۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

"سلحشور"، نماد گفتمان میزبانان ایت اله خمینی



در ماههای اول سال تحصیلی ۱۳۵۷ که مصادف با اوج گیری تحولات مرتبط با انقلاب بود در مدرسه علوی تهران ، حال و هوای خاصی وجود داشت . در آن زمان ، مدیریت قانونی مدرسه با مرحوم دکتر خسروی بود اما او در اداره مدرسه هیچ دخالتی نمی کرد و مرحوم اقای کرباسچیان ـ معروف به علامه ـ مدیر تام الاختیار مدرسه علوی بود که نمی دانم به خاطر آینده نگری یا کینه توزی نسبت به سران انقلاب ، به صورت واضح و علنی با آیت اله خمینی و حرکات انقلابی مردم ، مخالفت می کرد .اشکال بزرگ مرحوم آقای علامه این بود که اگر وقوع انقلاب را به مصلحت نمی دانست به جای بهره گیری از استدلال برای قانع کردن جوانان و نوجوانانی که تحت تأثیر شعارهای انقلابی بودند نسبت به انقلابیون و تحرکات آنها ، عبارت های اهانت آمیز به کار می برد . یادم می آید در اواسط مهر ماه ۵۷ ، در کلاسی که موسوم به « کلاس اخلاق » بود خطاب به همه دانش آموزان گفت :« مبادا به تظاهرات بروید ، کسانی که در تظاهرات شرکت می کنند همان کسانی هستند که ابتدای سال تحصیلی ، دو نفربه هنرستان مجاور وارد و آخر سال سه نفری خارج می شوند .»
اشاره آقای علامه ، به هنرستان مختلطی بود که در کنار مدرسه علوی قرار داشت . این عبارت غیر منصفانه و اهانت آمیز که همه نیروهای انقلابی را در بر می گرفت به جای آنکه شاگردان اقای علامه را نسبت به انقلابیون بد بین کند آنها را در مخالفت با دیدگاههای اقای علامه و همراهی با جوانان انقلابی ، مصمم تر می نمود. البته مخالفت با نیروهای انقلابی ، تنها عرصه ای نبود که مدیر روحانی مدرسه علوی ، برای به کرسی نشاندن سخن خود ، از عبارات غیر منطقی و گاه غیر مؤدبانه استفاده می کرد .او در تشریح احکام شرعی ، استدلال برای اثبات وجود خداوند و معاد ، مخالفت با نیروهای غیر مذهبی ، مخالفت با ثروت اندروزی و کلیه مسائلی که در کلاس اخلاق به آن می پرداخت از کلماتی استفاده می کرد که بسیاری از آنها غیر مؤدبانه و گاه به خرافات آغشته می شد.
حقیقت آنست که صحبت های آقای علامه ، بسیار غیر منصفانه بود اگر چه یقین دارم در بسیاری از آنها ، انگیزه خیر خواهانه وجود داشت و او بر اساس برداشت خود از دین ، اینگونه سخن می گفت.اما نکته جالبی که برای بسیاری از مخاطبان این یادداشت ، تازگی دارد این بود که کمتر از چهار ماه بعد از اظهارات ضد انقلابی اقای علامه، ایت اله خمینی به ایران بازگشت و در مدرسه علوی مستقر شد که ریاست واقعی آن با مرحوم علامه بود . پس از آن هم ، در بسیاری از مقاطع ، کسانی در برخی مناصب حکومتی قرار گرفتند که از نظر گفتمانی و گفتاری ، قرابت بسیار با اقای علامه داشتند یا تریبون های پُر مخاطب حکومتی به آنها سپرده شد تا به تبلیغ دیدگاههای خاص بپردازند .
