته شود او تغییری نکرده و تنها برای حفظ نظام در حال نسخه پیچی در راستای سناریویی است که ارکان نظام نوشته اند. البته تفاوت  هایی نسبت به فروردین ماه ۱۳۶۸  ایجاد شده است . این بار دیگر دوستان رده اول عبداله نوری  در میان سناریو نویسان حضور ندارند و این سید علی خامنه ای است که « نظام » و نحوه حفظ آن را تعیین می کند. ایستادگی مثال زدنی کروبی، موسوی ورهنورد در دو سال حبس ظالمانه هم به گونه ای بوده که دیگر کسی  به فکر نوشتن متن توبه نامه برای آنان نمی افتد .پس باید پروژه را از مرحله بعد از استنکاف از توبه نویسی آغاز کرد. لذا اقای عبداله نوری  «رهبر کینه جو» راآسوده خاطر می سازد  که « بخشی از اصلاح طلبان ، نسبت به نمایش انتخاباتی مجلس نهم  یک گام به عقب رفته اند و اکنون دیگر آزادی موسوی و کروبی،  پیش شرط حضور آنان در انتخابات نیست.»  نوری در بخشی از جدید ترین سخنرانی خود اظهار داشته است : « در زمان دولت اصلاحات ، مرحوم آیت اله  العظمی منتظری سالها در حصر بودند . آیا اصلاح طلبان فعالیت اصلاحی و تلاش سیاسی و انتخاباتی خود را تعطیل و مشروط به  رفع حصر یا آزادی زندانیان سیاسی کردند ؟ در حال حاضر بسیار مهم است که هر چه در توان داریم تلاش کنیم تا عزیزان بزرگوار آقایان کروبی ، میر حسین موسوی و خانم رهنورد و زندانیان سیاسی آزاد شوند . با وجود این ، تأکید بر این موضوع به گونه ای نباشد که فرصت های موجود برای فعالیت سیاسی را  از بین  ببرد ». البته  نمی دانم عبداله نوری از کدام « فرصت موجود برای فعالیت سیاسی » سخن می گوید ؟ به هرحال ، در رد این استدلال نمای اقای نوری ، سخن بسیار است که در مطلبی جداگانه به آن خواهم پرداخت . در اینجا  تنها به ذکر این نکته اکتفا می کنم که اصلاح طلبان ، امروز چوب همان سکوت  را می خورند .  مرحوم آیت اله منتظری  در برابر زیاده خواهی آقای خامنه ای  ایستادگی کرد و  او را فاقد صلاحیت برای  ورود به حوزه فتوا دانست . کینه قبلی و احساس خطر رهبر از  وجود  آقای منتظری هم مزید بر علت شد و آن پیر شجاع را پنج سال در حصری قرار داد که البته شرایط آن به هیچوجه با زندان امروز کاندیداهای زندانی انتخابات سال ۸۸ قابل مقایسه نبود .   اما در عین حال ، سکوت ـ وحتی همراهی  نسبی ـ  اغلب اصلاح طلبان با آن حصر ظالمانه ، خامنه ای را قانع ساخت  که هر کاری کند کسی مانع او نخواهد بود. نتیجه آن سکوت آنکه امروز بسیاری از افراد نه به خاطر انتقاد از رهبر یا ایستادگی در برابر زیاده خواهی های او بلکه تنها به جرم انتقاد از سیاست های اقتصادی یا افشای برخی جنایت  در زندان ها، تحت شکنجه وآزار قرار می گیرند . لابد با چراغ سبزی که امروز توسط عبداله نوری به خامنه ای نشان داده شد فردا هر کس از« سایز شکم رئیس دفتر رهبر» یا از «قافیه شعر حداد عادل در وصف رهبر»   ایراد بگیرد بایستی منتظر تحمل  حبس و مجازات باشد.قاعدتاً در آن روز هم شاهد عقب نشینی شجاعانه دیگری از سوی اصلاح طلبان حکومتی خواهیم بود که « نباید فرصت حضور  در عرصه سیاسی را ازدست داد.» 

