۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

برنامه افق

سه شنبه ۹ آبان ازساعت ۸ تا ۹ شب در برنامه افق صدای امریکا هستم

http://www.facebook.com/photo.php?fbid=402344906506059&set=a.116685601738659.19250.113943965346156&type=1 

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

سناریوی دوم رهبر در مواجهه با احمدی نژاد



 مکاتبه علنی محمود احمدی نژاد ولحن بی سابقه نامه او خطاب به رئیس دستگاه قضا هنوز در کانون توجهات بود که پاسخ مشحون از عصبانیت  صادق لاریجانی  در رسانه های جمعی انتشار یافت.  در مورد مکاتبات رفت و برگشتی میان دو متحدِ سال های نه چندان دور، سخن بسیار است زیرا هر دو نامه، حقایقی را افشا کرد که ازسال ها قبل توسط منتقدان حکومت بیان شده و عده ای به خاطر پیشتاز بودن در افشای همین حقایق، سالهاست که در زندان های جمهوری اسلامی جا گرفته اند.  برخی از آنان که اکنون در زندان هستند در مورد وضعیت درون زندان ها پرسیده بودند و از رفتاری که با  زندانیان صورت می گیرد ابراز نگرانی کرده بودند و اکنون رئیس دولت جمهوری اسلامی  در خواست خود برای بازدید از زندان اوین را ناشی از نگرانی هایی می داند که از بی توجهی  قوه قضائیه به حقوق اساسی مردم، ناشی شده است. او همچنین پرسشی را با رئیس قوه قضائیه در میان می گذارد که نحوه طرح آن، پاسخ را به ذهن هر مخاطبی القا می نماید: "آیا می توان برای آحاد مردم که پشتیبان خاصی جز خداوند ندارند امنیت قضایی متصور بود ؟"  گروهی دیگر از کسانی که  در دوره رئیس فعلی قوه قضائیه به زندان افتاده اند کسانی هستند که از سالها قبل باصراحت در مورد "دیکتاتوری پیش رونده احمدی نژاد" هشدار داده بودند و به اتهام توهین به رئیس جمهور به زندان افتادند. اما اکنون رئیس قوه قضائیه در تشبیه  همین رئیس دولت  می گوید: "حکایت شما حکایت سلطانی است که اموال و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده بود و به ملک خود منضم ساخته بود و به همه می گفت چرا رعایت ملک سلطان را نمی کنید؟"  

دراین مکاتبات، اعترافات دیگری نیز وجود دارد  که حقانیت  منتقدان ومخالفان نظام را آشکار می سازد. اماآنچه دو نامه اخیر رانسبت به سایر انتقادات مکتوب یا شفاهی رؤسای قوا متمایز می سازد فاصله زمانی آن با آخرین تذکررهبر جمهوری اسلامی مبنی بر خودداری سران قوا از جنجال سازی  است. حدود ده روز قبل، آقای خامنه ای در اجتماع مردم شیروان اظهار داشت :"باید همت همه مسئولان این باشد که ارامش سیاسی کشور را حفظ کنند نگذارند فضای سیاسی کشور، جنجالی و متلاطم شود". کمتر از یک هفته بعد از این توصیه مؤکد رهبر، محمود احمدی نژاد پروژه جدیدی را کلید زد که  پیش بینی مراحل مختلف آن،  چندان مشکل نبود. رئیس دولت  قطعاً رفتارهای خصمانه دو قوه دیگر نسبت به خودش در ماههای اخیر را از یاد نبرده بود و قاعدتاً نامه نگاری با قوه قضائیه در خصوص بازدید از زندان اوین را با یقین به آغاز یک جنجال شروع کرد؛ اگر چه احتمالاً تصور می کرد نهایتاً چاره ای جز موافقت با سرکشی او به اوین وجود نخواهد داشت و این امر می تواند او را حد اقل در میان عوام، قدرتمند نشان دهد بدون آنکه هزینه خاصی برای نظام داشته باشد. به هر حال  کسی که تا سه سال قبل نزدیک ترین یار رهبر تلقی می شد تنها چند روز پس آنکه آقای خامنه ای بر جلوگیری از جنجال آفرینی در کشور تأکید کرد جنجالی بی سابقه در داخل  نظام را آغاز نمود  . او با  تداوم نامه نگاری علنی در خصوص بازدید از اوین، نه تنها به دستور اخیر ولی فقیه بی اعتنایی کرد بلکه نشان داد دیگر به تدبیر رهبر در تأسیس "هیئت عالی حل اختلاف قوای سه گانه" نیز اعتنایی ندارد. این در حالی است که کمتر از شش ماه قبل،  احمدی نژاد اختلاف خود با قوه مقننه را به نزد همان هیئت برد. (نامه  هجدهم اردیبهشت ۹۱ احمدی نژاد به هاشمی شاهرودی رئیس هیئت عالی حل اختلاف).

البته تغییر معنادار رفتار رهبر و نزدیکان او با احمدی نژاد در ماههای اخیر، رئیس دولت را مطمئن ساخته که اراده رأس نظام بر حذف باند او تعلق گرفته است. لذا پیش بینی اینکه احمدی نژاد نیز روش ایذایی در برابر رهبر و عواملش در پیش بگیرد چندان سخت نبود.  حتی این احتمال وجود دارد که احمدی نژاد  جنجال آفرینی را موجب تضعیف جناح رهبر بداند و از وارد شدن صادق لاریجانی  به آن  ـ که بی اعتنایی همه ارکان نظام به دستورات رهبر را آشکار می سازد ـ استقبال نماید. بر همین اساس، جوابیه رئیس قوه قضائیه در نگاه اول  عجیب  به نظر می رسد. اما آیا واقعاً  اقدام رئیس قوه قضائیه بدون هماهنگی با رهبر انجام شده است؟ یافتن پاسخ برای این پرسش، می تواند پیش بینی حوادث ماههای آینده ایران را تسهیل نماید.

نگارنده بر این باور است  و این موضوع را در مقالات و مصاحبه های خود ازبهار سال ۱۳۹۰ وحتی قبل از آن اعلام کرده که از حدود دو سال قبل، تحقیر احمدی نژاد و محدود سازی او با چراغ سبز رهبر آغاز شده است.  علنی سازی "فساد سه هزار میلیارد تومانی بانکی" و افشای نقش یاران احمدی نژاد درآن پس از چهار سال مخفی نگه داشتن را می توان در همین راستا دانست. اما افزایش ناگهانی فشارهای خارجی و نگرانی از برخی تحرکات داخلی، آقای خامنه ای را قانع کرد روندعلنی که برای حذف احمدی نژاد آغاز شده بود را متوقف سازد تا جبهه ای جدید در برابراو گشوده نشود. اما تنها بازیگر این عرصه، رهبر نبود و درمقابل او احمدی نژاد قرار داشت. او از یک سو  ضعف مفرط رهبر که از نخستین روزهای آغاز جنبش سبز، آشکار شد را حس کرده بود و فرصت سهم خواهی بیشتر از " رهبرِ ضعیف شده" را غنیمت می شمرد. از سوی دیگر، او تجربه هاشمی رفسنجانی و خاتمی را در پیش رو داشت که چگونه پس از کنار رفتن از قدرت، با کینه جویی های رهبر مواجه شده اند. احمدی نژاد به درستی می دانست که اگر اوضاع به همان منوال پیش برود او با سرنوشتی به مراتب بدتر از دو رئیس جمهور پیشین مواجه خواهد شد. زیرا اوحتی در بهترین شرایط هفت سال گذشته، نه محبوبیت خاتمی در داخل و خارج از کشور را داشته و نه از نفوذی برخورداربوده است که هاشمی رفسنجانی هنوز در میان برخی حامیان سنتی نظام دارد. احمدی نژاد همچنین  بهتر از هرکس، نتایج  رفتار تحقیر آمیز خود با بسیاری از صاحب نفوذان روحانی، نظامی و سیاسی در هفت سال گذشته را می داند و لذا به شدت  نگران روزی است که به طور کامل از چرخه قدرت حذف شود. پس او راهی نداشته و ندارد جز آنکه آخرین تیر های ترکش را رها کند شاید در شرایط استیصال رهبر، بتواند از اوامتیازی بگیرد و همچنان سهمی از قدرت را در اختیار داشته باشد   که البته  این تلاش احمدی نژاد قطعاً از چشم رهبر نیز مخفی نمانده است.

