۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه
۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه
بادنجان ، آقا و کنترل جمعیت
داستان پادشاه،بادنجان و نوکرش ، بسیار معروف است و در محاورات مردم ایران به وفور به کار گرفته می شود .امادر عین حال بازگویی آن برای شروع این یادداشت ، خالی از لطف نیست . می گویند « پادشاهی بعد از انکه غذای خود که بادنجان بود را خورد از لذیذ بودن آن سخن گفت . بلافاصله ندیم شاه ، به ذکر ویژگی های منحصر به فرد بادنجان پرداخت و در وصف آن سخنانی غرّا ایراد کرد . روزی دیگر که بازهم غذای شاه ، بادنجان بود او اخم کرد و نارضایتی خود را از غذا اعلام نمود . همان ندیم شاه ، آنچنان از مضرات بادنجان سخن گفت که همه را به تعجب واداشت . شاه ، سخنان پیشین ندیم در تمجید از بادنجان را به او یاد آوری کرد و ندیم گفت : "من نوکر شما هستم ، نه نوکر بادنجان . هرگاه شما از آن راضی باشید من هم بادنجان را تحسین می کنم وهرگاه شما در مذمت آن سخن بگویید من هم همان کار را خواهم کرد"»
اگر در تاریخ پادشاهان ایران ، یک سوژه به نام بادنجان باقی مانده است گمان می کنم پس از سقوط خامنه ای ، مجیز گویی های مشمئز کننده ندیم های بی اراده او ، سوژه صدها «داستانِ بادنجان گونه » خواهد بود که در کوچه و خیابان ها دهان به دهان نقل خواهد شد . « کنترل جمعیت »که رهبر جمهوری اسلامی ، اخیراً با آن مخالفت کرد یکی از این سوژه هاست . پروژه کنترل جمعیت در جمهوری اسلامی ، پس از جنگ در دولت هاشمی رفسنجانی آغاز شد و متولی آن دکتر علیرضا مرندی بود . پیش از آن ، سیاست های تشویقی نظام ، بر افزایش جمعیت، تمرکز داشت . مرندی همان کسی است که هم اکنون در فحاشی به موسوی و کروبی ، گوی سبقت را از برخی نمایندگان بی سواد و چاله میدانی مجلس ربوده است تا نشان دهد از « ولایت پذیری و بصیرت کافی »بر خوردار است . او در دولت دوم رفسنجانی ، وزیر بهداشت بود و بسیاری از ایرانیان ، سخنرانی های طولانی و خسته کننده او در باب « لزوم کنترل جمعیت » که به صورت مستمر از تلویزیون دولتی ایران پخش می شد را به یاد دارند . پس از انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری ، مرندی از پست وزارت کنار گذاشته شد اما برنامه های خود در موردکنترل جمعیت را ادامه داد تا آنکه در اواخر دومین سال از ریاست جمهوری خاتمی ، دو جایزه جهانی به خاطر پیگیری « برنامه کنترل جمعیت در ایران» به او تعلق گرفت . روزنامه رسالت در شماره ۶۳۸۶ ( روز دوازدهم اسفند ماه ۱۳۸۶) در همین مورد به نقل از علیرضا مرندی نوشت :« ..در آن زمان من به خاطر انجام کارهای بلند مدت و نه زود بازده ، هر دوره رأی اعتمادی که از مجلس می گرفتم کاهش پیدا می کرد اما دلیل نمی شد که از برنامه ریزی بلند مدت ، دست برداریم . یکی از کارهای مهمی که ما در آن دوره انجام دادیم بحث کنترل جمعیت بود که خیلی چالش زا بود و ما را با مشکلات فراوانی رو به رو می کرد ، خیلی ها ما را متهم به "عمل خلاف شرع "می کردند . اگر قرار بود که ما آن اتهامات را بپذیریم و شانه از زیر کار خالی کنیم امروز با یک بحران وحشتناک جمعیتی رو به رو می شدیم. بعد از آن ، دو جایزه جمعیت سازمان ملل و جایزه بهداشت جهانی را به ما دادند » .نکته جالب در سخنان این« پزشک ولایت مدار» که روزنامه وابسته به « جمعیت مؤتلفه » آن را برجسته کرد این بود که «اگر آن رشد ادامه پیدا می کرد امنیت کشور به خطر می افتاد » .همه آنچه که دکتر مرندی در مصاحبه با روزنامه رسالت به آن بالیده ، اقداماتی است که دردوره تصدی وزارت بهداشت در دولت دوم رفسنجانی ـ سال های ۱۳۷۲ تا ۷۶ ـ انجام شده است .البته همان گونه که در بالا آمد او تا دو سال بعد از پایان دوره وزارت هم فعالیت های خود برای کنترل جمعیت را ادامه داده تا آن که دردر سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) دو جایزه جهانی دریافت کرده است .
نکته جالب آنکه نه تنها در آن شش سال ، کسی به مرندی به خاطر این کار ایراد نگرفت بلکه تا هشت سال بعد ، اقدامات اوبرای کنترل جمعیت ، آنقدر جذاب بود که روزنامه سنتی رسالت ، بخشی از صفحات خود را در اختیار این « وزیر ضد جمعیت » می گذاشت تا «خطرات افزایش جمعیت برای امنیت ملی » را یاد آوری کند . دلیل این همراهی با مرندی درآن دوره آن بود که هنوز « آقا»در خصوص « خطرات کنترل جمعیت » سخنی نگفته بود . اما اکنون با گذشت نوزده سال از آغاز برنامه های شش ساله مرندی برای « کنترل جمعیت به منظور حفظ امنیت ملی » ، رهبر جمهوری اسلامی از «خوابِ گران» برخاسته و هشدار می دهد «از سال ۷۱ به این طرف ، باید سیاست تحدید ( محدود کردنِ )جمعیت را تغییر می دادیم . خطا کردیم تغییر ندادیم امروز باید این خطا را جبران کنیم ». این سخنان رهبر جمهوری اسلامی ، روزسوم مرداد در حالی مطرح شد که دکتر مرندی ، مرتضی نبوی مدیر مسئول روزنامه رسالت *و اعضای مجلس خبرگان هم از مستمعان حضوری سخنرانیِ« رهبربی مسئولیت جمهوری اسلامی »بودند .
رفتار رسانه های مزد بگیر و بی اراده جمهوری اسلامی ونیز خبرگان همیشه خفته ، دقیقاً مشابه ندیم آن پادشاه در برابر« تعریف و مذمت پادشاه از بادنجان» بود . آنها در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی ، نسبت به « سیاست کنترل جمعیت» سکوت کرده و حتی از آن دفاع می کردند زیرا «آقا» ی آنها می گفت :« هیچکس برای من رفسنجانی نمی شود » و اکنون داد وفریاد به راه انداخته اند و توجیه علمی یا اسلامی برای « تقبیح کنترل جمعیت » می تراشند زیرا ««شاهِ» آنها ، روز سوم مرداد گفته است : « واقعاً همه مسئولین کشور ـ نه فقط مسئولین اداری ـ روحانیون ، کسانی که منبرهای تبلیغی دارند باید در جامعه فرهنگ سازی کنند از این حالتی که امروز وجود دارد ـ یک بچه، دو بچه ـ باید کشور را خارج کنند . رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند ـ ودرست هم هست ـ ما باید به آنها برسیم .»
البته مردم ایران که فقر روز افزون در کشور وناتوانی حکومت ولایت فقیه در تأمین نیازهای اولیه ایرانیان را مشاهده می کنند عقل خود را به دست کسانی نمی دهند که تنها هنر آنها « سخن گفتن بی تعقل » و « رجز خوانی » است، اما سخنرانی اخیر خامنه ای ، امتحان مناسبی بود تا ایرانیان بدانند تا « شاه یا ولی مطلقه هست ندیم های خود فروخته ای هم هستند که تنها به دهان شاه خودشان نگاه می کنند» . آنها وظیفه خود می دانند آنچه را «حاکم مستبد » می پسندد مورد تمجید قرار دهند یا از آنچه او را ناراضی می کند بدگویی نمایند .
اکنون نوبت دکتر مرندی است تا میزان « بصیرت و ولایت مداری» خود را نشان دهد . او پس از نمایش انتخاباتی مجلس نهم با حضور در برنامه تلویزیونی ۴۵ دقیقه اظهار داشت :«مهمترین اقدام در مجلس آینده، تثبیت اصل ولایت مداری است ». مرندی باید نشان دهد «نه نوکر علم است نه نوکر تجربیات خویش بلکه اولویت او ، نوکری آقا ست » .تنها این کار ثابت خواهد کرد که اولویت او مانند سایر گماشتگان مجلس نهم ، تثبیت اصل ولایت مداری است . در ضمن برای انکه ثابت شود مرندی نوکر آقاست نه بادنجان ، باید جوایز جهانی خود را که به خاطر کنترل جمعیت طی سالهای ۷۲ تا ۷۸ در یافت کرده ، به عوامل استکبار جهانی در مجامع بین المللی مسترد کند . زیرا« آقا» گفته : « سیاست تحدید جمعیت از سال ۷۱ به بعد ، خطا بود » .
-----------------------
پی نویس :روزنامه رسالت که روز بیست و یکم اسفند ۸۶ به تبلیغ دیدگاههای ضد جمعیتی دکتر مرندی پرداخته بود روز پنجم مرداد امسال ـ پس از سخنرانی رهبر ـ ، تحلیل مفصلی منتشر نمود تا سیاست های کنترل جمعبت را « دیکته غرب » برای ترویج بی اخلاقی در جوامع شرقی به ویژه کشورهای مسلمان معرفی کند .در بخشی از این تحلیل روزنامه رسالت آمده بود :ايران امروز براي قدرتمند بودن نيازمند جمعيتي بالاي صد و پنجاه ميليون نفر است و سي است هاي كنترل جمعيت دولت هاي قبل مي بايست مورد بازنگري و تجديدنظر قرار گيرد.»
۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه
اقای خاتمی ! از دیکتاتور پوزش خواستید با کلاهبردار چه کنیم؟
چهارم مرداد ماه ۹۱
پیش گفتار: این یادداشت نه برای فرماندهان طراز اول سپاه نوشته شده که هم اکنون به صورت روزانه ، خواسته های خود را به رهبر مستأصل جمهوری اسلامی ، دیکته می کنند و نه به دنبال قانع کردن افرادی چون حسین شریعتمداری است که با سفارش همان فرماندهان ، متن نطق های رهبر را آماده می سازد . مخاطب این یادداشت ، سه گروه هستند : نخست هموطنانی که بدون هر گونه تعصب ، شیفتگی یا کینه ، سخنان مختلف را می شنوند تا از میان آنها ، حق را استخراج نمایند . به این گروه توصیه ای ندارم جر آنکه «اگر بی انصافی در این نوشته دیدند مرا در اصلاح دیدگاه خود ، کمک نمایند ». گروه دوم ، کسانی هستند که نوعی شیفتگی به رهبر جمهوری اسلامی دارند اما هنوز وجدان خود را به درهم و دینار رهبر نفروخته اند و سخن درست ، برآنان تأثیر گذار است . سومین مخاطبان این یادداشت ، برخی علاقمندان به آقای خاتمی هستند که بر خلاف سینه چاکان او ، علاقه ایشان به رئیس دولت اصلاحات ، نه از سر « فردپرستی » بلکه ناشی از اعتمادی است که به خیر خواهی او دارند . به این دو گروه پیشنهاد می کنم مقاله را تا آخر بخوانند و سپس قضاوت نمایند .
