۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

آقای دکتر خزعلی ! اسب تروا را فراموش کردید!؟


دوست خوبم دکتر مهدی خزعلی که روز دهم دی ماه سال نود، یعنی دو ماه و دوروز قبل از نمایش انتخاباتی مجلس ، اعلام کرده بود « با توجه به شرایط حاضر، 12 اسفند ماه برای اولین بار رای نخواهم داد و از خانه خارج نخواهم شد» اخیرا خواستار حضور فعال مردم در مرحله دوم انتخابات مجلس شده است .او به هموطنان تهرانی توصیه کرده که «‌تک رأی » خود را به نام علی مطهری به صندوق های رأی بیندازند . اعتراف می کنم کسانی که در داخل کشور حضور دارند و برای پیشبرد عقاید خود ، هزینه های سنگین پرداخت کرده اند بیش از کسانی مانند من برای اظهار نظر در خصوص مسائل ایران ، محق هستند .اما آنچه مرا تشویق می کند که به صورت علنی با پیشنهاد مهدی خزعلی مخالفت کنم دو نکته است . نخست آنکه او توضیح نداده از دهم دی ماه که او تصمیم به خانه نشینی و عدم مشارکت در انتخابات گرفت ، چه تغییری در « شرایط » به وجود آمده است؟ دومین دلیل من برای اعلام مخالفت با این پیشنهاد، آنست که افراد دیگری که در سه سال اخیر ، هزینه هایی بسیار سنگین تر از اقای خزعلی پرداخته اند و هم اکنون در چنگال زندانبانان جمهوری اسلامی اسیر هستند همچنان بر دیدگاه قبلی خود مبنی بر « عدم مشارکت در نمایش انتخاباتی » پافشاری می کنند .از سوی دیگر یقین دارم هر انسان آزادمنشی برای دیگران این حق را قائل است که او ا مورد پرسش قرار دهند وبا اقامه دلیل ، با او مخالفت نمایند . بر همین اساس ، نکاتی را مطرح می نمایم.

یک ـ آقای خزعلی پیشنهاد کرده «تمام تلاش خویش را بکنیم که " علی مطهری" رأی اول مجلس نهم باشد و پیام اعتراض ما به همه نا برابری ها، بی عدالتی ها، بی کفایتی ها، فرصت سوزی ها و ...». این سخن به این معنی است که خزعلی باور دارد مجریان وناظران انتخابات همان چیزی را به عنوان نتیجه انتخابات اعلام می کنند که توسط رأی دهندگان ، در صندوق رأی ریخته می شود . آیا او واقعا بر این باور است ؟ گمان نمی کنم .زیرا مهدی خزعلی، همان کسی است که برای نخستین بار با شجاعت والبته به تلویح اعلام کرد که « جنتی و خانواده او ، نه تنها در مورد آرای مردم امانت دار نیستند بلکه اگر بتوانند حتی از سرقت یک تلویزیون از خانه شخصی همسایه ، دریغ نخواهند کرد .» او قطعا به یاد دارد که دو سال و اندی پیش ، در یادداشتی با عنوان « جنتی یا دوزخی »‌ به اینکه بر عالی ترین مقام انتخاباتی ایران ، نام « جنتی » نهاده اند اعتراض کرد و در این باب نوشت «این رسم تاریخ است ، سلطان ظالم را عادل ،کور را چراغعلی و کچل را زلفعلی می خوانند!» اکنون چه شده که دکتر خزعلی از تهرانی ها می خواهد به این « سارق دوزخی صفت » اعتماد کنند و در انتخاباتی شرکت نمایند که نتیجه آن به دلخواه « شیخ احمد جنتی » و رهبر او تعیین می شود نه بر اساس آرایی که مردم به صندوق ها می ریزند !

دو ـآ قای دکتر خزعلی ! با همان صداقت و شجاعت که در سه سال اخیر بارها به نمایش گذاشته اید بگویید ! آیا شما باور دارید که در مرحله اول انتخابات ، آنچه به عنوان نتیجه اعلام شد همان بود که معدود شرکت کنندگان در انتخابات خواسته بودند ؟ آیا شما باور دارید « حداد عادل »‌که بی عرضگی های مفرط او در طول ریاست بر مجلس هفتم ، فریاد اصولگرایان را در آورد و علیرغم وابستگی خانوادگی به رهبر، او را از ریاست مجلس برداشتند؟آیا می توان باور کرد که در تهران ، مسعود میرکاظمی بیش از علی مطهری رأی آورده است ؟میرکاظمی برای بسیاری از تهرانی ها ناشناخته است و کسانی که اورا می شناسند شناخت آنان از او، مرتبط با گرانی های کمرشکنی است که تنها دستاورد چهار سال مدیریت او بر وزارت بازرگانی بود !