همانگونه که در بالا نوشتم در مورد اظهارات اخیر آقای نوری و استدلال هایی که گروهی از اصلاح طلبان برای حضور در نمایش انتخابات ریاست جمهوری  می تراشند مقاله جدا گانه ای خواهم نوشت .اما لازم  می دانم به این نکته اشاره کنم که « جدید ترین درشت گویی رهبر درمانده جمهوری اسلامی علیه پیشتازان زندانی جنبش سبز  و صدور حکم اخروی برای ایشان ـ اینجا ـ را نتیجه مستقیم اظهارات  کسانی می دانم که موضوع آزادی رهنورد ، کروبی و موسوی  را از مجموعه شرایط خود برای حضور در انتخابات حذف کردند.» 

  

خدای خامنه ای به مرخصی رفته است





ابتدا بگویم که خدای قهار را منزه تر از آن می دانم که  گفتار ورفتار   موجودی در مانده همچون «خامنه ای » را به او نسبت دهم اما ظاهراً علاوه بر آن خدا، خدای دیگری هم  در اطراف بیت  ولی فقیه اطراق کرده که وظیفه او مشروعیت بخشیدن به مفاسد و جنایات  رهبر است.  می دانم عده ای بر من خرده خواهند گرفت که چرا تا این حد بر  درشتی کلام خود نسبت به رهبر غارتگر جمهوری اسلامی  افزوده ام اما اگر کسی ذره ای به فکر منافع ایران و مصالح اسلام باشد باید  مرا به خاطر تبرئه ذات اقدس الهی از «بدنامی آفرینی» های خامنه ای ، تحسین نماید.  او  که  از سه سال پیش  به خیال خام خویش پایان جنبش سبز را  اعلام کرده ، هنوز نمی تواند  کینه  خود از پیشاهنگان جنبش سبز را مخفی نماید. البته او حق دارد ، زیرا میزان مشروعیت زدایی از حکومت  ولی فقیه پس از جنبش اعتراضی سال ۸۸، دهها برابر بیشتر از زوال مشروعیت او در بیست سال قبل  از آن بوده است.  خامنه ای  امروز در دیدار با گروهی که « مردم قم » نامیده شده اند  اظهار داشته  : « برخی در سال ۸۸ برای مردم و کشور مزاحمت و ضرر به وجود آوردند و برای خودشان نیز در زمین و در ملأ اعلی ، اسباب سرشکستگی  و بدبختی فراهم کردند»

 حقیقت  آنست که سکوت اغلب روحانیون در برابر جنایت ها ، دروغگویی ها ودین فروشی های خامنه ای  او را به این نتیجه رسانده است که  درصد «بی دینی و خدا گریزی » در میان روحانیون از سایر اقشار جامعه بیشتر است . او  بر همین اساس ، تصور می کند شهروندانی  که از هم نشینی مستمر با روحانیون بر خوردارند  از  سایر ایرانیان نسبت به احکام دینی بی گانه ترند.  لذا حضور عده ای از شهروندان قمی را برای طرح ادعایی فرعون گونه ، غنیمت شمرده است . اینکه یکی از گناهکارترین بندگان خدا در جایگاه الوهیت بنشیند و از عالم غیب و سرنوشت اخروی دیگران خبر دهد تنها به همین مفهوم است که او مخاطبان را نیز مانند خود و « فله روحانیون حامی خویش »‌می پندارد که خدا را  تنها برای فریفتن مردم و سواری گرفتن از آنها می خواهند. لذا با کمال وقاحت،  خدای قلابی خود را به مرخصی فرستاده و از جانب او، ساکنان بهشت و جهنم را تعیین می کند. 

 گروهی از آخوندها که در  دین  فروشی آنها تردیدی وجود ندارد   زمانی که به دنبال سرنگونی شاه بودند رفتار  او و حامیانش را شرک آلود می دانستند ـ که البته در مواردی هم واقعا ، اینچنین بود ـ اما امروز برای بردن سهم بیشتری از رانت حکومتی خامنه ای ، در برابر  شرک گویی علنی او سکوت می کنند. همین رفتار اغلب روحانیون و سکوت شرم آور گروهی از اصلاح طلبان در برابر « فریاد انا ربکم الاعلا» ی خامنه ای ، او را در« فرعون صفتی»  وقیح تر کرده است .  با صراحت می گویم  سرعت پیشرفت خامنه ای در « خود خدا پنداری » باید برای متدینان واقعی ، هشدار دهنده باشد. او روز چهارد هم خرداد ۱۳۸۹  در آرامگاه آیت اله خمینی به بد گویی از  پیشتازان جنبش سبز پرداخت  وآنان را با طلحه و زبیر مقایسه کرد اما نهایتاً بدون انکه به خود اجازه دهد در مورد وضعیت اخروی این دو یار پیامبر قضاوت کند ، اظهار داشت برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر اعتذار می کنند و می گویند اجتهادشان به اینجا منتهی شد ، خیلی خوب. ما راجع به اینکه آنها در برابر خدای متعال چه وضعی دارند الان در آن مقام نیستیم ….» .اما  همان « فرعونک » اکنون به جایی رسیده که خدای خویش را از مقام «  مالک یوم الدین » بودن به کناری نهاده و از طرف او در خصوص شرایط منتقدان خویش در پیشگاه الهی  اظهار نظر قاطع می نماید. 