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
من هم مانند اغلب ایرانیان ، از یک سال و اندی پیش به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسش بوده ام که « خاتمی ، و برخی حامیان او چه نشانه ای در رفتار و گفتار رهبر جمهوری اسلامی یافته بودندکه به صورت یک طرفه ، دست همکاری به طرف او دراز کردند و حتی از او خواستند که اگر در جریان جنبش سبز ، ستمی بر او رفته است ، آن را بر ستمکاران ـ مردم معترض ـ ببخشاید »؟هنوز پاسخی نیافته بودم که پرسش آزار دهنده دیگری در برابرم قرار گرفت: « عبداله نوری و برخی همفکران او چه نشانه ای از کاهش کینه ورزی رهبر جمهوری اسلامی و علاقه او به همکاری با اصلاح طلبان یافته اند که خود را برای مشارکت در انتخابات نمایشی سال ۹۲ آماده می کنند؟» این سؤالات به صورت علنی در نوشته ها و گفته های گروهی از معترضان بیان شد و انتظار می رفت کسانی که « دانستن را حق همه می دانستند » پاسخ هایی ارائه نمایند . اما این بار رهبر جمهوری اسلامی ، پیشدستی کرد و آب پاکی بر روی دست کسانی ریخت که گمان می کردند سید علی خامنه ای ، ذره ای به آینده ایران وایرانیان می اندیشد وحاضر است برای حل بحران های کشور ، دست های گشوده شده به طرف خود را بفشارد . او روز سوم مرداد ۹۱ ، برای آنکه خیال اصلاح طلبان حکومتی را آسوده سازد آنها را به زبونی و عقب نشینی در برابر دشمن ، متهم کرد تا « جیره خواران بی اخلاق او» برای مقابله جدی با همه اصلاح طلبان ـ حتی بی خاصیت ترین و محافظه کارترین آنها ـ با هیچگونه محدودیتی مواجه نباشند .
البته برای همه کسانی که از اندک هوش سیاسی برخوردار بودند و کینه ورزی های سی سال گذشته آقای خامنه ای را به یاد می آوردند پیش بینی این رفتار ، چندان مشکل نبود . اما کمتر کسی باور می کرد رهبر جمهوری اسلامی برای مقابله با منتقدان اصلاح طلب خویش ، تا این حد از « دروغگویی »را مجاز بشمارد . خامنه ای درفاصله سال های ۸۴ تا ۹۰ با حمایت بی نظیر از احمدی نژاد که حتی کسانی همچون علی لاریجانی بر دروغگو بودن او پافشاری می کردند نشان داده بود « دروغ » اگر در خدمت حاکمیت او باشد مباح است اما هرگز تصور نمی رفت که او شخصاً «پرچم دروغگویی »را در دست بگیرد و با وقاحتی مثال زدنی ، سخنانی بگوید که برای اثبات دروغ بودن آنها ، مراجعه به سایت دفتر رهبری ، کافی است .
سخنان روز گذشته سید علی خامنه ای در مورد وضعیت کشور ( اینجا)، آن چنان بی اساس است که نیازی به توضیح در مورد آن نیست . در خصوص اظهارات عقده گشایانه او نسبت به « تدارکات » چی های پیشین نیز ، وظیفه ای به عهده من نیست اما همین سخنان ، حاوی دروغ های آشکاری است که نشان می دهد رهبر جمهوری اسلامی ، هم اکنون به یک شخصیت کلاهبردار تبدیل شده که حتی از افشای دروغ های وقیحانه خویش ، واهمه ای ندارد . بلافاصله پس از انتشار سخنان رهبر در جمع مواجب بگیران او ، سایت های حقوق بگیر دفتر رهبری و یاران حسین شریعتمداری ، وظیفه تشریح و تبیین سخنان او را به عهده گرفتند . از جمله سایت نزدیک به بسیج دانشجویی ، تحلیل بلند بالایی ارائه نمود که نشان میداد سفارش دهندگان نطق اخیر رهبری ، قبلاً به سایر مزد بگیران خود نیز آماده باش داده بودند . در گزارش مفصل و از پیش آماده شده سایت جهان نیوز (اینجا) مشی دولت پیشین در خصوص مذاکرات هسته ای ، به شدت مورد حمله قرار گرفت . جهان نیوز با استناد به سخنان روز سوم مرداد ۹۱ رهبری، به صورت ویژه به موضوع مذاکرات « سعد آباد » اشاره کرد و نوشت : «وی ـ حسن روحانی ـ که دبیر شورای عالی امنیت ملی و رئیس تيم مذاکره کننده ايران در دولت اصلاحات بود، در ادعایی جالب "مذاکرات سعدآباد" را که با اعتراض گستردهافکار عمومی مواجه شد، از قطعات افتخارآميز تاريخ سياسي کشور خواند و گفت ما با این مذاکرات، ایران را از موضع اتهام خارج کردیم و از جنگ نجات دادیم! ».
سایت جهان نیوز حق دارد این ادعا را مطرح کند زیرا تهیه کنندگان نطق اخیر رهبری این سخن را از «دهان او» خطاب به ملت ایران مطرح کردند که « در آن دوره ـ اشاره به دوره ریاست جمهوری خاتمی ـ که ادبیات مسئولان ما آمیخته به تملق گویی از غرب شد ... به واسطه همراهی با غربی ها و عقب نشینی هایی که انجام گرفت آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم.»اما ببینیم آرشیو دفتر رهبری در خصوص مذاکرات سعد آباد چه می گوید؟ روز یازدهم آبان ماه سال ۸۲ و در حالی که تنها دوازده روز از مذاکرات سعد آباد می گذشت رهبر جمهوری اسلامی در جمع کارگزاران نظام اظهار داشت :«..يكى دو مسأله ديگر هست كه لازم است مطرح كنم. يكى از آنها، همين مسأله اى است كه رئيس جمهور عزيز و متعهّدمان جناب آقاى خاتمى، مطرح و به تفصيل بيان كردند.»
رهبر دروغ پرداز جمهوری اسلامی که دیروز مذاکرات سعد آباد را « نشانه عقب نشینی دولت خاتمی »معرفی کرد روز یازدهم آبان ماه ۸۲ و در حالی که تنها دوازده روز از آن مذاکرات می گذشت ، ادعای امروز خود را اینگونه پاسخ داد :«به نظر بنده هر دو نظریه ای که در باره مذاکراتِ انجام گرفته وجود دارد غیر منطبق با واقع است . یک طرز فکر اینست که افراد مؤمن و غیور ما تصور می کنند دولت تسلیم شد که باید گفت این طور نیست ....» . کسی نباید گمان کند ، تنها در سخنان رهبر جمهوری اسلامی باید به دنبال کشف رگه های دروغ گویی وکلاهبرداری بود . علی اکبر صالحی که هم اکنون به عنوان « وزیر خارجه مورد تأیید رهبر » با دولت کودتایی کار می کند در زمان مذاکرات سعد آباد نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی بود . او دیروز در حالی چشم در چشم رهبر به دروغ های او گوش می داد که تنها دقایقی بعد از اتمام مذاکرات سعد آباد، شادمانی خود از این مذاکرات را ابراز داشته بود. زیرا به باور او « نشست سعد آباد یک پیروزی برای ایران و یک دستاورد برای اروپا و جامعه جهانی بود (اینجا)
البته سخنان یازدهم آبان ماه ۸۲ رهبر (اینجا ) تنها اظهارات او در تأیید روند مذاکرات هسته ای در دولت خاتمی نبود . روز بیست و پنچم مرداد ماه ۸۳ و در حالی که خاتمی خود را برای ترک کرسی ریاست جمهوری آماده می کرد اقای خامنه ای در آخرین دیدار خود با سفرای دولت خاتمی در خارج از کشور، باردیگر لزوم اعتماد سازی در عرصه بین المللی را مورد تأکید قرار داد و اظهار داشت :« توجیه کردن و استدلال کردن و تبیین کردن این قضیه برای نخبگان ، به عهده دستگاه سیاست خارجی ماست .چون در این صورت ، افکار عمومی و نخبگان ، کاملاً این حرف را می پذیرد ؛ اینطور نیست که ما خیال کنیم همه نخبگان عالم و افراد سیاستمدار ، علیه ما هستند . نه ! باید بفهمند » . او سپس مذاکرات پاریس را که یکی از مناقشه بر انگیز ترین گفتگوهای هسته ای در دولت خاتمی بود مورد اشاره قرار داد و با صراحت بر عملکرد مذاکره کنندگان ایرانی ، مهر تأیید زد . رهبر جمهوری اسلامی دراین مورد اظهار داشت :« دوستانی که مشغول مذاکره هستند خوب مذاکره کرده اند . من همین مذاکرات پاریس را که یک ماه پیش تقریبا ً انجام گرفت نگاه کردم و خواندم . مواضع خوبی اتحاذ کردند و خوب دفاع کردند و منطقی حرف زدند » ( مشروح سخنان آقای خامنه ای در این مورد را در اینجا بخوانید ).