سه ـ با همه احترامی که برای دکتر خزعلی قائلم پیشنهاد او را یاد آور پیشنهاد یکی از نویسندگان مرتبط با اصلاح طلبان در آستانه راهپیمایی بیست و دوم بهمن ۸۸ می دانم . آن راهپیمایی ، نخستین راهپیمایی بیست و دوم بهمن بود که پس از کودتای انتخاباتی بیست ودوم خرداد ۸۸ برگزار می شد و پرشور بودن آن برای حاکمیت ، اهمیت فراوان داشت .نویسنده وابسته به سایت اصلاح طلب ، خواستار پیاده شدن « الگوی اسب تروا در میدان آزادی » شد . او به طرفداران جنبش سبز پیشنهاد داد :«پیشنهاد می کنم مدلی فرض کنیم مانند جنگ تروا. یعنی در ساعت مناسب به محلهای برگزاری مراسم برویم، و بدون اینکه ماهیت خود را آشکار کنیم، تا یک زمان مشخص، مثلا تا لحظه آغاز سخنرانی سخنران اصلی مراسم، از نشانه های سبز استفاده نکنیم و سپس به یکباره همه نشانه های سبز را بر پیشانی و سر و دست بنشانیم. در این حال سبزها می توانند بسرعت همدیگر را یافته و کنترل مراسم و شعارها را در دست بگیرند. ». در آن زمان ، هیچکس به خود اجازه نداد این سؤال را مطرح کند که طرفداران جنبش سبز چگونه قرار است اطرافیان خود را شناسایی و بدون افتادن به درد سر ، نمادهای سبز را به نمایش در آوردند؟نکته جالب در پیشنهاد « اسب تروا در میدان آزادی » این بود که از طرفداران جنبش سبز می خواست حتی الامکان با ظاهری شبیه به حزب الهی ها و شرکت کنندگان سنتی تظاهرات بیست و دوم بهمن ، درمراسم حضور یابند . به عبارت دیگر ، حاضران در میدان آزادی ، هیچ تمایز ظاهری از یکدیگر نداشتند و این ، کار را بر طرفداران جنبش سبز سخت تر می کرد . اکنون دکتر خزعلی هم پیشنهاد کرده که معترضان انتخاباتی ، به همان چهار محلی بروند که محل حضور سنتی حامیان حکومت است . مخاطبان دکتر خزعلی ، قرار است با آرامش به این چهار محل بروند و رأی خود را به صندوق بیندازند تا هر سرنوشتی که شیخ دوزخی برای آن در نظر گرفته ، برای آرا رقم بخورد . در واقع ، حضور در این چهار محل ، همان نتیجه ای را خواهد داشت که « پیشنهاد اسب تروادر میدان آزادی »‌برای حکومت به ارمغان آورد . می دانید چه نتیجه ای ؟ در همان ساعاتی که طرفداران دکتر خزعلی ، با شادمانی ـ والبته خوش بینی ـ تک رأی خود را به نام « علی مطهری » به صندوق می اندازند دو گروه دیگر مشغول بهره بردای و برنامه ریزی برای پیشبرد اهداف خود هستند . یکی از این دو گروه ـ که قطعا مهدی خزعلی هیچ علقه و علاقه ای به هیچیک از آنها ندارد ـ با ذوق زدگی فراوان ، تصاویر مربوط به حضور « رأی دهندگان به مطهری »‌را به عنوان « لبیک گویان به رهبر » به سراسر دنیا مخابره می کند . گروه دوم نیز که نتیجه انتخابات را از قبل آماده کرده ، با خود می اندیشد که « چه چیز موجب اعتماد این گروه از رآی دهندگان ، به مجریان وناظران انتخابات شده است ؟‌»

از دکتر مهدی خزعلی که سخن او از دل بر می خیزد و قطعا بر دل خواهد نشست تقاضا می کنم با در نظر گرفتن خطر تکرار پروژه « اسب تروا در آزادی » یکبار دیگر به پیشنهاد خود بیندیشد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

مخالفان ناکام قاضی مرتضوی


جملات زیر بخشی از مقاله نهم فروردین ماه من است که درسایت بی بی سی منتشر شد و در آن پیش بینی کرده بودم که تلاش ها برای برکناری مرتضوی ، به نتیجه مشخصی نخواهد رسید .پس از خواندن این بخش از مقاله من ، خبر سحام نیوز را هم بخوانید که نشان می دهد حتی استیضاح کنندگان اولبه وزیر کار ، اکنون دیگر امیدی به موفقیت خود برای برکناری مرتضوی ندارند


بعید است که این استیضاح و سایر تلاش های درون حکومتی برای لغو حکم مرتضوی، موفقیتی برای طراحان آن به ارمغان بیاورد. زیرا اکثریت قابل توجهی از نمایندگان مجلس هشتم از راه یافتن به مجلس نهم باز مانده اند و از هم اکنون، به دنبال «کاریابی» برای خود هستند. سازمان تأمین اجتماعی که مالکیت صدها شرکت و مؤسسه مالی را به عهده دارد بهترین بنگاه کاریابی برای این گروه از نمایندگان است. پس عقل معاش و آینده نگری، بسیاری ازافراد را که از دوره نمایندگی آنها کمتر از دوماه باقی مانده، قانع خواهد ساخت به جای همراهی با استیضاح کنندگان وزیر، به دنبال راهی برای جلب محبت آقای احمدی نژاد و مدیر منصوب او در تأمین اجتماعی ـ سعید مرتضوی ـ باشند. از سوی دیگر، به نظر می رسد که قوه قضائیه نیز انگیزه کافی و یا اجازه برای برخورد جدی با آقای مرتضوی را ندارد. ظاهراً آقای احمدی نژاد هم با علم به همین دو نقطه ضعف، دستور انتصاب رئیس جدید تأمین اجتماعی را صادر کرده تا پس از ماهها تحقیر شدن توسط گروهی از نمایندگان مجلس و بخش هایی از قوه قضائیه، در برابر کسانی که پیشاپیش مخالفت خود با انتصاب آقای مرتضوی را اعلام کرده بودند قدرت نمایی کند.
این هم خبر سحام نیوز در مورد ماندگار شدن مرتضوی در تأمین اجتماعی
http://sahamnews.net/1391/02/199351/

رهبر از مجیز ها خسته شده ، اکنون فحاشی به مخالفان !

در سالهای اخیر مجیز گویی نسبت به رهبر جمهوری اسلامی به مسابقه ای دائمی میان کسانی تبدیل شده ایت که هیچ هنری جز ارضای شهوت « تملق خواهی » رهبر ندارند . این مسابقه ، تا همین اواخر با شدت فراوان ادامه داشت اما گویا دیگر در چنته مجیز گویان ، چیزی باقی نمانده تا رهبـر را ارضا کند . لــــذا اکنون مسابقه جدیدی آغـاز شده که نامی جز
« سبقت در فحاشی به منتقدان» بر آن نمی توان گذاشت . در جدید ترین نمونه ، آخوند بی سواد و کریه المنظر سید احمد خاتمی ـ که مهدی کروبی به حق اورا قاضی شریح جمهوری اسلامی نامیده است ـ در مراسم سوگواری حضرت زهرا «س» در حضور رهبر بی کفایت و بی اخلاق جمهوری اسلامی سخنرانی کرده و عباراتی بسیار زشت در خصوص مخالفان گفته است. او در بخشی از سخنرانی عقده گشایانه خود با تأکید بر لزوم « افشاگری و اهانت به مخالفان » گفته است :«ائمه به اينها سگ‌هاي باران خورده مي‌گفتند كه بوي تعفن دارند، امام رضا(ع) به صراحت واقفيه را لعنت مي‌كند، همچنين اسم آدم‌هاي منحرف را نيز بايد برد.»
البته می دانم روضه خوان ـ سید احمد خاتمی ـ و صاحب عزا ـ سید علی خامنه ای ـ لیاقتی بیش از همین عبارات ندارند اما ایکاش حداقل حرمت کسی را که مجلس به بهانه بزرگداشت او برگزار شد یعنی دخت گرامی پیامبر اسلام را نگه می داشتند
.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