با همه احترامی که برای مرحوم علامه قائلم اما نمی توانم انتقاد خود به خاطر روش نه چندان جالب و ادبیات غیر مقبول او برای مخالفت با برخی مفاهیم یا حمایت از بعضی موضوعات را مخفی نمایم । در روزهای اخیر که سخنان کارگردان بی ادب و بی هنر ـ فرج اله سلحشور ـ را شنیدم بی اختیار به یاد مرحوم علامه وسخن او در خصوص جوانان انقلابی افتادم. او که بی شک مدرس مکتب فکری بسیاری از تریبون داران و مدیران فعلی جمهوری اسلامی بود در ان روز ، انقلابیون ایرانی را به دانش آموزان خوش گذران و بی مسئولیتی تشبیه می کرد که نتیجه روابط توأم با خوشگذرانی آنها ، فرزند ناخواسته ای بود که آقای علامه ، آن را نامشروع می دانست. امروز هم شاگرد مکتب فکری او ، برخی از هنرپیشگان که اتفاقاً‌ اغلب آنها تربیت شده دوران استقرار جمهوری اسلامی هستند را با عناوینی تشبیه می کند که تنها به مغز علیل یک بیمار جنسی همچون فرج اله سلحشور ، خطور می نمایدسخنان اخیر این کارگردان نمای رانت خوار ، به همان میزان که مرا غمگین کرد برای من دستاورد هم داشت . دستاورد بزرگ این سخنان ، حل معمایی بود که سی وسه سال ذهن مرا به خود مشغول می ساخت. در تمام سالهای بعد از انقلاب ، با خود می اندیشیدم چگونه شد که علیرغم هانت آشکار آقای علامه علیه انقلابیون ، مدرسه تحت مدیریت او ، میزبان ایت اله خمینی شد ؟ سیزده سال پس از انقلاب که یکی از مدیران زیر دست آقای علامه یعنی سید علی اکبر حسینی ـ شومن برنامه اخلاق در خانواده ـ با حمایت اصولگرایان به مجالس چهارم و پنجم راه یافت بر تعجب من افزوده شد که « آن تعظیم و تکریم در برابر اهانت کننده به انقلاب چرا و این رانت خواری بر سر سفره انقلاب چرا؟» راه یافتن تعدادی از شاگردان مبرز و شیفتگان اقای علامه همچون دکتر غفوری فرد به مناصب مهم حکومتی ، از سؤالات دیگری بود که ذهن مرا آزار می داد اما با شنیدن اظهارات خودخواهانه فرج اله سلحشور و خفقان حاکم بر اردوگاه اصولگرایان که به معنای عدم مخالفت با این هرزه گویی ها است تا حدود زیادی معمای من حل شد . این اظهارات نشان داد قرائت اقای علامه از مذهب ، گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی است و تغییر محل استقرار آیت اله خمینی از مدرسه رفاه - که ابتدا قرار بود در آنجا مستقر شود- به مدرسه علوی ، ناشی از نفوذ حاملان همان تفکر بر انقلابیون و اداره کنندگان واقعی کشور بوده است.آنچه اقای علامه در مورد خواب های معجزه گونه ، کرامت های باور نکردنی برخی از علمای بزرگ ، بهشت و جهنم و… می گفت نشان دهنده نگاهی ویژه به مفاهیم دینی بود که با گفتمان حاکم در کشور به ویژه در دوره احمدی نژاد قرابت بسیار دارد. پس سلحشور و سلحشورهاباید به گونه ای سخن بگویند که تعلق خود به گفتمان مورد اشاره را ثابت نمایند زیرا آنها برای رسیدن به اهداف خود نیازمند رانت هایی هستند که احمدی نژاد از جیب ملت به مبلغان خود می پردازد . به عبارت دیگر ، با سخنان اخیر سلحشور ، ثابت شد علاوه بر فساد مالی و رانت خواری های رایج سیاسی ، احمدی نژاد وحامیان او در هر لباس و مقام ، به دنبال احیای خرافات و حاکم کردن دیدگاهی هستند که دین را مجموعه ای از خرافات می داند و آن را وسیله ای برای تحمیق مردم می شمارد .
کسانی که درد دین دارند و آبروی دین برای آنها مهم است و کسانی که با دیدگاهی غیر مذهبی به آینده ایران می اندیشند اکنون وظیفه مشترک دارند تا در برابر کسانی بایستند که هم دین مردم را وسیله ارتزاق خویش قرار داده اند و هم تمامی امکانات ایران را در تیول خویش می پندارند و رانت خواری های ایشان را پایانی نیست.
سخنان اخیر سلحشور، نماد گفتمانی است که هر روز بیش از گذشته بر شئون مختلف ایران حاکم می شود و هرکس که بنای مخالفت با آن را داشته باشد سرنوشتی همچون سمیه توحیدلو ، پیمان عارف ، امین نیایی فر ، نسرین ستوده و دهها جوان ، میانسال و سالخورده ای را پیدا خواهد کرد که تنها گناه ایشان ، مخالفت با همان « گفتمان سراسر خرافه » است ؛ همان گفتمانی که میر و شیخ شجاع ما ، نسبت به گسترش نفوذ ان هشدار دادند و رهبر جمهوری اسلامی در برابر آن هشدارها ، واکنش کینه توزانه نشان داد .