اکنون مایلم از آقای خاتمی و نیز از همکار سابق او ـ عبداله نوری ـ این پرسش را مطرح نمایم که « خامنه ای با چه زبانی باید به شما بگوید که او حتی اگر بخواهد بار دیگر با اصلاح طلبان حکومتی ، کنار بیاید حاکمان واقعی جمهوری اسلامی که بر همه منابع مالی و مراکز سیاسی کشور مسلط هستند به او اجازه انجام این کار را نخواهند داد ». ضمن آنکه خوش رقصی دیروز رهبر برای افراطیون ، نشان داد که خود او نیز در این روند ، از انگیزه کافی برای کینه ورزی نسبت به همه « اصلاح طلبان » بر خوردار است . سید محمد خاتمی، سال گذشته بدون توجه به جنایات گسترده رهبر و عوامل او نسبت به معترضان انتخاباتی ، خواستار پوزش خواهی متقابل « جنایت کاران » و « ستمدیدگان » شده بود . آیا او اکنون که دروغگویی وکلاهبرداری کینه جویانه رهبر را مشاهده می کند هنوز هم مایل است با مشارکت در نمایش انتخاباتی ، به خامنه ای کمک کند تا بخشی از مشروعیت زائل شده در داخل خارج از کشور را بازیابی نماید ؟ تردیدی ندارم که رهبر ، نمی خواهد و نمی تواند که با اصلاح طلبان حکومتی ، کنار بیاید اما به فرض که با قبول « پوزش پیشنهادی خاتمی » راه را برای اصلاح طلب بی خاصیتی مانند محمد رضا عارف باز کرد ، آیا تضمینی وجود دارد که او بعد از پشت سر گذاشتن بحران ها ، بار دیگر« دروغگویی » پیشه نسازد وهمه تفاهمات را زیر پا نگذارد؟آیا دروغ گویی واضح و کلاهبردارانه او در خصوص روند مذاکرات هسته ای وسایر اقدامات او بر علیه منافع ملی ایرانیان ، کافی نیست که خاتمی و دوستانش ، امید همکاری با این رهبر فریب کار و ضد ایرانی را برای همیشه فراموش کنند ؟
آقای شریعتمداری !خامنه ای شما از نمرود کمتر است
در دوهفته گذشته ، در ستون گفت و شنود کیهان که حسین شریعتمداری آن را می نویسد دو بار داستان پشه ای نقل شد که می خواهد از روی درخت بلندشود و به درخت آماده باش می دهد. سخنگوی مصیبت زده رهبر ، این داستان را روز بیست و یکم تیرماه ۹۱، چاشنی انتشار مقاله تحریف شده من با عنوان « سی سال گذشت به بازنشستگی فکر می کنم » کرد و دوازده روز بعد ، همین داستان تکراری را به کار برد تا متن تحریف شده دیگری را از « نامه خداحافظی من با آقای کروبی » به مخاطبان خود القا نماید . فکر کردم شریعتمداری پایبندی اخلاقی که ندارد، ترس از مجازات قانونی هم او را در داستان سرایی هایش با محدودیتی مواجه نمی سازد . پس چرا در مدتی کوتاه ، داستانی تکراری برای عقده گشایی علیه من ، به کار برده است؟ امروز پاسخ این پرسش را یافتم و به این نتیجه رسیدم که شریعتمداری همه مصاحبه ها و مقالات مرا می شنود ومی خواند . از جمله ، او یقیناً گقتگوی دو سال قبل من با صدای امریکا را شنیده است که در آن ، حکومت خامنه ای را « نمرودی » دانستم . برای کسانی که داستان های قرآنی را شنیده اند ـ از جمله حسین شریعتمداری ـ نام نمرود ، یاد آور داستان پشه ای است که آن سلطان ظالم را ازپای در آورد . پس شریعتمداری اولاًحق دارد با شنیدن نام من ، داستان «نمرودی دانستن حکومت خامنه ای »را به یاد بیاورد.
ثانیاً هر کس که به دنبال بر اندازی این سلطان جائرباشد حسین شریعتمداری را به یاد پشه ای می اندازد که نمرود با همه ادعای قدرتمندی ، مقهور او شد .
اعتراف می کنم در مقایسه با قهرمانان بزرگ که در داخل کشور مبارزه می کنند قدرت خود را حتی از پشه ای که به حیات ننگین نمرود خاتمه داد کمتر می دانم . اما حسین شریعتمداری هم فراموش نکند که رهبر آلوده او ، به مراتب از « نمرود » کمتر است و سر نگونی او حتی به یک پشه نیرومند نیازی ندارد. من هم ، مجموعه عوامل قدرت خامنه ای ـ سپاه ، روسیه ، چین و آخوندهای دین فروش و …. ـ را معادل «حکومت نمرود » می دانم نه آنکه بخواهم «رهبر جمهوری اسلامی» را در حد نمرود ، بالا ببرم
۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه
خاتمی از کدام « ما » سخن می گوید؟
خاتمی از کدام « ما » سخن می گوید؟
اول مرداد ماه ۹۱
تلاش توقف ناپذیر برخی حامیان آقای خاتمی برای توجیه « شرکت نیمه مخفی » او در نمایش دوازدهم اسفند ۹۰ ، نشان می دهد که آن حضور ، توجیه ناپذیرتر از آن بوده که انتساب به خاتمی بتواند از قبح آن بکاهد . در عین حال بسیاری از افراد ترجیح دادند انداختن رأی باطله در صندوق روستایی دماوند را امری کاملاً شخصی تلقی نمایند که علیرغم عدم هماهنگی آن با اراده غالب در بدنه جنبش سبز ، می بایست محترم شمرده شود. اما فعال شدن جدی رئیس دولت اصلاحات در زمینه آنچه که « انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ » خوانده می شود و نیز تلاش آشکار او برای ایجاد پیوند میان دیدگاههای انتخاباتی خود با خواسته های موسوی و کروبی ، سکوت در برابر او را غیر موجه می سازد . در این یادداشت ، تلاش می کنم به جای قضاوت قطعی در مورد سخنان نسبتاً آشکار خاتمی ، پرسش هایی را مطرح نمایم . امیدوارم پاسخ برخی حامیان آقای خاتمی به این پرسش ها، یادآور رفتار معدودی از « مدعیان حمایت از آقای رضا پهلوی »در برابر پرسش های من از شاهزاده محبوب ایشان نباشد .
پرسش یکم : خاتمی و میر حسین موسوی
خاتمی اظهارات اخیر خود را دارای پشتوانه از سوی مهندس موسوی دانسته و اظهار داشته است :«جناب مهندس موسوی گفته اند مبنایشان همان بیانیه ۱۷ است که برحرکت در چارچوب قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن تأکیددارد». بیست ماه ، از صدور بیانیه شماره ۱۷ گذشته و در این مدت رهبر جمهوری اسلامی با اتکا به تفاسیرشورای نگهبان از قانون اساسی ، هر روز مظاهر جدیدی از استبداد فردی را جایگزین «دموکراسی نیم بند بر آمده از قانون اساسی مصوب سال ۶۸ »می نماید . هیچکس هم نمی تواند اقدامات رهبر را خارج از «اجرای بدون تنازل قانون اساسی » بداند زیرا بر اساس اصل نود و هشتم، تفسیر قانون اساسی منحصراً در اختیار شورای نگهبان است و هیچ مرجعی برای رد این تفسیر وجود ندارد . لذا برای من مشخص نیست که با تحرکات جدید رهبر و آشکار شدن پیامدهای اتکا به قانون اساسی ، آیا موسوی همچنان ، خواستار اجرای بدورن تنازل قانون اساسی است یا نه ؟ اما به دوستانی که سخنان اخیر خاتمی را خوانده اند توصیه می کنم نگاهی به بیانیه ۱۷ هم داشته باشند . میرحسین در آن بیانیه با صراحت ، خواستار تدوین « قانون شفاف و اعتماد بر انگیز برای انتخابات ها » شده است . موسوی در بیانیه خود ، قانون شفاف انتخاباتی را اینگونه توصیف می کند : « این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت آراو اندیشه ها تضمین کند و جلوی دخالت های سلیقه ای و جناحی دست اندرکاران نظام را در همه سطوح ، منتفی سازد ». آیا خاتمی ، نشانه ای از اراده نظام برای تدوین قانون « ضد آپارتاید انتخاباتی » مشاهده کرده که از یکسو خود را به بیانیه ۱۷ موسوی ، پایبند نشان می دهد و از سوی دیگر به دنبال شکستن اجماع تحریم انتخابات و ایجاد اجماع برای گرم کردن تنور انتخاباتی نظام است ؟
در خصوص نسبت خاتمی با تفکرات مهندس موسوی ، پرسش دیگری هم می توان مطرح کرد . خاتمی روز سی و یکم تیرماه ۹۱ در دیدار با گروهی که مردم اصفهان نامیده شده اند اظهار داشته است :« در سطح جامعه عمومي نوعي نارضايتي ديدهميشود. نميخواهم بگويم اين نارضايتي منشأ يک انقلاب ديگر ميشود، نه؛ قصد من اين نيست، زيرا در عمق وجود اکثريت جامعه، اسلام هست و مردم دين را قبول دارند حتي اگر نسبت به حاکمان آن نظر منفي داشته باشند، با اين مسأله موافق نيستند که اصل نظام از بين برود». خاتمی با این اظهار نظر ، با صراحت تمام ، نظام حاکم در کشور را معادل « اسلام » دانسته ولذا به نظر او چون اکثریت مردم ایران ، مسلمان هستند علیه نظام جائر فعلی ، انقلاب نخواهند کرد . این سخن را مقایسه کنید با سخن روز پنجم اردیبهشت ماه سال ۸۹ میـــــر حسین موسوی که ضمن به تمسخر گرفتن سخن سید علی خــامنه ای ، اظهار داشت :« از کشتی نظام ، پیاده شده ایم از کشتی اسلام که پیاده نشده ایم.» یعنی بر خلاف سخن عجیب خاتمــــــی که « نظام ولایت فقیه » را معادل دقیق « اسلام » معرفی می کند میر حسین ادعاهای خامنه ای در مورد خروج حامیان جنبش سبز از کشتی نظام را بلامانع می داند زیرا به اعتقاد او « اسلام را کشتی دیگری است که هیچ ارتباطی با کشتی نظام ندارد ؛ همان کشتی که کروبی آن را قایقِ حاملِ سردار نقدی ، جلال الدین فارسی قاتل ، محمود احمدی نژاد ، سید احمد خاتمی و احمد جنتی دانست ».
