آقای روحانی ! روی سخنم با شما و حامیان واقعی گفتمان شماست نه آنان که امروز به مقتضای مصلحت ، به طرفداری از شما ، تظاهر می کنند و یقیناً اولین گروه " عبور کنندگان از روحانی " خواهند بود.لابد می دانید در مورد چه چیز سخن می گویم . صحبت از نامه محمود احمدی نژاد و درخواست او برای مناظره با شماست. قطعا خبر دارید پس از آن نامه ، چه موجی علیه او به راه افتاده و حامیان واقعی و ظاهری شما چه تلاشی به راه انداخته اند تا هیچکس جرئت حمایت از این درخواست را به خود راه ندهد. جان کلام مخالفان آنست که " احمدی نژاد هم اکنون در چنان جایگاه حقوقی قرار ندارد که بتواند رئیس دولت را به مناظره فرا بخواند " . اما اکنون مخاطب من یک حقوقدان است که لابد قبل از آنکه حقوقدانی خود را به رخ سردار قالیباف بکشد نیز مبتنی بر قاعده و اصول عقلایی و حقوقی سخن می گفته است . بله ! آقای حسن روحانی را می گویم که حتماً اجازه نمی دهد عده ای از طرفدارانش ، سرهنگ پیشگی کنند و همه را سربازان امربر خویش بخواهند.
آقای روحانی که من از او سخن می گویم لابد روزنامه های روز ششم خرداد سال 88 را دراختیار دارد و می تواند با مراجعه به آنها ، درخواست خود از رئیس جمهور وقت - محمود احمدی نژاد - را ملاحظه کند. در آن زمان ، محمود احمدی نژاد در ادامه فریب کاری های چهارساله خویش ، اطلاعات تحریف شده ای را درخصوص روند مذاکرات هسته ای در دولت خاتمی ، ارائه نموده بود . حسن روحانی که دیگر مسئولیتی در پرونده هسته ای نداشت به صورت علنی خواستار مناظره با رئیس جمهور شد تا مردم با شنیدن سخنان دو طرف ، پی به حقایق ببرند. اکنون آن کس که درخواست مناظره می کرد به جای کسی نشسته که تنها در گفتگو های یک طرفه ونمایشی تلویزیونی ، پیروز میدان بود. بله شما را می گویم آقای روحانی که هم اکنون به جای احمدی نژاد نشسته اید . برخی طرفداران شما به همین درخواست و بی اعتنایی احمدی نژاد استناد می کنند تا به خیال خود نشان دهند شما نباید تن به مناظره با احمدی نژاد بدهید. در حالی که توصیه به "رد مناظره" در واقع توصیه به "احمدی نژاد شدن روحانی" است. روحانی اگر همان است که در سال 88 بود با همان استدلالی که آن روز مناظره با احمدی نژآد را درخواست کرد امروز باید خواسته احمدی نژاد را اجابت کند.
آنچه در بالا آمد کافی است تا نشان دهد از دیدگاه رئیس حقوقدان دولت جمهوری اسلامی ، هم ترازی حقوقی، شرط مناظره نیست. پس لازم نیست به استدلال آن گروه بپردازم . اما حتی اگر اینگونه نبود بازهم به شما آقای روحانی توصیه می کردم درخواست مناظره احمدی نژاد را قبول کنید. لابد می پرسید چرا؟ حامیان واقعی و تبلیغاتی دولت جدید می گویند دوره احمدی نژاد به پایان رسیده و نباید با سپردن مجدد تریبون های پر مخاطب ، به او اجازه داد خود را مطرح کند و آنچه را که اینان "فضای آرام کنونی " می نامند آشفته کرد. اما این استدلال از اساس غلط است . شاید جواد ظریف بتواند با گفتن این جمله که " آن مرد رفت " برای دختر نانسی پلوسی، تسکینی ایجاد نماید. شاید خود ظریف هم - که به ناحق او را مصدق می خوانند - آنقدر در سیاست ایران مبتدی باشد که جمله " آن مرد رفت " را از سر اعتقاد گفته باشد. اما شما چه آقای روحانی ؟ آیا شما فکر می کنید احمدی نژآد رئیس جمهور مستقلی بود که هم اکنون رفته و گفتمان او از کشور رخت بربسته است ؟ بعید می دانم شما با جمله " آن مرد رفته است " موافق باشید. هنوز ساعاتی از گفتگوی تلویزیونی نگذشته بود که فرمانده بسیج دانشجویی به انتقاد از شما پرداخت و برگزاری مناظره بین رؤسای جمهور پیشین و فعلی را خواستارشد. پس از آن، نوبت به سایت های خبری ورسانه هایی رسید که گفتمان غالب در نظام را نمایندگی می کنند و آنگاه برخی ائمه جمعه، از اینکه شما یک طرفه به میدان رفته اید انتقاد کردند. البته آنها وقاحت ذاتی خود را به نمایش گذاشتند. زیرا در برابر هشت سال لجن پراکنی های یکطرفه احمدی نژاد به خصوص درمورد رؤسای جمهور پیشین ، همه آنها سکوت همراه با ذلت داشتند. اما فریاد های امروز، فقط افشا کننده وقاحت ایشان نیست بلکه نشان دهنده آنست که برخلاف اظهار نظرهای برخی آماتورهای سیاسی ، احمدی نژاد نه یک فرد بلکه نماد یک گفتمان بوده است . آن گفتمان غالب ، هنوز قدرت زیادی در کشور دارد اگر چه احمدی نژاد را به صورت موقت از نمایندگی خود خلع کرده است . اگر هم امروز بین آنها فاصله ای افتاده ، این فاصله به خاطرمصائبی نیست که بخشی از آنها در گفتگوی اخیر شما به آنها اشاره رفت. مشکل یاران و حامیان دیروز احمدی نژاد با او ، احساس غلطی بود که به رئیس بی کفایت و پرمدعای دولت های نهم و دهم دست داد .او گمان کرد یک "مرد" در حکومت ولی فقیه است و سهمی بیش از آنچه برایش در نظر گرفته بودند مطالبه کرد. وگرنه گفتمان خانمان برانداز و ویرانگری که احمدی نژاد تا دو سال پیش آن را نمایندگی می کرد همچنان قوی ترین گفتمان در سطح بالای نظام است .
حال که چنین است مناظره با احمدی نژاد بهترین فرصت برای زیر سؤال بردن آن گفتمان غیر خردمندانه است. تقریباً یقین دارم که رهبر ، اجازه انجام این مناظره را نخواهد داد زیرا می داند که احمدی نژاد از این فرصت برای جبران برخی اقدامات رهبر و یارانش علیه خود ، بهره خواهد گرفت. اگر اجازه انجام این مناظره را ندهند شما سربلند خواهید بود و مردم به خوبی تشخیص خواهند داد وحشت از افشای چه مسائلی موجب جلوگیری از مناظره شده است. اگر هم مناظره برگزار شود احمدی نژاد چاره ای جز این نخواهد داشت که شرکای خود در افرینش نکبت های هشت سال گذشته را معرفی نماید و شما خوب می دانید که او حتماً این کار را خواهد کرد.مگر آنکه برای شما، حفظ "خوش نامی کاذب رهبر" از روشن شدن حقایق برای مردم ، مهم تر باشد.
آقای روحانی ! دوره امید و خوش بینی مردم به شما چندان طولانی نخواهد بود. به خصوص آنکه روز به روز ابعاد جدیدی از زد وبندهای خارجی نظام برای انجام تغییرات ظاهری در حاکمیت باهدف تسهیل توافق خارجی و هسته ای افشا می گردد. پس شاید بهتر باشد اکنون که نظام در عرصه خارجی به شدت محتاج شماست شما هم در عرصه داخل ا زهمه امکانات برای معرفی عوامل اصلی نکبت زدگی کشور استفاده کنید. این مناظره ، یکی از بهترین فرصت ها و شاید تنها فرصتی باشد که شما می توانید از زبان رقیب بدنام خود، مردم را با حقایقی بزرگ آشنا کنید. حقایقی که احمدی نژاد می تواند بگوید -و مطمئنم که خواهد گفت - همان چیزهایی است که لازم است مردم ایران بدانند اما شما متأسفانه قادر یا مایل به طرح آنها نیستید. باور کنید آنچه در این مناظره به صورت مستقیم و غیرمستقیم مطرح خواهد شد همچون خونی در رگ حیات دولت شما جریان پیدا خواهد کرد. به سخن برخی "خود علامه پنداران" که همه مردم را نادان می پندارند و از احتمال فریب کاری احمدی نژاد علیه دولت جدید سخن می گویند اعتنا نکنید.من به شما رأی ندادم و همچنان معتقدم مکانیزم فعلی،انتخابات نمی تواند برای شما مشروعیت ساز باشد اما در چندماه اخیر، رفتاری از شما دیده ام که مرا به توانایی شما برای فرصت سازی و حسن استفاده از " نیاز موقت رهبر به شما " قانع کرده است . سخن مرا بپذیرید که این مناظره ، رگ حیات دولت شماست . ابا انجام مناظره در این رگ ، خون جاری کنید.