اولین پیام های بیداری اسلامی برای مقام عظمی



امیدوارم فداییان سابق رهبر ـ که از دیروز از اعلام « فدایی بودن » منع شده اند ـ این خبر را به استحضار معظم له برسانند تا خیلی از « بیداری اسلامی » در تونس و سایر کشورها ، دچار «ذوق زدگی مفرط » نشود

سفر احمدی نژاد به ابو موسی



امروز در برنامه « صفحه دو » بی بی سی بودم که به موضوع سفر احمدی نژاد به جزیره ایرانی ابوموسی اختصاص داشت . تکرار برنامه ، روز چهارشنبه ساعت سه بعد ازظهر ، پنجشنبه ساعت شش ونیم بعدازظهر و جمعه ساعت یک بعد ازظهر به وقت تهران خواهد بود

۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

مدرسه اراذل و سفر کروبی به کاشان

تبلیغات  وقیحانه و همراه با دروغ رسانه های حکومتی در مورد  « سفراندن » ونه « سفر کردن » آقای کروبی به کاشان ، مرا به یاد داستانی انداخت  که   بیست و اندی سال پیش  شنیدم وذکر آن ، خالی از لطف نیست . در اواخر  دهه شصت ، همکار میانسالی داشتم که دوره جوانی را با شغل معلمی سپری کرده بود . او می گفت  کار تدریس را  در مدرسه ای آغاز کرده  که اکثر دانش آموزان آن ، نوجوانانی شرور   بودند  و رفتار آنها همراه با رذالت و اوباش گری بود . در آن زمان ها ،یک  روز ازسال به نام « روز نیکوکاری » نامیده می شد . دوست من می گفت در آستانه روز نیکوکاری ، به دانش آموزان تأکید کردم  که حتما  در آن روز «کارِ نیکو » یی انجام دهند و گزارش آن را برای من بیاورند .  دانش آموزان   از معلم خویش خواسته بودند که نمونه ای از « نیکوکاری » را برای ایشان تعریف کند . او هم به آنهاتوصیه کرده  بود «اگر پیرزنی در خیابان بار سنگینی در دست دارد به او کمک کنید یا اگر پیرمردی  می خواست ازخیابان عبور کند او را همراهی نمایید . » 
پس از روز موعود، آقا معلم ،  نخستین دانش آموز را که به قول او از « اراذل و اوباش سرشناس » مدرسه بود مورد خطاب قرار داده واز او پرسیده بود دیروز چه کار نیکویی انجام دادی؟ « او هم بلافاصله گفته بود آقا اجازه ! یک پیرمرد می خواست از "این طرف "  خیابان  به " آن طرف " برود و من به او کمک کردم » . دومین دانش آموز گفته بود « یک پیرمرد مرد می خواست از " آن طرف '' خیابان به  "این طرف " بیاید به او کمک کردم ». اراذل سومی که نام دانش آموز بر او گذاشته بودند « پیرمرد را از  این طرف به آن طرف و چهارمی  او را از آن طرف به این طرف برده بود » . دوستم می گفت وقتی به آخرین دانش آموز رسیدم  گفت نتوانسته کار نیکویی انجام دهد چون  دوستانش برای انجام کار نیک  ،  آنقدر پیرمرد  را به زور از آن طرف خیابان به این طرف واز این طرف به آن طرف برده بودند تا از حال رفته بود »