بر اساس آنچه در بالا آمد اکنون با قاطعیت می گویم  رهبر بار دیگر به دوسال قبل بازگشته است. او که کاهش تهدید خارجی را بسیار مشکل می داند  تنها به این امید است که بتواند با ارسال پالس هایی به خارج، برخی ماجراجویی ها را به احمدی نژاد نسبت دهد و هم زمان با تحقیر او در داخل،  طرف های خارجی را به کاهش فشارها و نشستن به انتظار "آمدن رئیس جمهور معتدل" در ایران تشویق نماید. او به زعم خود در داخل نیز تلاش خواهد کرد همه نابسامانی های اقتصادی و سیاسی را به "تک روی و استبداد رأی احمدی نژاد"  منتسب سازد. رهبر بر این باور اشتباه است که رفتارهایی از قبیل نامه نگاری های اخیر احمدی نژاد می تواند  خاطره "تک روی های غیر قابل انکار رئیس دولت" در سال  های گذشته را برای عوام و خواص یاد آوری نماید تا بدین طریق حذف او از حکومت، کم هزینه تر شود. 

نتیجه  آنکه به نظر می رسد مخالف اصلی بازدید احمدی نژاداز اوین، آقای خامنه ای بوده است. او با شناخت دقیق از روحیات  رئیس دولت، بااین بازدید که هزینه چندانی برای حکومت نداشت مخالفت کرد. خامنه ای به خوبی می دانست که اغلب زندانیان سیاسی که سخن آنها مخاطبانی در داخل و خارج دارد در آن بازدید به سراغ احمدی نژاد نخواهند رفت  و برای  تبلیغات سیاسی وغیرصادقانه او، سوژه سازی نخواهند کرد. لذا مخالفت با سرکشی احمدی نژاد به اوین تنها با هدف تحریک او به همین اقدامات صورت گرفته که یقیناً همه آنها از جمله صدور نامه های شدید اللحن  از سوی رئیس دولت، برای رهبر و عوامل او قابل پیش بینی بود. پاسخ بی سابقه  صادق لاریجانی به احمدی نژاد که با هدف تحقیر رئیس دولت و  و احتمالاً تحریک او به ادامه درگیری منتشر شد را نیز می توان در ادامه همان سناریو دانست. در واقع این دومین بار بود که رهبر با آگاهی کافی از ویژگی های رفتاری و اخلاقی احمدی نژاد، بازی مورد نظر خود را به او تحمیل کرد. نخستین بار درموضوع عزل وزیر اطلاعات، رهبر از همین حربه استفاده نمود. در آن  ماجرا، آقای خامنه ای  به وزارت اطلاعات  رفت و از ضرورت هماهنگی وزیر با رهبر و ارائه گزارش های مستقیم به بیت خود سخن گفت. سابقه عزل طهماسب مظاهری از ریاست بانک مرکزی توسط احمدی نژاد  به خاطر ارائه گزارش مستقیم به رهبر، آقای خامنه ای را مطمئن ساخته بود که هر گونه تلاش برای ایجاد ارتباط مستقیم میان وزیر اطلاعات با رهبر به معنای عزل فوری وزیر توسط احمدی نژاد خواهد بود. در آن ماجرا براساس آنچه که شیخ مرتضی آقا تهرانی اعلام کرد احمدی نژاد، رهبر را به استعفا تهدیدو آقای خامنه ای هم استعفای او را بلامانع اعلام کرده بود. شاید خامنه ای  سخن ماه گذشته احمدی نژاد را باور کرده  که گفت "یک خط می نویسم و می روم"  و اکنون به انتظار نشسته که او استعفا دهد و استعفایش با استقبال کارگزاران فعلی نظام و طرد شدگان از حکومت مواجه شود. اما به نظر می رسد غفلت از شرایط واقعی نظام در داخل  وخارج ـ که احمدی نژاد بهتر از هرکس بر آن واقف است ـ موجب اشتباه محاسباتی شده و این سناریو آنگونه که مورد نظر رهبر و مشاوران اوست پیش نخواهد رفت. 

۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

آقای احمدی نژاد ! در راهپیمایی دکتر خزعلی شرکت کنید

پاسخ غیر حقوقی رئیس قوه قضائیه به درخواست سیاسی - تبلیغاتی احمدی نژاد برای بازدید از زندان  اوین، واکنش شدید احمدی نژاد را به دنبال داشت. رئیس دولت در پاسخ سر گشاده به نامه محرمانه قوه قضائیه ادعا کرد درخواست او ناشی از عدم اهتمام قوه قضائیه به اصول مهمی  از قانون اساسی بوده که به زعم احمدی نژاد مرتبط با حقوق اساسی مردم می باشد. ظاهراً قوه قضائیه وجود « شائبه هایی مبنی ارتباط میان بازدید از اوین با زندانی بودن علی اکبر جوانفکر» را مهم ترین دلیل برای مخالفت با درخواست ناگهانی احمدی نژاد دانسته است. احمدی نژاد در پاسخ به این بهانه جویی قوه قضائیه ، چنین نوشته است: «شما از کجا می دانید که دیدار با ایشان ـ جوانفکر ـ در برنامه کاری اینجانب بوده است؟» احمدی نژاد  همراه با اظهارنگرانی از تضییع حقوق اساسی مردم در دستگاه قضایی، جمله فوق را نیز در  نامه خویش  گنجانده تا ادعا کند بازدید او از اوین  در راستای حصول اطمینان رئیس جمهور از  « عدم نقض قانون اساسی »توسط دستگاههای دیگر است نه به خاطر دلجویی از یار زندانی خویش.