|
۱۳۹۲ آذر ۱۵, جمعه
آقای روحانی! این "مناظره" خون در رگ حیات دولت شماست
۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه
یک سؤال ظریف از آقای ظریف
این روزها بازار قربان صدقه رفتن از آقای ظریف و بد و بی راه گفتن به احمدی نژاد خیلی داغ است. وجه اشتراک قربان صدقه ها و بد وبی راه گفتن ها هم، موضوع هسته ای است . به نظر کسانی که تا این حد شیفته آقای ظریف شده اند و احمدی نژآد را به باد انتقاد می گیرند هرچه رئیس سابق دولت در موضوع هسته ای برای کشورمان هزینه سازی کرده بود دولت جدید به کارگزاری آقای ظریف در حال رفع و رجوع و افتخار آفرینی برای کشور است. خوب اگر دوفرض فوق، دقیق باشد هرچه از آقای ظریف تمجید وتشکر کنیم کم است زیرا در واقع به کشورمان و کسانی که برای سر بلندی آن تلاش می کنند احترام گذاشته ایم.اما آیا واقعاً احمدی نژاد به تنهایی کشور را تا مرز جنگ پیش برد و آقای ظریف با اراده و تدبیر خود سایه جنگ را از سرمان برداشت؟ گمان می کنم پاسخ ایشان به یک سؤال می تواند این ابهام را برطرف نماید .آقای ظریف دو روز پیش در یک جمع دانشجویی با اشاره به مذاکرات هسته ای، چند بار این موضوع را بیان کرده که روند مذاکرات هسته ای با هدایت و حمایت رهبر، در حال انجام است. از برخی دانشجویانِ "انقلابی نما" هم خواسته است که تند تر از رهبر، حرکت نکنند. سایر سخنان او از جمله اینکه خود را سرباز و فدایی رهبر دانسته را به حساب تعارف و از الزامات خلاصی از آزار و مزاحمت های سینه چاکان رهبر می گذارم اما آیا این رهبر معظم ، فقط در دوسه ماه اخیر برای مذاکرات هسته ای، رهنمود می دهد و از مجریان آن حمایت می کند؟ واضح تر بگویم . آیا در دولت گذشته و در افتضاحات ناشی از روش مذاکرات هسته ای، رهبر هیچ نقشی نداشته و همه کاره، دولت بوده است ؟ در آنچه طرفداران دولت جدید، آن را افتخار آفرینی و دور کردن کشور از جنگ می دانند چه ؟ آیا رهبر در روند جدید نقشی نداشته و سخنان آقای ظریف در جمع دانشجویان، فقط تعارف است؟ در مورد دولت قبل، می دانم که هرچه می توانستند برای بدنام کردن کشور و به باد دادن منابع مالی و حیثیتی کشور، انجام دادند . اما در دوسال آخر دولت دهم، احمدی نژاد بارها با صراحت اعلام کرد که نقشی در مذاکرات هسته ا ی ندارد. طرف مذاکره با گروه 1+5 هم سعید جلیلی نماینده رهبر در شورایعالی امنیت ملی بود. سؤال مشخص من از آقای ظریف و دوستانش آنست که آیا سعید جلیلی در سالهای 90 تا 92 و احمدی نژاد در سالهای 84 تا تا 90، در مذاکرات هسته ای رفتار خودسرانه داشته اند و رهبر با کارهای آنها مخالف بوده اما دم بر نیاورده است؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد و سخنان آقای ظریف در خصوص نقش رهبر در مذاکرات فعلی، تنها جنبه تعارف داشته باشد آنگاه حق با کسانی است که هر چه فریاد دارند بر سر احمدی نژاد می کشندو در مقابل، هر روز مظاهر جدیدی از ابراز ارادت به آقای ظریف را به نمایش می گذارند.