پرسش دوم: خاتمی و کروبی
مهدی کروبی در آستانه نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ماه ، پیامی برای ملت ایران فرستاد که حاوی دو نکته مهم بود . نخست آنکه او انتخابات مجلس نهم را یک « حرکت فرمایشی » نامید که به تعبیر او بخشی از آخرین تیر ها به پیکره «نظام » بود. ثانیاً او با صراحت از امید خویش برای «احیای ارزش های موجود در قانون اساسی مصوب سال ۵۸ » سخن گفت تا نشان دهد قانون اساسی فعلی را تأمین کننده حقوق و مطالبات ملت ایران نمی داند . کروبی ، قبل از آن هم به صراحت کفته بود که « نظام حاکم را نه جمهوری می داند و نه اسلامی » . اقای خاتمی باید به این پرسش پاسخ دهد میان او که همچنان بر « حرکت در چارچوب نظام موجود سخن می گوید »و « شرکت در انتخابات را لازم می شمارد» و کروبی که اولاً نظام موجود را نه جمهوری می داند و نه اسلامی و ثانیاًبه دست اندرکاران انتخابات در جمهوری اسلامی ، لقب «دزد آرای مردم » داده و انتخابات را «نمایش فرمایشی » می خواند چه نسبتی وجود دارد ؟
پرسش سوم :همراهی انتخاباتی با کودتاگران قبیح تر است یا کمک به براندازی کودتاگران؟
اقای خاتمی در اغلب سخنرانی های اخیر خود ، از « ما» یی سخن می گوید که به ادعای او ، بر اندازان را در جمع خود نمی پذیرد . البته تا آنجا که آقای خاتمی در جمع دوستان خود واز زبان آنان سخن بگوید کسی به او اعتراض نخواهد کرد . اما اصرار خاتمی بر آنکه تمامی بدنه جنبش سبز و همه حامیان اصلاحات را هم فکر خود معرفی نماید کمی عجیب است . به خصوص آنکه او با صراحت ادعا می کند سخنان او ، سخن سران جنبش سبز هم هست . پس لازم است او مقصود خود از بر اندازی را مشخص نماید . من می خواهم با طرح برخی سؤالات ، او را برای تبیین مفهوم بر اندازی کمک کنم . آقای کروبی تا قبل از زندانی شدن در خانه امن وزارت اطلاعات ، بارها بر حق مردم برای تعیین نوع حکومت ، پافشاری کرد . او روز بیست و هفتم مرداد ۸۹ ضمن شرکت در اتاق مسنجر دکتر مهد خزعلی ، در پاسخ به یکی از پرسش کنندگان اظهار داشت : «اینکه چه حکومتی باشد يا نباشد آن ، به مردم مربوط است و ميتوانند هرگونه حکومتی را که برای خود مناسب ميدانند تعيين کنند. ساير حکومت ها را نفی نميکنم مردم هرچه را بخواهند خواهم پذيرفت». آیا به نظر خاتمی ، این سخن کروبی هم در راستای بر اندازی است ؟ اگر کسی غیر از کروبی این سخن را بگوید ، چه ؟ اگر کسانی بدون دست بردن به اسلحه ، به سخن دوازدهم بهمن ماه سال ۵۷ آیت اله خمینی استناد کنند و بگویند : « پدران ما چه حق داشتند که سی و چهار سال قبل برای امروز ما ، سیستم حکومتی تعیین کنند و آقای خاتمی چه حقی دارد که ما را از خواسته تغییر نظام محروم کند ؟» آیا تغییر مورد درخواست آنها هم از نظر سید محمد خاتمی بر اندازی از نوع قبیح آن است ؟ شاید آقای خاتمی هم اطاعت از « اولی الامر » را در هر شرایطی ، لازم می شمارد و مخالفت با او را موجب خروج از اسلام می داند . متأسفانه به نظر می رسد مخالفت « رئیس دولت اصلاحات » با هر تلاشی برای تغییر نظام حاکم ، تنها شامل حال ایران و نظام ولایت فقیه هم نمی شود و او برای همه کشورها ، همین نسخه را می پیچد . ایا کسی تا کنون یک کلام از خاتمی شنید ه است که نشان دهد او حق مردم سوریه برای براندازی حکومت خونخوار بشار اسد را به رسمیت می شناسد؟
نمی دانم معیار حقوقی ،شرعی و عقلی آقای خاتمی برای « طرد همه بر اندازان » چیست ؟ لازم به توضیح نیست که در اینجا بحث بر سر کسانی است که به دنبال استقرار حکومت مطلوب خویش از «راههای مسالمت آمیز» از جمله افزایش فشار بر حاکمیت برای بر گزاری یک رفراندوم آزاد هستند.اما اگر دیدگاه خاتمی ، به نظریه غالب در همه کشورها تبدیل شود هیج تغییر ساختاری در جهان مقدور نخواهد بود . از آن بالاتر، همه رژیم های جنایت کار که در گذشته ، به سرکوب انقلاب ها پرداخته اند نیز با نظریه خاتمی ، تبرئه می شوند. راستی با دیگاه خاتمی، آیا شاه هم در سرکوب خونین کسانی که به دنبال استقرار جمهوری اسلامی به جای نظام حاکم در کشور بودندو ساواکی های شاه ، آنها را « بر انداز » می نامیدند محق بوده است ؟ پرسش مشخص در این بخش اینکه « به نظر خاتمی ، کدام کار قبیح تر است : همراهی انتخاباتی با کودتاگرانِ آدمکش یا تلاش برای برانداختن کودتاگرانی که با گرسنه نگهداشتن اکثریت ایرانیان ، ثروت های ملی ایران را صرف ماجراجویی های داخلی و خارجی خود می کنند و حتی مخالفت های مسالمت آمیز در داخل را به بی رحمانه ترین ترین روش ، سرکوب می نمایند ؟» راستی کسی که هر نوع تلاش برای تغییر سیستم حکومتی در ایران را قیبح می شمارد با محمد جواد لاریجانی چه تفاوتی دارد که همه مخالفان را بر انداز می نامد و منکر وجود « زندانی سیاسی » در ایران می شود ؟
پرسش چهارم : خاتمی و ادعای جنبش سبز
مهمترین ادعای جنبش سبز، دزدی آرای مردم توسط مجریان و ناظران انتخابات بود . آقای خاتمی هیچگاه با چهره های پیشتاز جنبش سبز که ادعای وقوع تقلب وسیع در انتخابات را داشتند همراهی نکرد اما اخیراً در همه صحبت های خود در خصوص انتخابات آتی و حمایت از نظام حاکم ، از ضمیر « ما » استفاده می کند تا مواضع خود را بازتاب دهنده دیدگاههای موسوی و کروبی ، معرفی نماید . او باید پاسخکوی این پرسش کلیدی باشد که «آیا او نیز مانند موسوی و کروبی ، مجریان و ناظران انتخابات را دزدآرای مردم می داند یا وزارت کشور دولت کودتایی شورای نگهبان جنتی را امین آرای مردم می شمارد ؟»
پرسش پنجم : خاتمی و اتاق فکر پیشنهادی عبداله نوری
من انتقاداتی به سخنان اخیر عبداله نوری دارم . مهم ترین انتقاد اینکه او در سخنان خود ، تنها دغدغه بخشی از اصلاح طلبان را داشته که مبادا عده ای در بدنه جنبش سبز ، حامیان شرکت احتمالی در نمایش انتخاباتی حاکمیت،را به « سازشکاری » متهم کنند . اما در خصوص اتهام افکنی عده ای از اصلاح طلبان علیه مخالفان قطعی انتخابات ، توصیه ای از سوی نوری ، انجام نپذیرفته است . اما در عین حال سخن او در خصوص « تشکیل اتاق فکر » را می پسندم . زیرا به گمان من پیکیری این ایده ، مشخص خواهد کرد که «آیا اراده ای برای شنیدن همه سخنان و تصمیم گری بر اساس خرد جمعی وجود دارد؟» یا «تشکیل دهندگان اتاق فکرِ ادعایی ، مهره های دست چین شده ای هستند که پیشاپیش تصمیم خود برای شرکت در نمایش انتخاباتی سال ۹۲ را گرفته اند ؟» به عبارت دیگر ، اندکی تأمل نشان خواهد داد برخی گمانه زنی ها مبنی بر اینکه «ایده اتاق فکر ، مبتنی بر معامله پشت پرده با رهبر برای زمین گیر کردن مخالفان انتخابات فرمایشی در برابر افزایش سهم رفسنجانی در حاکمیت است » تا چه حد با واقعیت انطباق دارد ؟انتظار می رفت سید محمد خاتمی ، اندکی صبر پیشه می ساخت و هرنوع تصمیم گیری در خصوص انتخابات را به خروجی اتاق فکر پیشنهادی نوری ، موکول می ساخت . نه آنکه پیشاپیش ، خیال حاکمیت را آسوده سازد که « اراده اصلاح طلبان ، تن دادن به شرایط ظالمانه حاکمیت و شرکت در انتخابات در هر شرایطی است . »آقای خاتمی دراظهار نظر اخیر خود ، بار دیگر « دو پهلو گویی » را پیشه ساخته و اظهار داشته است : « در مورد انتخابات آینده ریاست جمهوری ، نظر من رسیدن اجماع در میان اصلاح طلبان است » . تلفیق این سخن با پاسخ سید محمد خاتمی به مخالفان شرکت او در انتخابات نمایشی مجلس نهم ، این تلقی را به وجود می آورد که مقصود او از اجماع اصلاح طلبان ، وحدت بر سر کاندیدا ست نه اجماع در خصوص « شرکت » یا « عدم شرکت » در انتخابات . اگر خاتمی حتی به اجماع نسبی در انتخابات می اندیشید بایستی از تعجیل در اظهار نظر صریح در این خصوص خودداری می کرد و این فرصت را برای گروهی از همکاران و همفکران خود فراهم می نمود تا ایده ظاهراً موجه خویش را در بوته آزمایش قرار دهند . از خاتمی توقع نمی رود برای کسانی مثل من، فرصت اظهار نظر باقی بگذارد زیرا من بر خلاف او ، حکومت فعلی را غیر قابل اصلاح می دانم و تداوم آن را سم مهلک برای ایران و اسلام ! اما اگر قرار بر اجماع حتی در میان محافظه کار ترین فراکسیون اصلاح طلبان بود خاتمی بایستی با کنار گذاشتن « خود رهبر بینی » در میان اصلاح طلبان ، فرصت پیگیری ایده عبداله نوری را فراهم می نمود . یکی از رایج ترین برداشت ها از سخن اخیر خاتمی آنست که او« تنها در اتاق فکری مشارکت خواهد کرد که خروجی آن شرکت درانتخابات باشد » ولابد اجماع مورد نظر او هم بر سر کسی خواهد بود که به پیشنهاد محمد رضا خاتمی ، پس از حذف ۵۰۰ تا هزار نفر از شخصیت های مورد غضب حکومت ، بتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند!