حکایت سفر بردن کروبی و موسوی که دروغپردازان ناشی حکومت ، با آب و تاب فراوان نقل کرده اند  مانند حکایت « نیکوکاری اجباری » اراذل و اوباشی است که دوست من آن را تعریف می کرد . شیخ شجاع از حدود پانزده ماه پیش ، در زندان جمهوری اسلامی است . زندانبانان وقیح ، بابت محل زندانی شدن کروبی از خانواده او اجاره ماهیانه می گیرند اما خانواده حق ندارند حتی در حد زندانیان معمولی در خانه ای که خودشان اجاره بهای  آن را می پردازند شیخ را ملاقات کنند ، او از دسترسی آزادانه به مطبوعات  ورسانه های مورد علاقه خود محروم است و   مغول های حمله کننده به منزل کروبی ، کتاب های شخصی و بسیاری از اوراق و مکتوبات را که مورد علاقه اوست به رسم سایر غارت گران ، چپاول کرده و آز دسترس شیخ ، دور نموده اند . حتی همسر شیخ که هفته ای یک روز برای صرف ناهار  به محل بازداشت همسرش می رفت بیش از چهار ماه از ملاقات با کروبی محروم شده بود  وتنها دلیل این مجازات ، انتقال پیام کروبی به مردم در خصوص عدم شرکت در نمایش مسخره حکومتی ـ نمایش مفتضح انتخاباتی ـ   بود .  آاقای کروبی سالهاست  از  درد شدید در ناحیه کمر رنج می برد و  پزشکان از او خواسته اند به صورت مرتب در داخل آب راه برود . اما در پانزده ماه گذشته تنها چند بار ، امکان  انجام این توصیه پزشکی را برای کروبی فراهم کرده اند و  خبر همان دو یا سه بار  را نیز با بوق و کرنا در رسانه های مزدبگیر و دروغ پرداز خویش منعکس نموده اند . اکنون هم  پس از ماهها دور نگه داشتن کروبی از خانواده و دوستان  و محروم ساختن او از حقوقی که حتی  خطرناک ترین زندانیان نیز آن بر خوردار هستند  او را با انتخاب خودشان به سفری چند ساعته برده اند و خبر آن را در اختیار همه رسانه های حکومتی قرار  داده اند . نکته جالب اینکه رسانه های حکومتی ، همچون گله گوسفندان هستند که  هر حرکتی که توسط نخستین رسانه انجام شود توسط بقیه اعضای « گله گوسفندان » تکرار می گردد.
 گفته اند کروبی به کاشان رفت . البته از حکومتی که  دروغ گویی های رئیس دولتش ، حتی صدای سایر دروغ پردازان حکومتی را در آورده ، انتظار نیست همه واقعیت های  سفر غیر ارادی کروبی را در اختیار مردم بگذارند اما  ای کاش شجاعت داشتند و می گفتند که  عده ای از مردم ، پس از مواجهه با کروبی در زیارتگاهی در مسیر را ه ، چگونه به او ابراز  عشق وارادت کردند . یکی از دوستان من ، چند روز قبل ، برای من ایمیلی فرستاد و گفت که  برادرش ، اقای کروبی را درمحل امامزاده ای در نزدیکی کاشان دیده و حتی شاهد عکس گرفتن یک توریست و مترجمش با شیخ بوده است . من   نسبت به ابعاد داستان سفر بی اطلاع بودم در عین حال می دانستم که در پس  این ماجرا اهداف تبلیغاتی وجود دارد  لذا   آن را نادیده گرفتم اما وقتی دیدم  زندانبانان زبون شیخ  و بالا دستی های  آنها ،  می خواهند همه ظلم های خویش به کروبی و  سایر زندانیان شجاع را تحت الشعاع سفری قرار دهند که احتمالا هزینه آن را نیز از خانواده کروبی دریافت خواهند کرد تصمیم گرفتم چند خطی در این مورد بنویسم . 
اکنون  پیشنهادی به   رهبر جمهوری اسلامی دارم که نه فشار های وارده بر شیخ ، بدون دستور اوست و نه مساعدت های  های تبلیغاتی   همچون سفر کاشان ! اگر او و عواملش از شیخ و انتقال سخنان او نمی ترسند و به قول خودشان ، امکان سفر برای او فراهم می کنند با یک اقدام دیگر ، نشان دهند کار اخیر ، جنبه تبلیغاتی نداشته و تنها برای جبران برخی از فشار های ناجوانمردانه ای بوده که در پانزده ماه گذشته بر کروبی  وخانواده اش وارد کرده اند . مهدی کروبی و همسرش ، پنجاه سال پیش در اردیبهشت سال چهل و یک ، ازدواج کرده اند و با ورود به اردیبهشت نود ویک ، آنها وارد پنچاه  ویکمین سال زندگی مشترک خود می شوند . یقین دارم کروبی بسیار مایل است به پاس پنجاه سال مقاومت و هممراهی همسرش ، پنجاهمین سال ازدواج را درکنار او باشد و با هم خاطرات تعدی هایی که در  زندان ها و تبعید گاههای رژیم گذشته و در سالهای اخیر  بر ایشان رفته مرور نمایند . مطمئنم شیخ و همسرش ، مایلند برای یکدیگر بازگو نمایند که رفتار زندانبانبان  رژیم گذشته و آمران آنها با خانواهد شیخ ، با همه ناجوانمردی ها ، بسیار جوانمردانه تر از  عقده گشایی های مزدبگیران رهبر بوده که اکنون به عنوان « صادر کننده یا اجرا کننده حکم زندان کروبی  وموسوی »‌  آنها را در چنگال دارند . اگر رهبر و عوامل او راست می  گویند به جای سفر تبلیغاتی کاشان ، اجازه دهند کروبی و همسرش ، در پنجاهمین سالگرد ازدواج خویش ، پذیرای گروهی از  خانواده زندانیان سیاسی باشند وبا آنها خاطرات زندانی شدن شیخ در رژیم گذشته و تفاوت رفتاری زندانبانان دو نظام  را مرور نمایند . این گوی و این میدان!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

پیامبر بی معجزه ، پدر بی ابهت و جام زهر هسته ای


درشت گویی های بی حساب و عقب نشینی های زبونانه  ، اکنون به یکی از شاخصه های علنی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شده است . البته در تمام سالهای سه دهه اخیر ، رگه هایی از این  شاخصه در رفتار بین المللی      جمهوری اسلامی  قابل مشاهده بود . مثلا در جریان گروگان گیری کارمندان سفارت امریکا در تهران ، پس از حدود یک سال شعارهای دهان پُرکن حکومتی ، واسطه های اعزامی دولت ایران تلاش کردند با تیم انتخاباتی « رونالد  ریگان »  رقیب کارتر وارد مذاکره شوند و با دریافت امتیازاتی از جمهوری خواهان ، گروگانها را آزاد کنند. در آن زمان   با توجه به ضربه سنگینی که موضوع گروگانگیری  به کارتر وارد کرده ، احتمال انتخاب ریگان   به ریاست جمهوری امریکا بیش از کارتر بود . اما ریگان و هم حزبی های او ،  پیشنهاد نمایندگان ایران  را چندان جدی نگرفتند و نهایتا در قبال قرار داد الجزایر   که امتیاز قابل توجهی نصیب ایران نمی کرد گروگانهای امریکایی آزاد شدند .  در جریان جنگ با عراق هم ، وضعیت مشابهی برای ایران به وجود آمد . تا زمانی که برخی کشورها ، حد اقل به صورت ظاهری حاضر به اعطای امتیازاتی به ایران بودن سران حکومت بر تداوم جنگ تأکید  می کردند . در آن دوره ، بسیاری از قدرت های جهانی به این واقعیت پی برده بودند که ایرانیان به صورت تقریبا یکپارچه ، در کنار حکومت ایران ایستاده اند و لذا شکست دادن ایران را بعید می دانستند . اما به تدریج ، جنگ به حالت فرسایشی در آمد  وبسیاری از ایرانیان ، از طولانی شدن آن به ستوه آمدند تا جای که در آخرین فراخوان حکومت برای اعزام « صد هزار نفری » به جبهه که در بهار شصت وهفت صورت گرفت تعداد ثبت نام کنندگان برای اعزام به جبهه ، حتی یک دهم  آمار مورد انتظار حکومت نبود . وضعیت اقتصادی کشور هم در شرایط بسیار نامساعدی بود  . در آن زمان ، قدرت های خارجی به خوبی فهمیدند که  ادامه جنگ ، از پشتیباین مردمی برخوردار نیست . در آن شرایط  پذیرش آتش بس ، نه یک انتخاب بلکه یک الزام برای سران حکومت ایران بود .لذا  دیگر نه از «‌تعارف » برای تأمین خسارت های جنگ ، خبری بود و نه از فشار بر مجامع بین المللی برای زمین خسارت های ایران از طریق در آمد های نفتی عراق ( همان کاری که تنها دو سال بعد ، سازمان ملل وشورای امنیت برای تأمین خسارات حمله عراق به کویت انجام دادند ) نمونه های دیگری  نیز از سالهای  پس از انقلاب  می توان ارائه نمود که همه آنها مصادیقی از درشت گویی های شعارگونه   دولتمردان ایرانی در داخل و برخورد همراه با عقب نشینی آنان  در مواجهه با دولت های خارجی است