اما آیا این ادعا باور کردنی است؟ مگر اوباما دوبار مستقیماً برای خامنه ای نامه ننوشت؟ آیا پاسخ های تریبونی رهبر به نامه های محرمانه اوباما از لحاظ لفظ و معنا، تفاوتی با لحن احمدی نژاد داشت؟
من معتقدم روند کنونی مذاکرات، بهترین و شاید تنها راه ممکن در شرایط فعلی است. اما این روش را بر آمده از تصمیم جمعی نظام می دانم که البته کارگزار هوشمندی برای اجرای آن انتخاب شده است . اما نه همه افتضاحات گذشته زیر سر احمدی نژاد است نه حل وفصل ماجرا تا این مرحله، فقط مدیون آقای ظریف و کابینه آقای روحانی است . کسانی که با حذف نقش نود درصدی رهبر، سهم ده درصدی دولتی ها در افتضاحات گذشته و دستاوردهای فعلی را بزرگ نمایی می کنند مراقب باشند که از حالا سند محکومیت دولت محبوب خویش را نسبت به برخی اتفاقات پیش بینی نشده در روند مذاکرات هسته ای، امضا کرده اند؛ اتفاقاتی که با دخالت نهان و آشکار رهبر به وقوع خواهد پیوست و مطابق معمول، رهبر شجاعت پذیرش مسئولیت آن را ندارد و دولتی ها شجاعت افشای آن را. ضمن آنکه این روش ، خیال خامنه ای را آسوده خواهد کرد که هرچه بر سر کشور بیاورد عده ای در جناح های مختلف ، مسئولیت آن را به گردن دیگران می اندازند و رهبر خودخواه و خدا نشناس را تبرئه خواهند کرد.
برچسبها:
احمدی نژاد,
خامنه ای,
ظریف,
مجتبی واحدی,
مذاکرات هسته ای
۱۳۹۲ آذر ۱۲, سهشنبه
جمهوری اسلامی فقط زبان زور می فهمد
درسالهای گذشته مردم ایران بارها شاهد تند گویی و درشت خویی های متعدد سران جمهوری اسلامی در تریبون های رسمی کشور بوده اند .اما پس از مدتی ، سروصداها از سوژه ای به سوژه ای دیگر منتقل شده بدون آنکه مردم بدانند پروژه تبلیغاتی قبلی چه سرنوشتی پیدا کرده و هزینه های آن چقدر بوده است.مثال در این مورد فراوان است : تصرف سفارت امریکا که "انقلاب دوم "نامیده شد با قرار داد الجزایر به پایان رسید بدون آنکه خسارت های پرداختی به اشخاص حقیقی و حقوقی امریکایی به موجب آن قرار داد برای ایریانیان شفاف سازی شود، جنگ با عراق که با ادعای "رفع فتنه از عالم "موجب قربانی شدن صدها هزار نفر و اتلاف صدها میلیارد دلار خسارت مالی ،ادامه یافته بود با قطعنامه ای به پایان رسید که بخش های مربوط به تأمین خسارت های آن ،هییچ دستاورد ملموسی برای ایران نداشته است ، غیرت نمایی هزینه سازو البته نمایشی جمهوری اسلامی در ماجرای سلمان رشدی ، به تدریج از رونق افتاد بدون آنکه کسی بداند فشارهای سیاسی و اقتصادی ناشی از آن فتوای مشکوک ، چه هزینه هایی به ایران تحمیل کرده است و....