پرسش ششم :خاتمی و شرکت در انتخابات برای جلوگیری از جنگ
برخی حامیان آقای خاتمی، به گونه ای سخن می گویند که گویی برنامه آنان برای شرکت در انتخابات ، تدبیری برای جلوگیری از حمله خارجی به ایران است . تردیدی وجود ندارد که هیچ ایرانی آزاده ای ، نمی تواند موافق حمله خارجیان به کشورش باشد . اما به نظر می رسد در این مورد نیز ، انحرافی به وجود آمده است . چه کسی تردید دارد که امروز آنچه بیش از هر عامل دیگری می تواند ایران را به طرف یک جنگ ببرد پُرگویی های نابخردانه برخی سران جمهوری اسلامی و برخی رفتار های ماجراجویانه ایشان است و هر کاری که حاکمیت فعلی را تقویت نماید در واقع کمک به جنگ احتمالی علیه ایران است . من گمان می کنم کشورهایی که بعضاً از آنان به عنوان جنگ افروزان در عرصه بین المللی نام برده می شود ، هم اکنون به دنبال راههای آبرومند برای پایان دادن به جنگ هایی هستند که قبلاً به راه افتاده و حاصلی برای هیچکس نداشته است . لذا خوشبختانه «موفقیت قدرت های بزرگ برای مشروعیت بخشی بین المللی به جنگ مستقیم علیه ایران » ـ آنگونه که در خصوص لیبی ، عراق و افغانستان اتفاق افتاد ـ تقریبا ً غیر ممکن است . اما رفتار ماجراجویانه سران جمهوری اسلامی می تواند ایران وارد در گیری هایی کند که به احتمال زیاد ، در آینده ای نه چندان دور در سوریه و برخی مناطق دیگر به راه خواهد افتاد . کسانی که علیرغم فقدان هر گونه نشانه از آزاد بودن انتخابات ، تلاش می کنند ازطریق گرم کردن فضای انتخاباتی به حاکمیت فعلی برای بازیابی مشروعیت زائل شده کمک کنند در واقع در حال قدرت بخشی به حاکمیتی هستند که علیرغم رنج بردن از بحران مشروعیت بین المللی ، دست از رفتار های نابخردانه خویش بر نمی دارد . آیا تقویت موضع چنین حاکمیتی در عرصه بین المللی ، موجب افزایش ماجراجویی های حاکمیت و سوق دادن ناخود آگاه کشورمان به درگیری با برخی قدرت های جهانی و منطقه ای نخواهد شد ؟
پرسش هفتم : خاتمی و نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ۹۰
پرسش دیگر ، مرتبط با رأی باطله سید محمد خاتمی به « جمهوری اسلامی » در روز دوازدهم اسفند ماه ۹۰ است . در ساعات اولیه پس از مشارکت نیمه مخفی آقای خاتمی در نمایش انتخاباتی مجلس نهم ، تعدادی از حامیان او ، آن حضور را « تدبیر خاتمی »برای جلوگیری از نقشه ها یی دانستند که به ادعای آنها قرار بود توسط بخش افراطی حاکمیت اجرا شود و خبر آن ، ساعاتی قبل از زمان انتخابات به خاتمی رسیده بود . مفهوم آن سخنان چیزی نبود جر آنکه اراده اولیه خاتمی ،« عدم شرکت در انتخابات »بوده است و حضور او در انتخابات ، برای خنثی سازی توطئه ها . اما با گذشت چند روز از ماجرا ، خاتمی با صراحت اعلام کرد هیچگاه « قصد عدم شرکت در انتخابات » را نداشته است ! البته کمتر کسی این سخن را پذیرفت تا جایی که عبداله نوری به عنوان یکی از نردیک ترین یاران خاتمی اعلام کرد :« تا آخرین روزهای قبل از انتخابات ، برداشت من از حرف های خاتمی این بود که بدون تحقق شرایط چهار گانه ، در انتخابات شرکت نخواهد کرد » .اکنون به نظر می رسد خاتمی قبل از هر تصمیمی در مورد شرکت در نمایشی که برای انتخاب «تدارکاتچی یازدهم» صورت خواهد گرفت، بایستی ابهامات مربوط به حضور مناقشه برانگیز خود در نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ۹۰ را بر طرف نماید .
پرسش هشتم: خاتمی و مردم
آخرین و مهم ترین پرسش ، کشف نسبت خاتمی با مردم است ؛ همان مردمی که اغلب اصلاح طلبان ، درک صحیحی از دیدگاه آنان نسبت به نمایش های انتخاباتی رژیم داشتند و انتخابات دوازدهم اسفند ۹۰ را به یکی از بی رونق ترین دوره های انتخابات تبدیل کردند . آقای خاتمی که بار دیگر برای رونق بخشی به نمایش انتخاباتی حاکمیت و درواقع نجات نظام از بحران مشروعیت آماده شده ، بایستی نسبت خود را با اکثریت تحریمی انتخابات هم مشخص نماید .
**************************************************
در مورد فریب کاری حکومت برای گرم کردن تنورانتخابات و همراهی خواسته یا ناخواسته عده ای از اصلاح طلبان در این روند ، سخن بسیار است اما ترجیح می دهم قبل از طرح سایر سؤالات ، در انتظار یافتن پاسخ برای پرسش های هشت گانه ای باشم که در بالا مطرح شد و هدف همه آنها شناسایی « ما» یی است که خاتمی از آن سخن می گوید.
۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه
خداحافظی با استادم آقای کروبی
جناب اقای مهدی کروبی !
سلا م مرا از راه دور پذیرا باشید . حتماً به یاد دارید که نخستین دیدار من با شما در تیر ماه سال ۱۳۶۱ شمسی و در نیمه ماه رمضان بود که در پی آن ،توفیق همکاری و درس آموزی از شما را یافتم .گمان می کنم فرارسیدن رمضانی دیگر ، بهترین فرصت است تا سخنانی را با شما درمیان بگذارم.
نمی دانم یادداشت من با عنوان « سی سال گذشت به بازنشستگی فکر می کنم » را دیده اید یانه . حقیقت آنست که از مدتی قبل به این نتیجه رسیدم که نمی توانم در قالب گذشته به فعالیت بپردازم و دِین خود را به هموطنانم ادا نمایم. خبرهایی به من می رسید که نشان می داد شما اگر چه نظام مستبد حاکم بر ایران را نه اسلامی می دانید و نه نشانه ای از جمهوریت در آن سراغ دارید اما در عین حال ، بر این باورید که جمهوری اسلامی با قرائت آیت اله خمینی ، نسخه شفابخش برای ایران عزیز ماست . بر همین اساس ، برای آنکه تفاوت دیگاه خود با شما را مخفی نکرده باشم مقاله «کروبی چه حکومتی می خواست چه حکومتی می خواهد » را نوشتم . در آن مقاله بر لزوم « برگزاری رفراندوم تعیین حکومت » تأکید و اعلام نمودم :« حکومت مورد نظر آقای کروبی برای ایران ، جمهوری اسلامی مطابق با وعده های اجرا نشده آیت اله خمینی است اگر چه من یقین دارم اکثریت ایرانیان ، بار دیگر به جمهوری اسلامی رأی نخواهند داد ».در عین حال ، به حرمت ایستادگی مثال زدنی شما در برابر طاغوت زمانه ، تلاش می کردمدر اغلب کفتگوها و مقالات ، ضمن بیان مواضع خویش ، به گونه ای سخن بگویم که مخالفت علنی با مواضع شما تلقی نشود؛ اگر چه بارها و بارها اعلام کردم که به نظر من ، حکومت فعلی ، اصلاح پذیر نیست و نظام جمهوری اسلامی ، برای همیشه نابود شده است .
می دانستم که شما ، ایت اله خمینی را معصوم و فاقد اشتباه نمی دانید اما در عین حال به او علاقه دارید در حالی که باور های دینی به من می گفت « آیت اله خمینی در خصوص بنیان نهادن حکومت فردی که اکنون به استبدادی کم نظیر تبدیل شده ، در برابر خدا و خلق او مسئول است . »والبته این مسئولیت نافی عظمت انقلابی نیست که او در آفرینش آن ، نقشی به سزا داشت . می دانستم علیرغم مظالمی که در دوره رهبری سید علی خامنه ای بر شما رفته است شما برخی عباراتی که من در مورد او به کار می برم را نمی پسندید . حتی به یاد دارم دوسال قبل که در یک گفتگوی تلویزیونی ، حکومت سید علی خامنه ای را با حکومت نمرود مقایسه کردم به من تذکر دادید که « تند رفته ام». البته چندی بعد از آن ، حوادثی پیش آمد که تنها در یک حکومت نمرودی می توانست به وقوع بپیوندد .در آن زمان به شوخی از شما پرسیدم «آیا هنور هم به من توصیه می کنید حکومت جائر ایران را با سلطنت نمرود مقایسه نکنم؟» پاسخ شما تنها خنده ای معنادار بود . نمونه فراوان است که شما هم به خوبی به یاد دارید .
جناب آقای کروبی ! امروزمیلیونها ایرانی ، ایستادگی شما در برابر« حکومت ننگ آفرین کنونی » را تحسین می کنند و نام شما در تاریخ ایران ، جاودانه خواهد شد . من نیز همچون قطره ای از اقیانوس ملت ایران ، شما را تحسین می نمایم و البته این افتخار را دارم که به عنوان «پُر سابقه ترین » همراه شما ، خاطراتی از رفتار درس آموزتان را برای هموطنانم بازگو کنم . اما همان آزادگی که از خودتان آموختم مرا از مدارا در برخی امور ، منع می کند . من همچنان ، انقلاب اسلامی را پدیده ای بزرگ در کشورمان می دانم که برای حفظ آن ، عزیز ترین پیران و جوانان ، جانفشانی کردند اما بر این باورم ضربه ای که « جمهوری اسلامی » بر این انقلاب وارد کرد صد ها برابر خسارت بار تر از همه دشمنی هایی بود که در داخل و خارج از کشور بر این انقلاب رفت . من «اسلام »را عزیز می دارم و پایبندی به این دین حنیف را بزرگترین افتخار خود بر می شمارم اما بر این باورم که ظلم سی سال گذشته برخی روحانیون و به ویژه تعدادی از مراجع تقلید به این دین ، از همه ظلم هایی که در چهارده قرن گذشته به اسلام شد آزار دهنده تر بوده است. مطمئنم که شما با برخی سخنان من در این خصوص موافقید و بخش هایی را هم که افراطی می دانید به عنوان دیدگاه یک فرد مستقل ، تحمل می نمایید و احتمالا برای رفع آنچه سوء ظن می پندارید دعا خواهید کرد . اما تردید ندارم در یک موضوع نمی توانید مواضع این فرزندتان را پذیرا باشید و آن « اعتقاد من به براندازی کامل حکومتی است که به نام دین بر پا شده است »
استاد عزیزم ! در سالهای گذشته و حتی در زمانی که به عنوان « مشاور رئیس مجلس » در خدمت شما بودم شاهد بودید که من نسبت به تلفیق دین با حکومت ، نقطه نظرات خود را داشتم اما اکنون که فرصت بیشتری برای تعمق در حوادث سالهای گذشته یافته ام به این نتیجه رسیده ام که علت العلل آنچه امروز بر ایران عزیز و اسلام مظلوم می رود «به خدمت گرفته شدن دین »توسط کسانی است که به یقین ، نه به خدا اعتقادی دارند و نه به روز جزا. آنها حکومت دینی را فقط برای آن می خواهند که تقدس اسلام در میان اکثریت ایرانیان را به خدمت بگیرند و در گروهی از «ایرانیان دین دوست »، این تلقی غلط را ایجاد نمایند که تحمل مشکلات ، موجب رضای خداوند خواهد بود و اجر اخروی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد . در حالی که شما به خوبی می دانید ریشه اغلب مشکلات کشور و آنچه موجب بدبینی های روز افزون نسبت به دین اسلام در میان هموطنانم شده و می شود بی کفایتی ها ، تفرعن ها ، رانت خواری ها ، جنایت ها و خیانت های کسانی که خود را به ناحق «نمایندگان خدا بر روی زمین » می نامند . من به این تلقی خود باور دارم و لذا از حدود دو سال قبل بارها با صراحت اعلام کرده ام « در جمهوری اسلامی ، کسانی متولی حکومت هستند که خود را مفسران رسمی و انحصاری دین می نامند. آنها هر گونه که منافعشان اقتضا کند دین را تفسیر و آن را به خدمت می گیرند و تا زمانی که این حکومت پابرجا باشد هر روز ایران ما ویران تر خواهد شد و اسلاممان با حملات بیشتر مواجه خواهد بود» . البته ، این حملات تنها از سوی اسلام ستیزان نخواهد بود بلکه بسیاری از آحاد مردم هم که زندگی خود را لگدکوب « نمایندگانِ دروغین خدا بر روی زمین »می بینند گاه با کسانی که مغرضانه به اسلام می تازند همراهی خواهند کرد و گاه ، در برابر توهین ها و حملات ، سکوت پیشه می سازند . در یک کلام ، تجربه آنچه که از حکومت« ولی جائر» دیده ام مرا قانع کرده که بایستی با صراحت ، با حکومتی که به نام دین برپا می شود و متولی ان « دین دزادن بی شرم » هستند مخالفت کنم . می دانم شما در موردبرخی مصادیق، با من اختلاف عمیق ندارید اما احتمالاً دیدگاه کلی من در خصوص منحرف شدن و سوء استفاده گری در هرنوع حکومت دینی را نمی پذیرید. ازسوی دیگر، خودتان به من آموخته اید که به خاطر خوشایند عزیز ترین افراد هم ، دست از عقیده ام برندارم همانطور که شما با همه محبتی که در سی سال گذشته به من داشته اید حاضر نیستید از آنچه که پنجاه سال برای آن تلاش کرده اید دست بردارید و این نقطه ای است که چاره ای جز جدایی باقی نمی گذارد.زیرا اکنون برای من دو راه بیشتر وجود ندارد . نخست مفتخر بودن به عنوان « مشاور کروبی » و دست برداشتن از برخی مواضع اصولی خویش و دوم واگذاشتن مشاورت جنابعالی و ادامه راهی که با آگاهی انتخاب کرده ام و آن را برای کمک به روند آزادسازی کشورم ، مفید می دانم.