البته نگارنده دلایل متعددی دارد تا ثابت کند احمدی نژاد مزایای قانون اساسی رافقط برای قبیله سیاسی خویش می خواهد اما اکنون راهی بسیار مناسب برای اثبات صداقت احمدی نژاد وجود دارد. او در نامه خود به رئیس قوه قضائیه از اصول متعدد قانون اساسی  از جمله اصل بیست و هفتم نام برده که به ادعای او تأمین کننده حقوق اساسی مردم است. این اصل مقرر می دارد : «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی ها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است ».  در نامه  احمدی نژاد به صادق لاریجانی آمده است :« در   جلسه مورخ ۹۱/۴/۶ مسئولین قوه قضائیه در مشهد مقدس نگرانی خود را در باره اهتمام کافی قوه قضائیه به تأمین و رعایت حقوق اساسی ملت مندرج در اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصول۲،۳،۶،۹،۱۹،۲۰،۲۲،۲۳،۲۴،۲۵،۲۶،۲۷،۳۲،۳۴،۳۵،۳۶،۳۷،۳۸،و۳۹ اعلام نمودم ». احمدی نژاد اگر در این ادعای خود صادق است همین امروز می تواند به وزارت کشور که مستقیماً زیر نظر خود اوست دستور دهد در اجرای اصل ۲۷ قانون اساسی برای  راهپیمایی ۱۳ آبان ماه که دکتر مهدی خزعلی  جزء پیشنهاد دهندگان آنست مجوز صادر کند. البته برای حفظ امنیت این راهپیمایی، یک اقدام دیگر احمدی نژاد نیز لازم است . او باید در این راهپیمایی شخصاً شرکت کند. حضور احمدی نژاد درراهپیمایی ۱۳ آبان ماه که هدف آن  «  صلح طلبی و آزادی خواهی » است  می تواند تیر دونشانه ای از سوی احمدی نژاد باشد . این گوی و این میدان .

البته در همین جا اعلام می کنم من دعوت  علنی دکتر خزعلی در خصوص نیت او از برگزاری راهپیمایی را مبنا قرار داده ام و چنانچه او از این اقدام به دنبال اهداف انتخاباتی و ازجمله گرم کردن تنور نمایش  انتخاباتی سال ۹۲  باشد مخالفت صد درصدی خود با او را اعلام می نمایم.

رأی ما رو دزدیدن .....


صادق لاریجانی در نامه خود به احمدی نژاد او را به سلطانی تشبیه کرد که اموال و املاک مردم را غاصبانه تصرف 

کرده و به همه مردم می گوید چرا رعایت ملک مرا نمی کنید؟ به یــــــاد آوردم که مردم سه سال پیش در خیابان های 

تهران فریاد می زدند « رأی ما رو دزدیدن ---------------- دارن با اون پُز می دن» . ظاهراً چــــون در آن دزدی،

رهبر،رئیس قوه قضائیه ، برادران فاچاقچی سپاه وداداش علی  همین اقاصادق ، با رئیس دولت کـــــودتا که حالا 

خودشون بهش می گن سلطان غاصب ، شریک بودند دزدی انها بلامانع بود اما حالا چون سلطـــــان محمود غاصب 

می خواهد تنهایی دزدی کند جیغ قاضی القضات در آمده است. 


۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

سخنِ احمدی نژاد و لاریجانی؛ دروغی که راست می نماید





در ادامه آنچه که من آن را " سندرم سال آخر دولت " می دانم محمود احمدی نژاد خواستار بازدیداز زندان اوین شد و قوه قضائیه با  در خواست او مخالفت کرد. اما پاسخ غیردوستانه  صادق لاریجانی ، موجب عقب نشینی احمدی نژاد نشد و او این بار در نامه ای مفصل تر بر اراده خویش برای بازدید از اوین پافشاری کرد. سرعت آماده سازی و انتشار نامه محمود احمدی نژاد این گمان را تقویت می کند که او وهمکارنش از قبل برای  دریافت پاسخ  منفی آمادگی داشته اند. نکته مهمی که در مکاتبات بین این دو متحد سابق به چشم می خورد اتهام افکنی متقابل آن دو علیه یکدیگر است. صادق لاریجانی در نامه محرمانه ـ و افشا شده توسط احمدی نژاد ـ درخواست بی سابقه  رئیس دولت برای بازدید از اوین   را "دارای شائبه سیاسی" دانسته زیرا این درخواست بلافاصله پس از زندانی شدن علی اکبر جوانفکر مطرح شده است. آنچه که این ادعای  صادق لاریجانی را باور پذیر می نماید تأخیر هفت و نیم ساله احمدی نژاد  دربازدید از اوین و  نگرانی ناگهانی او برای زندانیان درست بلافاصله پس از زندانی شدن یکی از اصلی ترین عناصر دولت است. اما چرا ازمیان نیروهای مستقل در داخل و خارج از کشور کسی به حمایت از رئیس قوه قضائیه بر نخاست؟ پاسخ بسیار واضح است :دخالت امور سیاسی در احکام و اقدامات قضایی ایران آنقدر گسترده است که  کمتر کسی ادعای صادق لاریجانی در خصوص "تلاش برای دوری از شائبه های سیاسی " باور می کند.

اما پاسخ محمود احمدی نژاد هم دارای نکات قابل توجهی بود. او از اینکه قوه قضائیه  برای مخالفت با دیداراو از زندان اوین، به مصلحت اندیشی متوسل شده، ابراز تعجب کرده و خطاب به رئیس دستگاه قضایی نوشته است:"اگر این نگاه بر کل فعالیت های قوه قضائیه حاکم باشد آیا نمی شود تصور کرد که برخی از اصول قانون اساسی و حقوق اساسی مردم با مصلحت اندیشی و تشخیص شخصی در قوه قضائیه متوقف شده یا نادیده انگاشته می شود؟" حق با احمدی نژاد است ، اما چرا این سخن او موجب تحسین  حق طلبان  نشده  و منتقدان غیر حکومتی  که تا کنون بارها مصلحت اندیشی های سیاسی قوه قضائیه را تقبیح کرده اند برای احمدی نژاد هورا نکشیدند؟ پاسخ به این پرسسش نیز واضح است : قوه قضائیه قبلاً هم برای پیشبرد اهداف سیاسی ، دست به اینگونه مصلحت اندیشی های غیر قانونی زده است  اما چون در آن زمان ، زیانی متوجه یاران و نزدیکان  احمدی نژاد نمی شد او سکوت را بر اظهار نظر ترجیح می داد. لابد محمود احمدی نژاد سخنان چهاردهم شهریور ماه ۱۳۹۰ غلامحسین حسنی اژه ای دادستان کل کشور را به یاد دارد که وقتی با پرسش در خصوص بازداشت خانگی  میر حسین موسوی و  مهدی کروبی مواجه شد  ، چنین گفت : " در مورد برخی افراد به صلاح خود آنهاست که محدودیت هایی برای شان ایجاد شود. گاهی اوقات  دستگاههای ذی ربط که متشکل از چنددستگاه می باشند تشخیص می دهند که محدودیت هایی را در مورد فرد یا افراد یا حتی صنفی تعیین کنند. " در آن زمان ، محمود احمدی نژاد این پرسش را از دستگاه قضایی نپرسید که به موجب کدام قانون ، به خود اجازه مصلحت اندیشی برای  اعمال محدودیت و سلب آزادی  فرد ، افراد یا حتی یک صنف را می دهند؟ البته، هم  سکوت آن روز احمدی نژاد، دارای  توجیهِ خودپسند بوده و هم  اعتراض امروز او.  زیرا در آن روز مصلحت اندیشی قوه قضائیه ، رقبای احمدی نژاد را از دسترسی به مردم و تریبون ها محروم می کرد و مصلحت اندیشی امروز دستگاه قضایی، اعمال برخی قوانین را متوقف می سازد  که می تواند به نفع یاران احمدی نژاد باشد .