در عین حال با نگاهی به سه دهه گذشته ، به راحتی می توان  گفت   در دهه اول انقلاب ،  میزان  « عقب نشینی ها »‌ ی  بین المللی جمهوری اسلامی در مقایسه با  « شعارهای پرطمطراق » سران حکومت ، نسبت رسوا کننده ای نداشت که   ناشی از دو عامل بود : نخست آنکه  بنیانگزار جمهوری اسلامی در مقایسه با  جانشین خود ، از شجاعت  بیشتری برخوردار بود  و دوم آنکه پشتوانه مردمی   او نسبت به میزان محبوبیت  آقای خامنه ای در حدی بسیار بالاتر قرار داشت .  به هرحال ، هرچه از سالهای نخستین انقلاب  گذشت  هم بر حجم شعارهای بی پشتوانه و هزینه ساز سران حکومت افزوده شد و هم عقب نشینی های همراه با زبونی آنها ، رسوایی های بیشتری برای آنها به وجود آورد که اوج این « شعار پراکنی » و « عقب نشینی » را در جریان مذاکرات هسته ای می توان مشاهده نمود . بنادارم در فرصتی مناسب ، گزارش کاملی از این رفتار پرهزینه و بی فایده جمهوری اسلامی  ارائه نمایم اما در این مقاله ،  تنها رفتار اخیر سران نظام  در خصوص محل مذاکرات با گروه ۱+۵  از جمله  تعامل  دولت جمهوری اسلامی با ترکیه   مورد بررسی قرار می گیرد . 