من گمان می کنم پایان سی سال همکاری و درس آموزی ی از آن استاد بزرگوار ، فرصت مناسبی است که پیوند رسمی خویش با شما را منقطع و در کنار میلیونها ایرانی ، آرزومند سربلندی شما در ادامه راهتان باشم . این جدایی به من فرصت خواهد داد تا با فراغ بال بیشتر به افشای کسانی بپردازم که به دروغ ، نام « همراه ملت » را بر خود نهاده اند و هم اکنون در حال صاف کردن راه برای ادامه فریب کاری حکومت در قالب انتخابات سال آینده هستند .
درپایان بر خود فرض می دانم تحمل مثال زدنی شما در برابر فشارهایی که قاعدتا به خاطر مواضع صریح من ،از سوی زندانبانان بی شرم بر شما وارد می شده است را تحسین نمایم . همچنین ، یقین دارم هیچگاه ، این فرزند خود را از خیرخواهی های خویش ، محروم نخواهید ساخت.
بیست و نهم تیرماه ۱۳۹۱ - ویرجینیا - سید مجتبی واحدی
۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه
خاتمی از کدام « ما » سخن می گوید؟
اول مرداد ماه ۹۱
تلاش توقف ناپذیر برخی حامیان آقای خاتمی برای توجیه « شرکت نیمه مخفی » او در نمایش دوازدهم اسفند ۹۰ ، نشان می دهد که آن حضور ، توجیه ناپذیرتر از آن بوده که انتساب به خاتمی بتواند از قبح آن بکاهد . در عین حال بسیاری از افراد ترجیح دادند انداختن رأی باطله در صندوق روستایی دماوند را امری کاملاً شخصی تلقی نمایند که علیرغم عدم هماهنگی آن با اراده غالب در بدنه جنبش سبز ، می بایست محترم شمرده شود. اما فعال شدن جدی رئیس دولت اصلاحات در زمینه آنچه که « انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ » خوانده می شود و نیز تلاش آشکار او برای ایجاد پیوند میان دیدگاههای انتخاباتی خود با خواسته های موسوی و کروبی ، سکوت در برابر او را غیر موجه می سازد . در این یادداشت ، تلاش می کنم به جای قضاوت قطعی در مورد سخنان نسبتاً آشکار خاتمی ، پرسش هایی را مطرح نمایم . امیدوارم پاسخ برخی حامیان آقای خاتمی به این پرسش ها، یادآور رفتار معدودی از « مدعیان حمایت از آقای رضا پهلوی »در برابر پرسش های من از شاهزاده محبوب ایشان نباشد .
پرسش یکم : خاتمی و میر حسین موسوی
خاتمی اظهارات اخیر خود را دارای پشتوانه از سوی مهندس موسوی دانسته و اظهار داشته است :«جناب مهندس موسوی گفته اند مبنایشان همان بیانیه ۱۷ است که برحرکت در چارچوب قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن تأکیددارد». بیست ماه ، از صدور بیانیه شماره ۱۷ گذشته و در این مدت رهبر جمهوری اسلامی با اتکا به تفاسیرشورای نگهبان از قانون اساسی ، هر روز مظاهر جدیدی از استبداد فردی را جایگزین «دموکراسی نیم بند بر آمده از قانون اساسی مصوب سال ۶۸ »می نماید . هیچکس هم نمی تواند اقدامات رهبر را خارج از «اجرای بدون تنازل قانون اساسی » بداند زیرا بر اساس اصل نود و هشتم، تفسیر قانون اساسی منحصراً در اختیار شورای نگهبان است و هیچ مرجعی برای رد این تفسیر وجود ندارد . لذا برای من مشخص نیست که با تحرکات جدید رهبر و آشکار شدن پیامدهای اتکا به قانون اساسی ، آیا موسوی همچنان ، خواستار اجرای بدورن تنازل قانون اساسی است یا نه ؟ اما به دوستانی که سخنان اخیر خاتمی را خوانده اند توصیه می کنم نگاهی به بیانیه ۱۷ هم داشته باشند . میرحسین در آن بیانیه با صراحت ، خواستار تدوین « قانون شفاف و اعتماد بر انگیز برای انتخابات ها » شده است . موسوی در بیانیه خود ، قانون شفاف انتخاباتی را اینگونه توصیف می کند : « این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت آراو اندیشه ها تضمین کند و جلوی دخالت های سلیقه ای و جناحی دست اندرکاران نظام را در همه سطوح ، منتفی سازد ». آیا خاتمی ، نشانه ای از اراده نظام برای تدوین قانون « ضد آپارتاید انتخاباتی » مشاهده کرده که از یکسو خود را به بیانیه ۱۷ موسوی ، پایبند نشان می دهد و از سوی دیگر به دنبال شکستن اجماع تحریم انتخابات و ایجاد اجماع برای گرم کردن تنور انتخاباتی نظام است ؟
در خصوص نسبت خاتمی با تفکرات مهندس موسوی ، پرسش دیگری هم می توان مطرح کرد . خاتمی روز سی و یکم تیرماه ۹۱ در دیدار با گروهی که مردم اصفهان نامیده شده اند اظهار داشته است :« در سطح جامعه عمومي نوعي نارضايتي ديدهميشود. نميخواهم بگويم اين نارضايتي منشأ يک انقلاب ديگر ميشود، نه؛ قصد من اين نيست، زيرا در عمق وجود اکثريت جامعه، اسلام هست و مردم دين را قبول دارند حتي اگر نسبت به حاکمان آن نظر منفي داشته باشند، با اين مسأله موافق نيستند که اصل نظام از بين برود». خاتمی با این اظهار نظر ، با صراحت تمام ، نظام حاکم در کشور را معادل « اسلام » دانسته ولذا به نظر او چون اکثریت مردم ایران ، مسلمان هستند علیه نظام جائر فعلی ، انقلاب نخواهند کرد . این سخن را مقایسه کنید با سخن روز پنجم اردیبهشت ماه سال ۸۹ میـــــر حسین موسوی که ضمن به تمسخر گرفتن سخن سید علی خــامنه ای ، اظهار داشت :« از کشتی نظام ، پیاده شده ایم از کشتی اسلام که پیاده نشده ایم.» یعنی بر خلاف سخن عجیب خاتمــــــی که « نظام ولایت فقیه » را معادل دقیق « اسلام » معرفی می کند میر حسین ادعاهای خامنه ای در مورد خروج حامیان جنبش سبز از کشتی نظام را بلامانع می داند زیرا به اعتقاد او « اسلام را کشتی دیگری است که هیچ ارتباطی با کشتی نظام ندارد ؛ همان کشتی که کروبی آن را قایقِ حاملِ سردار نقدی ، جلال الدین فارسی قاتل ، محمود احمدی نژاد ، سید احمد خاتمی و احمد جنتی دانست ».