محمود احمدی نژاد در نامه  خود به نکات دیگری نیز اشاره کرده تا نشان دهد عزم او برای سرکشی از اوین  تنها  برای حصول اطمینان از اجرای  اصول  قانون اساسی احقاق حقوق اساسی مردم  بوده و ارتباطی با  زندانی شدن علی اکبر جوانفکر ندارد . او همچنین پرسش رئیس قوه قضائیه در مورد علت تأخیر هفت ساله در سرکشی به اوین را بی پاسخ گذاشته است .  صادق لاریجانی راست می گوید که رئیس دولت  در هفت سال گذشته درخواستی برای بازدید از اوین نداشته اما باید اعتراف کرداین نخستین بار نیست که محمود احمدی نژاد در دوره هفت ساله مسئولیت خویش ، تلاش می کند در امور مرتبط با دستگاه قضایی دخالت حمایت آمیز یا اعتراضی داشته باشد.  نمونه های متعددی برای  اثبات مدعای این یادداشت وجود دارد که   دو مورد از آنها بیش از سایر موارد دررسانه ها منعکس گردید. او در آغاز سومین سال ریاست جمهوری خویش درجمع خبر نگاران حاضر شد و ضمن اعتراض شدید به عملکرد قوه قضائیه در تبرئه سید حسین موسویان از اتهام جاسوسی اظهار داشت :   موسویان ده پانزده جلسه با بیگانگان داشته و اطلاعات هسته ای کشور را به آنها داده است.( خبر گزاری های داخلی ـ هفتم آذر ماه ۱۳۸۶). محمود احمدی نژاد در آن روز به حکم دستگاه قضایی اعتراض کرد زیرا همانگونه که   سید حسین موسویان روز شانزدهم خرداد ماه امسال در مؤسسه کارنگی واشنگتن  اعلام کرد نتیجه دو ساعت جلسه مشترک  با احمدی نژاد در روزهای پس از انتخابات  سال هشتاد و چهار ، کشف این نکته بود که "آن دو، حتی یک نقطه مشترک ندارند".

احمدی نژاد در سالهای گذشته  یک بار هم  به صورت علنی وارد میدان شد تا  با گفتن دروغی آشکار  از اقدام  قوه قضائیه حمایت کند آن هم اقدامی که با معیارهای قانونی تطابق نداشت و تنها بر یک مصلحت سنجی سیاسی استوار بود .  هفده روز پس از روز چهاردهم شهریور ماه ۱۳۹۰ که  دادستان کل کشور، با تکذیب بازداشت موسوی و کروبی، حصر آنان  را مبتنی بر یک مصلحت سنجی جمعی در کشور دانست ، محمود احمدی نژاد  در نیویورک  سخن  کذب محسنی اژه ای را تکرار کرد و اظهار داشت : "موسوی  و کروبی آزاد بودند و هستند و به زندگی روزانه شان مشغولند". سکوت احمدی نژاد در برابر توقیف  مکرر روزنامه های اصلاح طلب و بازداشت دانشجویان منتقد دولت در سالهای گذشته ، ازنمونه های  دیگری است که  دوگانگی رفتاری احمدی نژاد دربرابر اقدامات سیاسی قوه قضائیه را اشکار می سازد. 

در واقع اقدامات قبلی احمدی نژاد نشان داده که او زمانی از اقدامات قوه قضائیه  حمایت می کند که  موجب محدود سازی مخالفان دولت شود   حتی اگر مبنای قانونی برای آن اقدام وجود نداشته باشد ویا مبتنی بر مصلحت سنجی های سیاسی باشد. در مقابل ، هر گاه احکام قضایی موجب  تنبیه  کامل مخالفان دولت نگردیده ، او به آن احکام اعتراض کرده است.  همین سابقه است که حرفِ راست امروز او را باور ناپذیر می نماید؛ همانطور که سخن  رئیس قوه قضائیه در مورد «آلوده بودن درخواست احمدی نژاد برای بازدید از اوین به شائبه  های سیاسی » علیرغم حق بودن آن ، موجب تحسین کسی نمی شود.

۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

رهبر، بدحجابی وسه فرضیه

"خانم هایی بودند که در عرف معمولی به آنها می گویند بدحجاب. اشک هم از چشمش دارد می ریزد . حالا چه کار کنیم ؟ردش کنیم ؟ مصلحت است ؟ حق است؟ نه، دل ، متعلق به این جبهه است، جان، دلباخته این اهداف  وآرمانهاست. او نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟"  ( اظهارات رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با روحانیون خراسان شمالی- بیست ودوم مهرماه ۹۱)


اظهار نظر  اخیر رهبر جمهوری اسلامی درخصوص نحوه مواجهه با دختران و بانوانی که   "بدحجاب "نامیده می
شوند، هم با دیدگاههای علنی اوکه تا پیش از این  در رسانه ها منتشر شده  در تعارض بود وهم با اقدامات انتظامی که قبلاً در کشور صورت گرفته و یقیناً از حمایت او بر خوردار بوده است. او شاید هیچگاه به صورت مستقیم در مورد کسانی که با اسامی  غیر مأنوس همچون  "بدحجاب و شُل حجاب " شناخته می شوند سخنی نگفته باشد اما برخی دستورات او را می توان مربوط به قشر گسترده ای دانست که بدحجابان را نیز در بر می گیرد. از جمله او در دیداری که روز پنجم اردیبهشت ۸۹  با فرماندهان انتظامی داشت آنان را اینگونه مورد خطاب قرار داد:"در برخورد با برخی افراد که تعمداً یا از روی بی توجهی چهره جامعه را از لحاظ دینی ، نجابت و عفاف خارج می کنند باید برخورد قوی و صحیح انجام شود". یک سال بعد ، او مجدداً در میان فرماندهان نیروی انتظامی حاضر شد و خطاب به آنان اظهار داشت: "امنیت اخلاقی در جامعه به معنای آنست که مردم دغدغه ای در خصوص احتمال انحراف اخلاقی فرزندان خود نداشته باشند."

همین دستورالعمل ها بود که فرماندهان انتظامی کشور را در برابرمخالفت تبلیغاتی احمدی نژاد با طرح هایی همچون "عفاف " و " امنیت اجتماعی "، جسور می کرد. روز دوازدهم دی ماه  سال ۸۶ ،  فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد"جزئیات طرح امنیت اجتماعی در سه جلسه ـ شورای انقلاب فرهنگی ـ با حضور رئیس جمهور تشریح شده بود". در آن زمان بسیاری از افراد این اظهارات را خنثی کردن تبلیغات فریب کارانه مقامات دولتی  دانستند که به مخالفت با این طرح ، تظاهر می کردند* .اما  مفهوم دیگراین سخنان از زبان فرمانده نیروی انتظامی ، آن بود که "آنچه نیروی انتظامی در قالب طرح هایی از قبیل عفاف و امنیت اجتماعی انجام می دهد مستظهر به پشتیبانی شورای انقلاب فرهنگی است که مصوبات آن با تأیید رهبری ، عملیاتی می شود."