از چند ماه قبل  و پس از جدی شدن احتمال تحریم نفت ایران ، سران نظام با کاهش شعارهای جنگ جویانه ، آمادگی  خود رابرای ادامه مذاکرات هسته ای اعلام  وپیش قدم شدن  برای آغاز مذاکرات  را از طریق نامه ای که سعید  جلیلی برای کاترین اشتون نوشت  علنی نمودند . این در حالی بود که تا چند وقت پیش از آن ، سران جمهوری اسلامی با تأکید بر «   بی تأثیر بودن تحریم ها » اعلام می کردند که حاضر به هیچگونه کوتاه آمدن در موضوع هسته ای نیستند . جدی شدن آمادگی جمهوری اسلامی برای از سرگیری مذاکراتی که حدود پانزده ماه به حالت تعلیق در آمد با عزم  جامعه جهانی برای مقابله با تنها متحد استراتژیک  جمهوری اسلامی ، هم زمان شد  که در این ماجرا ، میزبان قبلی مذاکرات هسته ای ـ ترکیه ـ  در جبهه مقابل ایران ایستاده بود . اما سران نظام که خطر را در کنار گوش خود احساس می کردند چشم و گوش خود را بر موضع گیری علنی رهبران ترکیه در برابر « بشار اسد » بستند و از برگزاری دور جدید مذاکرات در استانبول ، استقبال نمودند . نخست وزیر  هوشمند ترکیه هم  فرصت را غنیمت شمرد و به ایران آمد تا امتیازگیری از ایران را تکمیل نماید . او که به خوبی می دانست  هیچیک ازمقامات سیاسی ایران ،  به صورت مستقل  ، حق تصمیم گیری و حتی اظهار نظر ندارند به مشهد رفت تا  مستقیما با تنها تصمیم گیر  نظام  جمهوری اسلامی ، سخن بگوید .  رهبر جمهوری اسلامی  تصور می کرد  اردوغان برای  افزایش امتیازگیری های اقتصادی  از ایران و نیز حفظ جایگاه  ترکیه به عنوان « نقش آفرین جدید در تحولات منطقه ای و جهانی » به چراغ سبز    اقای خامنه ای نیازمند است  . لذا با قاطعیت تمام از دیکتاتور سوریه حمایت کرد تا شاید بتواند موضع اردوغان در خصوص لزوم برکناری بشار اسد را تعدیل نماید  . در آن زمان ، رسانه های ایران ،  پاسخ اردوغان به اظهارات رهبررا منعکس نکردند اما  تنها سه روز بعد  نخست وزیر ترکیه ، میزبان نمایندگان هفتاد کشور شد که برای  یافتن راههایی به منظور خلاصی مردم سوریه از دیکتاتوردمشق  ، در استانبول گرد آمده بودند. در ان زمان ، برخی رسانه های داخلی ایران ، که در مجیز گویی نسبت به رهبر با یکدیگر مسابقه دارند حملاتی را متوجه نخست وزیر ترکیه کردند و تغییر محل مذاکرات هسته ای را خواستار شدند . دبیر کم خرد و بی اراده مجمع تشخیص مصلحت نظام هم برای آنکه سرسپردگی خود به رهبری را آشکار سازد  برگزاری  گفتگوی ایران با گروه ۱+۵ در « بغداد »‌ یا « دمشق »را پیشنهاد نمود ! در یک دوره دو سه روزه ، رسانه های حکومتی ایران به محلی برای جولان  کسانی  تبدیل شد که به چیزی جز  « خوش آمد رهبر» نمی اندیشند اما آنها از این نکته غافل بودند  که رهبر در حال فراهم کردن مقدمات برای   « نوشیدن جام زهر » است و به هیچوجه حاضر نیست فرصت مذاکرات هسته ای را ازدست بدهد . ازسوی دیگر ، تغییر محل مذاکرات ، می توانست بهانه ای به دست گروه ۱+۵ بدهد تا باردیگر گفتگوها را به تعویق بیندازند .   این نکته ای بود که رجب طیب اردوغان به خوبی از آن آگاهی داشت لذا در یکی از شدید ترین موضعگیری های خود علیه نظام جمهوری اسلامی ، آنان را به « بی صداقتی » متهم کرد و گفت « کاری که آنها می کنند سیاست ورزی نیست بلکه نام دیگری دارد که جای ذکر آن نیست همین موضعگیری  کافی بود تا همان رسانه های مجیز گوی رهبر ، پرده ای کاملا متفاوت از نمایش های تبلیغاتی خود را آماده اجرا نمایند . انها  که با گذشت   تنها چند روز از « درشت گویی » های رایج و متملقانه ، خود و رهبرشان را در استیصالی جدید مشاهده می کردند به ناگاه همه  تندخویی ها علیه نخست وزیر مقتدر ترکیه  را به کناری نهادند . اما با کنار گذاشتن  « درشت گویی » ها و، تسلیم در برابر « تهدید » نخست وزیر ترکیه ،  پرسشی بزرگ   در برابر کسانی قرار می گرفت که تا ساعاتی قبل ، شاهد فحاشی ها  علیه  اردوغان و  پافشاری های رسانه های حکومتی  بر « لزوم  خودداری از مذاکره در استانبول »  بودند . لذا  به ناگاه روایاتی « خنده آور » و بعضا « تهوع آفرین »‌از جریان دیدار اردوغان با سید علی خامنه ای  در همان رسانه هایی منتشر شد که طی  روزهای پیش از آن ، نخست وزیر ترکیه را عامل صهیونست ها می خواندند و به خاطر  برگزاری کنفرانس مخالفان بشار اسد در استانبول ، خواهان  کاهش روابط جمهوری اسلامی با ترکیه شده  بودند ! در پرده جدید از نمایش ناشیانه  ، ابتدا اعلام کردند که « دختر و همسر اردوغان ، در دیدار با رهبر جمهوری اسلامی   به مدت طولانی می گریستند  و این گریه ، هیئت همراه اردوغان را تحت تأثیر قرار داد » .اندکی بعد ، یکی دیگر از سایت ها مدعی شد: اردوغان در دیدار با خامنه ای ، خطاب  به او گفته است  «من به عنوان یک مسئول کشور در خدمت شما نیامده ام بلکه به عنوان مریدی به خدمت مرادم آمده ام»پس از آن هم با عقب نشینی از ادعای « گریه جانسوز دختر وهمسر اردوغان »‌ادعا کردند که «همسر و دختر آقای اردوغان در این دیدار خطاب به رهبر معظم انقلاب بیان کردند که شما ما را به یاد پیامبر گرامی اسلام می اندازید.»این ادعاها در الی مطرح شد که نه  معجزه پیامبری که دختر و همسر اردوغان به خاطر دیدن او اشک ریخته بودند توانست کوچکترین اثری بر نخست وزیر ترکیه بگذارد و نه دیدار « مریدِ ترکیه ای » با «‌مرادِ ایرانی تبار وایران ستیز » توانست کوچکترین تأثیری بر دیدگاه اردوغان بگذارد . به طوری که تنها چند روز  پس از ترک ایران  توسط نخست وزیر ترکیه  ، او در در داخل کشور خودش میزبان  نمایندگان هفتاد کشور شد که  خواهان سرنگونی دیکتاتور سوریه هستند و رهبر جمهوری اسلامی ، آنها را عوامل امریکا و اسرائیل می نامد .  اردوغان در نشست  موسوم به دوستان سوریه ، بدون توجه به  « حنجره دریدن های وقیحانه خامنه ای در دفاع از بشار اسد »‌بر لزوم سرنگونی دیکتاتور خونخوار سوریه تأکید کرد  تا نشان دهد همه ادعاهای رسانه های ایران در مورد پیامبر قلابی و تأثیر او بر نخست وزیر ترکیه و خانواده اش ، دروغی است بزرگ که تنها با هدف جبران حقارت جمهوری اسلامی در « پذیرش مذاکره در استانبول »‌ ساخته وپرداخته شده است . اما مجیز گویان رهبر باز هم از دروغ پردازی های مشمئز کننده خود ، دست بر نداشتند و این بار دروغی بزرگ ساختند که به قول عوام الناس « حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد » . آنها مدعی شدند در پایان دیدار اردوغان و هیئت همراه با رهبر جمهوری اسلامی ، یکی از مشاوران اردوغان ، خواهان دریافت هدیه ای از خامنه ای شده واو هم یک عدد « مهر نماز » تقدیم اقای مشاور نموده است . نکته جالب این که در متن خبر ، بر « اهل سنت  » بودن مشاور تأکید شده اما در عین حال از قول او گفته اند  که «وصیت می کند این هدیه به همراه وی در سفر آخرتش گذاشته شود تا از رحمت و مغفرت الهی برخوردارشود» . کسانی  که با دیدگاههای اهل سنت آشنا هستند می دانند  آنها  سجده برمُهر  را نوعی بدعت در دین واستفاده از آن را حرام می شمارند . اما ماشین دروغ پردازی جمهوری اسلامی  که قبل از آن ، رهبر نظام  را  «‌مراد نخست وزیر ترکیه » و « یاد آور پیامبر » برای همسر و فرزند اردوغان معرفی کرده بودند می توانستند این دروغ جدید را هم  منتشر کنند تا قدری از حقارت رهبر خویش و عوامل او بکاهند .