پرسش دوم: خاتمی و کروبی
مهدی کروبی در آستانه نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ماه ، پیامی برای ملت ایران فرستاد که حاوی دو نکته مهم بود . نخست آنکه او انتخابات مجلس نهم را یک « حرکت فرمایشی » نامید که به تعبیر او بخشی از آخرین تیر ها به پیکره «نظام » بود. ثانیاً او با صراحت از امید خویش برای «احیای ارزش های موجود در قانون اساسی مصوب سال ۵۸ » سخن گفت تا نشان دهد قانون اساسی فعلی را تأمین کننده حقوق و مطالبات ملت ایران نمی داند . کروبی ، قبل از آن هم به صراحت کفته بود که « نظام حاکم را نه جمهوری می داند و نه اسلامی » . اقای خاتمی باید به این پرسش پاسخ دهد میان او که همچنان بر « حرکت در چارچوب نظام موجود سخن می گوید »و « شرکت در انتخابات را لازم می شمارد» و کروبی که اولاً نظام موجود را نه جمهوری می داند و نه اسلامی و ثانیاًبه دست اندرکاران انتخابات در جمهوری اسلامی ، لقب «دزد آرای مردم » داده و انتخابات را «نمایش فرمایشی » می خواند چه نسبتی وجود دارد ؟
پرسش سوم :همراهی انتخاباتی با کودتاگران قبیح تر است یا کمک به براندازی کودتاگران؟
اقای خاتمی در اغلب سخنرانی های اخیر خود ، از « ما» یی سخن می گوید که به ادعای او ، بر اندازان را در جمع خود نمی پذیرد . البته تا آنجا که آقای خاتمی در جمع دوستان خود واز زبان آنان سخن بگوید کسی به او اعتراض نخواهد کرد . اما اصرار خاتمی بر آنکه تمامی بدنه جنبش سبز و همه حامیان اصلاحات را هم فکر خود معرفی نماید کمی عجیب است . به خصوص آنکه او با صراحت ادعا می کند سخنان او ، سخن سران جنبش سبز هم هست . پس لازم است او مقصود خود از بر اندازی را مشخص نماید . من می خواهم با طرح برخی سؤالات ، او را برای تبیین مفهوم بر اندازی کمک کنم . آقای کروبی تا قبل از زندانی شدن در خانه امن وزارت اطلاعات ، بارها بر حق مردم برای تعیین نوع حکومت ، پافشاری کرد . او روز بیست و هفتم مرداد ۸۹ ضمن شرکت در اتاق مسنجر دکتر مهد خزعلی ، در پاسخ به یکی از پرسش کنندگان اظهار داشت : «اینکه چه حکومتی باشد يا نباشد آن ، به مردم مربوط است و ميتوانند هرگونه حکومتی را که برای خود مناسب ميدانند تعيين کنند. ساير حکومت ها را نفی نميکنم مردم هرچه را بخواهند خواهم پذيرفت». آیا به نظر خاتمی ، این سخن کروبی هم در راستای بر اندازی است ؟ اگر کسی غیر از کروبی این سخن را بگوید ، چه ؟ اگر کسانی بدون دست بردن به اسلحه ، به سخن دوازدهم بهمن ماه سال ۵۷ آیت اله خمینی استناد کنند و بگویند : « پدران ما چه حق داشتند که سی و چهار سال قبل برای امروز ما ، سیستم حکومتی تعیین کنند و آقای خاتمی چه حقی دارد که ما را از خواسته تغییر نظام محروم کند ؟» آیا تغییر مورد درخواست آنها هم از نظر سید محمد خاتمی بر اندازی از نوع قبیح آن است ؟ شاید آقای خاتمی هم اطاعت از « اولی الامر » را در هر شرایطی ، لازم می شمارد و مخالفت با او را موجب خروج از اسلام می داند . متأسفانه به نظر می رسد مخالفت « رئیس دولت اصلاحات » با هر تلاشی برای تغییر نظام حاکم ، تنها شامل حال ایران و نظام ولایت فقیه هم نمی شود و او برای همه کشورها ، همین نسخه را می پیچد . ایا کسی تا کنون یک کلام از خاتمی شنید ه است که نشان دهد او حق مردم سوریه برای براندازی حکومت خونخوار بشار اسد را به رسمیت می شناسد؟
نمی دانم معیار حقوقی ،شرعی و عقلی آقای خاتمی برای « طرد همه بر اندازان » چیست ؟ لازم به توضیح نیست که در اینجا بحث بر سر کسانی است که به دنبال استقرار حکومت مطلوب خویش از «راههای مسالمت آمیز» از جمله افزایش فشار بر حاکمیت برای بر گزاری یک رفراندوم آزاد هستند.اما اگر دیدگاه خاتمی ، به نظریه غالب در همه کشورها تبدیل شود هیج تغییر ساختاری در جهان مقدور نخواهد بود . از آن بالاتر، همه رژیم های جنایت کار که در گذشته ، به سرکوب انقلاب ها پرداخته اند نیز با نظریه خاتمی ، تبرئه می شوند. راستی با دیگاه خاتمی، آیا شاه هم در سرکوب خونین کسانی که به دنبال استقرار جمهوری اسلامی به جای نظام حاکم در کشور بودندو ساواکی های شاه ، آنها را « بر انداز » می نامیدند محق بوده است ؟ پرسش مشخص در این بخش اینکه « به نظر خاتمی ، کدام کار قبیح تر است : همراهی انتخاباتی با کودتاگرانِ آدمکش یا تلاش برای برانداختن کودتاگرانی که با گرسنه نگهداشتن اکثریت ایرانیان ، ثروت های ملی ایران را صرف ماجراجویی های داخلی و خارجی خود می کنند و حتی مخالفت های مسالمت آمیز در داخل را به بی رحمانه ترین ترین روش ، سرکوب می نمایند ؟» راستی کسی که هر نوع تلاش برای تغییر سیستم حکومتی در ایران را قیبح می شمارد با محمد جواد لاریجانی چه تفاوتی دارد که همه مخالفان را بر انداز می نامد و منکر وجود « زندانی سیاسی » در ایران می شود ؟
پرسش چهارم : خاتمی و ادعای جنبش سبز
مهمترین ادعای جنبش سبز، دزدی آرای مردم توسط مجریان و ناظران انتخابات بود . آقای خاتمی هیچگاه با چهره های پیشتاز جنبش سبز که ادعای وقوع تقلب وسیع در انتخابات را داشتند همراهی نکرد اما اخیراً در همه صحبت های خود در خصوص انتخابات آتی و حمایت از نظام حاکم ، از ضمیر « ما » استفاده می کند تا مواضع خود را بازتاب دهنده دیدگاههای موسوی و کروبی ، معرفی نماید . او باید پاسخکوی این پرسش کلیدی باشد که «آیا او نیز مانند موسوی و کروبی ، مجریان و ناظران انتخابات را دزدآرای مردم می داند یا وزارت کشور دولت کودتایی شورای نگهبان جنتی را امین آرای مردم می شمارد ؟»
پرسش پنجم : خاتمی و اتاق فکر پیشنهادی عبداله نوری
من انتقاداتی به سخنان اخیر عبداله نوری دارم . مهم ترین انتقاد اینکه او در سخنان خود ، تنها دغدغه بخشی از اصلاح طلبان را داشته که مبادا عده ای در بدنه جنبش سبز ، حامیان شرکت احتمالی در نمایش انتخاباتی حاکمیت،را به « سازشکاری » متهم کنند . اما در خصوص اتهام افکنی عده ای از اصلاح طلبان علیه مخالفان قطعی انتخابات ، توصیه ای از سوی نوری ، انجام نپذیرفته است . اما در عین حال سخن او در خصوص « تشکیل اتاق فکر » را می پسندم . زیرا به گمان من پیکیری این ایده ، مشخص خواهد کرد که «آیا اراده ای برای شنیدن همه سخنان و تصمیم گری بر اساس خرد جمعی وجود دارد؟» یا «تشکیل دهندگان اتاق فکرِ ادعایی ، مهره های دست چین شده ای هستند که پیشاپیش تصمیم خود برای شرکت در نمایش انتخاباتی سال ۹۲ را گرفته اند ؟» به عبارت دیگر ، اندکی تأمل نشان خواهد داد برخی گمانه زنی ها مبنی بر اینکه «ایده اتاق فکر ، مبتنی بر معامله پشت پرده با رهبر برای زمین گیر کردن مخالفان انتخابات فرمایشی در برابر افزایش سهم رفسنجانی در حاکمیت است » تا چه حد با واقعیت انطباق دارد ؟انتظار می رفت سید محمد خاتمی ، اندکی صبر پیشه می ساخت و هرنوع تصمیم گیری در خصوص انتخابات را به خروجی اتاق فکر پیشنهادی نوری ، موکول می ساخت . نه آنکه پیشاپیش ، خیال حاکمیت را آسوده سازد که « اراده اصلاح طلبان ، تن دادن به شرایط ظالمانه حاکمیت و شرکت در انتخابات در هر شرایطی است . »آقای خاتمی دراظهار نظر اخیر خود ، بار دیگر « دو پهلو گویی » را پیشه ساخته و اظهار داشته است : « در مورد انتخابات آینده ریاست جمهوری ، نظر من رسیدن اجماع در میان اصلاح طلبان است » . تلفیق این سخن با پاسخ سید محمد خاتمی به مخالفان شرکت او در انتخابات نمایشی مجلس نهم ، این تلقی را به وجود می آورد که مقصود او از اجماع اصلاح طلبان ، وحدت بر سر کاندیدا ست نه اجماع در خصوص « شرکت » یا « عدم شرکت » در انتخابات . اگر خاتمی حتی به اجماع نسبی در انتخابات می اندیشید بایستی از تعجیل در اظهار نظر صریح در این خصوص خودداری می کرد و این فرصت را برای گروهی از همکاران و همفکران خود فراهم می نمود تا ایده ظاهراً موجه خویش را در بوته آزمایش قرار دهند . از خاتمی توقع نمی رود برای کسانی مثل من، فرصت اظهار نظر باقی بگذارد زیرا من بر خلاف او ، حکومت فعلی را غیر قابل اصلاح می دانم و تداوم آن را سم مهلک برای ایران و اسلام ! اما اگر قرار بر اجماع حتی در میان محافظه کار ترین فراکسیون اصلاح طلبان بود خاتمی بایستی با کنار گذاشتن « خود رهبر بینی » در میان اصلاح طلبان ، فرصت پیگیری ایده عبداله نوری را فراهم می نمود . یکی از رایج ترین برداشت ها از سخن اخیر خاتمی آنست که او« تنها در اتاق فکری مشارکت خواهد کرد که خروجی آن شرکت درانتخابات باشد » ولابد اجماع مورد نظر او هم بر سر کسی خواهد بود که به پیشنهاد محمد رضا خاتمی ، پس از حذف ۵۰۰ تا هزار نفر از شخصیت های مورد غضب حکومت ، بتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند!