البته  مخفی نمی کنم که این خصلت خامنه ای،  امید من به سرنگونی او را بیشتر ساخته است. زیرا خداوند حوزه  الوهیت را برای خویش حفظ کرده و حتی « خود خدا پنداری »  انسان هایی  همچون فرعون که به مراتب  قوی تر و با کفایت تر از  خامنه ای بوده اند را نیز تحمل نکرده و آنان را با رسوایی سرنگون ساخته است

۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

مادر و دختری که رسایی چادر از سر آنها کشید


چند سال پیش از یک روحانی معروف  شنیدم  که می گفت :« اکثر مسائلی که روضه خوانها و مداح ها در مورد لحظات آخر زندگی امام حسین (ع) و رفتار شمر با ایشان می گویند دروغ است زیرا تنها  شاهد آن لحظات، خود شمر بوده و لابد این داستان ها را  او نقل  کرده است ! » سخنان شیخ حمید رسایی  گماشته مجلس نهم در مورد افراد موسوم به « شهدای  فتنه ۸۸»‌مرا به یاد روایت گری  « شمر» از حوادث عاشورا انداخت . نام  این شیخ ،با  حمایت های ننگ آور او از  دولت احمدی نژاد و نیز رسوایی مالی خود او در دوره ریاست بر اداره ارشاد قم  بر سر زبان ها افتاده است اما اکنون تلاش می کند با  درشت گویی و عقده گشایی علیه جنبش سبز، معروفیت جدیدی برای خویش دست و پا کند شاید برای مدتی ننگ آوری های سابق او از اذهان پاک شوداگر چه  در این مورد  او همچون دزدان ناشی رفتار کرد و به کاهدان  زد. البته دروغ پردازی در مورد شهدای جنبش سبز و مصادره آنها موضوع جدیدی نیست اما اوج وقاحت و دروغگویی  در این مورد را می توان در سخنان اخیر رسایی مشاهده نمود. او  در بخشی از سخنان خود به مادر و دختری اشاره کرده که به ادعای  وی  در روز بیست و هشتم خرداد ۸۸ در کنار  یکی از پایگاههای بسیج به شهادت رسیده اند. رسایی گفته است : « مادر و دختر شهیدی به نام سرور برومند چوکامی و فاطمه رجب پور چوکامی که در کنار حوزه ۱۰۷  نینوا  چادر از سرشان کشیدند  ودر روز ۲۵ خرداد به دست فتنه گران به شهادت رسیدند.»اینجا این شیخ دروغگو آنقدر برای خوش خدمتی به رهبر درمانده  عجله داشته که فرصت نیافته  به خبرهای منتشره قبلی در رسانه های حکومتی نگاهی بیندازد تا دروغگویی مفتضح ، او را رسواتر از گذشته ننماید. خبر گزاری فارس در روز بیست و هشتم خرداد ماه ۸۸  خبری در مورد همین دو بانوی ایرانی منتشر نموده  است اینجا. همینطور که در این خبر می بینید   بازمانده این دو بانو،  کوچک ترین  سخنی از«‌کشیده شدن چادر از سر مادرو خواهر  خویش » نگفته است و اصولاً آنها در هنگام شهادت در کنار پایگاه بسیج نبوده اند بلکه محل کار ایشان روبروی یکی از پایگاههای بسیج در خیابان آزادی  بوده و به احتمال قوی بر اثر تیراندازی از داخل بسیج به شهادت رسیده اند به طوری که بازماندگان ، جسد غرقه در خون ایشان را در محل کارشان پیدا کرده اند  .( به متن خبر دقت کنید  .بازمانده دو شهید می گوید محل کارخواهر و مادرش که جسد  ایشان در آنجا کشف شده، درست روبروی پایگاه بسیج  بوده است ) .
وقتی قصه پردازی  جدید رسایی در مورد کشیده شدن چادر از سر مادر و خواهر را خواندم به یاد سخن روحانی سرشناس افتادم که در بالا به آن اشاره کردم و به این نتیجه رسیدم که  اگر کشیده شدن چادر از سر این دو بانوی مظلوم صحت داشته باشد عامل این بی حرمتی  که تا کنون هیچکس به آن اشاره نکرده ، کسی نبوده است جز رئیس رانت خوار اداره ارشاد قم . در واقع رسایی، نقش شمر در عاشورای بیست  وپنجم خرداد ۸۸ را داشته که هم جنایت کرده و هم   برای   جنایت خویش «نوحه سازی» می کند . شما  برای این «روضه خوانی  ناشیانه رسایی » توجیه دیگری سراغ دارید؟