سوابق  فوق الذکر و بی اثر بودن اقدامات پنج سال اخیر احمدی نژاد برای متوقف کردن  طرح مبارزه با بدحجابی،موجب شده که اظهارنظر اخیر و بی سابقه رهبر در خصوص افراد موسوم  به بدحجاب با اما و اگرهایی مواجه گردد .بسیاری از افراد، این سخن را دیدگاه جدید جمهوری اسلامی در مورد حجاب نمی دانند و برای توجیه آن، به دنبال  یافتن دلایل سیاسی و تبلیغاتی هستند. این یادداشت ، سه فرضیه موجود در این  خصوص را مورد بررسی قرار می دهد.

یکم - عده ای بر این گمانند که ریزش شدید در حامیان واقعی رهبر،او را وادار ساخته که حتی ابراز علاقه های غیر واقعی و نمایشی را غنیمت بشمارد و از این طریق ، پاسخی به  برخی مخالفان داخلی و چشم های ناظر جهانی بدهد.رهبر جمهوری اسلامی گمان می کند حتی ابراز ارادت های نمایشی ، بسیاری از افراد را نسبت به استحکام موقعیت رهبر و استقرار نظام، قانع خواهد ساخت  ومنجر به انصراف آنها ازهرگونه همراهی با معترضان و مخالفان  خواهد شد. اما در ماجرای اخیر از یک سو ابرازتردیدمنتقدان و رسانه های آنان در خصوص" حسن نیت نظام" در این ماجرا و ازسوی دیگر تلاش ناشیانه برخی رسانه های حکومتی برای بهره برداری حداکثری از این "تک مضراب "به گونه ای بود که به نظر می رسد پیشاپیش تلاش برای نتیجه گیری از "مهربانی ناگهانی" را با شکست مواجه ساخته است. به خصوص آنکه رسانه های حکومتی  علیرغم تبلیغات گسترده  پیرامون سخن بی سابقه رهبر، هنوز در مواجهه با مقولات اجتماعی، همان راه سابق را می روند و همچنان مشغول  هتک و توهین نسبت به کسانی  هستند که در عرصه های فرهنگی  اجتماعی ، رویه های رسمی وسخت گیرانه  حکومت را قبول ندارند. 

دوم ـ گروه دیگر نگاه کمتر بدبینانه ای به سخن اخیر رهبر دارند و گمان می کنند او با درک نسبتاً صحیح ازشرایط ، در صدد جبران برخی مسائل بر آمده و مایل است از شدت "بسته بودن فضای کشور" بکاهد. بر  مبنای این فرضیه، اظهارات رهبر ، نه  بهره برداری از ابراز علاقه ظاهری و غیر واقعی جوانان  برای  رجز خوانی در برابر مخالفان داخلی و خارجی بلکه برای جذب حقیقی گروهی از جوانان است. در واقع او که ازتنزل پایگاه اجتماعی خویش مطلع شده، در صدد است  از میان جوانانی یار گیری نماید که شاید مقاومت آنها دربرابر  پوششِ مطلوب حکومت، نوعی اعلام مخالفت  با جریان حاکم است . اما به نظر می رسد این سناریو نیز نمی تواند برای نظام نتیجه بخش باشد زیرا  هم زمان با" تک اظهار نظرِرهبر"، در عرصه های دیگری که مورد علاقه جوانان است ـ اعم از  سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی ـ فشار ها بر جوانان اگر در حال افزایش نباشد دچار کاهش هم نشده است. سرنوشت کنسرت های موسیقی ، ساخت فیلم ها ، برگزاری مراسم تفریحی و نشست های سیاسی ، بهترین نشانه برای جوانان است که به اراده نظام برای باز کردن فضا - حتی از نظر فرهنگی و اجتماعی ـ با تردید نگاه کنند.

سوم ـ در برابر دو فرضیه فوق، گروهی دیگر این موضوع را نیز بازتابی از درگیری ها و رقابت های احمدی نژاد و رهبر می دانند. به باوراین گروه، رهبر نگران آنست که هزینه  اِعمالِ گفتمان کلی حاکمیت در موضوع حجاب  به گردن او بیفتد و همین سوژه به ابزاری برای " محبوبیت طلبی احمدی نژاد"  تبدیل شود. چنین هزینه ای در شرایط فعلی برای رهبر  ناخوشایند بوده و لذا او در صدد است تا چهره ای "صاحب مدارا" از خویش ترسیم و طرح احمدی نژاد برای متوجه نمودن مسئولیت همه خشونت ها به رهبر را خنثی نماید. اما اگر در پس پرده اظهارات اخیر رهبر ، چنین اراده ای هم وجود داشته باشد قاعدتاً او به نتیجه مطلوب خویش نخواهد رسید. زیرا اولاً این نوع برخوردها در تمام دوره رهبری اقای خامنه ای وجود داشته و ثانیاً همه دستگاههایی که در دودهه گذشته به صورت رسمی یا غیر رسمی دست اندرکارپروژه  "مبارزه با بدحجابی "بوده اند مستقیماً زیر نظر رهبر فعالیت می کنند.در این میان علاوه به نیروی انتظامی که فرمانده آن از سوی رهبر انتخاب می شود می توان به "شورای عالی انقلاب فرهنگی"  اشاره کرد که رهبر جمهوری اسلامی با صراحت ، مصوبات آن  را در حکم "قانونِ لازم الاتباع" دانسته  و فرمانده  نیروی انتظامی   پنج سال پیش - دی ماه ۸۶ - اعلام کرد جزئیات طرح عفاف و امنیت اجتماعی در سه جلسه با حضور احمدی نژاد، در آن شورا بررسی و تصویب شده است.

قاعدتاً‌هریک از سه فرضیه فوق موافقان و مخالفانی دارد . شاید کسانی به  فرضیاتی دیگر در این موردبیندیشند. در عین حال،  هر کدام از فرضیه ها در مورد اظهارات اخیر رهبر جمهوری اسلامی به حقیقت نزدیک تر باشد در این موضوع نمی توان تردید کرد  که رهبر، آنچه  را که  تا کنون  "مبارزه با بدحجابی" نامیده می شود قابل ادامه نمی داند و این تغییر دیدگاه او نمی تواند بی تأثیر از تحولاتی باشد   که در داخل وخارج از کشور اتفاق افتاده است. به عبارت دیگر، نابسامانی های فراوان اقتصادی و تهدیدات خارجی  که هر روز بر حجم آنها افزوده می شود در کنار رقابت های بی سابقه درمیان " محافظه کارانِ سابقاً متحد" آنان را ناچار به اظهارنظرهایی کرده که نه با مواضع سابق ایشان هماهنگ است  نه با عملکرد فعلی آنها در عرصه های گوناگون، هم خوانی دارد.اما آیا این " تک مضراب های نا هماهنگ" می تواند مشکلی از سران نظام حل کند؟ پاسخ به این پرسش چندان مشکل نیست. حتی به نظر می رسد نویسندگان سناریوهای جدید هم  چندان به موفقیت سناریوهای خویش، ایمان ندارند. تغییر قطعی  ومتناوب در بسیاری از اظهار نظرهای سیاسی  سران نظام در ماههای آینده وتلاش آنها برای متفاوت نشان دادن خود از فراکسیون های دیگر حکومت، نشانه ای است که صحت ادعای این یادداشت را اثبات خواهد کرد.