هم زمان با این دروغ های تبلیغاتی ، بخش دیگری از حکومت ، مشغول انتشار اخبار غیر واقعی در مورد روند مذاکرات هسته ای بود . ادعاهای پرطمطراق در خصوص همترازی جمهوری اسلامی با گروه ۱+۵ در جریان مذاکرات استانبول در حالی مطرح می شد که قبل از آغاز مذاکرات ، علی اکبر صالحی وزیر خارجه دولت احمدی نژاد  اعلام کرد « مطمئن هستم  این دور از مذاکرات ، به نتایج مثبت منجر خواهد شد » . این سخن صالحی نشان می داد که  جمهوری اسلامی و رهبر آن ، تصمیم خود برای نوشیدن جام زهر را گرفته اند و می دانند که قرار است هرچه قدرت های غربی می خواهند را به آنها بدهند تا بحران هسته ای ، بیش از این بر اقتصاد ورشکسته ایران ، فشار نیاورد و نظام جمهوری اسلامی را  در بحرانی  عمیق  تر از انچه اکنون در آن قرار دارد  فرو نبرد . صالحی ، پس از مذاکرات هم در گفتگویی با  شبکه جام جم ، با شعفی وصف ناشدنی ، به پیش بینی خود اشاره کرد و از مثبت بودن مذاکرات خبر داد در حالی که اظهارات خود او نشان می داد تنها دستاورد  نشست استانبول ، توافق بر سر برگزاری دور بعدی مذاکرات در بغداد بود . صالحی با اعتماد به نفسی که تنها مختص کارگزاران جمهوری اسلامی است از  «‌دست بالای جمهوری اسلامی » در مذاکرات استانبول سخن می گفت در حالی که همان گفتگوی تلویزیونی نشان می داد او از محتوای مذاکرات و جزئیات آن بی خبر است . مثلا وقتی که خبر نگار از او پرسید « چرا آقای جلیلی به درخواست هیئت امریکایی برای گفتگوی دو جانبه ، پاسخ نداده است »‌اظهار داشت: « نشست استانبول ، برای مذاکره ایران با گروه ۱+۵ بوده نه دیدار های دو جانبه ». او سپس در پاسخ به خبرنگار که از او می پرسید «‌پس چرا آقای جلیلی با برخی اعضای هیئت های دیگر مستقر در استانبول به صورت دو جانبه ، گفتگو کرده است ؟»‌اظهار داشت : «بله فکر می کنم آقای جلیلی با یک یا دو هیئت دیگر ملاقات کرده که البته نمی دانم چین بوده یا کشور دیگر !!!»

روند پرادعایی  در داخل و عقب نشینی جمهوری اسلامی در خارج ، به همین جا هم ختم نشد . دو سه روز بعد از پایان مذاکرات استانبول ، رسانه های داخلی ایران به نقل از رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس اعلام کردند « شرط ایران برای ادامه مذاکرات در  نشست بغداد لغو تحریم هاست  »   این سخن ، با واکنش فوری اروپا وامریکا مواجه شد که « تحریم ها لغو نخواهد شد » و پاسخ جمهوری اسلامی هم از قبل معلوم بود که « در خواست لغو تحریم ها تا قبل از مذاکرات بغداد ، یک توصیه است نه شرط ایران برای انجام نشست بغداد

البته کسانی که وضعیت ترحم بر انگیز سران جمهوری اسلامی در داخل و خارج را می دانند از قبل هم می دانستند ادعاهایی که در خصوص « دست بالای  جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته ای » مطرح می شود دروغی بیش نیست زیرا  رهبر جمهوری اسلامی کسی است  که  رئیس جمهور دست ساز خودش ، او را «پدر » می خواند اما « ابهتی » برایش قائل نیست ، او همان فردی است  که رسانه های حکومت ، به دروغ او را برای نخست وزیر ترکیه و خانواده اش « شبیه پیامبر» می خوانند اما همان پیامبر  ادعایی، عاجز از هرگونه معجزه  در موضوع سوریه است  که برای رهبر  جمهوری اسلامی ، اهمیت حیاتی دارد . این رهبر بی کفایت ، به همه زیر دستان خود ثابت کرده آنچه بیش از هرچیز برایش اهمیت دارد شنیدن «‌مجیز »‌از « مزدوران»‌است . او با همین مجیز ها دلخوش است و در سایه « نشئگی » حاصل از « مجیز شنیدن ها» آماده است هرنوع امتیاز خارجی بدهد تا چند روزی بر عمر حکومت متزلزل وی افزوده شود . شاید هم برخی دست اندرکاران قراردادهای اقتصادی ، از همین لحظات نشئگی رهبر استقاده کرده و می کنند تا « ترکمانچای نفتی » را با چین امضا کنند و رضایت « روسیه »‌را در موضوع خزر جلب نمایند ونهایتا مقدمات لازم  را آماده سازند تا در سایه مجیز گویی های مزدوران حکومت ، رهبر جمهوری اسلامی « جام زهر در پرونده هسته ای » را بنوشد . برای آشکار شدن آخرین پرده ها در این نمایش ، زمان زیادی لازم نیست .