آنچه در موضوع هسته ای ایران اتفاق افتاد و نهایتاً به توافق نامه ژنو منتهی شد آخرین نمونه از ورود پرسر وصدای جمهوری اسلامی به یک ماجراجویی تبلیغاتی و تلاش برای خروج ظاهراً آبرومندانه از آنست . بررسی ده سال مذاکرات هسته ای و فراز و فرود های آن ، موضوع مهمی است ،اما آنچه که موضوع این یادداشت می باشد تلاش اخیر جمهوری اسلامی برای خروج از این "بحران خود ساخته " است . این پروژه پس از تحمیل دهها میلیارد دلار هزینه به ملت ایران ، در سال هزار و سیصد و هشتاد ونه در شرایطی قرار گرفت که احمدی نژاد احساس کرد بدنامی آن ، بسیار بیشتر از منافع تبلیغاتی است که او می تواند با فریب افکار عمومی به دست بیاورد . پس تصمیم گزفت با دادن امتیازاتی به طرف های مذاکره ، راه خروج ظاهراٌ آبرومندانه ای از آن باتلاق بیابد. برخی کشورهای خارجی هم که از بازگشت ایران به عرصه بین المللی و رونق تجارت خارجی آن منتفع می شدند وارد بازی شدند تا در پروژه خروج از بحران ، دست احمدی نژاد را بگیرند . اما تدبیر احمدی نژاد ،زمانی اندیشیده شد که ماه عسل او با خامنه ای به پایان رسیده بودو رهبر خودخواه جمهوری اسلامی حاضر نبود هیچ امتیازی به نام رئیس دولت ثبت شود. پس با خارج کردن احمدی نژاد از حلقه تصمیم گیران هسته ای ، ابتکار برزیل و ترکیه را نیز به شکست کشاند تا شانس حل وفصل نسبتاً آبرومندانه بحران به دست احمدی نژاد از بین برود و تنها سهم او از این پروژه ، بدنامی باشد.پس از آن هم خامنه ای بر پرگویی های تبلیغاتی خود افزود تا حلقه ای دیگر بر زنجیره قدرت نمایی های تبلیغاتی و پوشالی خود بیفزاید.
اما همانگونه که صاحبان خرد می دانستند پروژه هسته ای هم سرنوشتی مانند سایر بلندپروازی های هزینه ساز جمهوری اسلامی داشت. سه سال و نیم پس از به شکست کشاندن طرح پیشنهادی ترکیه و برزیل ، رهبر جمهوری اسلامی تن به قرار دادی داد که اگر چه تنها راه خلاصی ملت ایران از نکبت هسته ای به نظر می رسید و اغلب ایران دوستان از آن استقبال کردند اما هزینه های حیثیتی ، سیاسی و اقتصادی آن برای مردم ایران به مراتب بیش از سایر توافق نامه هایی بود که در سالهای پیش امکان امضای آن وجود داشت. نکته مهم در توافق اخیر، شباهت بسیار زیاد مراحل منتهی به آن ، با سایر بلند پروازی ها و عقب نشینی های جمهوری اسلامی است. در این پروژه نیز مانند موارد پیشین ، سران جمهوری اسلامی فرصت های بسیاری را ازدست دادند تا در بدترین شرایط وبا بیشترین هزینه ، راهی برای خلاصی خود جستجو کنند.درست مانند پایان ماجرای گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی در ایران ، خاتمه جنگ و سایر پروژه های ایران سوز و خانمان بر انداز که سران جمهوری اسلامی ،روزی به آن می بالیدند و روز دیگر با استیصال به دنبال راه فرار از آن ،به این در و آن در می زدند.
در ماجرای اشغال سفارت امریکا ، وساطت محترمانه رهبر کاتولیک های جهان با بی اعتنایی آیت اله خمینی مواجه شد و او هنگامی تن به خاتمه ماجرا داد که جنگی خانمانسوز ، ایران را فرا گرفته بود و سران نظام خود را در سراسر جهان حتی در میان همسایگان تنها یافتند. در آن زمان ، جمهوری اسلامی به عنوان ناقض بدیهی ترین اصول اولیه بین المللی ،در انزوای کامل قرار گرفته و هیچ مرجع بین المللی حاضر به دفاع از ایران در برابر متجاوزان نبود. از سوی دیگر میلیاردها دلار سرمایه ایران در امریکا ، بلوکه شده بود و ایران هیچ دسترسی به اموال خود نداشت. پس در بدترین شرایط و در حالی که جنگ تمام عیار صدام و حامیان شرقی وغربی او بخش های عمده ای از ایران را تحت تأثیر قرار داده بود آیت اله خمینی به آزادی گروگانها رضایت داد. در آن زمان ، قرار دادی موسوم به قرارداد الجزایر به امضا رسید که هنوز اغلب ایرانیان نمی دانند به موجب آن ، چه چیز نصیب ایران شده است . تنها بخش آشکار از قرار داد الجزایر و پیامدهای آن ، پرداخت خسارت به افراد حقیقی و حقوقی امریکایی بود که قرار داد الجزابر ، راه شکایت را برای آنها باز کرده بود و به راحتی از محل وجوه بلوکه شده ایران در امریکا، قابل برداشت بود.