پی نویس
------------------
* نیروی انتظامی از روز پنجم اردیبهشت  ماه سال ۸۶ رسماً اجرای  طرح عفاف و امنیت اجتماعی را آغاز کرد که یکی از اهداف اعلام شده آن مبارزه با « بد حجابان‌» بود اما نخستین اعلام مخالفت مقامات دولت آقای احمدی نژاد با این اقدام ، هشت ماه بعد ودر هفته اول دی ماه همان سال توسط سخن گوی وقت  دولت ـ غلامحسین الهام ـ انجام شد که پاسخ افشاگرانه فرمانده نیروی انتظامی در تاریخ دوازدهم دی ماه  را به دنبال داشت. 


۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

رفسنجانی و رهبر؛ تمکین نمایی یا جدایی طلبی

پنجشنبه بیستم مهرماه ۱۳۹۱

اکبر  هاشمی رفسنجانی با یکی ازروزنامه های چاپ تهران گفتگویی انجام داد که بازتاب وسیعی در رسانه های فارسی زبان در  خارج از کشور داشت. کمی دقت  نشان می دهد سخنان  اخیر آقای رفسنجانی همان نکاتی را شامل می شود که در اظهارات و مکتوبات چهل ماه اخیرخود  به آنها پرداخته است . این نکته را در متن مصاحبه نیز می توان یافت :"من شرایط را می دیدم که همین می شود در نامه ای هم که به رهبری نوشتم که این مقدار از آن سوء استفاده می شود نوشتم که به اینجا می رسد ." اشاره رفسنجانی به نامه ای است که رسانه های حامی رهبر، از آن به عنوان "نامه بدون سلام" نام می برند. در بخشی از نامه سر گشاده که نوزدهم خرداد۸۸ منتشرشد آمده بود:"احتمالاً عوامل دولت، مطلعند که من ادامه وضع موجود را صلاح نظام و کشور نمی دانم و خود جنابعالی هم از نظر من مطلعید و دلایل آن را  هم می دانید".

رئیس مجمع تشخیص مصلحت ،  در تنها خطبه نماز جمعه که  پس از انتخابات سال ۸۸ ایراد نمود پیشنهادهایی ارائه کردکه محتوای آن اعتراض شدید به مدیریت نظام بود. پس از آن هم هرگاه فرصتی در اختیار او قرار گرفت حساب خود را از آنچه در کشور می گذرد جدا کرد.اما به نظر می رسد سخنان اخیر هاشمی رفسنجانی بیش از اغلب اظهار نظر های چهار سال اخیر ـ به استثنای  نامه نوزدهم خرداد و خطبه های نماز جمعه ۲۷ مرداد ۸۸ ـ مورد توجه قرار گرفته است.  واکنش رسانه های رسمی و غیر رسمی حکومت به این گفتگو نیز از گستردگی بیشتر در مقایسه با انتقاد های سه سال اخیر رفسنجانی  برخوردار بوده و حجم "حملات" را تنها می توان با واکنش های همراه با عصبانیت در مقابل "نامه بدون سلام" مقایسه نمود.

این مقاله به دنبال یافتن دلایلی  است که جلب توجه بیشتر به این گفتگو و حملات گسترده تر به رئیس مجمع تشخیص را توجیه پذیر می نماید.بدون شک، جایگاه  حکومتی رفسنجانی  نسبت به سال ۸۸ ضعیف تر شده است. پس افزایش توجه موافقان ، مخالفان و تحلیل گرانِ بی طرف  به اظهارات او رابایستی به جایگاه مخاطب اصلی این سخنان  مربوط دانست. این نکته ای است که در جای جای مصاحبه منتشره روزنامه آرمان قابل مشاهده می باشد.در این گفتگو که  هم زمان با افزایش  تلاش« محمود احمدی نژاد »  برای قدرت نمایی در برابر رهبرمنتشر شده ، رفسنجانی به "تمکین  نسبت به جایگاه رهبر" تظاهر می کند و هر نوع دخالت خویش برای بهبود اوضاع را به " موافقت رهبر" موکول می نماید. اما در پشت پرده این "تمکین نمایی" نوعی  تلاش برای "جدایی طلبی" از اقدامات رهبر به چشم می خورد.رفسنجانی برای نخستین باربه صورت رسمی از گفتگوی دو ونیم ساعته خود با کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان سخن می گوید تا نشان دهد شکایت از "مدیریت کلان کشور" و پیش بینی از نتیجه عملکرد رهبر ودولت مورد حمایت او را به نهاد ناظر بر رهبر برده است. او به صورت مشخص از شیخ محمد یزدی به عنوان کسی  نام می برد که نوار "اظهارات رفسنجانی درمجلس خبرگان "  را در اختیار دارد تا مخاطبان ـاعم از عوام و خواص ـ بدانند چه  فرد یاافرادی مانع اعمال وظیفه مجلس خبرگان نسبت به کوتاهی های رهبر شده اند.

عوامل نزدیک به رهبر در مجلس خبرگان ، تنها کسانی نیستند که رفسنجانی در گفتگوی اخیر  به دنبال جدا کردن  حساب خود از آنهاست. او" رهبر" را مستقیماً به ضعف در نظارت بر تحولات کشور  از جمله قانون گریزی های رئیس دولت متهم می نماید. به این بخش از اظهارات رفسنجانی دقت کنید:" رئیس دولت می گوید من قانونی را که قبول نداشته باشم و به نظر خودم با قانون اساسی سازگار نباشد اجرا نمی کنم. مجلسی ها هم گاهی اعتراض می کند و گاهی نمی کنند...ما که ناظر اصلی نیستیم. ناظر بر اجرای سیاست های کلی ، خود رهبری هستند." او همچنین ، بی توجهی عمدی  "صدا وسیمای وابسته به رهبر" دربرابر بهانه جویی های اسرائیل را یاد آوری می نماید  تا پیشاپیش  حد اقل بخشی از  گناه حمله احتمالی به ایران را متوجه رهبر کند. خبرنگار خطاب به هاشمی رفسنجانی می گوید: " اخیراً یک وزیر اسرائیلی دو بار از شما در سازمان ملل نام برد و گفت رفسنجانی گفته اسرائیل یک بمب بیشتر لازم ندارد".  و رفسنجانی ضمن اعلام تحریف  اظهارات خود  توسط اسرائیلی ها ، رسانه وابسته به رهبر را متهم می نماید که دست اسرائیل را برای سوء استفاده از همان سخن تحریف شده، باز می گذارد:" صدا وسیما هم نمی خواهد دفاع کند و چیزی نمی گوید با اینکه نوار سخنرانی من را دارد ".