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

شرط بندی « ننگ العلما» و « شرم الشعرا » روی «اسب مًرده » رهبری





سومین سالگرد راهپیمایی حکومتی نهم  دی ماه بار دیگر فرصتی در اختیار  رهبر و عوامل او قرار داد تا  کینه  خود نسبت به جنبش سبز و  دست اندرکاران آن را به نمایش بگذارند . اما سومین سالگرد   نهم دی ماه تفاوت عمده ای با دو سالگرد قبلی آن داشت. این تفاوت،  افزایش وحشت رهبر از سرنوشت نمایشی است که قرار است تا شش ماه دیگر با عنوان انتخابات ریاست جمهوری برگزار  شود.  عوامل نزدیک به خامنه ای که موج زدن وحشت و نگرانی را در چهره و کلام او حس می کنند  در روزهای قبل و بعد از نهم دی ماه ۱۳۹۱ سخنانی گفتند که برخی از آنها در عین فضاحت ، نشان گر التهاب حاکم بر اردوگاه رهبر است.  رهبر  اکنون بیش از هر زمان در میان گماشتگان خود احساس تنهایی می کند و از  افشاگری های بی هویت ترین دست نشانده خود ـ احمدی نژاد ـ بر خود می لرزد لذا بیش ازهمه سال های گذشته، چشم به دهان کسانی دوخته که بی هویتی خویش را با  عقده گشایی علیه قهرمانان سرفراز جنبش سبز  آشکار می سازند. آیت اله خوشوقت  وآظهارات او ، جدید ترین  دلخوشی رهبر مستأصل جمهوری اسلامی است. خوشوقت  تا پیش از این به خاطر امضای احکام شرعی مربوط به قتل های زنجیره ای شناخته می شد ولذا عده ای معتقدند  یاوه گویی او مبنی بر  مرتد  خواندن  دست اندرکاران جنبش سبز، به منظور باز کردن  راه را برای حذف فیزیکی آنها بوده است . اما خامنه ای هم اکنون در مانده تر از آنست که الگوی آدمکشی های دهه هفتاد  خویش را تکرار نماید.   به باور نگارنده، سخن اخیر شیخ خوشوقت  دلیل دیگری دارد . او که با توجه به سوابق ننگ آور خود در صدور حکم قتل بیگناهان، شایسته لقب « ننگ العلما » می باشد  سالهاست که دختر خود را به خانه مصطفی خامنه ای  ـ بزرگ ترین فرزند رهبر ـ فرستاده اما در همین مدت شاهد بوده که مجتبی ـ برادر کوچک تر مصطفی ـ گوی سبقت را در مطرح کردن خویش به عنوان جانشین رهبر ، ربوده است .  شیخ قاتل و ننگ آفرین ،  در جایگاه « پدر زن فرزند رهبر » خود را  پیش کسوت حداد عادل می داند  و  معتقد است داماد او  برای تصاحب  حکومت بعد از پدر بیمار و مستأصل  ، استحقاق بیشتری نسبت به مجتبی دارد. اما نه کسی تا کنون از احتمال رهبری مصطفی سخنی گقته و نه در رسانه های حکومتی ، جایگاه ارضا کننده ای برای « ننگ العلمای خوشوقت »  در نظر گرفته شده است . شیخ خوشوقت می بیند  که   حداد عادل   ابتدا با سرودن اشعاری شرم آور در وصف رهبر  و اخیراً با افزودن بر حجم فحاشی علیه جنبش سبز، به «رهبر  مجیز طلب و کینه جو » نزدیک  ترشده است . این «شاعر نما» ی دربار ولی فقیه که  می داند خامنه ای به شدت از تملق  گویی لذت می برد   چندی پیش قلم بر کاغذ نهاد و اشعاری  در وصف کسی گفت که ثمره بیست و سه سال رهبری او ، فقر ، فساد و نابسامانی برای ایران و ایرانیان است اما « شرم الشعرای ناعادل » او را آن چنان توصیف کرد که شاید نمونه ان را در میان اشعار متملق ترین شعرای درباری نیز نتوان یافت . « ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه ـــــــــــ آفتاب صورتت خورشید فردای همه …….لاله زار عمر یک دم بی گل رویت مباد ــــــــ ـ  ای گل رویت بهار عالم آرای همه»  او که به دلیل خطای شامّه ، بوی کباب ریاست حمهوری را استشمام کرده ، در هفته های اخیر بر فعالیت های خویش علیه جنبش سبز نیز افزوده است تا از این طریق شانس خود  در  تکیه زدن   بر کرسی ریاست جمهوری اسلامی را افزایش دهد و همین امر می تواند بر تقویت «جایگاه  مورد حسرت مجتبی خامنه ای » نیز بیفزاید. 