البته نباید گمان شود سرنوشت گروگانگیری ، باعث درس آموزی سران جمهوری اسلامی شد. آنها همین رویه خودخواهانه و هزینه ساز را در ماجرای جنگ نیز ادامه دادند. هنوز زمان زیادی از آغاز جنگ نگذشته بود که سران هشت کشور شامل نخست وزیر ترکیه، رؤسای جمهور پاکستان ، بنگلادش،گینه و گامبیا ، دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی ، یاسر عرفات و نیز وزرای خارجه چند کشور به ایران آمدند تا برای برقراری آتش بس پا در میانی کنند.پس از آن هم اخباری در خصوص آمادگی کشورهای نفت خیز عرب برای جبران خسارت ایران منتشر شد اما پاسخ ایران به همه پادرمیانی ها این بود که «جنگ جنگ تا رفع فتنه ازعالم » . هم زمان با سفر سران هشت کشور به ایران با هدف پادرمیانی و یافتن راهی برای پایان جنگ ، اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس را به عهده داشت در گفتگویی با کیهان گفت : « پای میز مذاکره نشستن ، امتیازی است برای صدام. او می تواند بگوید من موفق شدم ایران را پای میز مذاکره بیاورم و غرور ایران انقلابی را بشکنم. حالا که او خودش آمده و توی این باتلاق گیر گرده ، شرایط خوبی پیش آمده که ملت عراق از دست او نجات پیدا کند». اولاف پالمه نخست وزیر خوشنام سوئد هم که برای پا درمیانی به ایران آمده بود این پاسخ را دریافت کرد که «باید در برابر متجاوز ایستاد ». در واقع سران جمهوری اسلامی احساس می کردند دفاع غیرتمندانه مردم از مرزهای کشور، موقعیت حکومت بی کفایت ایشان را محکم می کند . همین درک خودخواهانه از پیامدهای جنگ ، سران نظام را قانع کرد که نباید برای پایان جنگی که به قیمت قربانی شدن دهها هزار نفر ، عمر حکومت را افزایش می داد عجله نمایند. ،
اما جنگ چگونه به پایان رسید؟ آن جنگ مصیبت بار، هشت سال ادامه پیدا کرد تا آن که محل اصابت موشکهای عراق ،از شهرهای مرزی به پایتخت - ولابد از آن مهم تر به قم - رسید . جنگی که تا اصابت اولین موشک به تهران ،نود ماه طول کشیده بود با لرزیدن پایتخت حکومت ، فقط پنج ماه دیگر ادامه پیدا کرد . در واقع تا زمانی که جنگ موجب استمرار حاکمیت بود و هزینه آن را ملت می پرداختند کسی به فکر یافتن راهی برای پایان آن نبود. اما آنگاه که خطر را مستقیماً لمس کردند و پایه های حکومت را لرزان دیدند برای پذیرش قطعنامه 598 اعلام آمادگی کردند. اما همان تأخیر دوساله در پذیرش قطعنامه باعث شد که هیچگاه مزایای مندرج در آن از جمله تأمین خسارات جنگ ، نصیب ایرانیان نگردد.انکار نمی کنم رفتار مجامع بین المللی و قدرت های شرقی و غربی با پدیده جنگ ایران و عراق ، غیر عادلانه و در مواردی ظالمانه بود اما آنچه که آن رفتار ظالمانه را توجیه پذیر می ساخت ادعاهای تبلیغاتی و بلند پروازی های هزینه ساز سران نظام بود.