اکنون مایلم این پرسش را مطرح نمایم:" رفسنجانی چه تغییری در موقعیت رهبر مشاهده نموده که اینگونه به دنبال جدا کردن حساب خویش از تصمیمات و اقدامات نظام در سال های اخیر است؟"پاسخ من به این پرسش، تضعیف بی سابقه موقعیت رهبر در داخل و خارج از کشور است.از یکسو، مهم ترین متحد  خارجی نظام یعنی بشار اسد در شرایطی قرار گرفته که حتی احمدی نژادهم حاضر نیست رسوایی حمایت از او را تحمل نماید در حالی که  اوتا یک سال  و چند ماه پیش، مرتباً معاون اول خود را به دیداراسد می فرستاد . گروه حماس به عنوان نزدیک ترین متحد فلسطینی آقای خامنه ای هم در کنارهمه کسانی  ایستاده که  برای سرنگونی اسد انگیزه قوی دارند. البته مخالفت با اسد،  تنها چرخش گروه حماس نسبت به رهبر جمهوری اسلامی نیست. کمتر از شش سال قبل ، نخست وزیر منتخب حماس آقای خامنه ای را "فرمانده مقتدر جهان اسلام" نامید (*).اما اکنون ، مقام مافوق او ـ خالد مشعل ـ به آنکارا می رود و اردوغان را رهبر جهان اسلام می خواند. رهبر جمهوری اسلامی از دو سال قبل و هم زمان با تحولات زنجیره ای در کشورهای عربی، تلاش می کرد جنبش های آزادی بخش منطقه را متأثر از انقلاب اسلامی معرفی کند و بدین طریق  در برابر مخالفان داخلی خویش  رجزخوانی نماید. اما اکنون کار او به جایی رسیده که رؤسای  جمهور منتخب در همان کشورها حتی حاضر به انجام یک ملاقات تشریفاتی با او نیستند و "حامیان پُر خرج" همچون حماس نیز به او پشت کرده اند.

وضعیت رهبر در داخل هم چندان مطلوب نیست. او که کمتر از چهار سال پیش به قیمت خشمگین ساختن گروهی از  پیروان سنتی خویش، آنان را به حمایت از احمدی نژاد وادار کرده بود اکنون توسط همان احمدی نژاد تحقیر می شود.البته این تحقیر نیز از جنس همان تحقیری است که متحدان پیشین رهبر جمهوری اسلامی  در حق او روا می دارند.به عبارت دیگر، احمدی نژاد هم مانند برخی حامیان پُرهزینه خارجی ، به ضعف بی سابقه جایگاه رهبر پی برده و مترصد جدا سازی  خود از اوست به این امید که در آینده بتواند از این جداسازی دیر هنگام ، برای خود سرمایه ای تدارک ببیند.

ممکن است کسانی مدعی باشند اظهارات  و اقدامات اخیراحمدی نژاد  ناشی از واقع بینی او و تلاش برای جبران مافات است اما رئیس دولت ،در حالی حساب خود را از "رهبرِضعیف شده" جدا می کند که برای رفع  صدماتی که  مدیریت غیر علمی و دیکتاتورمآبانه او بر کشور وارد کرده ، اقدام مؤثری صورت نداده و نمی دهد. پس به راحتی می توان ادعا کرد اظهارات او دلیلی بر جداشدن از گفتمان  حاکم بر مدیریت کشور نیست بلکه او تنها تلاش می کند حساب خود را از رهبر جدا نماید.

اکنون بار دیگر می توان  به سخنان اخیر آقای  رفسنجانی توجه کرد.او در حالی سخنان قبلی خود را با عبارات مشابه یا متفاوت و برخی حواشی ، تکرار کرده که رهبر به خاطر دو جریان داخلی و خارجی به شدت تضعیف شده است. از یکسو گروههای خارجی که حمایت از آنهاتا کنون صدها میلیون دلار برای جمهوری اسلامی هزینه داشته، به او پشت کرده اند و از سوی دیگر در داخل کشور ، کسی که انتصاب او به ریاست جمهوری، هزینه های سنگین سیاسی و حیثیتی برای نظام  داشته ،  در حال قدرت نمایی در مقابلِ"رهبرِ ضعیف شده"  است. اقای  رفسنجانی  هم با آگاهی از همین ضعف ، فرزند خارج نشین خود را به کشور فراخوانده و زندانی شدنش را پذیرفته است . او هم زمان با زندانی شدن فرزندانش ، نکاتی را گفته تا نشان دهدآنچه بر سر او و خانواده اش می آید به خاطر مخالفت با سیاست های کلی است که رهبر، مسئول همه آنها بوده است. رفسنجانی بر این گمان است که به خاطر همزمانی برخی حوادث،  مردم او را "پدر دوزندانی سیاسی"  می دانند که از چند سال قبل ، پیامدهای مدیریت رهبر را می دانسته و حتی از طریق مجلس خبرگان ، برای مقابله  با آنها اقدام نموده  اما کسانی مانند شیخ محمد یزدی مانع اثر بخشی اقدامات او شده اند.  اگررئیس تشریفاتی مجمع تشخیص مصلحت  در همین گفتگو "خواست رهبر" را تنها  راه نجات کشور معرفی می کند برای  القای این نکته به مردم است که "کشور در خط نجات قرار ندارد زیرا رهبر به نجات کشور از مفاسد داخلی و تهدیدات خارجی علاقه مند نیست".

در یک کلام، هاشمی رفسنجانی  که نمی تواند نقش غیر قابل بخشایش خویش در گزینش رهبر را مخفی کند در تلاش است با نوعی جدایی طلبی ، از افزوده شدن صفحات جدید به پرونده همکاری ها و تمکین های خویش در برابر رهبر جلوگیری کند. او زندانی شدن فرزندان خود را به همین امید پذیرفته و به حاشیه رانده شدن در حکومت  جمهوری اسلامی رانیز به امید یافتن جایگاهی مناسب در ایران فردا تحمل می نماید. اما بعید است سناریوی رفسنجانی آنگونه که او می خواهد پیش برود؛ اگر چه جدایی طلبی او از رهبر جمهوری اسلامی ، اکنون دیگر قابل انکار نیست.

*پی نویس
--------------
http://www.magiran.com/nptoc.asp?mgID=2827&Number=18689

۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

فرزندان اعدام نشده آیت اله گیلانی


" ....آیت اله گیلانی تمام شب در حال محاکمه فرزندان خویش بود . لحظاتی قبل از اذان صبح ، محاکمه با صدور حکم اعدام برای دو پسر آیت اله به پایان رسید. او به مأموران گفت که برای نماز  صبح می رود و از آنان خواست که دقیقاً همزمان با آغاز اذان صبح ، حکم اعدام اجرا شود به طوری که صدای اله اکبر اذان و صفیر گلوله با هم در فضا پیچید...."