پرسش ششم :خاتمی و شرکت در انتخابات برای جلوگیری از جنگ
برخی حامیان آقای خاتمی، به گونه ای سخن می گویند که گویی برنامه آنان برای شرکت در انتخابات ، تدبیری برای جلوگیری از حمله خارجی به ایران است . تردیدی وجود ندارد که هیچ ایرانی آزاده ای ، نمی تواند موافق حمله خارجیان به کشورش باشد . اما به نظر می رسد در این مورد نیز ، انحرافی به وجود آمده است . چه کسی تردید دارد که امروز آنچه بیش از هر عامل دیگری می تواند ایران را به طرف یک جنگ ببرد پُرگویی های نابخردانه برخی سران جمهوری اسلامی و برخی رفتار های ماجراجویانه ایشان است و هر کاری که حاکمیت فعلی را تقویت نماید در واقع کمک به جنگ احتمالی علیه ایران است . من گمان می کنم کشورهایی که بعضاً از آنان به عنوان جنگ افروزان در عرصه بین المللی نام برده می شود ، هم اکنون به دنبال راههای آبرومند برای پایان دادن به جنگ هایی هستند که قبلاً به راه افتاده و حاصلی برای هیچکس نداشته است . لذا خوشبختانه «موفقیت قدرت های بزرگ برای مشروعیت بخشی بین المللی به جنگ مستقیم علیه ایران » ـ آنگونه که در خصوص لیبی ، عراق و افغانستان اتفاق افتاد ـ تقریبا ً غیر ممکن است . اما رفتار ماجراجویانه سران جمهوری اسلامی می تواند ایران وارد در گیری هایی کند که به احتمال زیاد ، در آینده ای نه چندان دور در سوریه و برخی مناطق دیگر به راه خواهد افتاد . کسانی که علیرغم فقدان هر گونه نشانه از آزاد بودن انتخابات ، تلاش می کنند ازطریق گرم کردن فضای انتخاباتی به حاکمیت فعلی برای بازیابی مشروعیت زائل شده کمک کنند در واقع در حال قدرت بخشی به حاکمیتی هستند که علیرغم رنج بردن از بحران مشروعیت بین المللی ، دست از رفتار های نابخردانه خویش بر نمی دارد . آیا تقویت موضع چنین حاکمیتی در عرصه بین المللی ، موجب افزایش ماجراجویی های حاکمیت و سوق دادن ناخود آگاه کشورمان به درگیری با برخی قدرت های جهانی و منطقه ای نخواهد شد ؟
پرسش هفتم : خاتمی و نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ۹۰
پرسش دیگر ، مرتبط با رأی باطله سید محمد خاتمی به « جمهوری اسلامی » در روز دوازدهم اسفند ماه ۹۰ است . در ساعات اولیه پس از مشارکت نیمه مخفی آقای خاتمی در نمایش انتخاباتی مجلس نهم ، تعدادی از حامیان او ، آن حضور را « تدبیر خاتمی »برای جلوگیری از نقشه ها یی دانستند که به ادعای آنها قرار بود توسط بخش افراطی حاکمیت اجرا شود و خبر آن ، ساعاتی قبل از زمان انتخابات به خاتمی رسیده بود . مفهوم آن سخنان چیزی نبود جر آنکه اراده اولیه خاتمی ،« عدم شرکت در انتخابات »بوده است و حضور او در انتخابات ، برای خنثی سازی توطئه ها . اما با گذشت چند روز از ماجرا ، خاتمی با صراحت اعلام کرد هیچگاه « قصد عدم شرکت در انتخابات » را نداشته است ! البته کمتر کسی این سخن را پذیرفت تا جایی که عبداله نوری به عنوان یکی از نردیک ترین یاران خاتمی اعلام کرد :« تا آخرین روزهای قبل از انتخابات ، برداشت من از حرف های خاتمی این بود که بدون تحقق شرایط چهار گانه ، در انتخابات شرکت نخواهد کرد » .اکنون به نظر می رسد خاتمی قبل از هر تصمیمی در مورد شرکت در نمایشی که برای انتخاب «تدارکاتچی یازدهم» صورت خواهد گرفت، بایستی ابهامات مربوط به حضور مناقشه برانگیز خود در نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ۹۰ را بر طرف نماید .
پرسش هشتم: خاتمی و مردم
آخرین و مهم ترین پرسش ، کشف نسبت خاتمی با مردم است ؛ همان مردمی که اغلب اصلاح طلبان ، درک صحیحی از دیدگاه آنان نسبت به نمایش های انتخاباتی رژیم داشتند و انتخابات دوازدهم اسفند ۹۰ را به یکی از بی رونق ترین دوره های انتخابات تبدیل کردند . آقای خاتمی که بار دیگر برای رونق بخشی به نمایش انتخاباتی حاکمیت و درواقع نجات نظام از بحران مشروعیت آماده شده ، بایستی نسبت خود را با اکثریت تحریمی انتخابات هم مشخص نماید .
**************************************************
در مورد فریب کاری حکومت برای گرم کردن تنورانتخابات و همراهی خواسته یا ناخواسته عده ای از اصلاح طلبان در این روند ، سخن بسیار است اما ترجیح می دهم قبل از طرح سایر سؤالات ، در انتظار یافتن پاسخ برای پرسش های هشت گانه ای باشم که در بالا مطرح شد و هدف همه آنها شناسایی « ما» یی است که خاتمی از آن سخن می گوید.
۱۳۹۱ تیر ۲۷, سهشنبه
از «مجنونِ»ساکن قم تا « پاستور نشینانِ» متوهم
بیست وششم تیرماه ۹۱
از دوران کودکی برای دیداربا بستگان مادری ، مرتباً به « قم » سفر می کردیم و به همین جهت ، خاطرات بسیاری از آن شهر دارم . در آن زمان ، برخی « قمی های ضد شاه » مدعی بودند که رژیم حاکم ، تعداد زیادی « مجنون » از شهرهای دیگر به« قم » کوچانده است . داستان امروز من مربوط به یکی از همان مجانین است. او که علاقه زیادی به دوچرخه سواری داشت هرگاه با کودک یا نوجوانی مواجه می شد که در حال عبور با دوچرخه بود جلوی او را می گرفت و ابتدا با « تحکم » از دوچرخه سوار در خواست می کرد که دو چرخه اش را به او بدهد . برخی کودکان ،این مجنون بی گناه را نمی شناختند ودر برابر او تسلیم می شدند اما به تدریج ، بسیاری از کودکان او را شناختند و لذا در برابر خواسته او مقاومت می کردند . این شناخت ، کار را بر آن بینوا سخت کرد واو کمتر موفق می شد به آرزوی « دوچرخه سواری رایگان » برسد . در عین حال او دست بردار نبود اگرچه به موازات افزایش « مقاومت کودکان »، از توقعات « مجنونِ بینوا » کاسته می شد . یکی ازدوستان ، تعریف می کرد که « مجنون » ، روزی کودکی را متوقف و با اصرار خواستار گرفتن دوچرخه شد . کودک که با او و« بی خطر بودنش » آشنا بود با قاطعیت در خواست او را رد کرد اما وی با کوتاه آمدن از درخواست اولیه ، از کودک خواست فقط اجازه دهد بر روی صندلی دوچرخه بنشیند و هنگامی که این درخواست نیزرد شد مجنون داستان ما ، با حالتی التماس گونه رو به کودک کرد و گفت : « پس اقلاً اجازه بده یک زنگ بزنم » . هم سن و سال های من می دانند که دوچرخه های قدیمی ، یک زنگ فلزی داشت که در دوچرخه های جدید به « بوق » تبدیل شده است . ( مثل تبدیل شتر به ماکزیما و زانتیا در «داستان جنسی »شیخ دهنوی ).
آنچه مرا به یاد داستان چهل سال قبل« مجنون ساکن قم» انداخت ذوق زدگی عجیب سایت های دروغ پرداز حکومتی از نحوه نماز خواندن «محمد مرسی » رئیس جمهور جدید مصر است . این سایت ها پس از چندین ماه تکرار دروغ رهبر خود در خصوص الگو پذیری « بهار عربی » از انقلاب اسلامی ایران و انتخاب نام جعلی « بیداری اسلامی » برای خیزش های عربی ، اکنون با واقعیت های غیر قابل انکار در کشورهای آزاد شده عربی مواجهند اما درست همانند مجنونِ ساکن قم ، وقتی که از « موج سواری رایگان » نا امید شدند توقع خود را به یک موضوع بسیار پیش پا افتاده تقلیل داده اند و به این دل خوش کرده اند که محمد مرسی ، بر خلاف اغلب « سنی مذهب ها» در هنگام خواندن نماز دستان خود را برروی سینه قرار نمی دهد ! البته یقین دارم دست اندرکاران این سایت ها ، هرچقدر کم سواد و بی اطلاع باشند این موضوع را می دانند که حالت ایستادن گروهی از اهل تسنن در نماز ، درست مانند شیعیان است ولذا پایین بودن دستان محمد مرسی در هنگام نماز ، نه موضوع عجیبی است و نه اهمیتی زیادی دارد . اما سایت های حکومتی که هر روز بیش از گذشته ، شاهد افشای دروغ های خود ورهبرشان در خصوص نزدیکی « جنبش های آزادیبخش عربی » به جمهوری اسلامی هستند ظاهراً چاره ای ندارند جز آنکه به تصویری مبهم از حالت نماز خواندن رئیس جمهور جدید مصر ، دل خوش دارند . خبر را در اینجا بخوانید تا شما هم ببینید رسانه های دروغ پرداز رهبر ، پس از افشای دروغ هایشان در مورد «مصاحبه جعلی با رئیس جمهور مصر » و پافشاری بر « عدم سفر مرسی به عربستان » اکنون به چیزی قـــــانع شده اند که ارزش آن کمـــــتر از « نواختن زنگ دوچرخه » توسط مجنونِ داستان ماست . راستی یادم رفت بگویم نام مجنون ساکن قم هم « علی » بود .
۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه
استاد وپدر عزیزم جناب آقای کروبی
نمی دانم پیام های تسلیت که در این روزها برای شما ارسال می شود به دستتان می رسد یا نه اما یقین دارم همین پیام های انسانی ، کینه حکومت به شما وتسلیت دهندگان را مضاعف خواهد نمود . به هرحال وظیفه خود می دانم در گذشت خواهر دلسوخته و مقاومتان را به شما تسلیت بگویم .
برای من که از نزدیک شاهد بسیاری از غم ها و شادی های شما بوده ام تردیدی وجود ندارد که برای شیخ شجاع ما ، هیچ غصه ای بالاتر از آن نیست که حاکمیت کنونی ، هر نوع شادی را بر مردمان سرزمینمان حرام کرده و آنگاه که لازم باشد حتی از تسلا دادن ایرانیان به هموطنان مصیبت زده جلوگیری می کند . می دانم داغدار غم خواهری هستید که همراه بسیاری از ایرانیان، فرزند دلبند خود را در راه دفاع از مرزهای جغرافیایی و عقیدتی ، قربانی نمود اما شک ندارم غم بزرگ تر شما آنست که در این ساعات ، نمی توانید همچون « سنگ صبور» در کنار حجت الاسلام شریفی و فرزندانش باشید و جای خالی « مصطفای عزیز » را برای تسلیت گویی به پدر و سایر بازماندگان، پُر نمایید. به یاد می آورم روزی را که تعدادی از هم رزمان « تقی » به اشتباه ، خبر شهادت این فرزند افتخار آفرین - که در آن روزها نوجوانی پُر شور بود - را به شما رساندند و من در آن لحظات ، صلابت در چهره و سوختن از اعماق دل دریایی تان را با همه وجود حس می کردم . امروز هم یقین دارم با همان صلابت ، در دل داغدار خواهری هستید که در یک ونیم سال اخیر ، بیش از داغ فرزند ، از حبس ناجوانمردانه برادرش رنج دید . این فرزندتان را درغم خود شریک بدانید
اشتراک در:
پستها (Atom)