با اطمینان می گویم رفتار نظام جمهوری اسلامی در موضوع هسته ای ،کپی برداری مجدد آنها از همان روشی است که در ماجرای گروگانگیری و آزادی گروگانهای امریکایی انجام دادند و در جنگ هشت ساله با عراق هم آن را تکرار نمودند. در سالهای اخیر ، خامنه ای بارها تحریم ها را برکت دانست و جیره خواران او همچون فرمانده عراقی الاصل بسیج - محمد رضا نقدی - از مردم خواستند که در نمازهای خود برای افزایش تحریم ها دعا کنند.هرچه تحریم ها بر زندگی مردم فشار آورد کسی به فکر استفاده از راههای موجود برای پایان دادن به نکبت هسته ای نیفتاد . اما آنگاه که فشار تحریم ها مستقیماً ام القرای ولی فقیه را تهدید کرد و دست رهبر از دلارهای نفتی برای ادامه ماجراجویی ها وشهوترانی های سیاسی خالی شد ناگاه ورق برگشت . در فصای ناشی از وحشت زدگی رهبر و عوامل او ، هم تعلیق غنی سازی پذیرفته شد ، هم توقف فعالیت نیروگاه اراک وهم بازرسی های سرزده و مچ گیرانه. در همین فضا ، ملاقات با مقامات امریکایی و گفتگوی تلفنی با اوباما مباح شمرده شد تا شاید با کاهش فشار امریکا ، خلاصی از تحریم هایی که نفس نظام را به شماره انداخته بود امکان پذیر شود.علی لاریجانی نخستین مقام عالیرتبه نظام بود که به تأثیر تحریم ها بر سازش هسته ای جمهوری اسلامی اعتراف کرد. او در سخنانی که در رسانه های ایران بازتاب یافت اظهار داشت :"اگر بودجه جاری کشور تا این حد متورم نبود، آیا کشورهای زیادهخواه غربی میتوانستند تا این حد گردن کلفتی نسبت به مسئله هستهای ایران داشته باشند و با ابزار تحریم حرف زور بزنند؟"لاریجانی تصریح کرد: "در همین بحث هستهای ملاحظه کنید تشکیلات سازمان ملل چه آژانس و چه شورای امنیت که با کمکهای مالی کشورها منجمله ایران اداره میشود، تصمیم به تحریم ایران و این همه فشار بر ایران گرفته اند." لاریجانی به تأثیر تحریم ها بر تصمیمات هسته ای ایران اشاره کرد تا نشان دهد مقامات جمهوری اسلامی فقط حرف زور را می فهمند . اما او تنها کسی نبود که به این خصلت سران نظام اعتراف کرد. عباس عراقچی عضو ارشد تیم مذاکرات هسته ای هم در یک گفتگوی تلویزیونی با اشاره به تعدادی از تحریم ها که اروپایی ها بعد از توافق ژنو علیه جمهوری اسلامی تصویب کرده اند اظهار داشت :"این اقدام خلاف روحیه همکاری و حسن نیت است اما خلاف توافق ژنو نیست. ما این را ناشی از حسن نیتی که قرار است دو طرف در گام اول نشان دهند نمی دانیم اما از نظر فنی خلاف توافق ژنو نیست ." عراقی با این سخن ، اعتراف کرد که جمهوری اسلامی ، هرگاه در موضع ضعف و ترس قرار می گیرد در برابر نامهربانی ها هم بر آشفته نمی شود زیرا معنای زور و کاربرد آن را به خوبی می فهمد. اگر نیک بنگریم نقل قول منتسب به وزیر خارجه جمهوری اسلامی در خصوص جزیره ابوموسی هم نمود دیگری از این خصلت سران نظام است .
نگاه به سرنوشت پرونده هسته ای و نمونه های دیگری که در بالا به آنها اشاره شد ثابت می کند جمهوری اسلامی ، تنها یک زبان را به خوبی می فهمد : زبان زور. این زبانی است که رهبر و جیره خواران او در داخل علیه آحاد ملت ایران به کار می گیرند و هر کس در دنیا بخواهد حرف خود را به مقامات جمهوری اسلامی بقبولاند تنها باید از همین زبان استفاده کند.این واقعیت را هم اکنون گروه1+5 به خوبی فهمیده و از آن برای کشاندن جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره استفاده کرده است. تا زورگوی بعدی که باشد و سران نظام را به تن دادن به چه چیز، وادار کند! امیدوارم هرچه هست مانند توافق نامه هسته ای ، به نفع مردم ایران باشد. البته یقین دارم زورگویی مقامات جمهوری اسلامی وعلاقه وافر ایشان به تسلیم در برابر حرف زور، مردم ایران را به انتخاب روش های توأم با زور و خشونت تشویق نخواهد کرد و آنها روش های هوشمندانه خود را برای مبازره با زورپرستان جمهوری اسلامی به کار خواهند گرفت.
اشتراک در:
پستها (Atom)