این یکی از دهها - و البته حماسی ترین - قرائت از داستان مجعولی است که بسیاری از ایرانیان در سی و یک سال گذسته بارها شنیده اند. من هم این داستان ها را بارها شنیدم وبارها برای راویان داستان، ماجرای واقعی  فرزندان آیت اله گیلانی را تعریف کردم و هیچگاه تصور نمی کردم این داستان مجعول، به یک روایت رسمی در رسانه های جمهوری اسلامی تبدیل شود. اما اخیراً رسانه های وابسته به نظام که  "سوپر عدالت پیشگی"، وجدان ایشان را به درد آورده، این داستان را به صورت مکرر نقل می کنندتا شاید علی اکبر هاشمی رفسنجانی نیز عدالت را بیاموزد. البته این رسانه ها، آقای رفسنجانی را فاقد عدالت و اجتهاد می دانند و لذا توقع دارند او اجرای  عدالت  -لابد حکم اعدام - در مورد فرزندان دستگیرشده خویش رابه سران قوه قضائیه بسپارد که آوازه عدالت پیشگی ایشان، در سراسر جهان طنین انداز است.

پس از فراگیر شدن نقل این داستان در رسانه های حکومتی، روزنامه جمهوری اسلامی اطلاعاتی ناقص در مورد خانواده محمدی گیلانی منتشر کرد تا  هم "ادعای اعدام فرزندان محمدی گیلانی" را رد کند و هم نتیجه گیری انجام شده از آن در خصوص علی اکبر هاشمی رفسنجانی را بی اعتبار نماید. خبر رسانی ناقص روزنامه جمهوری اسلامی بهانه ای شد تا  در مورد سوابق و سرنوشتِ "اعدام ناشدگانی" که عده ای سعی می کنند از داستان جعلی  اعدام آنها نان بخورند اطلاعات دقیقی در اختیار هموطنان بگذارم.

آقای محمدی گیلانی را از دوران طفولیت دیده بودم. در واقع هرگاه برای دیدار پدر بزرگ و مادر بزرگ به قم می رفتیم همه روزه محمد محمدی گیلانی و فرزندانش را از نزدیک می دیدم.  خانه  وسیع و زیبای آنها  در کوی آبشار و در ابتدای کوچه فاضل دقیقاً روبروی منزب پدر بزرگم قرار داشت. فرزندان پسر او به ترتیب سن ، جعفر، کاظم و مهدی بودند. مهدی از دانشجویان مخالف شاه بود که تا آخرین روزهای استقرار نظام گذشته ، زندانی بود و با گشایش درب زندانها توسط انقلابیون، به خانه بازگشت. از همان ماههای نخست پس از پیروزی انقلاب، مهدی به صورت واضح و برادر بزرگترش کاظم کمی مخفی تر مشغول فعالیت به نفع سازمان مجاهدین بودند.حتی بسیاری از اهالی محل معتقد بودند روزهای پنجشنبه و جمعه که پدر در قم است ماشین تشریفاتی و ضد گلوله او در خدمت فرزندان است تا به انجام وظایف سازمانی خود بپردازند. خواهر کوچک آنها  هم به فعالیت سیاسی هماهنگ با برادرش ، مشهور بود و حتی یک با در مدرسه از دانش آموزان حزب الهی - که در آن زمان اکثریت قوی در مدارس قم بودند- کتک خورده بود.اما برادر ارشد آنها - جعفر - به فعالیت سیاسی اشتغال  یا اشتهار نداشت . او بسیار زودتر از آنکه خط کشی های سیاسی در داخل کشور آشکار شود  یعنی در بهار سال ۱۳۵۸در حادثه غم انگیز رانندگی به همراه همسرخود جان سپرد. مزار او در قبرستان شیخان در قم است و بر روی سنگ قبر، نحوه مرگ او "شهادت گونه" تعریف شده است.

اما دوپسر دیگر که وابستگی آنها به سازمان مجاهدین بر همگان آشکار شده بود به سرعت بر دامنه فعالیت خود افزودند و تا مدتی حاشیه امن پدر، مانع برخورد جدی با آنها بود. اما با نزدیک شدن سال ۱۳۶۰ شرایط متفاوتی بر ایران حاکم شد و "محمدی گیلانی پدر" دیگر نمی توانست  امنیت فرزندان خود را  تأمین نماید لذاآنان از نظرها مخفی شدند. چندی بعد خبر کشته شدن مهدی در یک خانه تیمی را شنیدیم در حالی که از کاظم خبری نبود. بعدها در مورد کاظم خبری غیر رسمی  منتشر شد که نشان می داد او از کشور خارج شده و به فرانسه رفته است . برای من هنوز درستی یا نادرستی این خبر آشکار نیست اما برخی افراد می گقتند کاظم احتمالاً با نام مستعار سازمانی در فرانسه زندگی می کند. همسر آیت اله گیلانی که چند سال قبل فوت کرد چند نوبت مسافرت خارجی داشت که مدعیان حضور کاظم در فرانسه، هدف این سفرها را دیدار با او می دانستند.

نکته جالب در داستان اعدام دو فرزند محمدی گیلانی توسط پدرشان آنست که این مطلب تا دو سه سال اخیر هیچگاه توسط نهادها و رسانه های رسمی جمهوری اسلامی مطرح نشده بود. حتی به یاد دارم در اواخر دهه شصت، یک باردر یک محفل سیاسی ،  فردی با شور فراوان این داستان را تعریف می کرد. وقتی اطلاعات خود در مورد آقای گیلانی و فرزندانش را مطرح کردم بر آشفته شد و بر صحت ادعای خویش پافشاری کرد. در پاسخ، یکی از اقدامات تبلیغی در ابتدای دهه شصت را یاد آوری کردم که برای تشویق خانواده های مذهبی و ایجاد احساس تکلیف شرعی در آنها  انجام می شد. در آن برنامه تلویزیونی، گفتگوی  مادری اصفهانی با پسرش نمایش داده می شد. گفتگوی مادر وفرزند   نشان می داد که پسر، از اعضای سازمان مجاهدین بوده و مادرش با "لو" دادن او خواستار اعدامش شده است. البته آن پسر اعدام شد و مادر هم به خاطر انجام وظیفه ، خدا رو شکر می کرد. ( نمی دانم احساس کنونی آن مادر چیست). در آن محفل از راوی داستان اعدام فرزندان گیلانی که بر صحت داستان خود اصرار داشت سؤال کردم :" چرا  در اوج درگیری نظام با مجاهدین، ماجرای این اعدام را برای تشویق مردم  نقل نمی کردنددر حالی که این ماجرا قطعاً اثر گذار تراز داستان مادر اصفهانی بود؟ " وپاسخ جالب آن اقا این بود که :" برای آنکه ریا نشود". واکنون این سؤال را اضافه می کنم که "آقای عدالت ، با دختر خویش که به دلیل شدت وابستگی به سازمان مجاهدین ، از هم کلاسی های خود کتک مفصل خورده بود چه کرد؟ ایا آن « فرزند اعدام نشده » هم در کنار برادرش در فرانسه است ؟شاید او  هم از همان رانتی برخوردار شده که شیخ علی تهرانی ـ شوهر خواهر آقای سید علی خامنه ای ـ  علیرغم همراهی گسترده با مجاهدین خلق و صدامی ها  از آن بر خوردارشد؟"

شاید نیاز به یاد آوری نباشد نقل این داستان ، به معنی موافقت با اعدام اعضای مجاهدین  نیست . از سوی دیگر  به مفهوم حمایت از سازمانی  که دهها اقدام تروریستی در کشورمان انجام داده و تعدادی از دوستان من هم قربانی اقدامات آنها بوده اند، نمی باشد .