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

از کشتی شکسته تا دامان کوتاه نظام

نماینده رهبر در دادسرای عمومی تهران ـ عباس جعفری دولت آبادی ـ که به ناحق او را دادستان تهران می نامند در گفتگویی اعلام کرده که « برای بازگشت موسوی ، کروبی و خاتمی به دامان نظام، هنوز دیر نشده است .»به نظرم رسید چند نکته در این مورد بنویسم
۱ ـ از حدود مهرماه سال ۸۹ ، بحث برخورد قضایی با آقایان  کروبی و موسوی ،به صورت جدی تر در رسانه های اصولگرا مطرح شد . در اوج  بستر سازی رسانه ای برای دستگیری سران نمادین جنبش سبز ، محمد رضا باهنر در گفتگویی تفصیلی به نقل از رئیس قوه قضائیه اعلام کرد :« من به دنبال دستگیری سران فتنه هستم، اما مقامات عالی رتبه نظام به دنبال این نیستند.»صادق لاریجانی دو ماه قبل از آغاز زندان خانگی کروبی و موسوی  هم در پاسخ به عده ای از نمایندگان مجلس که خواستار دستگیری این دو نامزد معترض انتخابات بودند گفته بود « آنها  را مجرم می دانم اما مصالح کلی حکومت را آیت الله خامنه ای تعیین می کند ». این سخنان به خوبی نشان می داد  تصمیم گیری در مورد این دو چهره سرشناس ، فقط در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است. پس قاعدتا سخنان اخیر نماینده   رهبر در میدان ارک ـ محل استقرار دادسرای عمومی و انقلاب تهران ـ نمی تواند بدون اجازه  کاخ رهبری بیان شده باشد. به عبارت واضح تر ،  بحران های متعدد داخلی و خارجی ، رهبر ر ا به موقعیتی رسانده که ناچار است از درشت گویی هاخود ، کوتاه بیاید اما  ظاهرا کینه توزی های شخصی ، مانع از اعتراف به « کم آوردن »  شده و یکی از عوامل دست چندم را مأمور کرده که روند « ....مست بودم اگر...» را کلید بزند.
۲ـ جعفری دولت آبادی  در حالی از « امکان بازگشت پیشروان جنبش سبز به دامان نظام » سخن می گوید که نه تنها نشانه ای از « عقب نشینی  کروبی و موسوی »  به چشم نمی خورد بلکه گزارش آخرین دیدار آنها با خانواده هایشان گویای استقامت روزافزون ایشان بر مواضعی است که  از دیدگاه رهبر جمهوری اسلامی و مزد بگیران او، فتنه تلقی می شود . پس سخن اخیر  جعفری دولت آبادی را باید « آمادگی رهبر او » برای عقب نشینی از درشت گویی های خسته کننده دانست ؛  در حالی که این عقب نشینی ، قطعا حاصلی برای کودتاگران مستأصل نخواهد داشت.
۳ - در ماههای آغاز جنبش سبز ، رهبر جمهوری اسلامی  به دست اندرکاران جنبش توصیه می کرد که « از کشتی نظام پیاده نشوند » . در همان زمان ، مهدی کروبی در پاسخی آشکار به رهبر ، ازتبدیل کشتی نظام به قایق کوچکی سخن گفت که طیف سرنشینان آن ،  افراد محدود ونه چندان خوش نام همچون قاضی شریح نظام (احمد خاتمی )،  شکنجه گر سرشناس ( محمد رضا نقدی )،دزد آرای مردم(احمد جنتی ) ،  قاتل وقیح ( جلال الدین فارسی )، رئیس دروغ پرداز دولت ( محمود احمدی نژاد ) و تعداد محدودی از حامیان آنها هستند . اما ظاهرا تحولات ماههای اخیر کار را به جایی رسانده که  محدوده آن قایق به  یک « دامان کوتاه»  تبدیل شده  که  اغیار را به پناه بردن به آن دامان دعوت می کنند!
۴- عبرت آموز ترین   بخش از سخنان  جدید نماینده رهبر در دادسرای تهران ، قرار دادن نام سید محمد خاتمی در کنار اسامی  کروبی وموسوی است .پنج هفته قبل برخی سایت های اصلاح طلب   اعلام کردند :«مسعود خامنه ای فرزند رهبر جمهوری اسلامی غروب جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ به برادر همسر خود صادق خرازی تماس تلفنی گرفته پیغام می دهد که آقا (سید علی خامنه ای) به من فرمودند: « من از صبح دعا می کردم که آقای خاتمی از نظام جدا نشود، با شنیدن خبر رأی ایشان خوشحال شدم ایشان از نظام جدا نشدند!»م   اگر خبر منتشره توسط سایتهای اصلاح طلب به نقل از مسعود خامنه ای دقیق باشد ثابت می شود  این  تلاش آقای خاتمی ،  برای  بازگشت ایشان به دامان نظام کافی نبوده است . در مقابل ، سخن دولت ابادی اعتراف به این نکته است که در حکومت آقای خامنه ای ،  آنچه موجب عقب نشینی کودتاگران می شود مقاومت کروبی ، موسوی  ورهنورد و تأکید ایشان به ایستادگی بر مواضع اعتراضی است  نه  تسلیم در برابر درخواست های زیاده خواهانه نظام از جمله شرمت در انتخابات نمایشی!
سخن را با در خواستی از  «دادستان نما»ی تهران  به پایان می برم و از او می خواهم با کلمات « سیمرغ ، مگس و جولانگاه » یک جمله بسازد و آن را برای خود و بالادستی هایش قرائت کند.

۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

سالگرد گندم نمایی و علف فروشی


سی و سه سال پیش در چنین ساعاتی مردم ایران دلخوش بودند که نظام سلطنتی از ایران رخت بسته و جای خود را به یک نظام جمهوری داده است . البته قبل ازآنکه مردم در رفراندوم شرکت کنند آیت اله خمینی به آنان وعده داده بود که جمهوری حاکم بر ایران ، از نوع اسلامی خواهد بود که در آن " هر فرد از آحاد ملت حق دارد مستقیما و در برابر دیگران ،حاکم اسلامی را استیضاح کنند و او موظف است پاسخ قانع کننده بدهد"نمی دانم ...بر اساس احکام شرعی، مسؤول این گندم نمایی و علف فروشی کیست؟ امروز نه تنها آحاد ملت بلکه اعضای مجلس خبرگان هم حق سؤال از "اعلیحضرت خامنه ای "را ندارند. مردم سی و سه سال پیش در چنین روزی ، نظامی راپایه نهادند تا حاکمان ، مجری خواسته ملت باشند اما امروز به جای "سلطنت مشروطه " که روز دوازده فروردین پنجاه و هشت ،مُهر پایان بر آن زده شد "سلطنت مطلقه"بر ایران حکومت می کند