 به باور من ،«خوشوقتِ ننگ العلما »  در موضوع ریاست جمهوری ، رقابتی با « حداد ‌شرم اشعرا» نداردو  نگرانی  اصلی او ،  تثبیت موقعیت «داماد حداد عادل »به عنوان رهبر آینده جمهوری اسلامی است .  این شیخ بی سواد    برای تثبیت حکومت خامنه ای . احکام متعدد آدمکشی صادر کرده است   لذا در مقایسه با حداد عادل  خود را دارای شایستگی بیشتری برای غصب عنوان « پدر زن  رهبر آینده   » می داند. او که از نزدیک  کینه رهبر علیه   موسوی و کروبی  را درک کرده است به طمع پیشی گرفتن از همه عقده گشایان ، سخنانی گفته که در سه سال گذشته توسط کینه جو ترین مخالفان جنبش سبز نیز بیان نشده است. ننگ العلما  امید دارد با این سخنان، دل  پر آشوب  رهبر را تسکین دهد و از این طریق محبت خامنه ای را به طرف خود و دامادش  جلب نماید .

حقیقت آنست که در دل ، به طمع کاری و  ساده لوحی شیخ آدمکش  و شاعر ننگ آفرین رهبر می خندم. آنها   ظاهراً از قرار گرفتن  حکومت خامنه ای  در سراشیبی سقوط قطعی غافل هستند   اما به فرض  که باج دهی های بیشتر  خارجی  و فروش گسترده تر منافع ایرانیان ، بر دوره استفرار نظام فاسد جمهوری اسلامی بیفزاید تکلیف رهبر  فعلی و نحوه انتخاب رهبر آینده نه  بر اساس مجیز گویی های  شاعرانه یا فقیهانه ، بلکه مبتنی  بر دستورات کودتاگران داخلی و اربابان خارجی ایشان ، پیگیری خواهد شد. از سوی دیگر به کًند ذهنی رهبر   می اندیشم که چگونه به همراهی  کسانی مانند حداد عادل ، دل بسته است. این ننگ شاعران، کسی است که زمانی  «‌حمل و نقل کیف مشاور همسر شاه »‌را  موجب افتخار می دانست  اما در بازار مکاره  جمهوری اسلامی ، بارها نمکدان شکست و علیه ولی نعمتان خویش  در رژیم سابق . سخن گفت . او اگر فرصتی بیابد قطعاً‌از نخستین کسانی خواهد بود که  نه تنها رهبر جمهوری اسلامی را تنها خواهد گذاشت بلکه   وارد مسابقه ای با سایر عوامل حکومتی  خواهد شد که هدف آن افشای مفاسد  شخصی و  رانت خواری های حکومتی خامنه  ای است. 

در یک کلام بگویم «  آیت اله خوشوقت »‌و «‌ حداد عادل »‌که  آن دو را «‌ننگ العلما‌»و « شرم الشعرا » می دانم بر سراسب مًرده شرط بندی می کنند و رهبر هم دل به شیون و شادی هایی خوش داشته که هیج سودی  نصیب او نخواهد کرد.